● محل تـولد: سـاری
● درگـذشت: ۱۱ مرداد ۱۳۹۹ در تهران
زندگینامه، آثـار و سوابق هنری
وی دوران متوسطه را در دبیرستان البرز به پایان رساند. او فارغالتحصیل کارگردانی و فیلمنامهنویسی، از آکادمی هنرهای نمایشی و رشته تئوری موسیقی از کنسرواتوار وین در کشور اتریش است. سینایی از سال ۱۳۴۶، در وزارت فرهنگ و هنر و از سال ۱۳۵۲، در تلویزیون ملی ایران شروع به کار کرد. اولین فیلم بلند وی در سال ۱۳۵۸، با نام: زنده باد … برنده جایزه ضد فاشیسم در جشنواره کارلووی واری شد. وی همچنین در سال ۱۹۹۱، با فیلم: در کوچههای عشق در بخش نوعی نگاه جشنواره کن حضور یافت. استاد خسرو سینایی، علاوه بر نویسندگی و کارگردانی، ساخت موسیقی و تدوین برخی از آثار خود را نیز بر عهده داشته است. او در سال ۱۳۸۴ فیلم کوتاه: فرش، اسب، ترکمن، از مجموعه فرش ایرانی را کارگردانی کرد. آثار او معمولاً بر پایه مستندهای اجتماعی استوارند. وی در سال ۱۳۸۷، موفق به دریافت نشان ویژه کشور لهستان، از سوی رییسجمهور این کشور شد. او این نشان را به خاطر ساخت فیلم مستند: مرثیه گمشده، که روایتگر مهاجرت هزاران لهستانی به ایران در سالهای ۱۹۴۱ و ۱۹۴۲ است، دریافت کرد.
فیلمهـا
۱۳۹۳ – جزیره رنگین
۱۳۸۵ – کویر خون
۱۳۸۵ – مثل یک قصه
۱۳۸۴ – گفتگو با سایه
۱۳۸۴ – فرش، اسب، ترکمن
۱۳۷۸ – عروس آتش
۱۳۷۶ – کوچه پاییز
۱۳۶۹ – در کوچههای عشق
۱۳۶۶ – یار در خانه
۱۳۶۲ – مرثیه گمشده
۱۳۶۲ – هیولای درون
۱۳۵۸ – زنده باد …
۱۳۵۶ – تهران امروز
داوری
۱۳۷۱ – بیست و دومین جشنواره فیلم رشد
جوایـز
۱۳۶۲ – لوح زرین بهترین کارگردانی در دومین جشنواره فیلم فجر، برای فیلم: هیولای درون
۱۳۷۰ – لوح تقدیر هیئت داوران به پاس همکاری های ارزشمند از بیست و یکمین جشنواره فیلم رشد
۱۳۷۸ – سیمرغ بلورین بهترین فیلمنامه در هجدهمین دوره جشنواره فیلم فجر، برای فیلم: عروس آتش
یـادگاری
کتاب صوتی: یادگاری خسرو سینائی، در مراسمی با حضور اهالی فرهنگ و ادبیات و سینما در مهر ماه ۱۳۹۶ رونمایی شد. در این مراسم که با حضور چهرههایی چون خسرو سینائی، مهرداد اسکویی، هوشنگ مرادی کرمانی، اکبر عالمی، پری ملکی، محمد علی نجفی، جهانگیر هدایت، گیزلا وارگا سینائی، فرزانه ابراهیمی (منصوری)، محمد علی سجادی، حبیب احمدزاده و جمعی از علاقهمندان به فرهنگ و هنر در سالن شماره دو تماشاخانه پالیز برگزار شد، کتاب صوتی «یادگاری» اثر خسرو سینائی رونمایی شد. در ابتدای این مراسم و به مدت سی دقیقه، خسرو سینائی و مهرداد اسکویی در قالب یک پرفورمنس به اجرای بخشهایی از این کتاب صوتی به همراه موسیقی و تصویر پرداختند. پس از پایان این بخش که با تشویق حاضران همراه بود، خسرو سینائی پشت میکروفون قرار گرفت و ضمن گلایه از وضعیت فرهنگی و سختی کار در حوزه سینما، از چگونگی و روند خلق این اثر گفت. بعد از سخنان سینائی، مهرداد