● محل تـولد: شیـراز
● درگـذشت: ١۵ آبان ١۴۰۰ در تهران
زندگینامه، آثـار و سوابق هنری
وی از کودکی به طراحی علاقه داشت و در همان سنین، به کشیدن نقاشی میپرداخت. نخستین کارهایش را در ۱۲ سالگی در خیابان نادری که محل رفت و آمد توریستها بود میفروخت. او فعالیت جدی هنری خود را از ۱۵ سالگی و کار در نشریاتی مانند توفیق آغاز کرد. در سالهای بعد او این فعالیت را گسترش داد و با نشریات نیویورک تایمز، اشپیگل، نبل اشپالتر و … همکاری کرد. حضور در مجله نقطهچین در سن کم باعث شد؛ درمبخش با هنرمندان بزرگ آن دوره همچون فریدون مشیری، سهراب سپهری و… نشست و برخاست داشته باشد و با فعالیتهای خود در زمینه طراحی جلد آنها را شگفتزده کند. وقتی از هنرستان هنرهای زیبای تهران فارغالتحصیل شد، هنرمندی شناخته شده در زمینه طراحی به شمار میرفت. او در مصاحبهای گفته بود: در روزنامهی توفیق که یک روزنامهی سیاسی فکاهی بود مجبور بودم کاریکاتورهای سیاسی هم کار کنم. وی از هنرمندان صاحب سبک به شمار میرود و آثارش بدون داشتن امضا نیز شناخته میشوند. او درباره این موضوع گفته است: اولین معیار خط و سبک هنرمند است، چون خط و روال و سبک خیلی مهم است که اگر کسی آن را نداشته باشد، کارش به هدر میرود. کار من یا برخی دیگر که سبک دارند، حتی اگر امضا هم نداشته باشد، مشخص است. این که یک هنرمند صاحب سبک باشد و اثرش را بشناسیم، مهم است. از طرفی ایده ها باید ناب و کمیاب باشد. اگر قرار باشد ما همان چیزهای همیشگی را بگوییم، دردی را دوا نمیکند. گفتنی است؛ وی مدتی نیز در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران، هنر کاریکاتور تدریس کرده است. شاید بتوان یکی از ارزشمندترین کارهای درمبخش را مستقل کردن کاریکاتور از مطبوعات دانست. نمایشگاههای انفرادی او از کاریکاتورهایش معمولا با استقبال روبهرو میشود و مردم و مجموعهداران کارهای او را به خانهها و کلکسیونهایشان میبرند. مجموعه دلقکها؛ از معروفترین کارهای این هنرمند است.
نمـونه آثـار (۳۲ عکس) کلیک کنید |
---|
استاد درمبخش، با کسب چندین جایزه معتبر جهانی به یکی از معروفترین چهرههای هنری ایران تبدیل شده است. او برنده جایزه اول از بزرگترین و معتبرترین مسابقات بینالمللی کاریکاتور ژاپن، آلمان، ایتالیا، سوئیس، بلژیک، ترکیه، برزیل، یوگسلاوی و چندین جایزه بینالمللی جنبی دیگر بوده و داور مدعو چند نمایشگاه بزرگ بینالمللی کاریکاتور بوده است. بسیاری از آثار استاد درمبخش، به موزههای معتبر دنیا راه پیدا کرده اند مه از آن جمله؛ میتوان به موزه هنرهای معاصر تهران، موزه کاریکاتور بازل در سوئیس، موزه کاریکاتور گابروو در بلغارستان، موزه هیروشیما در ژاپن، موزه ضد جنگ یوگسلاوی، موزه کاریکاتور استلانبول در ترکیه، موزه کاریکاتور ورشو در لهستان و مجموعه شهرداری شهر فرانکفورت آلمان اشاره کرد.
تالیف کتابهای بدون شرح، دفتر خاطرات فرشتهها، کتاب کامبیز (در ایتالیا منتشر شد)، طنزاندیشان امروز ایران، طنزاندیشان امروز ایران در خارج از کشور، میازار موری که دانهکش است، المپیک خنده، سمفونی خطوط، و اگر داوینچی مرا دیده بود، از دیگر فعالیتهای درمبخش است. وی در مجموع بیش از ۴۷ سال با مطبوعات صاحب نام ایران و جهان همکاری مستمر داشته است. او بیش از ۳۲ نمایشگاه انفرادی در داخل و خارج از کشور برگزار کرده و در ۳۰ نمایشگاه جمعی داخلی و خارجی حضور داشته است. استاد درم بخش، داور مدعو چند نمایشگاه بزرگ بینالمللی کاریکاتور بوده است. او همچنین نشان شوالیه را از دولت فرانسه در آبان سال ۱۳۹۳ دریافت کرد.
