● محل تـولد: هرات
زندگینامه، آثـار و سوابق هنری
پدر وی دیپلمات ایرانی، مقیم افغانستان بود و به همین سبب در شهر هرات به دنیا آمد. وی دارای مدرک لیسانس در رشته های باستانشناسی و تاریخ هنر از دانشگاه تهران و فارغ التحصیل کارشناسی ارشد در رشته علوم ارتباطات از دانشگاه علامه طباطبایی است. بیشترین فعالیت او تاکنون در حوزه عکاسی مطبوعات بوده است. داودی بیش از چهل سال سابقه عکاسی دارد و در دو دهه گذشته بیش از ۱۰ نمایشگاه انفرادی در داخل و خارج از کشور برگزار کرده است. وی به عنوان عکاس خبری، سابقه هشت سال همکاری با خبرگزاری جمهوری اسلامی را نیز در کارنامه فعالیتهای حرفه ای خود دارد. او همچنین یکی از بنیانگذاران انجمن عکاسان مطبوعات است که به صورت مستقل عکاسی میکند و تصاویر تهیه شده توسط وی به مناسبت های مختلف، بارها توسط رسانههای جمعی مورد استفاده قرار گرفتهاند. وی از سال ۱۳۷۱ تا ۱۳۸۱ به مدت ۱۰ سال، مدیر مسئول و ناشر نشریه تماشاگران بوده است. در حال حاضر تمرکز اصلی وی بر فیلمسازی مستند و کار بر روی پروژههای عکاسی است. تدریس دروس: تاریخ عکاسی جهان و عکاسی مطبوعاتی در دانشگاه آزاد، عضویت در انجمن مستندسازان ایران، همکاری با بانک جهانی عکس و کار بر روی پروژههایی همچون: تئاتر معاصر ایران، زنان معاصر ایران، تغییرات جوانان ایران و ساخت مستندهای مختلف درباره تاریخ ایران و مسائل اجتماعی، از دیگر سوابق وی است. نخستین تجربه فیلمسازی او، کارگردانی یک مجموعه مستند ده قسمتی درباره تاریخ ایران قبل از اسلام، در سال ۱۳۷۵ است. از دیگر مستندهای ساخته شده توسط او می توان به مستندهای: سیزده و نیم، رضا گمشده در زمان، کندلوس، عارف به توان دو و مستند: سرخ، سفید و سبز اشاره کرد. در حال حاضر ساخت فیلم های مستند و تحقیقاتی، از مهمترین فعالیت ها و علاقمندی های وی است. نادر داودی سردبیر مجلات قهوه و شهرزاد است.
تحصیلات
١٣٧٨ – کارشناس ارشد ارتباطات از دانشگاه علامه تهران
١٣۶٨ – کارشناسی هنر باستان شناسی و تاریخ هنر – دانشگاه تهران
فعالیت ها
١٣٨۵ – ساخت فیلم مستندی با عنوان «سیزده و نیم» با همکاری عباس احمدی که در جشنوارهی بینالمللی فیلم ونکوور به نمایش ویژه درآمد.
١٣٨۴ – فعالیت به عنوان یکی از نخستین عکاسان ایرانی، که نمایشگاهی را در ماه عکاسی تورنتو (کُنتاکت ۲۰۰۵) برگزار کرد.
١٣٧٨ – فعالیت به عنوان یکی از موسسین رقابتهای کاریکاتور با موضوع فوتبال، که نخستین دوره آن در سال ۱۳۷۸ برگزار شد.
١٣٧٣ – فعالیت به عنوان نخستین عکاس ورزشی ایرانی، برای پوشش مسابقات جام جهانی فوتبال (آمریکا ۱۹۹۴)
برخی از نمایشگاههای انفرادی
١٣٩۶ – نماییشگاه انفرادی عکس نادر داوودی با یک واو کمتر – گالری ایوان – تهران
١٣٩٣ – نمایشگاه انفرادی عکس گالری گلستان – تهران
١٣٨٩ – گالری هنری Xerexes لندن.
