● محل تـولد: هشترود – تبریز
● درگـذشت: ۸ آبان ۱۳۹۹ در تهران
زندگینامه، آثـار و سوابق هنری
او در سال ١٣۵۵ و در دوره تحصیل در دبیرستان، کار عکاسی را با دوربین آگفا به صورت کاملا تجربی شروع کرد و به خاطر علاقه وافر به عکاسی، بسیاری از نکات و فنون عکاسی را بصورت خود آموخته فرا گرفت. در سال ١٣۵٨، به خدمت سربازی رفت. یک سال قبل از آن و در دوران پیروزی انقلاب اسلامی، کنجکاوانه و پرتلاش در پی ثبت وقایع در قالب عکس بود. او در ابتدا در خیابان ها از راهپیمایی های مردم و درگیریهای خیابانی، حضور تانک ها و بهشت زهرا و تسخیر کلانتری نازی آباد توسط مردم عکاسی کرد که در عکاسی از کلانتری نازی آباد، اسلاید(پوزتیو) بکار برد و آنها را برای ظهور به آلمان فرستاد البته هیچگاه بدست وی نرسید. در سال ١٣۶۰ عکاسی را با کار در موسسه کیهان آغاز و در سال ١٣٨٣ هم از همین روزنامه بازنشسته شد. استاد احمد نصیر پور، در طول جنگ هشت ساله هم در عملیات هایی چون: طریق القدس، کربلای چهار، آزاد سازی خرمشهر، یگان غرب خیبر، والفجر مقدماتی، والفجر سه و پنج و … حضور داشت. وی در باره آن روزها و حضور در جبههها میگوید: خاطره ای که خوب به یادم است در عملیات کربلای چهار، وقتی عراقی ها از بمب های شیمیایی استفاده می کردند، من و راننده روزنامه در جزیره مینو بودیم. ما منطقه را با وجود اینکه آلوده به مواد شیمیایی کرده بودند ترک نکردیم. من شروع به عکاسی کردم که حتی برای عکاسی از موضوع ام ماسک ضد شیمیایی را از روی صورتام برداشتم تا بتوانیم بهتر عکاسی کنم. بعد از گرفتن عکس ها احساس سر گیجه و تشنج داشتم. وقتی علت را سوال کردم، پرسیدند: شما در کدام منطقه بودید؟ و بعد توضیح داد در جزیره مینو که بمباران شیمیایی شده بود بلافاصله دکتر دستور داد تا برای ما پرونده پزشکی تشکیل دهند. بعد از قرنطینه شدن لباس بیمارستان به تن کردیم و لباس های من و راننده را برای سوزاندن گرفتند و گفتند: باید اعزام شوید به بیمارستان. ماشین روزنامه را به دلیل آلوده بودن با مواد ضد شیمیایی شسته بودند. به خاطر احساس وظیفه با همان لباس بیمارستان برای ارسال فیلم به اهواز آمدیم و من با اتوبوس فیلم های عکاسی شده را به تهران ارسال کردم که روز بعد عکسی که یک سرباز در حال زدن آمپول ضد شیمیایی بود در صفحه اول روز نامه چاپ شد.
زیاد اهل برگزاری نمایشگاه انفرادی نبودم و تا به حال هم نمایشگاهی به این شکل برگزار نکرده ام. تصمیم داشتم به مناسبت پنجاهمین سال تولدام نمایشگاهی از مجموعه عکسهایم برگزار کنم. ولی متاسفانه خیلی از عکسهایی که گرفتهام در بایگانی روزنامه کیهان است و بنده به عنوان عکاس، به آن عکسها اجازه دسترسی ندارم ولی در چندین نمایشگاه گروهی شرکت کردهام و در چند مسابقه عکاسی هم حضور داشتهام. و بالاخره دریافت لوح تقدیر بازنشستگی از سازمان تامین اجتماعی و این به این معنی است که دیگر از کارایی مفید بازنشست شده ام و به همین دلیل از من تقدیر کردهاند. این لوح از کار افتادگی من به حساب می آید و به عنوان بازنشسته نمونه، به من یک لوح تقدیر دادند که دیگر در آن آرزوی موفقیت در کار اشاره نشده و فقط برایم آرزوی شادکامی، سلامتی، بهروزی و نشاط توسط سازمان تامین اجتماعی شده است. من به مدت پنج سال از حدود سال ١٣٧۵، دبیر سرویس عکس موسسه کیهان بودم و بعد از این سالها، به مدت ۴ سال جشنواره عکس کودک و نوجوان را به عنوان دبیر با مجله کیهان بچه ها انجام دادم. هم اکنون نیز با حضور در هیئت مدیره در انجمن صنفی عکاسان مطبوعات ایران، از اول شروع به کار همکاری داشتم و از آنجا که عاشق عکاسی از کودک هستم یک نمونه کوچک و جمع و جور عکاسی کودک و خانواده را در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان راه انداختهام و دور از دغدغههایی تا حالا درگیر بودم بیشتر به عکاسی از کودکان مشغولم و گاهی برای دلم از طبیعت هم عکاسی می کنم.