او از سال ۱۳۸۶ به بعد وارد عرصه انیمیشنسازی نیز شده است. او همراه با پسرش رامین در این زمینه فعال است و نتیجه این همکاری، ساخت چندین فیلم انیمیشن کوتاه از جمله مجموعه دلقکها است. در سال ١٣٩۵، مستندی ٧۰ دقیقه ای درباره ی آثار و زندگی کامبیز درم بخش به کارگردانی جواد آتشباری منتشر شد.
استاد درمبخش را تقریبا تمام کسانی که با دنیای بزرگ هنرهای تجسمی سر و کار دارند میشناسند. سوابق و موفقیتهای او در عرصه بینالملل، به گونهای است که از او چهرهای بسیار درخشان برای معرفی کاریکاتور ایران به دنیا ساخته است.
برخی از نمایشگاهها
١٣۵١ – نمایشگاه انفرادی کاریکاتور، گالری قندریز، تهران
١٣٨٧ – هنرمند تحسین شده در مسابقات بینالمللی کاریکاتور اردوغان در استانبول
١٣٩٢ – نمایشگاه انفرادی، «پانتومیم روی کاغذ»، گالری سیحون، تهران
١٣٩٢ – نمایشگاه گروهی، «دورهمی»، گالری مهروا، تهران
١٣٩٣ – دریافت نشان شوالیهی هنرهای تجسمی به پاس یک عمر دستاورد در این زمینه
١٣٩٣ – نمایشگاه انفرادی، «داستان های دیدنی ٣»، گالری ساربان، تهران
١٣٩٣ – نمایشگاه انفرادی، «هنرهای تبسمی»، گالری سیحون، تهران
١٣٩۴ – نمایشگاه انفرادی، «لطفا لبخند بزنید»، گالری راه ابریشم، تهران
١٣٩۴ – نمایشگاه، خانهی کاریکاتور ایران، تهران
١٣٩۵ – تهیهی مستندی دربارهی آثار و زندگی او به کارگردانی جواد آتشبازی
١٣٩۵ – نمایشگاه گروهی، «نخستین بیان»، به مناسبت افتتاح گالری بیان، اصفهان
١٣٩۶ – نمایشگاه انفرادی، «مروری بر آثار»، گالری آرت سنتر (باغ)، تهران
١٣٩۶ – نمایشگاه انفرادی، «انرژی مثبت»، گالری سیحون، تهران
١٣٩۶ – نمایشگاه گروهی، «دومین جشن سالگرد تاسیس نگارخانه نگر»، تهران
١٣٩٧ – نمایشگاه گروهی، «ششمین جشنواره بینالمللی هنر برای صلح»، پردیس ملت، تهران
١٣٩٧ – نمایشگاه گروهی، «نمایشگاه نقاشی»، گالری شکوه، تهران
١٣٩٧ – نمایشگاه گروهی، «من سهراب سپهری»، موزه گالری دیدی، ایزدشهر مازندران
١٣٩٧ – نمایشگاه گروهی نصویر سازی، «١۵١١»، نگارخانه چهار، تهران
١٣٩٧ – نمایشگاه گروهی، «شبتاب ۴»، گالری آزاد، تهران
١٣٩٧ – نمایشگاه گروهی، «جشن سومین سالگرد تاسیس گالری نگر»، گالری نگر، تهران
١٣٩٧ – نمایشگاه انفرادی، «طراحیهای عمو کامبیز»، گالری سیحون ، تهران
١٣٩٧ – نمایشگاه انفرادی، «نمایشگاه نقاشی»، نگارخانه صفوی، اصفهان
١٣٩٧ – نمایشگاه گروهی، «آرتیبیشنِ تابستان»، آرتیبیشن، تهران
١٣٩٧ – نمایشگاه گروهی، «جغد آباد»، «کارهای جدید»، نگارخانه گویا، تهران
١٣٩٧ – نمایشگاه گروهی، «کلکسیونر» ، آرتیبیشن، تهران
١٣٩٧ – نمایشگاه گروهی، «پستال» گالری دنا، تهران
١٣٩٧ – نمایشگاه گروهی، «هشتمین نمایشگاه فروش آثار چند نسل هنرمندان معاصر»، نگارخانه لاله، تهران
١٣٩٨ – نمایشگاه گروهی، «کادوآرت»، گالری سرزمین هنر، تهران
١٣٩٨ – نمایشگاه گروهی، «باران بهانه شد»، گالری سرزمین هنر، تهران
١٣٩٨ – نمایشگاه گروهی، «بازی تاش و خط»، گالری راه ابریشم – پارک لاله، تهران
١٣٩٨ – نمایشگاه گروهی، «سالاد»، گالری دیلمان، تهران
١٣٩٨ – نمایشگاه گروهی، «نمایشگاه نقاشی»، گالری زمان هنر، تهران
١٣٩٨ – نمایشگاه گروهی، «کلکسیونر ٣»، آرتیبیشن، تهران
١٣٩٨ – نمایشگاه گروهی، «نسخهها»، گالری آریا، تهران
١٣٩٨ – نمایشگاه گروهی، «چشم شهر»، نگارخانه سروناز، شیراز
١٣٩٨ – نمایشگاه گروهی، «کادو آرت ٢»، نگارخانه شمیده، تهران
١٣٩٨ – نمایشگاه گروهی، «شبتاب ٧»، گالری آزاد، تهران
١٣٩٩ – نمایشگاه گروهی، «نسخه ها »، گالری اکنون، اصفهان
١٣٩٩ – نمایشگاه گروهی، «معنی فاصله»، گالری آتبین، تهران
روزهای کرونایی استاد در آستانه ۷۸ سالگی
استاد کامبیز درمبخش، کاریکاتوریست سرشناس کشورمان، درباره فعالیتهای خود در روزهای قرنطینه کرونا گفت: با این که سالهاست فعالیت دارم، ولی بیکار نمینشینم. در این روزها هم مشغول کار بودم و در رابطه با مساله کرونا تاکنون چندین کار تولید و بیشتر آنها را در فضای مجازی منتشر کردهام.