١٣٨٨ – المعجم – گالری سیحون
١٣٨٧ – فارس و ادوارس – گالری سیحون
١٣٨۴ – شکستن قوانین – تورنتو ماه عکاسی (تماس) – دانشگاه تورنتو
١٣٧۵ – نیویورک تایم اوت ، گالری لاله
١٣٧۴ – گرافیتی نیویورک ، گالری سیحون
برخی از نمایشگاههای گروهی
١٣٩٨ – نمایشگاه گروهی چند روزی در میان – مرکز نبشی – تهران
١٣٩٨ – نمایشگاه گروهی اسناد زندگی – گالری نگاه – تهران
١٣٩٧ – نمایشگاه گروهی تک درخت – گالری ایوان – تهران
١٣٩٧ – نمایشگاه گروهی ششمین جشنواره بینالمللی هنر برای صلح – پردیس ملت – تهران
١٣٩۵ – نمایشگاه گروهی عکس هفت گذر – گالری تم- تهران
١٣٩٣ – نمایشگاه گروهی جهان نگریسته، فصل اول: عکاسی – گالری ایگرگ – تهران
١٣٨٩ – In and Out، پروژه B – میلان
١٣٨٨ – استادان عکاسان ایران – گالری هنر Xerexes – لندن
١٣٨٨ – ایرانیان – گالری کنتراست – شانگهای
١٣٨٨ – هنر معاصر ایران – artparis – ابوظبی
١٣٨۰ – با احترام به مردم ایران – عکس انقلاب – یونان – پاریس – Fondation EDF
١٣٧٩ – فضای بسته بندی مجدد – گالری سیحون
١٣٧۵ – نمایشگاه عمومی – گالری برگ
١٣٧۵ – بهشت گمشده – گالری سیحون
١٣٧۴ – تصاویر ورزشی – IPC
١٣٧٣ – سوژه های باز – خانه عکاسان ایران
جـوایز
١٣٨۵ – بهترین تصویر بخش مستند – دهمین مسابقه عکس دوسالانه ایران
١٣٨٣ – مدال نقره جشنواره ورزشی عکاسی – ایران
١٣٧۶ – جایزه افتخاری مسابقه عکس طنز شهر اومیا – ژاپن
١٣٧۶ – مدال طلای پنجاه و هشتمین سالن بین المللی عکاسی – آساهی شیمبون – ژاپن
١٣٧۵ – مقام دوم “تصویر ماه” آنلاین – Agfa Surfer’s
١٣٧۵ – لوح تقدیر بهترین مقاله – مقاله اولین مسابقه عکاسی خبری ایران
١٣٧۵ – مقام سوم “تصویر ماه” – Agfa Surfer’s گالری آنلاین
١٣٧۵ – مدال طلای پنجاه و هفتمین سالن بین المللی عکاسی – آساهی شیمبون – ژاپن
١٣٧۵ – لوح تقدیر سومین مسابقه عکس ورزشی ایران
١٣٧۵ – مقام سوم بخش محیط زیست سیزدهمین جشنواره سینمای جوانان – ایران
١٣٧۵ – مقام اول سومین جشنواره مطبوعات ایران – بهترین عکس ورزشی
١٣٧۵ – مقام اول – سومین جشنواره مطبوعات ایران – بهترین گزارش ورزشی
١٣٧۵ – مقام دوم – سومین جشنواره مطبوعات ایران – بهترین عنوان
١٣٧۴ – مدال طلای پنجاه و ششمین سالن بین المللی عکاسی – آساهی شیمبون – ژاپن
١٣٧۴ – مقام اول دومین جشنواره مطبوعات ایران – بهترین عکس ورزشی
١٣٧۴ – مدال طلای سومین جشنواره بین المللی عکس کودک و نوجوان – ایران
١٣٧۴ – مقام اول دومین مسابقه عکس ورزشی ایران
١٣٧۴ – لوح تقدیر دوازدهمین جشنواره سینمای جوانان – بخش دوستی
نـامزدی جوایز