اسکویی نیز ضمن تشکر از اعتماد خسرو سینائی و ابراز خوشحالی از همراهی با وی، از علاقه و اشتیاق برای شروع یک کار دیگر به همراه این پیشکسوت هنر و فرهنگ ایران گفت. در پایان مراسم با حضور خسرو سینائی، مهرداد اسکویی و فاطمه محمدی، مدیرعامل موسسه نوین کتاب گویا، از تلاشهای عوامل تولید این اثر صوتی تقدیر شد. پری ملکی، محمدرضا اسماعیلی، گلبن زارع، افسانه جابری بروجرد، شادنوش شمشادی، ماهور نصیریان، حسین تذهیبی، رسام لورکانی، مهدی زارع، آلما سینائی، پونه ندایی (مدیر انتشارات امرود) و مهرداد اسکوئی از جمله چهرههایی بودند که از تلاشهایشان برای تولید این اثر قدردانی شد. جشن امضای تابلوی یادبود آیین رونمایی از این کتاب صوتی و عکس یادگاری پایان بخش برنامه بود. «یادگاری» جدیدترین کتاب صوتی موسسه نوین کتاب گویا است که شامل ۲۷ شعر انتخابی از مجموعه اشعار سینائی با آهنگسازی خود وی و خوانش مهرداد اسکویی و خسرو سینائی تهیه شده است.
شـاعرانگی
مهرداد اسکویی در مراسم جشن امضای کتاب صوتی اشعار خسرو سینایی؛ این شعرها را راوی بخش های ناگفته سینمایی این سینماگر معرفی کرد. بر اساس این خبر، جشن امضای کتاب صوتی یادگاری شامل شعرهای خسرو سینایی، از سینماگران باسابقه کشور که با صدای او و مهرداد اسکویی منتشر شده است در اردیبهشت ماه ۱۳۹۷، در محل غرفه نوین کتاب گویا و با حضور علاقه مندان به این دو هنرمند برگزار شد. در این مراسم مهرداد اسکویی درباره این کتاب و نحوه شکل گیری و ایجاد آن گفت: من هرگز نمی دانستم آقای سینایی شعر میگوید. مصاحبههایش را خوانده بودم و آثارش را هم دیده بودم و ارادت ویژه ای داشتم اما از شعرهایش خبر نداشتم. کتاب این اشعار را خودش به من هدیه داد و وقتی کتاب را دیدم شوکه شدم. وی افزود: آقای سینایی اتاق کاری دارد در ضلع غربی منزلش، که این اشعار در آن متولد شده است. من این اتاق را خیلی دوست دارم؛ پنجره های رو به باغچه اش را. در همین اتاق بود که روزی به ایشان گفتم که من به عنوان یک زندگینامه خوان حرفه ای متاسفم که هم عصر بسیاری از چهره ها نبودهام، اما خیلی خوشحالم که هم عصر شما هستم و می توانم شما را عمیقا درک و دریافت کنم.
اسکویی ادامه داد: بسیاری از شعرهای این کتاب، انگار احساس و درونیات خود من بود و حس کردم که این شعرها من را به گستره تازه ای مرتبط می کند. برای همین از ایشان خواستم که کتاب صوتی بر اساس این اشعار ایجاد شود. وی با اشاره به اینکه این مجموعه نخستین اثر از مجموعه آثار صوتی سینماگران شاعر است، تصریح کرد: مضمون اصلی آثار این کتاب عشق است و نگاهی عارفانه که آقای سینایی به زندگی از تولد تا مرگ دارد. تصویری که از ایشان در این شعرها به دست می آوریم با تصویری که از او در قالب سینما داریم بسیار متفاوت است. این شعرها بخش ناگفته سینمایی آقای سینایی است.