سید محمد طباطبائی، مدیرعامل موسسه هنرمندان پیشکسوت در قالب طرح «ساعت سعد؛ دیدار با پیشکسوتان هنر»، در خردادماه ۱۳۹۹ با کامبیز درمبخش، کاریکاتوریست پیشکسوت دیدار کرد. در این دیدار، درمبخش به فعالیتهای خود در دوران کرونایی اشاره کرد و گفت: با این که سالهاست فعالیت دارم اما هرگز خسته نمیشوم و بیکار نمینشینم و حتی در این روزهای کرونایی هم مشغول کار بودم و در رابطه با مساله کرونا تاکنون چندین کار تولید و بیشتر آنها را در فضای مجازی منتشر کردهام، چون معتقدم هنرمند باید کار کند. او در ادامه، به مشکلات هنرمندان پیشکسوت، به ویژه در دوران شیوع کرونا اشاره کرد و گفت: «هنرمندانی که سالها فعالیت حرفهای داشتهاند، نباید دغدغه برطرف کردن نیازهای اولیه خودشان را داشته باشند.
سید محمد طباطبائی، مدیرعامل موسسه هنرمندان پیشکسوت هم در این دیدار گفت: تکریم هنرمندان پیشکسوت و تلاش برای رفع مشکلات آنها اصلیترین وظیفه ماست که امیدواریم آن را به درستی انجام دهیم. وی همچنین به حمایت از تولید آثار هنری توسط هنرمندان پیشکسوت به ویژه در دوران کرونا اشاره کرد و افزود: حمایت از تولید آثار توسط هنرمندان پیشکسوت در پویش مشاهنر هم در همین راستا انجام میشود. پایان این دیدار با تولد ۷۸ سالگی استاد کامبیز درمبخش همراه بود.
مصـاحبه با استاد
در ارتباط با ایدهیابی برای آثارتان توضیح دهید؟
برای یافتن ایده هیچ مشکلی ندارم فکر میکنم تا بیست سال آینده آرشیو یاز طرحها و اتودها دارم که تعداد زیادی از این اتودها هنوز در خارج از کشور است و هر روز هم به این ایدهها اضافه میشود مشکل اصلی من وقت برای اجرا کردن این ایدهها است، من امیدوارم سوژههای زیادی را که دارم بتوانم همه را اجرا کنم چون میدانم عمرم به وسعت سوژههایم کفاف نمیدهد.
اجرای آثارتان چقدر زمان میبرد؟
کارهای رنگی ام به طور متوسط دو نیم روز را شامل می شود که از ساعت ۸ تا ۱۲ شب طول می کشد. و کارهای سیاه و سفید معمولا یک روز، البته بستگی به کار هم دارد. بعضی مواقع نوع کار به شکلی است که اجرای کارها در طول یک روز به ۲۵ اثر هم رسیده. (به عنوان مثال تقویمی در دست دارم که تا آخر مهرماه باید برای هر روز سال یک طرح بکشم در همان روز ابتدای اجرای کار ۲۵ طرح را اجرا کردم.)
در مورد آثارتان برای ما بگویید؟
بیشتر کارهایی که دارم در حال حاضر برای ارائه به شرکتهای تبلیغاتی است. با مطبوعات کار نمیکنم به نظر من تعرفه دستمزد برای کاریکاتوریستها نوعی بیاحترامی است. یک نیروی خدماتی در یک اداره معادل یک کاریکاتوریست مطبوعاتی در یک ماه حقوق میگیرد. گرچه به نظر من کاریکاتور وقتی متولد میشود که چاپ و منتشر شود. اشکالی که در کاریکاتور ایران وجود دارد آن است که به آن بیشتر از منظر سیاسی نگاه میکنند در حالیکه کاریکاتور سیاسی، تنها بخش کوچکی از این هنر بزرگ است و هنر کاریکاتور مانند موسیقی، نقاشی و دیگر هنرها شاخههای مختلف دارد که هنرمندان میتوانند در این رشتهها ابراز وجود کنند.