فعالیتهـا
١٣۶۰ – ١٣٨٣ – عکاس روزنامه کیهان
١٣۶٨ – نفر اول مسابقه عکس فقر و فقرزدایی
١٣۶٩ – نفر دوم مسابقه عکاسی کودک و نوجوان
١٣٧۰ – نفر اول مسابقه عکس ورود آزادگان
١٣٧۵ – ١٣٨۰ – دبیر سرویس عکس موسسه کیهان
١٣٨٧ – دریافت لوح تقدیر از انجمن عکاسان مطبوعات ایران به عنوان عکاس انقلاب در سی امین سالگرد انقلاب اسلامی – تهران
– دریافت لوح تقدیر به مناسبت حضور در جبهه جنگ در اواخر سال های دهه شصت
– دریافت لوح تقدیر از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به دلیل حضور در جبهه های جنگ هشت ساله
مصاحبه
همانطور که می دانید موضوع گفتگو عکاسی جنگ است. شاید اولین چیزی که در ارتباط با آثار عکاسان جنگ مطرح میشود تفاوت نگاه آنها به یک واقعه است. در ابتدا از شما می خواهم تا در ارتباط با تفاوت های موجود در نگاه عکاسان جنگ در خلق آثاری در این زمینه صحبت کنید. به طور مثال تفاوت نگاه عکاسانی چون کاوه گلستان و سعید جانبزرگی به جنگ. آیا مخاطب می تواند در آثار این عکاسان این تفاوت نگاه را تشخیص دهد؟
عکاسی جنگ از دو عامل تشکیل شده است؛ یکی تجربه و یکی موقعیتهایی که در آن قرار می گیرید. در هر دو این عوامل، نگاه ها می تواند تاثیرگذار باشد. کارهای جان بزرگی را خیلی جسورانه و توانمند دیدم. به این خاطر که در آن فضا حضور داشت و به موضوعات خیلی نزدیک بود. از یک شهامت و از یک توان بالایی در عکاسی برخوردار بود. عکسهایش را عکسهای خاص و خوبی دیدم. البته عکاسی را به خوبی می دانست، می دانست چطور باید کار کند و به همین جهت عکسهایش، عکسهای خوبی بود. مرحوم کاوه گلستان کارهایش، کارهای خاصی بود. مثلا در عکسی که کودکی با باندی روی چشم، به روبه رو نگاه می کند. بالاخره ارزشها با دو نگاه متفاوت ارائه می شوند. هر دو بسیار تاثیرگذار بودهاند یا نگاه آلفرد یعقوب زاده در عکسی که آن بسیجی دارد در گل و لای سینه خیز می رود، خیلی تاثیرگذار بود.