مثل یک قصـه
۸ فیلم سینمایی بلند و ۲۴ فیلم مستند از ساختههای خسرو سینایی در ویژهبرنامه: مثل یک قصه، به نمایش در آمدند. ویژهبرنامه: مثل یک قصه، بررسی ۵۰ سال آفرینش هنری خسرو سینایی فیلمنامهنویس و کارگردان سینما؛ از روز جمعه مورخ ۲ شهریورماه ۱۳۹۷، به مدت ۱۵ روز در باغ موزه هنر ایرانی برگزار شد و در طی آن ۸ فیلم سینمایی بلند و ۲۴ فیلم مستند، از ساختههای خسرو سینایی به نمایش درآمدند. در پایان هر بخش، جلسه پرسش و پاسخ نیز برگزار شد. در بخش دیگری از این رویداد، عکسهای تاریخی از آلبوم تصاویر خانوادگی با روایتی داستانگونه برای مخاطبان به نمایش گذاشته شد و علاوه بر نمایش آثار مکتوب از قبیل شعر، فیلمنامه و آثار ترجمه، شرایطی فراهم بود تا علاقهمندان بتوانند آثار را با امضای این هنرمند پیشکسوت تهیه کنند. نمایش جایزههای ملی و بینالمللی، لوحها و نشانهای دریافتی و همچنین پخش برخی موسیقی فیلمهای ساخته شده توسط سینایی و به نمایش گذاشتن ساز آکاردئون ایشان که با آن در سال ۱۹۶۵ در سالن موتزارت کاخ کنسرت شهر وین قطعاتی را تکنوازی کرد از دیگر بخشهای این ویژه برنامه بود. ویژهبرنامه: مثل یک قصه، با همکاری سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران، موزه سینما، موزه موسیقی، مؤسسه فرهنگی هنری آوانگار صوتی، سازمان زیباسازی شهر تهران در باغ موزه هنر ایرانی برگزار شد.
بزرگداشت
پاسداشت و تجلیل از خسرو سینایی برای چند دهه حضور و اثرگذاریاش در عرصههای هنری در روزهای پنجشنیه و جمعه مورخ: ۲۷ و ۲۸ دیماه ۱۳۹۷، از سوی خانه هنرمندان ساری، با همکاری انجمن سینماگران و کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان استان مازندران در ساری در زادگاهش ساری برگزار شد. بر اساس اطلاعیه خانه هنرمندان ساری در روز اول این مراسم، در ۲۷ دیماه از ساعت ۱۶ الی ۲۰ فیلمهای «شرح حال»، «حاج مصورالملکی»، «عبور از نمیدانم»، «جواهرات ملی» و «گواهان تاریخ» به نمایش درامدند و همچنین سخنرانی با حضور خسرو سینایی و جلسه پرسش و پاسخ با علاقمندان برگزار شد. همچنین در روز دوم این مراسم در ۲۸ دیماه، ساعت ۱۷ الی ۲۰، مراسم گرامیداشت زادروز خسرو سینایی، همراه با نمایش فیلم: دستگاه، از ساختههای ایشان، و اجرای زنده موسیقی اجرا و در حاشیه این بزرگداشت دو روزه احزا شد و نمایشگاه عکسی نیز از مجموعه شخصی استاد سینایی، در گالری کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، برای عموم به نمایش درآمدند.