چه توصیهای به هنرمندان جوان کاریکاتوریست دارید؟
به نظر میرسد بیشتر هنرمندان جوان ما درگیر ساخت و ساز و تکنیکاند و مسئله اصلی که همان طنز باشد تقریبا کممایه است. در بخشهای دیگر صحبتهایمان در این باره بیشتر صحبت میکنیم. من زمانی که در گابروو (موزه کاریکاتور گابروو از بزرگترین و معتبرترین موزههای هنری در دنیاست که از موسسین آن میتوان به فدریکو فلینیو چارلی چاپلین اشاره کرد) نمایشگاه انفرادی داشتم که بعدها مدیر آن موزه به من گفت: نمایشگاهم از بهترین نمایشگاههای این موزه بوده است، یک روز وقتی در مکان نمایشگاه حضور داشتم یک اتوبوس از توریستهای خارجی برای بازدید از کارهایم آمدند. وقتی از کارهای من دیدن کردند گفتند ما اصلا فکر نمیکردیم ایران کاریکاتوریست داشته باشد آن هم در این حد و کیفیت.
در حال حاضر دو شانس بزرگ در کاریکاتور دنیا میبینم یکی چین و دیگری ایران است. کاریکاتوریستهای یرانی، بعد از انقلاب رشد بسیاری داشتهاند به اعتقاد من کیهان کاریکاتور در یک مقطعی نقش مهمی در ارتقاء کاریکاتور ایران و ارتباط کشورمان با دنیا داشت. آن هم به خاطر در اختیار گذاشتن بیدریغ آدرس جشنوارهها، جالب است به شما بگویم که ما در رژیم سابق به زحمت آدرسی از مسابقات بینالمللی به دستمان میرسید و اگر همکارانمان آدرسی داشتند آن را از ما پنهان میکردند. نکته مهمی که باید به کاریکاتوریستها عرض کنم این است که زیاد کار کنند. و خیلی زود هم به دنبال انتشار کارهایشان به شکل یک مجموعه نباشند. خود من بیست سال طول کشید تا اولین کتابم را به چاپ رساندم (کتاب بدون شرح) و توصیهام به هنرمندان جوان این است که به صورت شبانهروزی طراحی کنند. کارهای دیگران را ببینند و با آثار کاریکاتوریستهای دنیا آشنا شوند. بعد از این مرحله خوب کارها باید منتشر شود. در واقع پویایی کاریکاتور در اثر انتشار آنها به وجود میآید. من خیلی از کاریکاتوریستها را میشناسم که کار میکنند ولی کارهایشان را انبار میکنند. این مثل کسی است که در یک اتاق دربسته نمایشی اجرا بکند. هنرمند برای اعتلای هنرش، احتیاج به دیدن عکسالعملها دارد. ولو اینکه این عکسالعملها منفی باشد.
اگر دوباره متولد میشدید فکر میکردید دوباره همین راه را انتخاب میکردید؟
بله، سعی می کردم سوژههای زیادی را که دارم بتوانم همه را اجرا کنم. اگر این امکان به وجود بیاید که در دورهای دوباره متولد بشوم سوژههایی را اجرا می کنم که در این دوره نتوانستهام اجرا کنم.
وقتی به آثار شما نگاه می کنیم، نامگذاری های جالب است. فیالبداهه نامگذاری می کنید؛ چون نامگذاری کتابهایتان هم گاهی شگفتی دارد.
علتش، حرفه ای بودن در این کار است. من سال هاست این کار را کرده و دقیقا می دانم چه کار می کنم. جدای از این که طراح و نقاش باشم، طنزنویس هم هستم؛ پس به کلمات هم آشنا هستم. سال ها با کلمات بازی کرده ام. چهار کتابی که نشر افق از من منتشر کرده، نمونه هایی از طنزنویسی من است. مثل کتاب های: میازار موری که دانه کش است یا دفتر خاطرات فرشته ها. خلاصه نویسی و طنزنویسی جزئی از کار من است.
شما یک هنرمند چندکاره هستید که در شاخه های مختلف هنری فعالیت می کنید. خودتان تخصص اصلی تان را کاریکاتور می دانید. درست است؟
بله، اما من به مرحله ای رسیده ام که از کاریکاتور جدا می شود. کاریکاتور بیشتر با مطبوعات گره خورده است، اما کاری که من می کنم به موزه ها، گالری ها و خانه های مردم رفته است. اینها کاریکاتورهایی است که پیاده و اجرا می شود و مردم می خرند، حتی مجموعه دارها.