١٣٧۶ – بهترین عکس اخبار نقطه – چهارمین جشنواره مطبوعات ایران
١٣٧۶ – بهترین عکس هنری – چهارمین جشنواره مطبوعات ایران
١٣٧۶ – بهترین گزارش ورزشی – چهارمین جشنواره مطبوعات ایران
١٣٧۴ – بهترین گزارش بین المللی – دومین جشنواره مطبوعات ایران
برخی آثار پذیرش شده
١٣٨٧ – یازدهمین دوسالانه ملی عکس ایران
١٣٧٧ – هشتمین نمایشگاه بین المللی هنر عکاسی چین
١٣٧٧ – جشنواره فیلم و عکس دانشجویان دانشگاههای ایران
١٣٧۵ – مسابقه عکاسی خبری ایران
١٣٧۵ – نمایشگاه عکس ایران – دوسالانه بین المللی تهران
١٣٧۴ – نمایشگاه Fotojokes – گابروو – بلغارستان
کتـابها
١٣٨٢ – آثار باستانی ایران در موزه متروپولیتن – بنیاد میراث ملی ایران، ص ١۰۴
١٣٨١ – سیدنی ٢۰۰۰: چهره جهان – تهران: انتشارات تماشاگران، ص ١٣٢
١٣٧٧ – یک رویداد ساده، ویرایشگر – تهران: نشر نی، ص ٩۶
١٣٧٧ – گزارش تصویری – ایران در راه رسیدن به جام جهانی، ویرایشگر – تهران: نشر نی، ص ٩۶
– نگاهی تصویری به تاریخ تئاتر مدرن ایران (در حال تولید)
– هذیان جمعه شب (در حال تولید)
فیلمها و مستندها
١٣٨٩ – قرمز، سفید و سبز – مستند ۵٧ دقیقه ای درباره انتخابات ریاست جمهوری ١٣٨٨ در ایران (منتخب رسمی جشنواره فیلم برلین ٢۰١۰ ، سین دل سور اسپانیا ، جشنواره فیلم آمستردام)
١٣٨٨ – Kandeloos ، A Travelodge Village for the Next Century ، ٣۵ دقیقه. از بی بی سی پخش شده است.
١٣٨۶ – جنگ جواب نمی دهد – مجموعه مستندهای ده قسمتی درباره جنبش بدون جنگ در تورنتو ، ٢۵۰ دقیقه.
١٣٨۵ – ناپولی یک گربه است -فیلمی کوتاه که بلافاصله با اجرای و گفتگوی سه مست کانادایی که سعی می کنند با از دست دادن گربه محبوب خود مقابله کنند، جلوی دوربین رفت.
١٣٨۵ – عارف مربع – داستان یک راننده تاکسی طبقه پایین که برای اثرگذاری از ایران می رود ، اما خود را در جایی بین واقعیت و خیال گم می کند. (منتخب رسمی جشنواره فیلم دبی ٢۰۰٨)
١٣٨۵ – ١٣½ – مستندی از یک نمایشنامه بسیار بحث برانگیز که توسط زنان جوان در ایران کارگردانی و اجرا شده است. برگزیده جشنواره بین المللی فیلم ونکوور. (انتخاب رسمی جشنواره فیلم ونکوور ٢۰۰۶)
١٣٨۵ – رضا گمشده در زمان – فیلمی درباره هنرمند ایرانی که به کانادا مهاجرت کرد، اما در جایی بین انقلاب ایران و ١١ سپتامبر گم شد. (انتخاب رسمی جشنواره بین المللی فیلم کوتاه نیویورک ٢۰۰٧)
١٣٨۰ – SOLO – فیلمی در مورد هنرمندان مستقل مستقل در نیویورک ، که در تلاش برای رسیدن به هدف غیرقابل دستیابی برای تبدیل شدن به چیزی در چنین شهر عظیمی هستند.