گفتـگو
سفر بهانه است و دلیلی برای اثبات بودن و گفتگو با استاد خسرو سینایی درباره سفر و تجربه های او در سفر، که در چهارمین شماره فصلنامه میراث و گردشگری گیلگمش منتشر شده است. با او که همکلام میشوی گذر زمان بیمعنا میشود. گویی که سوار بر ماشین زمان شدهای و در تاریخ سفر میکنی! دنیایی از خاطره و تجربه ناگهان به تو هجوم میآورند و افسوسِ تو فضای محدود نشریهای است که ظرفیت انتشار این همه ناگفته را ندارد! شاید دهها کتاب، شاید دهها فیلم باید ساخته شود تا گوشهای از دانش و تجربه این مرد، این درّ گرانسنگ به مردمانمان منتقل شود. خسرو سینایی، سند زنده فرهنگ و تاریخ کشور است. وقتی گفتوگو با او به من محول شد در پوست خود نمیگنجیدم! راست بگویم، از مواجهه با او میترسیدم! نشستن روبهروی فیلمساز بزرگ و پرآوازهای که با ۴۹ سال تجربه فعالیت حرفهای قرار است از سفر بگوید، که با نگاهی به کارنامه حرفهای او میفهمی که بسیار سفر کرده است و احساس تهی بودن به تو دست میدهد! نخستین لحظه دیدار اما ترسم فروپاشید؛ با رویی خوش در را گشود؛ آنقدر گرم و مهربان و دوستداشتنی که اصلا فراموش کردم که تا چندی پیش از استرس رویارویی با یکی از مهمترین و تاثیرگذارترین افراد جامعه فرهنگ و هنر کشور دست و پایم را گم کرده بودم. عصر یک روز یکشنبه گرم شهریور ماه، میهمان منزل او بودیم. آنچه در پی میآید؛ حاصل سه ساعت گپوگفت صمیمانه اهالی «گیلگمش» با ایشان است.
مردم عموما شما را به عنوان یک فیلمساز صاحب سبک و مستقل میشناسند، اما شاید اطلاع نداشته باشند که خسرو سینایی علاوه بر هنر در سفر هم ید طولایی دارد. در واقع میتوان شما را یک هنرمند جهانگرد ماجراجو معرفی کرد!
همینطور است؛ حالا نه به آن آب و تابی که شما گفتید، اما در طول زندگیام سفرهای زیادی کردهام؛ چه کاری و چه غیرکاری.
عمیقترین تاثیر سفر بر خسرو سینایی چه بوده است؟
عمیقترین تاثیر سفر همان کلام گویای سعدی است که؛ پخته شود خامی… به نظر من بزرگترین خاصیت سفر این است که انسان از پنجرههای بازتر به دنیا نگاه میکند. نگاه، تغییر میکند و دنیای ذهنی انسان از محدودیت رها میشود.
چه چیزهای مهمی از سفر آموختید؟
خیلی چیزها! بسیار سفر باید تا پخته شود خامی… بارها گفتهام که من در دنیا آدم بد ندیدهام؛ نه به این معنا که اصولا آدم بد وجود نداشته باشد! نه! خوبی و بدی از جهانبینی انسان و نگاه او نسبت به اطراف نشات میگیرد. واقعیت این است که از آدمهای بدکار و خلافکار حرفهای که بگذریم، من در سفرهایی که در طول زندگیام داشتهام؛ که در خیلی از آنها هم تنها بودهام، تا به امروز با آدم بد برخورد نکردهام و یاد گرفتم که هیچوقت و هیچوقت درباره هیچ انسانی پیشداوری و قضاوت نکنم. میخواهم در اینباره خاطرهای را برایتان تعریف کنم که فکر میکنم در رساندن منظورم خیلی کمک خواهد کرد؛ فکر میکنم سال ۱۳۵۴ بود. من برای فیلم: مرثیه گمشده، باید تا زلاند نو میرفتم؛ تا آخر دنیا! در بازگشت تصمیم عجیبی گرفتم. به فیلمبردارم، آقای فریدون قوانلو گفتم: من نمیدانم که چهوقت ممکن است تا دوباره شرایطی مهیا شود که چنین راه درازی را بیایم. میخواهم در راه بازگشت شهرها و کشورهای مسیر را ببینم و بگردم. اگر همراه من میآیی که با هم برویم، اگر نه، من به تنهایی خواهم رفت». فریدون قوانلو کاری در ایران داشت که باید برمیگشت. به این ترتیب سفر من آغاز شد؛ از زلاند نو شروع کردم و آرام آرام به سمت ایران آمدم. استرالیا، اندونزی، تایلند و همینطور راه را ادامه دادم تا ایران. داستانی که میخواهم تعریف کنم در کشور تایلند اتفاق افتاد. وارد گمرگ که شدم، مامور گمرک از من پرسید که آیا هتل رزرو کردهاید یا نه؟ گفتم: نه!