اینجا یک تضاد به وجود میآید. تلقی برخی این است که کاریکاتور مثل نقاشی و مجسمه یا برخی دیگر از هنرها آن میزان ماندگاری را ندارد. انگار ژورنالیستی تر است و تاریخ انقضای آن بیشتر است. شما این تلقی را قبول دارید؟
کاریکاتور هم مثل هنرهای مختلف، مثل شعر و ادبیات و موسیقی انواع و اقسام و درجه بندی های مختلف دارد. من در تمام این بخش ها کار کردم. پایگاه اصلی کاریکاتور در ابتدا روزنامه بوده و هنوز هم هست، اما از سال های ۱۹۵۰ میلادی به بعد، کاریکاتور در واقع از طریق روزنامه های اروپا بخصوص فرانسه و اروپای شرقی راه جدیدی پیدا می کند که از آن به بعد به موزه ها و نمایشگاه ها راه پیدا می کند و صرفا محدود به روزنامه نیست. چون محدود شدن کاریکاتور به مطبوعات آن را منحصر به موضوعات روز می کند.
مرز این موضوع کجاست؛ یعنی چطور می توان تشخیص داد در جایی با کاریکاتور ژورنالیستی مواجهیم و از آنجا به بعد با کاریکاتور هنری روبه رو هستیم که به موزه ها می رود؟
من به هر حال این دوره ژورنالیستی را سپری کرده ام. رسیدن به این مرحله پشت سر گذاشتن تمام این دوران بود؛ یعنی همه اینها لازم و ملزوم همدیگر است. وقتی کاریکاتور از نظر هنری و تصویری جالب باشد طبیعی است که به موزه و نمایشگاه هم راه پیدا می کند. منتها کاریکاتورهایی که به نمایشگاه ها و موزه ها می رود کمتر به موضوعات روز ارتباط دارد؛ یعنی موضوعاتی مانند گرانی گوجه فرنگی و بنزین سوژه های روز است و کمتر در کاریکاتورهای هنری اثری از آنها به چشم می خورد.
حال که بسیاری از کاریکاتورهایتان در موزه های مختلف جهان نگهداری می شود، فکر می کنید موزه ها چه معیارهایی دارند تا کاریکاتوری را به عنوان یک اثر هنری بخرند؟
اولین معیار خط و سبک هنرمند است، چون خط و روال و سبک خیلی مهم است که اگر کسی آن را نداشته باشد، کارش به هدر می رود. کار من یا برخی دیگر که سبک دارند، حتی اگر امضا هم نداشته باشد، مشخص است. این که یک هنرمند صاحب سبک باشد و اثرش را بشناسیم، مهم است. از طرفی ایده ها باید ناب و کمیاب باشد. اگر قرار باشد ما همان چیزهای همیشگی را بگوییم، دردی را دوا نمی کند
در اغلب کارهای شما کمتر رنگ می بینیم. علتش چیست؟
مطبوعات ایران این اواخر شروع به رنگی شدن کردند. رنگ هایی که در مطبوعات کار می شود، معمولا آن رنگ های مد نظر هنرمند نیست. رنگ هایی است که یا بیش از حد قرمز است یا کثیف. از طرفی رسیدن به رنگ در کار من آنجا رخ می دهد که واقعا نیاز به رنگ داشته باشد. کنار گذاشتن رنگ نوعی به خلوص رسیدن است.
ولی در کارهایی هم که در نمایشگاه ها به نمایش می گذارید، باز هم شاهدیم آثارتان کمتر رنگی است.
علتش این است که گفتم. معمولا وقتی از رنگ استفاده می کنم که لازم باشد. اگر لازم نباشد و مفهوم را منتقل کند، نیازی به این کار نمی بینم. کسی که کار من را دیده بود، می گفت شما پاییز را کشیدید، برگ هم از درخت می افتد. پس حتما لازم نیست این برگ زرد باشد، چون آدم در اندیشه اش پاییز نقش می بندد.
در داستان های شما مردی به طور مستمر دیده می شود. این مرد از چه زمانی وارد کاریکاتورهای شما شد؟
تقریبا از سال ۱۳۵۰. این مرد انسانی خلاصه است. انسانی است که میمیک ندارد و از طریق هیکل و هیبتش می فهمیم انسان است. جالب است که با وجود نداشتن میمیک باز هم می فهمیم افسرده است، غمگین است یا… تمام اینها را از حرکاتش می فهمیم. رسیدن به این مرحله هم خودش خیلی هنر است که آدم بتواند آدمی را نشان بدهد که غمگین است، بدون آن که از میمیک صورت استفاده کرده باشد. یکی دیگر از مشخصه های این مرد، این است که بین المللی است. یعنی اگر می آمدیم و کلاه مکزیکی سرش می گذاشتیم، یک شخصیت مکزیکی می شد، اما مشخصه خاصی ندارد و بیننده در هر کشوری می تواند آن را بفهمد و درک کند و بپذیرد. نکته دیگر این که این شخصیت زبان تصویری دارد. زیر تصویرش هیچ نوشته ای نیست و می تواند همه حرف هایش را در قالب تصویر بیان کند. پس یک سرخپوست یا اسکیمو یا فردی که در هندوستان نشسته می تواند حرفش را بفهمد و با آن ارتباط برقرار کند.
درباره نمایشگاه تان در پاریس که اردیبهشت برگزار شد، صحبت کنید.
