● محل تـولد: تهـران
● درگـذشت: ۱۳ دی ۱۳۶۷ در پاریس
زندگینامه، آثـار و سوابق هنری
وی فعالیت هنری را از سال ١٣٢۴، در باشگاه کودکان، به عنوان بازیگر تئاتر، شروع کرد. از اولین نمایشهای او میتوان به نمایش: پرنده آبی، به عنوان بازیگر اشاره کرد. از دیگر نمایشهای وی میتوان به نمایشهای: انگل اجتماع، تاجر ونیزی، داروی جوانی، یک گل و بهار را نام برد. او سپس از سال ١٣٣۵، وارد کار دوبله شد، همزمان با فیلم طلسم شیطان، بازیگری در سینما را آغاز کرد. در سال ١٣۴۶ با مشارکت نصرت الله وحدت، استودیوی دوبلاژ نقش جهان را تأسیس کرد. از سال ١٣۴۶ نیز فعالیتش را در رادیو آغاز کرد و خیلی زود به عنوان یک بازیگر تیپیک رادیویی شناخته شد. در عرصه صداپیشگی بجای الیور هاردی، لویی دوفونس و والتر برنان حرف میزد. از نقشهای برجسته او در کار دوبله حرفزدن بجای والتر هوستون در فیلم گنجهای سیرا مادره است. شادروان عزتالله مقبلی، همچنین سالهای طولانی در برنامه رادیویی صبح جمعه با شما هنرنمایی کرد. غرغرهای شیکمابانه الیور هاردی و تندگوییهای تو دماغی لویی دوفونس، با دوبله وی، همیشه در یادها جاودانه شده است. مقبلی توانسته است با تردستی ماهرانهای هنر را با تکنیک ترکیب کند تا عصبیت در لحن ایجاد شود. نقش ماندگار وی، به جای ابن زیاد، در فیلم سفیر، ساخته فریبرز صالح در سال ۱۳۶۱، در یادها جاودانه شده است.
دختر وی، مریم مقبلی میگوید: من همیشه فکر میکردم عزتالله مقبلی چون پدر من است، عاشقانه دوستش دارم ولی حالا که به رشد فکری رسیدهام متوجه شدهام که یک انسان واقعی بود. برای رشد و تکامل همیشه روی خودش کار میکرد و برای پیشرفت اخلاقیات تا همین اواخر هم بسیار زحمت میکشید. خود ساخته بود. طنز همیشه ابزار برخوردش با مشکلات بود. در کار جدی بود ولی شوخ طبعی ذاتی داشت. دیده شدن و به نوعی شهرت برایش دلچسب نبود. در یک جمله برای من به عنوان فرزند، مرد خانواده بود. کتابخانه مفصلی داشت و همیشه اوقات خود را با مطالعه سپری میکرد. اگر مطلب قابل توجهی را میخواند حتما برای ما تکرار میکرد تا بی نصیب نمانیم. برای آشنایی بچهها با کتاب و مطالعه، تلاش بسیاری میکرد. بعد از ما نیز برای نوهها، تا آنجا که به قول خودش کتابها را برای آنها به رسم میراث، یادگار گذاشت. ابعاد مطالعهاش وسیع بود. برای نمونه از کیهان بچهها تا فیه مافیه مولانا را به دقت میخواند. دستهبندی در ادبیات برایش کمترین اهمیتی نداشت. وقتی دیوان سهراب سپهری را خواند، بسیار در روحیهاش اثر کرد و میگفت سهراب با شعر نقاشی میکند. آثار دکتر علی شریعتی را میخواند و به ما توصیه میکرد. شهریار را سعدی زمان میدانست. آنقدر دخترای ننه دریای شاملو را برایمان خوانده بود که ما در اثر تکرار، این منظومه بلند را هنوز از حفظ داریم.
زنده یاد عزت الله مقبلی، به بیماری قلبی دچار بود و هرازگاهی برای معالجه به سوئیس می رفت. او در ۱۳ دیماه ۱۳۶۷ در سن ۵۴ سالگی در پاریس بعلت بیماری قلبی درگذشت و در روز چهارشنبه ۲۰ دیماه ۱۳۶۷، پس از انتقال به ایران، در قطعه ۱۲ بهشت زهرا به خاک سپرده شد. همسر ایشان محبوبه مقبلی و فرزندش مریم مقبلی و نوه ایشان دریا مقبلى به بازیگری اشتغال دارند.