این تاثیر چه بود؟
این عکس خیلی ها را به جبهه جذب کرد. نشان میداد که یک بچه کم سن و سال با آن شرایط به جبهه رفته و تلاش می کند که از میهن خودش دفاع کند، این جوانان دیگر را نیز جذب می کرد. من و آقای محمد فرنود در عملیات بستان کنار هم بودیم. یکی از عکسهای فرنود، در این عملیات این بود که وقتی عراق بمباران کرد، حین بمباران مادری فرزندش را در آغوش گرفته و پناه میگیرد. من هم آنجا بودم اما آن صحنه را ندیدم، ولی او دید. خیلی کارش با ارزش بود. من فرار مردم از روی پل و … را دیدم اما این صحنه را ندیده بودم. عکس لحظه است. او این لحظه را دید و ثبت کرد. این لحظه هرگز تکرار نمی شود تا بتوان ثبتش کرد. در حلبچه، بچهها(عکاسان)، پس از بمباران شیمیایی بلافاصله وارد شهر شدند. عکسهایی که گرفته شدند، فوقالعاده تاثیرگذار شدند. مثلا یکی از عکسهایی که از ورود آزادگان گرفته بودم، اول شد. وقتی آزادگان آمدند رفتم مرقد امام عکاسی کنم. فکر میکنم ۴ یا ۵ ساعت روی کنگره یکی از ستون های مرقد امام ایستاده بودم تا آنها وارد شوند. دیگر خسته شده بودم. تا پایین آمدم، آمدند. برای این که آن لحظه را داشته باشی، باید به دامان خیلی چیزها چنگ بزنی. مستاصل بودم. دنبال یکی بودم کمک کند دوباره بروم بالا. آمدم به یکی بگویم من را ببر بذار آن بالا که یکی گفت: بیا روی دوشم! و من را کشید بالا. در آن شرایط یک خانمی بود، حالا نمی دانم همسر آن آزاده بود یا خواهرش؛ درست در لحظهای که دست های آن زن بالا رفت تا او را در آغوش بگیرد و او هم به پائین خم شد، من عکس را گرفتم و آن لحظه به ثبت رسید. در آن لحظه تنها یک فلاش داشتم. تمامش را استفاده کرده بودم. آهسته دکمه را فشار دادم و عکس با کمک نور محیط و همان فلاش کم جان گرفته شد.
ما در جنگمان عکس هنری داشتیم؟ چند درصد عکس های موجود هنری هستند؟
بله. همین عکس، عکسی هنری است. عکس کاوه گلستان تا پُلیتزر رفت. آن عکس پسر بچهای که با باندی روی چشم، معصومانه به دوربین نگاه می کند، عکسی هنری است. در آن از فضای جنگ خبری نیست، ولی مفهوم و محصول جنگ است. کنار ایشان، من هم عکسی گرفتم در زمانی که شیمیاییها را آورده بودند فرودگاه اهواز تا برای درمان به بیمارستانهای تهران ببرند. بین مجروحین بچه ای بود که دستش قطع شده بود. از او عکس گرفتم. عکاسی جنگ تنها این نیست که خود جنگ را عکاسی کنی. همه تبعاتش تاثیر گذارند و شاید گاهی تاثیرگذارتر. اما در کنار آن قرار نیست هیچ چیز تصنعی وارد این کار شود. شما باید به واسطه هنر عکاسی آن صحنهای را که می بینید به شکلی تقویت کنید. عکاس وقت دارد که کادر بندیاش را به دقت انجام دهد و با دقت بیشتری عکاسی کند. مثلا عکس آقای فرنود از بسیجی ها در حال رژه، یک عکسی است که از سایر عکسها متفاوت شده، خودش را نشان داده، چون مفهوم و تاثیرگذاری جنگ بر مردم را نشان میدهد.
به این معنی که عکاس با زاویه و کادربندی خاص خود، آن مفهوم نهفته در سوژه اش را تقویت می کند.
دقیقا! یعنی او دارد با فکر عکاسی می کند.
گفتید این اواخر کاوه گلستان هم خط مقدم می رفت.
نه این که قبلا نمی رفت. ببینید عکاسی یک تعریف دارد. عکاسی جنگ رسالت و رساندن پیامی است برای روزنامه که مهلت چندانی ندارد و شما می خواهی اعلام بکنی که چه اتفاق افتاده است. کاوه گلستان؛ البته ما نمی خواهیم کاوه گلستان را با دان مکالین عکاس معروف جنگ ایرلندی الاصل مقایسه کنیم، پرتره که می گرفت پرمعنی میگرفت. این عکس حرف برای گفتن داشت. نیازی نیست که حتما شما بروید در خط اول و درگیری را عکاسی کنید. شما ببینید عکسی که کاپا گرفت فوقالعاده جنجال برانگیز بود! بحثی که بر سر این عکس وجود دارد، این است که توسط عکاسش بازسازی شده. وقتی کاپا در آن فضا قرار می گیرد، آن موضوع را میبیند. آن سرباز فکر میکنم اسپانیایی را که از بالا گلوله خورده و دارد پرتاب می شود پائین. حالا آمدهاند آن عکس را تحلیل کردهاند و به این نتیجه رسیدهاند که او این عکس را دوباره بازسازی کرده است. یعنی این اتفاق افتاده است.