از همان ابتدای ورود من به محدوده گمرک، احساس کردم یک نفر از گوشه سالن در حال پاییدن من است! سر و شکل و ظاهر او شبیه خلافکارها بود و به نظر میرسید آدم دردسرسازی است. به هر حال، مسئول گمرک عذرخواهی کرد و گفت که متاسفانه کسانی که هتل رزرو نکردهاند را نمیتوانیم بپذیریم! خیلی آشفته شدم و به این فکر میکردم که چه باید بکنم! در این بین همان مردی که از گوشه سالن مراقب من بود و چشم از من برنمیداشت به سمت مسئول گمرک آمد، چیزی به زبان خودشان گفت و رفت. مسئول گمرک از من خواست تا کمی صبر کنم! چند دقیقهای نگذشته بود که مرد مشکوک دوباره به سمت مامور آمد و دوباره چیزی گفت و کنار رفت. مامور گمرک رو به من کرد، مدارکم را تحویل داد و گفت به کشور ما خوش آمدید! بعدا متوجه شدم همان مردی که ظاهر غلطاندازی داشت و من فکر میکردم آدم خطرناکی است تلفنی برای من اتاقی در یکی از هتلها رزرو کرده و به مسئول گمرک اطلاع داده تا مشکلی برای ورود من به کشورشان پیش نیاید. هنوز حرف مامور گمرک تمام نشده بود که دیدم ناگهان همان مرد چمدان مرا برداشت و به سمت در ورودی شروع به دویدن کرد! در یک آن، گفتم بردند. همه پول و وسایلم را دزدید! وحشتزده و سراسیمه به دنبالش شروع به دویدن کردم. جلوی در ساختمان که رسیدیم دیدم یک مینیبوس جلوی در ایستاده و قصد حرکت دارد. مرد، چمدان را داخل مینیبوس گذاشت و به راننده سفارش مرا کرد و سپس بابت این حرکت ناگهانی خود از من عذرخواهی کرد و توضیح داد که مینیبوس در حال حرکت بوده و از این طریق قصد داشته تا از جا ماندن من جلوگیری کند. تازه متوجه نیت خیر او شدم و فهمیدم که سعی داشته تا مهماننوازی خودش را ثابت کند. حسابی شرمنده شدم و این یکی از دهها اتفاقی بود که باعث شدند تا به این باور برسم که هیچوقت نباید درباره کسی پیشداوری و قضاوت کرد و به همین دلایل معتقدم که در دنیا انسان بد وجود ندارد.
به نظر شما آیا سفر معایبی هم دارد؟
از نظر شخصِ من، نه؛ سفر هیچوقت بد نیست. چطور سفر میتواند بد باشد وقتی که شما از اتفاقهای بد هم میتوانید درسهای بزرگ و خوبی بگیرید. از اتفاقها و حوادث غیرقابل پیشبینی و غیرقابل جبران، مثل سقوط یا تصادف و …که بگذریم، سفر پر از نکته و آموزه است. متاسفانه هنوز برخی افراد از یک دریچه بسته به جهان نگاه میکنند و معنا و مفهوم درونی و ماهوی سفر را درک نکردهاند. این نوع افراد، توانایی درک سفر را به مثابه یک آموزگار ندارند. ما در تاریخ و ادبیات و شعر کلاسیک کشورمان هم نشانههای بسیار زیادی از سفر داریم که بر این موضوع صحه میگذارند. به دنیای شعر و شاعرانمان نگاه کنید؛ من ذهن و ظرافت شاعرانگی حافظ را به شدت دوست دارم اما وقتی حرف سفر و آموزههای زندگی به میان میآید، سعدی یک نشانه کامل از خردمندی است. آنچه سعدی میگوید، متکی بر خِرد و تجربههای زیسته او است. زندگی او سرشار از فراز و نشیب و سفر بوده است. سعدی با مردم زندگی کرده است. من احساس میکنم اگر انسان برای شناخت سفر کند و نه برای رفتن به مالها و خرید کردن، ناگفتههای بسیاری را میشنود و نادیدنیهای زیادی را به چشم میبیند که زندگی او را تغییر میدهد.