١٣٧۴ – تاریخ سرزمین باستانی – مجموعه ای مستند ٢۵۰ دقیقه ای درباره ایران باستان
مصاحبه
لطفا خود را معرفی کنید
آشناییام با عکاسی زودتر از آشنایی با هنر اتفاق افتاد. ١۵-١۶ ساله بودم که برای اولین بار یک دوربین عکاسی حرفهای دستم گرفتم و شروع به عکاسی کردم ولی قبل از آن هم به عکاسی علاقهمند بودم و همین علاقه پدرم را مجاب کرد تا برایم دوربین بخرد. چند سال با آن دوربین عکاسی کردم تا اینکه در خبرگزاری جمهوری اسلامی استخدام شدم و یک دوربین حرفهایتر خریدم. بنابراین من عکاسی را از سنین نوجوانی و جوانی شروع کردم ولی آشناییام با هنر در سن ٣۰ سالگی اتفاق افتاد. زمانی که به نیویورک رفتم اولین مواجههام با مفهوم هنر و کارهای هنری رخ داد و از آن موقع به بعد با دید هنری به عکاسی نگاه کردم.
من نسبت به عکاسان جدید این شانس را داشتم که عکاسی را در دوره گذار و انتقال عکاسی آنالوگ به دیجیتال آموختم و با عکاسهای مختلف نشست و برخاست داشتم. از سال ۶۰ در خبرگزاری جمهوری اسلامی فعالیت میکردم و یکی دو سال بعد مسئول مرکز اسناد ستاد تبلیغات جنگ شدم و به همین واسطه با عکاسان بزرگ کشور ارتباط برقرار کردم. عکاسان خوبی از جمله آقایان سیفالله صمدیان و علی رهبر از دوستان من بودند و حتی آقای محمود کلاری(فیلمبردار) هم مدتی عکاسی میکردند و من با ایشان هم ارتباط داشتم. از همه این دوستان چیزهای زیادی را یاد گرفتم ولی شاید آقای صمدیان بیش از بقیه بر روی فهم و نگاه من در عکاسی اثرگذار بود. ایشان آدم بسیار افتاده و بیادعایی است و آدم وقتی با ایشان معاشرت میکند، چیزهای خوبی را میتواند یاد بگیرد. عکاسهای دیگری مثل محمود فرنود، جمشید بایرامی، آلفرد یعقوبزاده، علی فریدونی، امیرعلی جوادیان و… هم در این جمع بودند.
بنابر این عکاسی را به صورت آکادمیک آموزش ندیدهاید؟
خیر. عکاسی را به طور خودآموخته یاد گرفتهام. رشته تحصیلیام در مقطع لیسانس، باستانشناسی و تاریخ هنر بود و در مقطع فوق لیسانس هم علوم ارتباطات خواندم. زمانی که فوق لیسانس میخواندم، خودم یک نشریه داشتم و کار روزنامهنگاری میکردم. علاقهام تاریخ و باستانشناسی است ولی رشتهای را انتخاب کردم که به دردم بخورد تا بتوانم زندگیام را با آن بگذرانم.
با توجه به فعالیت مطبوعاتی شما، عکاسی مطبوعاتی در ۴۰ سال پیش با عکاسی امروز چه تفاوتهایی دارد و ارزشگذاری عکس در نشریات چقدر بالا و پایین شده است؟
قطعاً تفاوت دارد ولی بیشتر در خارج از ایران. در داخل کشور تغییر خاصی در عکاسی ایجاد نشده و عکاسهای ما فقط به جای عکاسی آنالوگ، عکاسی دیجیتال میکنند. در واقع، فقط تکنولوژی توانسته خودش را به ما تحمیل کند و ما ناگزیر به استفاده از دوربینهای دیجیتال هستیم وگرنه به عقیده من، تغییری در خروجی عکسهای حوزه مطبوعات ایجاد نشده است. شاید از معدود حرکتهایی که به قصد تغییر در رویکرد عکاسی به وجود آمد، همین نشریه: قهوه است که توسط بنده بنیانگذاری شد. من این نشریه را با این هدف راهاندازی کردم که تبدیل به یک نشریه مصور شود و حتی شعارمان را هم “ما مجله مصور هستیم” انتخاب کردم. ما با این شعار میخواهیم بگوییم که عکس مهمتر از متن است و به خودی خود حاوی اطلاعاتی است که با اضافه شدن یک مقدار متن، تکمیل میشود. در واقع ما در نشریه: قهوه به دنبال رویکردی هستیم که عکس نه تنها کارش ضمیمه شدن به مطلب نباشد بلکه مدیای اصلی باشد و متن در نقش مکمل آن ظاهر شود.