یعنی در جنگ های دیگر دنیا در سوژه و صحنه عکاسی دست برده می شده است؟
نه، در همهاشان نه! اصلش لحظه است. اما نگاه عکاس بسیار مهم است. نَچوِی را برایتان مثال می زنم. او دو عکس داشت که من خیلی دوست داشتم. واقعا شاهکار عکاسی ایشان بود. او شاید تا نزدیکی درگیریها هم رفته باشد. شما دارید یک لحظه را ثبت می کنید، بدون این که فکری بکنید. بدون این که بتوانید محاسبه و موضوعتان را کادربندی کنید و ترکیب بندی صحیح داشته باشید. نچوی از حمله روسها به چچن عکسی دارد. در این عکس یک بچه هفت یا هشت ساله را که موهایش را از ته تراشیده بود، گذاشته بود درست وسط کادرش و از پشت سر این بچه عکاسی کرده بود. رو به روی این کودک تماما ویرانی بود. سر کودک درست مثل کره زمین شده بود که در مقابلش آثار جنگ دیده می شد. این عکسی متفکرانه و هنرمندانه است.
یعنی این تلفیقی بود بین هنر و ژورنالیسم درست است؟
بله دقیقا! تلفیق هنر است با فتوژورنالیسم یا عکاسی خبری.
حالا من از شما می خواهم که ویژگی یک عکس جنگی خوب را بیان کنید. یا یک عکس جنگی ایدهآل باید حتما هنری باشد یا تنها شکار لحظه باشد، برای رساندن پیام به وجود بیاید و یا فقط وقایع خط مقدم جبهه را بیان کند؟
من این را به نوعی خودم تجربه کردم. شاید از نظر سنی برای عکاسی جنگ جوان بودم. خیلی شهامت داشتم و خیلی مواقع برای عکاسی تا خط مقدم می رفتم. اما خط مقدم فضایی نیست که شما بخواهید عکاسی کنید. شاید یک یا دو عکس خوب بتوانید بگیرید. من یک سفر به گیلان غرب رفتم. خودم این موضوع را انتخاب کردم. فکر میکنم عکسهای این سفر در یکی از مجموعه های انجمن عکاسان انقلاب و دفاع مقدس چاپ شده است. در گیلان غرب با تعدادی بچه روبه رو شدم که بدون سرپناه(مدرسه هاشان بمباران شده بود و امکان بمباران مجدد وجود داشت)، در یک محوطه باز نشسته بودند و معلم داشت به اینها درس می داد؛ مدرسه خیابانی. خود روزنامه خیلی روی این موضوع تمرکز کردند. من مدتی با آنها زندگی کردم. توی چادر بودند و کنار چادر یک فضایی را برایشان درست کرده بودند. حتی من امتحاناتشان را هم کار کردم. خیلی وقتها هم از فضا و فراغتی که پس از پیروزی و تصرف یک منطقهای پیش می آمد، برای عکاسی میرفتیم و حس و حال فضا را به مخاطب منتقل می کردیم.
من تصورم این است که عکسهای جنگ تنها یک اتفاق را گزارش می دهند آیا عکسهایی هم در این بین هستند که پیامی را در خود داشته باشند؟
بله. به طور مثال عکسی هست از بمباران ناپالم ویتنام که بچهای برهنه در جاده وحشت زده می دود. این عکس بسیار در سرنوشت جنگ موثر بود. این جور عکسها در سرنوشت جنگ بسیار تاثیر گذارند. کسی که عکاس مولف است سفارش نمی گیرد، برای خودش فکر میکند. اگر اشتباه نکنم دان مکالین یا مک وی بود که در ویتنام از سربازی که کشته شده بود عکس گرفت. سربازی که مقابل آمریکا می جنگیده است. این عکاس میآید جیب های او را خالی میکند. البته قبل از آن کمی از وسائلش بیرون ریخته بود. او میآید به عبارتی صحنه را بازسازی می کند. عکس همسر و فرزندش را همراه کیف جیبی او کنار سرباز می گذارد و عکس می گیرد. وقتی این عکس را مردم آمریکا دیدند، مردم آمریکا همیشه تبلیغ این را دیده بودند که آمریکا تلاش می کند جنگی در دنیا پدید نیاید؛ تاثیری رویشان گذاشت که بی نظیر بود و سرنوشت جنگ را در ویتنام تغییر داد. چند عکس سرنوشت جنگ ها را تغییر دادند. آمریکا در جنگ اول کویت اعلام کرده بود که ما اصلا کشته ای نداریم! حتی گفته بودند مجروح هم نداریم. یک عکاسی می آید وارد هلیکوپتر می شود، از جنازههایی که داخل هلی کوپتر بود، عکس می گیرد و یکدفعه توجه مردم را به این موضوع جلب می کند؛ اتفاق عجیبی در کویت افتاده که آن ها ندیدهاند. ندیده ها را خیلی از عکاسها نشان دادند.