چه شباهتها و نقاط مشترکی میان دنیای سفر و هنر سینما میبینید؟
من فکر میکنم اینها یک جایی به هم متصل میشوند. کشور ما حرفهای ناگفته بسیاری از تاریخ غنی و اصیل گذشته خود دارد که رو به فراموشی است. متاسفانه امروز دیگر خبری از فرهنگ شفاهی مردم و انتقال سینه به سینه این داشتهها نیست! برای حفظ تاریخ و فرهنگ کشورمان و انتقال آن به نسلهای بعدی باید از ابزاری مثل سینما نهایت استفاده را کرد. اینها باید برای آیندگان بمانند؛ باید ثبت شوند تا فراموش نشوند. ما گمشدهایم؛ تاریخمان را گم کردهایم؛ برای اینکه ثبت و ضبط نشدهاند! سفر و سینما در کنار هم میتوانند هویت تاریخی یک کشور را حفظ کنند. من خیلی از فیلمهایم را با همین هدف ساختهام. فیلم: گواهان تاریخ، درباره خزانه جواهرات ملی، فیلم: جزیره رنگین، درباره جزیره هرمز و دهها فیلم مستند و داستانی دیگر.
درباره جزیره هرمز و این فیلم بیشتر برایمان بگویید
یکی از جاذبههای عجیب جزیره هرمز شنهای آن است. هرمز بیش از ۵۰ نوع شن رنگی دارد! چند سال پیش متوجه شدم که آقای دکتر احمد نادعلیان، به هرمز رفتهاند و خانهای در جزیره را به موزه تبدیل کردهاند. در این خانه به زنان و دختران هرمزی یاد میدهند که چگونه با شنهای رنگی روی شیشه نقاشی کنند و به گردشگران بفروشند! به این ترتیب، خیلی از زنان و دختران به اقتصاد خانواده کمک میکردند. به چند دلیل فکر کردم که این موضوع ظرفیت بالایی برای ساخت فیلم دارد و خیلی برایم جذاب شد. اول اینکه، بر اساس واقعیتهای موجود در فیلم نشان میدادیم که هر کس در هر گوشهای از این کشور میتواند مستقل و بدون حمایت دولت، کار مفید و سازنده انجام دهد. دوم اینکه، جزیره هرمز با وجود ظرفیتهای بسیاری که در دل خود دارد، متاسفانه کمتر دیده شده است و از این طریق میتوانستیم ضمن معرفی طبیعت و جغرافیای جزیره، آداب و رسوم و پوشش مردمان هرمز را که بخشی از فرهنگ ملی کشورمان است به مردم معرفی کنیم.
هدفتان ساخت یک مستند از جزیره بود؟
نه! از همان ابتدا هم مستند داستانی بود. من به این نتیجه رسیدهام که وقتی از مستند حرف میزنی، بیننده و مخاطب را محدود میکنی، اما وقتی پِیرنگی از داستان به آن میزنی، مردم آن را دنبال کرده و با فیلم ارتباط بهتری برقرار میکنند. به نظر من، مستند داستانی، راه آینده سینما است. هدفم این بود که از چهرهها و استعدادهای بومی استفاده کنم. مردم هرمز، مردم اصیلی هستند. کلوزآپهای دستان و پاهای مردم محلی هرمز مشابه ندارد. ساختار فیزیکی دست آنها اصیل است؛ برای خودشان است.