من قبلا سه نمایشگاه در پاریس داشتم که خیلی از کارهایم فروش رفته است. چون کتاب دنیا خانه من است؛ از من در پاریس منتشر شده است که دربرگیرنده کارهای ۳۵ سال اخیر من است. این کتاب در تیراژ بالای ۱۸ هزار نسخه از سوی انتشارات لافون منتشر شد که ناشر معتبری است. این بار هم که به پاریس می روم کتاب جدیدی می برم با عنوان داستان های دیدنی. در پاریس این بار دو نمایشگاه دسته جمعی دارم؛ یکی به دعوت نمایشگاه موزه مدرن آرت پاریس که تم اصلی آن بهترین آثار هنری از ۱۹۶۰ به بعد است. آنها هنرمندان مطرح این دوره را انتخاب کردند و آثارشان را به نمایش گذاشتند. نمایشگاه دیگر در یک گالری برگزار می شود که در آنجا ۹ کار بزرگ دارم؛ کارهایی بین نقاشی و گرافیک.
نقاشی هم میکنید؟
بله، من فارغ التحصیل دانشکده هنرهای زیبا هستم و طبیعی است کارم را با نقاشی شروع کردم.
اکریلیک کار میکنید یا رنگ روغن؟
با هر دو کار می کنم. البته سال هاست نقاشی نمی کنم، ولی این کارهایی که روی بوم های بزرگ انجام دادم تلفیق گرافیک و نقاشی است.
شما هیچ وقت با کامپیوتر کار نمیکنید؟
نه، نه این که نخواهم، بلد نیستم. از جهتی خوشحالم، چون کار دست هنوز هم ارزش خاصی دارد. کامپیوتر چیزی شبیه پلاستیک است. شما وقتی یک صندلی چوبی را که کار دست است، می بینید لذت می برید، اما یک صندلی پلاستیکی این حالت را ندارد. البته کامپیوتر هم یک ابزار است و بستگی دارد چطور از آن استفاده می کنید. نوع استفاده شما به آن ارزش می دهد.
اگر در یک جمله بخواهید بگویید قرار است این ایده ها چه مفهومی را به مخاطب منتقل کند، چه میگویید؟
قرار نیست مفهوم خاصی را منتقل کند. هر ایده خودش نوعی کشف است. باید به آن برسی. خیلی ها دست خوبی دارند، اما ایده ندارند. درست نیست خودم این را بگویم، ولی خیلی ها می گویند تو هم دستت خوب است، هم ایده داری؛ اینها با هم خوب چفت شده است.
در ارتباط با شروع کارتان در عرصه کاریکاتور بگویید؟
در اینجا جا دارد از آقای تجارتچی یاد کنم که در مجلهای که پدرم منتشر می کرد کار میکرد. این آدم اولین کسی بود که فیلم انیمیشن در ایران ساخت که عنوان موسیوقلمی را داشتند. و غالبا در سینماهای تهران قبل از شروع فیلم این انیمیشنها به نمایش در می آمد. جالب است بدانید که آقای تجارتچی، فیلمهای سیوپنج میلیمتری را در منزل با دارو از حالت نگاتیو به پوزتیو تبدیل میکرد. در واقع رنگ سیاه فیلم را از بین میبرد و روی فیلم بیرنگ، فریم به فریم نقاشی میکرد. آپاراتش را هم خودش ساخته بود و من برای دیدن این فیلمها به خانه او در کوچه آبشار خیابان ری میرفتم. در آن موقع فکر میکردم کاریکاتور یعنی تجارتچی، و هیچکس دیگری را نمیشناختم. مثل امروز نبود که از طریق اینترنت بتوانی هزاران طرح را رویت کنید. من حتی برای یک کتاب کاریکاتور همه جا را زیر و رو میکردم. و در نهایت جایی را پیدا کردم که مجلات خارجی که غالبا از سفارتخانهها برمیگشت وکهنهفروشی آن را عرضه میکرد. من این مجلهها را میخریدم و جمع میکردم. آشنایی من از این طریق با کاریکاتور دنیا شروع شد. مجله نبل اشپالتر را هم لابلای همین کهنه روزنامهها و مجلات پیدا کردم. آن موقع حتی مجله مد (که زیاد دوستش ندارم) برایم یک موهبت بود. ولی در واقع چون در مطبوعات کار میکردیم بیشتر دنبال نشریه آقبابا بودیم که از ترکیه وارد میشد. که آن را هم شخصی وارد میکرد و با قیمت یک هفته پول توجیبی به من میفروخت. یعنی تمام پول توجیبی من هزینه میشد برای خرید این مجله، فکر میکنم هر مجله حدودا دو تومان بود.
اولین کاریکاتوری که کار کردید چه بود؟
در اولین کاریکاتورم، دو گروهبان ارتشی را کشیده بودم که یکی درجههایش سه تا هفت بود و دیگری سه تا هشت، و داشتند با هم دعوا میکردند. آن کسیکه سه تا هشت داشت میگفت من از تو بالاترم در حالیکه هر دو گروهبان بودند.