از زمانی که به عکاسی به عنوان یک هنر نگاه کردید، تغییر خاصی در کارتان به وجود آمد؟
بله قطعاً. درک یک موضوع با چیزی که آدم در موردش حرف میزند فرق میکند. زندگی در شهر نیویورک این شانس را به من داد و این فضا را برایم به وجود آورد که بتوانم در مورد چیزهایی که قبلاً راجع به آنها صحبت میکردم به درک کافی برسم. البته در دوره اقامتم در آنجا، عکاسی برایم تنها یک امر شخصی محسوب میشد و هنوز در زندگیام تبدیل به یک مأموریت یا یک پروژه نشده بود. با عکاسی کردن در خیابانهای شهر ارضاء میشدم ولی فقط در اوقات فراغت به سراغ عکاسی میرفتم. خیابانهای نیویورک از طریق تصویر با شما حرف میزنند و شما کاملاً در احاطه تصاویر قرار میگیرید. در اولین مواجههام با شهر نیویورک، وقتی در خیابان قدم میزدم، اشلهای بزرگی را دیدم که تبدیل به بیلبوردهای غولآسا شده بودند. احساس میکردم عکس و سوژههای آن به طور کامل بر من احاطه پیدا کرده است. اینها تبلیغات و جلوهای از روح سرمایهگذاری در شهر نیویورک بود اما من یک انعکاس دیگر از آن داشتم و آن را به شکل هنر میدیدم. آن تصاویر مرا آرام آرام با مقوله هنر آشنا کرد و هر چه اقامتم در نیویورک بیشتر طول کشید، چیزهای زیادتری را یاد گرفتم.
پس از اقامتی که در نیویورک داشتید، چه شد که تصمیم گرفتید به ایران برگردید؟
علت سفر من به نیویورک یک مأموریت سیاسی بود و هرگز برای عکاس شدن به آنجا مهاجرت نکردم. بنابراین مهاجرتم طبیعتاً بازگشتی هم با خود به همراه داشت که بعد از چند سال چنین شد. زمانی که به ایران برگشتم تازه با یک سری مسائل و موضوعات مهم عکاسی آشنا شدم و تصمیم گرفتم جدیترین عکسهایم را به نمایش بگذارم. ضمناً بعد از بازگشتم از نیویورک، آثارم را در مسابقات مختلف شرکت میدادم و جایزههای زیادی هم میبردم ولی کمکم تصمیم گرفتم در مسابقات شرکت نکنم. این را هم بگویم که قبل از سفر به خارج از کشور هم یک کتاب به نام: حماسه مقاومت، برای معرفی عکاسهای جنگ به چاپ رساندم.
مهمترین نمایشگاههایی که در آن سالها برگزار کردید چه نمایشگاههایی بود؟
من در نمایشگاههای مختلفی شرکت میکردم. یادم میآید در سالهای ١٣٧۵ و ١٣٧۶، در چند نمایشگاه انفرادی و گروهی حضور داشتم. اساساً تا سال ١٣٧٩ اکثر آثاری که روی دیوار گالریها میگذاشتم در زمینه عکسهای مستند بود. بعضاً کارهای خبری و مطبوعاتی هم انجام میدادم و به خاطر اینکه نشریه: تماشاگران را راهاندازی کرده بودم، در بین حلقه عکاسها و ژورنالیستها رفت و آمد داشتم. یک نمایشگاه گروهی در گالری سیحون برگزار شد و من هم در آن حضور داشتم. برای این نمایشگاه ایدهای به ذهنم رسید که آن را با آقای حسن کریمزاده(گرافیست)، مطرح کردم. به آقای کریمزاده پیشنهاد دادم که گرافیک را به عکسهای من اضافه کند. ایده خیلی خاصی نداشتیم و فرض ما این بود که هر دو نفر با اختیار کامل و بدون نظر یکدیگر این کار را انجام بدهیم. اینجا بود که ما گونهای از عکاسی به نام عکاسی فاینآرت را بدون اینکه خودمان بدانیم، کار کردیم.