یعنی عکسها آنقدر جنبه رسانه ای پیدا میکنند، چهره ای ضد جنگ به خود می گیرند و مانع ادامه یا پیدایی جنگ های بعدی می شوند؟
دقیقا. یک دسته از عکاسها نگاهشان همین است. البته طبیعت جنگها هم متفاوت است. مثلا جنگ خودمان را که نگاه می کنیم میبینیم که چند بچه کم و سن و سال آمدهاند تا از کشور دفاع کنند. عکسی دارم که در آن بچهای است که ١٢ یا ١٣ سال دارد و تفنگی که در دست دارد تقریبا به اندازه خود اوست. وقتی این در آن شرایط عکاسی میشود، یعنی مردم ما با هر سنی و با هر طرز فکری می روند که دفاع کنند. این تاثیرگذار است. و اما عکس خبری تاثیرگذار؛ سال ١٣۶۴ رفتم آبادان. عراق شروع کرد به بمباران شیمیایی. عملیات کربلای ۴ انجام شده بود که بعدش کربلای ۵ انجام شد که در آن موفق بودیم. به محض ورود، منطقه بمباران شیمیایی شد. دیدم چند سرباز دارند ماسک شیمیایی شان را میزنند و پناه می گیرند و… . به من هم ماسک داده بودند. طبیعی است یک دوربین دستت هست. آن هم دوربین آنالوگی که دائم باید تنظیمش کنی خیلی سخت است این کار. من ماسکم را برداشتم. سربازها رفته بودند پشت درختی پنهان شده بودند. به آنها گفتم مگه دشمن شیمیایی نزده؟ پس چرا آمپولتان(آتروپین) را نمی زنید؟ دیدم دراز کشیدن و شروع کردند به زدن آمپولشان. در آن لحظه از آنها عکس گرفتم که عکس صفحه اول روزنامه شد. همان موقع شیمیایی شدم. می خواهم بگویم این پیام ها در عکس تاثیرگذار است. حال اگر فقط عکسها بخواهند یک صحنه درگیری از جنگ باشد، می شود ثبت یک لحظه ای که جذابیت ندارد. بلکه تنها درگیری جنگ است. این هم برای خودش تجربه و تخصص می خواهد.
حالا بحث رسانه بودن عکس مطرح می شود. عکسها سند هستند یا رسانه؟
به نظر من هر دو. رسانه وقتی چاپ و پخش می شود پیامش را انتقال می دهد. و وقتی کسی عکس را گرفته و دارد و گاهی در یک فضاهای دیگری از آن استفاده می کند، باز هم نقش رسانه را ایفا می کند. اما سند است به جهت این که یک اتفاقی یک به موضوعی واقع شده و آن اتفاق به ثبت رسیده است و سندیت پیدا می کند.
پس سندیت راجع به عکسهای خبری است؟
بیشتر خبری هستند. یک عکس هنری از نچوی دیدم. در جنگ روسها با چچن یک مقطعی را آتش بس اعلام کردند. جنگ تقریبا جنگ پارتیزانی بود. عکس او که بسیار پیام دارد این است که یک چچنی سیگاری در دست دارد و سرباز روس با آن همه درجه و با فرم نظامی دارد با فندکش سیگار او را روشن میکند. در این عکس آنها با صمیمیت به چهره هم نگاه میکنند. دوست شدهاند. این چقدر تاثیر می گذارد!
یعنی علاوه بر عکس های خبری بعضی عکسهای هنری هم سندیت پیدا می کنند؟
عکس خبری است که هنری شده و باز هم مستند محسوب میشود. اما عکس خبریای است که معنا دارد.