تعریفتان از کاریکاتور چیست؟
کاریکاتور به نظر من یک کشف است. و مرتب کاریکاتوریست باید به دنبال کشف اتفاقات باشد. جواد مجابی برای یک یاز نمایشگاههای من در مجلهای نوشته بود: کامبیز درمبخش صیاد سوژههای نایاب.
در حال حاضر راههای جدیدی را برای طراحی کاریکاتورهایم کشف کردهام. در حقیقت سوژههایی را که تا به حال نبودهاند و به غیر از کاریکاتور با هیچ زبان و هیچ هنر دیگری نمیتوان بیان کرد؛ به کار گرفتهام.
کامبیز درم بخش ۷۳ ساله جهان را میبیند؟
سئوال خوبی بود. من ۷۳ سالم هست ولی هیچ وقت ۷۳ سالگی را احساس نکردم و نمی کنم. همیشه فکر می کنم که من خیلی جوان هستم، خیلی کارها می توانم انجام بدهم و البته از این بابت خیلی خوشحالم! جوان هستم هنوز (می خندد)، نه تنها از لحاظ روحی، بلکه ازنظر فیزیکی، بعضی وقت ها یک پیرمردهایی عصا زنان می آیند پیش من و مرا می بوسند و می گویند سلام کامبیز جان، ما با هم همشاگردی بودیم و بعد می بینم با او کاملا متفاوت هستم و حالا نه تنها درون من؛ که کاملا جوان فکر می کند و جوان کار می کند، بلکه از نظر فیزیکی هم با این که چند بار بیماری های سختی داشتم و مثلا دچار سرطان بودم و مجبور شدم عمل کنم و شیمی درمانی می شوم، جوان ترم از آن هایی که هیچ کدام از این بیماری ها را نداشته اند و زحمت تحملش را نکشیده اند. بعضی ها هم می آیند و می گویند ما از بچگی کارهای شما را می دیدیم. می پرسم مگر شما چند سالتان هست؟ بعد می بینم که از من خیلی بزرگترند، یعنی خاطره ای از اسم من دارند که در آن موقع من حتی متولد هم نشده بودم. یعنی این قدر اسم کامبیز درم بخش، سابقه دار است که از خودمن پیرتر شده! بالاخره یک جاهایی در خاطره مردم این اسم باقی مانده که باعث می شود بعضی اوقات مثلا یک جوان کوچک و کم سن و سال از من بخواهد کتابی را برای پدربزرگ یا مادربزرگش امضا کنم.
باید اتفاق خوشحال کنندهای برای یک هنرمند باشد.
دقیقا، خیلی خوب است، انرژی می گیرم وقتی می بینم که یک حلقه از افراد با سن ها و مرام های مختلف تشکیل شده و حالا زحمتی را که سال ها کشیده ام زمین نمانده و جواب داده است. این به هنرمند انرژی میدهد. همین الان در نمایشگاهی که دارم و در آن عکس هایم هم به نمایش گذاشته شده، باور کنید از هر سن و سال آمده بودند برای دیدن کارها و حتی بچه های ۱۲ ساله هم آمده بودند به نمایشگاه من و کار خریدند که البته پدر و مادرشان، پولش را دادند! این دفعه رکورد هم شکسته شد و یک بچه هشت ساله با آی پدش آمد داخل نمایشگاه و از تمام عکس های من عکس گرفت. مادرش می گفت عاشق کارهای شماست! فقط هشت سال داشت و دور گالری می چرخید و می گفت از فلان عکس خوشش آمده و من هم توضیح دادم که عکس مناسبی است و آنرا خرید. وقتی که بچه ای با این سن و سال می آید کنار آدم می ایستد و عکس یادگاری می گیرد، طبیعی است که احساس جوانی کنم.
این حس جوانی در آثارتان هم تاثیری دارد؟ می شود آن را لا به لای خطوطی که می کشید، جست و جو کرد؟
معمولا این طور است که آدم هایی به سن و سال من متفاوت از جوان ها فکر می کنند اما من به خاطر همین ارتباط، سعی می کنم همیشه با آن ها حرکت کنم، با آن ها فکر کنم و اشراف پیدا کنم به تمام مسائل فکری شان، اصطلاحاتشان و روابطشان، حالا کم کم می دانم که چه می خواهند و مثلا همین که در همشهری داستان، طراحی می کنم، نشان از این دارد که مایلم با مخاطب این مجله که عموما جوانان هستند، ارتباط برقرار کنم. جالب است که بگویم سردبیر این مجله می گوید خیلی از مخاطبان ما این نشریه را به خاطر طرح های من می خرند به همین خاطر وقتی که مجله دستشان می رسد، آن را از طرف چپ ورق می زنند تا زودتر به این طرح ها برسند. این ها خیلی ساده به دست نیامده و ثمره ی سال ها کار و کوشش است.