آن موقع عکاسی فاین آرت در ایران انجام میشد؟
بر اساس مطالعاتی که ما داشتیم، متوجه شدیم که اساساً کسی تا آن سال دست به انجام چنین کاری نزده بود. دستکاری کردن عکسها اولین تجربه من بود که البته خودم توانایی و قدرت انجامش را نداشتم و از طریق همکاری با حسن کریمزاده این کار را انجام میدادم. ما در نمایشگاه سیحون یک عکس دستکاری شده گذاشتیم و تنها اثری بود که در نمایشگاه فروخته شد. سال بعد همراه با آقای کریمزاده نمایشگاه: جنگلهای سوخته را در ادامه همین ایده برگزار کردیم. در یکی از آثار نمایشگاه: جنگلهای سوخته، عکس را کاملاً محو کردیم تا تبدیل به یک کار گرافیکی مطلق شود. پایه آثار با نگاتیو کار میشدند و عکسها را بیرون میفرستادیم تا برایمان اسکن کنند و بعد روی آنها کار کنیم.
اما تمام اتفاقاتی که امروز در حوزه عکاسی میافتد، به ظهور نرمافزار فتوشاپ مربوط است. فتوشاپ با قدرت و وسعت بیشتری نسبت به گذشته مورد استفاده قرار میگیرد. دسترسی به اینترنت برای آدمها راحتتر شده و همه ما در سرکهای روزانهمان در اینترنت ممکن است گاهی اوقات به سرمان بزند که یک کار جدید انجام بدهیم.
اشاره کردید که تا سال ٧٩ بیشتر عکاسی مستند انجام میدادید، بعد از آن چه تغییری در شیوه عکاسیتان اتفاق افتاد؟
در واقع کارهای من از سال ۸۵ دچار یک دگردیسی اساسی شدند و فهمیدم که چطور میشود مفاهیم را با عکس ساخت. تا قبل از آن فکر میکردم مهمترین چیزی که عکس برای آدمها به ارمغان میآورد، انتقال واقعیت با یک نگاه هنرمندانه است. همیشه جزو کسانی بودم که گفتهام باید عکسهای خبری، مستند و هنری را از هم جدا کنیم. واژه هنرمند در ایران تمسخرآمیز شده و من هیچوقت علاقه نداشتم که کسی مرا هنرمند خطاب کند. به نظرم بازیگران و کارگردانها هم الزاماً هنرمند نیستند و هرکدام عناوین خودشان را دارند. قبل از اینکه پسوند هنری را به یک حرفه اضافه کنیم، باید مفهوم هنر را درک کرده باشیم وگرنه ممکن است مفهوم هنر با سرگرمی اشتباه گرفته شود. خیل عظیمی از آدمها ساز میزنند اما فقط تعدادی از آنها با تسلط در موسیقی وارد مرز فعالیت هنری شدهاند.
وقتی شیوه عکاسیتان را تغییر دادید، چه بازخوردهایی را دریافت کردید؟
تجربیاتم در ایران تجربیات خیلی بالایی نبود و چیزی بیشتر از ثبت واقعیت از عکاسی نمیدانستم. کار فتوژورنالیستها و عکاسهای مستند در خارج از کشور مرا تحت تأثیر قرار داد و در آن سالها قوه فکری من شروع به یادگیری چیزهایی کرد که قبلا از آنها آگاهی نداشتم. میدانستم که نقاشها قدرت تخیلشان خیلی بیشتر از عکاسان است و چند سالی وارد حلقه نقاشان شدم و با آنها گفتوگو کردم تا فهمیدم دوربین عکاسی میتواند کار قلم و را در نقاشی انجام بدهد. هر دو صرفاً ابزاری هستند برای اینکه مفاهیم ساخته شوند. سال ١٣۸۶ اولین نمایشگاهم را با همین دیدگاه برگزار کردم. دوستان عکاس از این کار من که به شیوه عکاسی سابقم شباهت نداشت، ایراد گرفتند و نگرانم شده بودند. اما تلاش من این بود که از عکاسی به مفاهیمی برسم که ما به ازای واقعیشان وجود نداشت تا از آنها عکس بگیریم. چندتا از این کارها را ساختم که نسبتاً خوب هم شدند و در همین نمایشگاه اخیر هم روی دیوار رفتند.