پس معتقدید که سینما به گردشگری کمک میکند و مقوله Film Tourism را موضوعی جدی تلقی میکنید؟
البته که موضوعی جدی است. فیلم توریسم؛ از مهمترین ابزارهای تقویت گردشگری است اما به شرطی که امکان پرداختن به آن وجود داشته باشد. جزیره رنگین، به رغم استقبال خیرهکننده مخاطبان خارجی در جشنوارههای جهانی، در ایران با شکست مواجه شد. زمانی که فیلم در لهستان اکران شد، اولین سوال مخاطبان این بود که: چطور میتوان به جزیره هرمز رفت؟؛ این اتفاق بیاهمیتی نیست. من امیدوار بودم در صورت بازگشت سرمایه به سراغ دیگر مکانهای تاریخی ایران نیز بروم تا درباره آنها فیلم بسازم؛ اما نشد. سال ۱۳۵۰ فیلمی ساختم به نام: من ایران را دوست دارم؛ فیلمی که اصلا درباره صنعت گردشگری در ایران ساختم. در ابتدای فیلم، گردشگران از ملیتهای گوناگون به هشت زبان زنده دنیا درباره ایران و علاقهشان به کشورمان صحبت میکردند. در این فیلم سعی کردم تا مفهوم واقعی گردشگری را به تصویر بکشم و در قالب یک فیلم، این حس را به مخاطب القا کنم که جانِ سفر، مردمشناسی و شناخت اقلیمها و فرهنگهای گوناگون است و نه صرفا اقامت در یک هتل لوکس و غیره. مردم باید برای دیدن سفر کنند، که اگر در میان مردم باشید و با فرهنگ و آداب و رسوم ملل دیگر آشنا شوید به شناخت عمیقی از جهان خواهید رسید و کار سفر همین است.
با توجه به تمام تلاشهایی که در راستای معرفی میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری ایران در داخل و خارج از کشور داشتهاید، آیا به عنوان یک فیلمساز مولف، ماموریتی برای خود متصور هستید؟
من هیچوقت، هیچ ماموریتی که به آن باور نداشته باشم برای خودم قائل نیستم. طی ۴۹ سال فعالیت حرفهای در حوزه سینما، بیش از ۱۲۰ فیلم مستند و داستانی کوتاه و بلند ساختهام اما هرگز فیلمی نساختهام که باورش نداشته باشم. اگر نتوانم موضوعی را باور کنم آن را نمیسازم. نسل من، تنها نسلی است که قبل و بعد از انقلاب را آگاهانه تجربه کرده است، اما متاسفانه ما میرویم و هرگز دوباره کسانی مانند ما نیستند که چند نسل را از سر گذرانده باشند و بتوانند آن را درست به مردم معرفی کنند. نسل امروز تاریخ گذشته را ندیده و تجربه نکرده است و به همین دلیل هر خوراکی که به او بدهند، میبیند، ثبت میکند و باور میکند. من معتقدم که ۹۰ درصد مردم ما ظرفیتها و داشتههای کشورشان را نمیشناسند. اگر ادعا داریم که به کشورمان علاقهمندیم باید نسبت به آن شناخت کافی پیدا کنیم؛ نمیتوانیم به چیزی که نمیشناسیم، عشق بورزیم. همه چیز در حال تغییر است و مردم ما حتی از تاریخ زمانه خودشان هم چیزی نمیدانند. تاریخ به سرعت فراموش میشود و بدتر اینکه، به مصلحت روزگار گاهی تحریف هم میشود! ثبت این داشتهها؛ داشتههایی که به آنها باور دارم، ماموریت من است. این تنها راهی است که میتوانیم تاریخ و فرهنگمان را به آیندگان منتقل کنیم.