حالا به اینجا می رسیم که دنیا الان با عکسهای جنگیاش چه می کند؟ عکسهای جنگی کجاست هستند و چطور از آنها مراقبت می شود؟
بیائید ابتدا از خودمان شروع کنیم. الان ما انجمنی داریم به اسم انجمن عکاسان انقلاب و دفاع مقدس. آنها دارند عکسهای جنگ را گردآوری می کنند. درست است که همه عکسها را نتوانستهاند جمع آوری کنند، چون تعدادی از عکسها هنوز هم پیش خود عکاسهاست. انجمن فضایی قابل اعتماد را برای نگهداری و آرشیو عکسها ایجاد کرده است. به لحاظ این که تاریخ کشورمان است. تمام تلاششان این است که با سیستمی حرفه ای، از عکسها نگهداری کنند و خیلی خوب هم نگهداری میکنند که سالهای بعد وقتی مردم مراجعه می کنند و می خواهند تاریخ را مرور کنند، بتواند این تصاویر را هم ببینند. دنیا هم یک چنین جایی را برای خودش دارد. البته جور دیگری نگاه می کنند. متاسفانه مطبوعات ما سیستم آرشیوشان طوری نیست که بتواند به خوبی از عکسها نگهداری کند. نگاتیوها در شرایطی نامطلوب نگهداری می شود و خیلیهاشان سیستم های آرشیوشان را به روز نکردهاند. خوب بود که ما یک بانک عکسی را نه تنها در ارتباط با جنگ، بلکه در رابطه با تمامی موضوعات خبری ایجاد میکردیم و از تمامی اینها نگهداری می کردیم. وقتی انجمن عکاسان بودم، این طرح را ارائه کردیم به وزارت ارشاد ولی استقبال نکردند. حال به هر دلیلی چه به دلیل هزینه زیاد یا به هر دلیل دیگری و انجمن نتوانست از روزنامه ها عکسها را بگیرد. برای این که روزنامه می گویند این عکسها مال ماست. ما سفارش تهیه عکس را دادهایم پس مالکش ما هستیم.
علاوه بر این که عکاسان و آثارشان یک سری مطالباتی را از جامعه دارند، گذشته از این رسالت و مسئولیت عکاسان در حال حاضر چیست؟ و حق عکاسان بر آثارشان چیست؟
در حال حاضر متاسفانه حقی بر آثارشان ندارند. قوانینی که در این زمینه وجود دارد متعلق به ٧۰ سال قبل است. این یک قانون بینالمللی است که اگر یک عکسی بعد از ٣۰ سال در یک نشری ای بود، بعد از این مدت عکاس آن میتواند صاحب این عکس باشد. ولی هنوز تعریف مشخصی برایش نکردهاند. وقتی کسانی به شکل شخصی و خصوصی عکاسی می کردند عکس مال خودشان بود و نگاتیوش را داشتند. اما خیلیها مثل من و امثال من عکسهایمان در روزنامه است و جالب این که وقتی میآییم یکی از عکسهایمان را بگیریم، باید نامه نگاری کنیم و بعد پول عکس را هم بدهیم. نیاز هست که مجلس برای حق مولف بر آثار هنریاش یک تعریف و قانونی به روز ارائه دهد. بگوید من صاحب این اثر هستم که آن را خلق کردهام یا روزنامه مالک آن است که آن را سفارش داده و از من گرفته است؟ البته روزنامه نیز در این مورد حق دارد. چرا که به ما حقوق دادند و ما رفتیم عکاسی کردیم. روزنامه می گوید این عکسها را برای من گرفتهاید.
چالش های عکاسی جنگ در حال حاضر چیست؟
حالا با وجود تکنولوژی پیشرفته، دوربینها دیجیتال شدند، راههای انتقال عکس سریع شدهاند. وقتی یک اتفاقی در دنیا به وقوع می پیوندد، شاید پس از چند ثانیه خبرش به آن سر دنیا مخابره می شود. شاید به دقیقه هم نکشد. متاسفانه یک پایگاه یک حامی و یا یک سازمانی که جهانی بتواند حامی این امر باشد و این فعالیتها را منسجم کند وجود ندارد. باورتان می شود که من بعد از ٣۰ سال عکاسی، خیلی دوست داشتم بروم و از وقایع غزه عکاسی کنم، ولی نگذاشتند؟ این وقایع در یک فضای بستهای اتفاق افتاد. آژانسهاِی خبری قدرتمند توانستند بروند و عکاسی کنند. البته عکسهایی گرفته شد که آن هم آثار عکاسانی بود که مقیم آنجا بودند. یعنی عکاسان فلسطینی. اردن از یک طرف نمی گذاشت ما وارد فلسطین شویم و از طرف دیگر برای ورود محدودیت های خاص خودش را داشتیم و مرز بسته شده بود متاسفانه.
منبع: خبرگزاری فارس – سمانه قاسمی