گزیدهٔ آثـار
سینما
۱۳۶۷ – آخرین لحظه
۱۳۶۷ – شاخههای بید
۱۳۶۷ – هی جو (که بعلت فوت نابهنگامش مرحوم ایرج ناظریان بجای ایشان صحبت کرد).
۱۳۶۶ – خبرچین
۱۳۶۶ – سایههای غم
۱۳۶۵ – ترنج
۱۳۶۵ – چمدان
۱۳۶۱ – سفیر
۱۳۵۶ – تازه عروس
۱۳۵۶ – فری دست قشنگ
۱۳۵۵ – تنها حامی
۱۳۵۵ – مادر جونم عاشق شده
۱۳۵۵ – نقص فنی
۱۳۵۱ – خر دجال
۱۳۵۱ – مطرب
۱۳۵۰ – ایوب
۱۳۵۰ – مردان سحر
۱۳۵۰ – معرکه
۱۳۴۹ – آفتاب مهتاب
۱۳۴۹ – سوگلی
۱۳۴۶ – دروازه تقدیر
۱۳۴۶ – میلیونرهای گرسنه
۱۳۴۶ – هفت شهر عشق
۱۳۴۵ – آقا موچول
۱۳۴۵ – پروفسور نخاله (همچنینی به عنوان کارگردان / سناریست وتهیه کننده)
۱۳۴۵ – هاشمخان
۱۳۴۴ – در دنیا بیگانه بودم
۱۳۴۴ – شانس بزرگ
۱۳۴۴ – شیطون بلا
۱۳۴۴ – مرخصی اجباری
۱۳۴۳ – دختران با معرفت
۱۳۴۳ – کمینگاه شیطان
۱۳۴۱ – زن دشمن خطرناکیست
۱۳۴۱ – گربه وحشی
۱۳۴۰ – آس و پاس
۱۳۴۰ – بیوههای خندان
۱۳۴۰ – خانم عوضی گرفتین
۱۳۴۰ – صد کیلو داماد
۱۳۳۹ – کی به کیه؟
۱۳۳۵ – طلسم شیطان
تلویـزیون
۱۳۴۰ – ۱۳۴۵ – تکمضراب
۱۳۵۰ – آدم و حوا (مجموعه تلویزیونی)
۱۳۵۱ – گذر عمر (مجموعه تلویزیونی) – و کارگردان
۱۳۵۵ – داییجان ناپلئون (مجموعه تلویزیونی)
۱۳۵۶ – چنگک (مجموعه تلویزیونی)
۱۳۵۸ – ۱۳۶۶ – هزاردستان (مجموعه تلویزیونی)
دهه ۱۳۶۰ – صبح جمعه با شما
۱۳۶۳ – تلهتئاتر با یک گل بهار
۱۳۶۴ – بوعلی سینا (مجموعه تلویزیونی)
۱۳۶۴ – کفشهای میرزا نوروز
۱۳۶۶ – کوچک جنگلی (مجموعه تلویزیونی)
صداپیشگی
نقش / بازیگر / فیلم
– الیور هاردی (اولی) / بسوی غرب، هالوها در آکسفورد، شعبده باز، گاوبازها و غیره
– لویی دوفونس / اکثر فیلم ها
– فاگین / الک گینس – الیور تویست
– والتر هیوستن / گنج های سیرا مادره
– سزار / ادوارد جی رابینسون – سزار کوچک
– کنت رستف / بری جونز – جنگ و صلح
– آگریپا / آندرو کایر – کلئوپاترا
– پروفسور بوریس کورت / جفری کین -دکتر ژیواگو
کارتـون
۱۹۸۱ – ووک(روباه کوچک)
۱۹۸۱ – بامبی
گویندگی در فیلمهای ایرانی
۱۳۴۰ – ۱۳۵۰ – تمامی فیلمهای همایون، کمدین
۱۳۵۵ – اسماعیل داورفر (دوست علی خان) – دائی جان ناپلئون
۱۳۵۸ – ۱۳۶۶ – جعفر والی و جهانگیر فروهر (مجموعهٔ هزاردستان، ساختهٔ علی حاتمی)
۱۳۶۴ – سعید امیرسلیمانی / کفشهای میرزا نوروز
۱۳۶۴ – کمالالملک
۱۳۶۴ – روایت عشق – محموعه تلویزیونی
۱۳۶۶ – خسرو دستگیر / گل مریم
۱۳۶۷ – حسین ملکی – ترن
مصاحبه
به بهانه سالها صداپیشگی این هنرمند بزرگ واحد دوبلاژ، رادیو و سینما پای صحبت دخترش «مریم مقبلی» نشستهایم، زنی که خودش از بازیگران گزیدهکار عالم هنر است. مریم مقبلی حالا پرداختن به امور خانواده را به بازی در سینما و تلویزیون ترجیح داده است. فیلم درخت گلابی، ساخته: داریوش مهرجویی، با هنرمندی او در یادها مانده است. اهل هیاهو نیست و در گوشهای از تهران بزرگ که درختان، دید آسمان را محدود کردهاند در آرامش زندگی میکند.