اگر بخواهید در یک فیلم، ایران را از طریق تنها یکی از میراث فرهنگیاش به تصویر بکشید، کدام اثر را انتخاب میکنید؟
یکی از میراث فرهنگی؟! مگر ممکن است؟! حدود شش سال پیش، یک سفر تحقیقاتی و مطالعاتی را شروع کردم که به خاطر آن، ۲۰ شهر ایران را گشتم. تحقیقی میکردم درباره معماری شهرهای ایران؛ ۵۸ بنا و عمارت تاریخی را در ۲۰ شهر کشور شناسایی کردم. از تبریز تا رشت و گرگان و بجنورد؛ از سنندج تا بیرجند؛ از بندر عباس تا اهواز و شوشتر؛ از کاشان، اصفهان و شیراز تا بوشهر و بسیاری از شهرهای بین راه. میخواستم فیلمی بسازم که نشان بدهم در دورهای از معماری ما، مسئله اقلیم چقدر مهم بود و به آن توجه میشد؛ میخواستم مردم عادی ببینند. به همین خاطر تصمیم گرفتم تا داستانی روایت کنم. فرض را بر این گذاشتم که اگر ۱۵ بنای جذاب را از میان ۵۸ بنا انتخاب کنیم و هر کدام شش دقیقه در فیلم ۹۰ دقیقهای حضور داشته باشند، میتوانیم تاریخچه ۱۵ بنای تاریخی را در قالب داستانی روایت کنیم. در لابلای فیلم صحنههایی را قرار دهیم که بخشی از هویت فرهنگی و تاریخیمان را به تصویر بکشد؛ مثلا در خانه مشروطه تبریز، لحظهای ثبت کنیم از حضور ستارخان و باقرخان و علی موسیو و آماده کردن شبنامهها! کات. برای مثال باغ خسروآباد سنندج! بنای تاریخی کمنظیری که به نظر من روکوکوی ایرانی (یکی از جنبشهای هنری قرن هجدهم) است. صحنه کوتاهی از فیلم در این باغ بگذرد که در کنار روایت قصه اصلی، لحظهای از حکایت عشق خسرو خان اردلان و مستوره را در کنج باغ ببینیم. چنین ساختاری از مستند داستانگو میتواند هم آنچه از میراث فرهنگی داریم را ثبت و ماندگار کند و هم گوشهای از تاریخ را؛ حتی اندک و در حد اشاره روایت کند! متاسفانه حمایتهای مالی اتفاق نمیافتد. پولهای بیحساب و کتابی خرج فیلمهای بیمایه میشود اما برای چنین کارهای ارزشمندی که برای میراث و تاریخ کشورمان بسیار حائز اهمیت است، سرمایهگذاری نمیشود.
فرض کنید برای یک پلان مهم از فیلمتان که بسیار هم دیده خواهد شد، میتوانید یک اثر صنایع دستی و یا یکی از هنرهای سنتی ایران را به روش هوشمندانهای به نمایش بگذارید. چه نوع اثری از کدام نوع صنایع دستی را انتخاب میکنید؟
گزینههای بسیار زیادی در این زمینه وجود دارند که نمیتوانم به یک مورد خاص اشاره کنم، اما در سال ۸۴، فیلم: فرش، اسب، ترکمن را ساختم؛ هم به خاطر علاقه خودم به فرش بود و هم به دلیل ظرفیتهای بالقوهای که در این هنر اصیل و ماندگار ایرانی وجود دارد.
با این همه سفر و کسب تجربه، هنوز جایی هست که دوست داشتهاید ببینید اما نشده؟ یا اینکه در برنامه سفرهای بعدیتان قرار داشته باشد؟
برنامه بعدی دیگری در کار نیست! دیگر سفر کردن برای من دشوار است. ایستادن و راه رفتنهای زیاد برایم سخت است. جاهای زیادی را دیدهام اما من به یک نتیجهای رسیدهام؛ ذهن انسان فقط چیزهای کوچکی را انتخاب و ثبت و ضبط میکند. آنچه باقی میماند حال و هوا و خاطرات آن سفر است. حالا که فکر میکنم، من به همه قارههای جهان سفر کردهام و یکی از جاهایی که خیلی دوست داشتم بروم اما نشد، آمریکای جنوبی است.
به عنوان آخرین پرسش؛ مکانهای زیادی را دیدهاید و به نامهای بسیاری حتی در این گفتگوی کوتاه اشاره کردید. اما به طور مشخص اگر بخواهید تنها یک بنا یا مکان را برای دیدن به مخاطبان گیلگمش پیشنهاد کنید، آن چیست و کجاست؟
واقعا کار دشواری از من میخواهید. یک موردی که بلافاصله به ذهنم رسید؛ قصر خورشید در درگز خراسان شمالی است!
گفتگو ؛ نوید خواسته / سایت سفر نویس