داریم به گذشته بر میگردیم؟
بله انگار. حداقل در این ۴۰ سال گذشته که می گویید، به عنوان کاریکاتوریست فعال مطبوعاتی مشغول به کار بوده ام؛ یعنی در واقع من هر چه دارم از مطبوعات دارم، تا جایی که رسیدم به مرحله ی بازسازی و خلاصه سازی و در واقع عصاره ای از سال ها کار مطبوعاتی که خودش را این گونه نشان می دهد. این ساده شدن و رسیدن به سادگی، کلی زحمت داشته؛ یعنی از اول این طور نبوده و الان این طور نشده و این طور هم نخواهد بود! اگر زنده بمانم، روز به روز ساده تر و خلاصه تر خواهد شد، عین یک شیشه ای که برای الماس شدن، شما هی باید آن را صیقل بدهید و بتراشیدش که در هنر به آن می گویند: کریستالیزه شدن.
پس این تمایل به سادگی می تواند خط سیر کامبیز درم بخش باشد؟
در ادبیات، در شعر و حتی در نقاشی هم همین طور هست؛ پیکاسو در سن ۱۴ سالگی کارهایی می کشیده مانند رامبراند و یا نقاشان بزرگ دیگر، بعد به تدریج که می رود جلو، مرتب کارش ساده تر و ساده تر می شود. خودش می گوید که من کار رامبراند و میکل آنژ و این ها را خیلی سریع یاد گرفتم ولی سال ها طول کشید تا توانستم مانند یک بچه نقاشی بکنم. بچه ها وقتی که نقاشی می کنند ظاهرا خیلی کارهای ساده و خالصی است، چرا که مال خودشان است. استادها افکار آن ها را تغییر نداده اند، نیامده اند بگویند این را بکش و آن را بکش. بعضی وقت ها مادرها بچه هایشان را می آورند پیش من که تو را به خدا به این بچه طراحی یاد بدهید. می گویم خانم بگذارید این بچه خودش آزاد کار بکند. الان ببریدش پیش استاد نقاشی، استاد تنها کاری که می کند این است که یک تنگ شیشه ای یا یک انار می گذارد و می گوید این را بکش و در نهایت آن بچه می شود تکرار همان استاد! خب، آن استاد که خودش هست، پس بگذارید این بچه خودش تجربه بکند و یاد بگیرد.
در مورد شما هم به نظر همین اتفاق افتاده؛ یعنی مسیر خودآموخته ای را طی کردهاید؟
از سن هفت، هشت سالگی شروع کردم به کار کردن و به قول امروزی ها خودآموخته، ولی خودآموخته ای که رفته دنبال چیزهای تازه و یاد گرفته است. اکثر هنرمندان خودآموخته معمولا یک کاری را یاد می گیرند و سال ها آن را ادامه می دهند اما من خودآموخته ای هستم که سال ها پژوهش کردم. مثلا اگر کتابی بود که مربوط به کار من می شد، با خواهش و تمنا می خواستم آن را از آن سر دنیا به من برسانند. تمام جوانی و تمام آن پول هایی را که بابت حقوق به من می دادند، خرج همین چیزها می شد تا با کار همکارانم در خارج آشنا بشوم. فرق من این بود که نمی آمدم به کارهای پیش افتاده اکتفا بکنم و درجا بزنم، دنبال آن رفتم و پژوهش کردم و متوجه شدم که اصلا کاریکاتور آنی نیست که می شناسیم.
این موضوع اتفاقا همیشه مورد مناقشه هم بوده؛ یعنی نظرات مختلفی درباره اش هست. شما درباره محوا و ماهیت کاریکاتور چطور فکر میکنید؟
کاریکاتور در ذهن ایرانی ها، در نهایت به معنی توهین کردن، فحش دادن، ایراد گرفتن و یا حداکثر مسخره کردن و مسخره تصویر کردن چهره آدم هاست ولی من یاد گرفتم که کاریکاتور در واقع یک عنوان است؛ درست مثل موسیقی که یک عنوان است. بنابراین کاریکاتور، عنوانی است که هزار سبک مختلف، راه های نشان دادن متفاوت و نوع دارد. کار من هم همین طور است؛ من جنبه های مختلف کاریکاتور را تجربه کردم و تبدیل شدم به یک آدم حرفه ای و حرفه ای بودن به این معنا که همه جور کاری را انجام دادم؛ سال ها در مطبوعات حضور داشتم، آرم کشیدم، ماکت طراحی کردم، خط نوشتم، تصویرگری کردم، نقاشی و کاریکاتور کشیدم و همه این کارها را پشت سر گذاشتم و حالا دیگر به دنبال محتوا هستم. خاطرم هست که یک دوره، پرتره آدم های سیاسی را می کشیدم اما الان دیگر این کار را نمی کنم، چون می بینم در کامپیوتر یک ابزاری هست که هر کسی می تواند کاریکاتور یک نفر را بکشد! حتی به هر پارکی که می روید، می بینید یک نفر نشسته است کاریکاتور آدم ها را می کشد.