برگردیم به سالهایی که شما کودک بودی و میدیدید که پدر و مادر هر دو روی صحنه نمایش بازی میکنند. چطور این مسیر تا دوبله فیلم کشیده شد؟
از وقتی که ما کوچک بودیم همیشه در حاشیه و از دور، شاهد پشت صحنه هنر نمایش بودیم. از وقتی که من یادم میآید پدر تئاتر کار میکرد. اول تئاتر کار می کرد و بعد فعالیت در دوبله و رادیو را شروع کرد، سپس فیلم و سریال. دستگاههایی که از آلمان وارد کرده بود به خانهای در مزینالدوله انتقال داد و استودیو رخ را با هدف دوبله فیلم و ضبط موسیقی راهاندازی کرد اما با صاحب ملک کنار نیامد و استودیو تعطیل شد. بعد دستگاهها به استودیوی نقش جهان منتقل شد. پدر با آقایان وحدت و توکلی شریک شد. شراکت به هم خورد و وحدت همه دستگاهها را خرید و آنجا ماندگار شد.
احمد شاملو سالها پیش در جهت اشاعه فرهنگ شفاهی برای ضبط کاست شازده کوچولو نوشته آنتوان دوسنت اگزوپه ری از هنر گویندگی مرحوم مقبلی بهره برده است.
بله؛ همیشه برای این جور کارها که ارتباط مستقیم با فرهنگ داشت، وقت میگذاشت. وجود او لبریز از عشق بود که گرمای این عشق نا خود آگاه به دیگران هم منتقل میشد. او دوست داشت که با قصهخوانی و فرهنگ شفاهی نسلهای بعدی را نسبت به مطالعه پیگیر و علاقمند کند. رسالت هنرمند بودن را کاملا دریافته بود و به همین دلیل رفتارش مسئولانه و دلنشین بود. حالا هم با آثار ماندگارش کنارمان حضور دارد.
مادر شما، محبوبه مقبلی، با آن ویژگی منحصر به فرد در ایفای نقش زنان اندوهناک چه شد که از فعالیتهای هنری دست کشیدند؟
مادرم بسیار مهربان و با معرفت است. در کنار تمام فعالیتهای هنری، فردی معتقد است و نسبت به آداب و رسوم، سنتی رفتار میکند. او کار میکرد تا بیشتر با پدر همراه باشد و وقت صرف کند. علیرغم حضور مادر و حضور دائم مادر بزرگ در خانه، مادرم همیشه به عنوان هسته مرکزی و اصلی هم در کنار ما بود و هم به دلیل مشغلهی کاری نبود! دیگر بیشتر درگیر امورات خودش است و وقتی پدر از دست رفت، مصلحت را در خانهنشینی دید. شعبان و رمضان و رجب را روزه میگیرد. اغلب در حال عبادت و نماز است و درگیر مسائل خودسازی؛ زیاد در دنیای ما قدم نمیگذارد!
این آشنایی هنرمندانه از کجا شروع شد؟
پدر و مادر عاشقانه هم را میپرستیدند. برای مراسم هفده سالگی ازدواجشان با لباس عروسی و دامادی جشن با شکوهی گرفتند. بار دوم در پانزده سالگی من باز هم مراسم عروسی راه انداختند! پدر ناظم بودند و مادر در امور دفتری یکی از مدارس تهران فعالیت میکرد. در تابستان با هم آشنا شدند و چون پدر شبها در لالهزار مشغول کار نمایش بود، مادر کمکم به این حرفه علاقمند شد. ازدواج کردند و به علت اینکه خانواده مادر رضایت نمیدادند دخترشان در نمایش بازی کند، به شهسوار و شیراز سفر کردند. شیراز پناهگاهشان شد و در آنجا نمایشهای متعددی به روی صحنه بردند. من هم در همین شهر متولد شدهام. هنر تئاتر برای ما قسمتی از خانواده بود.
و شما خود چگونه جذب سینما شدید؟
بعد از انقلاب کار دوبله با بحران مواجه شد. من تحصیلاتم را در رشته روانشناسی در آمریکا ناتمام گذاشتم و به ایران بازگشتم. قلب پدر ناراحت بود و هر از گاهی برای معالجه به سوئیس میرفت. یک بار با مادر از سوئیس برای پنج روز به آمریکا آمد و شلواری را که برای خودش خریده بود در خانه من جا گذاشت. برای ارسال شلوار تماس گرفتم اما گفت که شلوار را خودت برایم بیاور. من متوجه شدم که باید برگردم. خسته بودم. جنگ بود و پدر ترجیح میداد که اگر قرار است اتفاقی بیفتد باید در کنار هم باشیم. واحد دوبله دوباره فعال و همکاری من و پدر تقریبا آغاز شد. قرار بر این شد که من کار دیالوگنویسی را انجام دهم. سال ١٣۶۶، فیلم سایههای غم به تهیهکنندگی سید محسن وزیری و به کارگردانی شاپور قریب در مرحله تولید بود. قرار بود بعد از ساخت، دوبله فیلم توسط پدرم انجام شود که به شدت مخالف بازیگری من در سینما بود. در برابر ادعای توانایی من کوتاه آمد و روز اول کار، در بیمارستان که از قضا سکانس پرمشغلهای بود من را تنها رها کرد و رفت.
سعی نکردید میراثدار پدر در دنیای دوبله فیلم های خارجی باشید؟
ما هیچکدام علاقهای به کار دوبله نداشتیم و از اتاقهای تنگ و تاریک دوبله بدمان میآمد. پدر هم به دلیل تعصب ذاتی، میلی به حضورمان نداشت. ولی به دلیل آنکه منزل ما بالای استودیو قرار داشت مدام در حال رفت و آمد بودیم. کشیدن سیگار برای پدر بسیار مضر بود و در یک دورهای من ترجیح میدادم، برای یادآوری کنارش باشم.
بیایید با مرور فیلم درخت گلابی و سریال عطر گل یاس شما را یاد خودتان بیاوریم!
من تمام سیاه مشق هایی که اغلبشان با بی میلی توام بود را در زمینه بازیگری فیلم و سریال انجام دادم تا بتوانم بعد از مدتی جایگاهی در این حرفه پیدا کنم. اما بعد از فوت برادر و دوران بارداری، مدتی از این فضا دور شدم و بعد علاقه خود را نسبت به این حرفه کاملا از دست دادم. هنر در این کیفیت کنونی برایم رنگ باخته است. من علاقمند به کار کمدی هستم و اگر پیشنهادی در این زمینه بشود بررسی میکنم. در نهایت حالا که پدر را ندارم به بازی هم چندان میل ندارم.
وقتی دلتنگ پدر می شوید چطور غم نداشتن او را فراموش یا جبران می کنید؟
هر وقت که دلتنگی می کنم به نوعی حضور عظیم پدر نمایان میشود. تلویزیون را روشن می کنم و به لطف معجزه حتی نقشی کوتاه را از زبانش می شنوم یا مثلا همین چند روز پیش که بی تاب پدر بودم، کارمند جوان بانک، بعد از مشاهده کارت شناسایی ام پرسید که: با مرحوم مقبلی نسبت دارید؟ این یعنی حضور مطلق. وقتی به او فکر میکنم حیرت میکنم و از خودم میپرسم که آیا واقعا با این همه تاثیر فوت کرده؟ حتی به بهشت زهرا هم سر نمیزنم. از مواجه شدن با سنگ سرد دلگیر می شوم.
بزرگترین حسرت هنری شما تا امروز چیست؟
همکاری با پدر برای اجرای نمایش: دختر گل فروش.
از کارهای نمایشی استاد کدام را بیشتر به یاد میآورید؟
تاجر ونیزی و الیور تویست را بیشتر از همه دوست دارم. پدر در اولیور تویست به جای شخصیت فاگین آواز میخواند!
در بین دوبلورهای پیشکسوت که فعالیتشان ادامه دار بوده کار کدام را می پسندید؟
منوچهر اسماعیلی به عنوان بهترین که به قول پدر انعطاف صدایش روی هر صورتی قابل استفاده است، بعد زهره شکوفنده و احمد رسول زاده.
انتقادی هم دارید؟
باید در زمان حیات نسبت به هنرمند مساعدت صورت گیرد، نه اینکه لقب استاد کنار اسمش بگذارند، اما بعد از خاموشی به فراموشی سپرده شود. خوشبختانه رسانه شما باعث شد من با صحبت کردن در مورد پدر رفع دلتنگی کنم.