شما حدود ده سال مدیر مسئول مجله تماشاگران بودید، این مجله در چه زمینهای فعالیت میکرد؟
مجله تماشاگران ابتدا یک ماهنامه ورزشی فوتبال بود که در دو سال آخر رویه و دوره انتشار آن تغییر پیدا کرد و تبدیل به هفتهنامه فرهنگی- ورزشی شد.
چطور شد که از فعالیتهای مطبوعاتی و عکاسی به مجله قهوه رسیدید؟
من فعالیتم را با کار در حوزه خبر شروع کردم و بعد وارد انتشار مطبوعات شدم. در حوزه مطبوعات حدود ۱۰ سال نشریه: تماشاگران را در میآوردم که آن مجله را لغو امتیاز کردند و من دیگر اجازه فعالیت مطبوعاتی نداشتم. به همین دلیل سراغ عکاسی و فیلمسازی مستند رفتم تا روزی که دوستی سر راهم قرار گرفت و گفت بیا یک نشریه برای صنعت قهوه منتشر کن. بسیاری از اتفاقات در زندگی بهصورت تصادفی رخ میدهند و اینطور نیست که برای آن اتفاق از پیشنقشهای طرح شده باشد. اما اگر هوشمند عمل کنید میتوانید از تمام تجربیاتتان در خدمت این اتفاق بهره بگیرید. من درخواست یک نشریه به نام: قهوه را ارائه دادم و خیلی سریع مجوز این نشریه را گرفتم. اما زمانی که مجوز را به دوستان پیشنهاد دهنده نشان دادم، آنها گفتند قدرت مالی زیادی برای اداره نشریه ندارند. بنابراین پروانه انتشار را نزد دکتر حسین خطیبی بردم و ایشان اعتماد کردند و ما شراکت خودمان را در نشریه قهوه آغاز کردیم. این نشریه رویکردی متفاوت از نام اولیه خود پیدا کرد و الان مجله قهوه به اهداف خودش نزدیک شده و ما به معرفی فرهنگ و هنر ایران میپردازیم.
در مطبوعات ما همچنان نگاهی جدی به تصویر نمیشود و این موضوع حتی در نشریات تخصصی هم دیده میشود. ولی شما در این بین مجلهای را منتشر میکنید که کاملاً متکی بر تصویر است و گاه تمام صفحه به یک تصویر اختصاص پیدا میکند. اهمیت تصویر را چطور درک کردید و چقدر انتظار داشتید مخاطب ایرانی چنین مجلهای را بپذیرد و با آن ارتباط بگیرد؟
من پیش از اینکه اینستاگرام با عکس به ما حمله کند و روزی صدها عکس را در گوشیهایمان ببینیم، به دوستانم گفتم اگر میخواهید یک نشریه موفق داشته باشید باید آن را مصور کنید. متأسفانه مطبوعات و نشریههای تخصصی حوزه هنر، عکس را درست نمیشناسند و در تاریخ مطبوعات ایران شاید یکی دو نفر فتوژورنالیست بوده باشند که امر سردبیری را انجام داده باشند. شما نباید یک عکس را آنقدر کوچک چاپ کنید که اطلاعات و جزئیاتش از بین برود.
مجله قهوه هر ماه منتشر میشود و ما همان ابتدا اعلام کردیم که این مجله یک مجله مصور است و متنهای آن تماماً در خدمت عکس قرار میگیرد. اما در این کار هم نباید افراط کنیم چون ممکن است متهم به بیسوادی در نوشتن شویم. این اتفاق باعث شده که ما محتاطانهتر حرکت کنیم و حتی پیش آمده که من برای یک موضوع، نوشته زیادی چاپ کردم تا متهم به بیسوادی نشویم.
روزنامهها و مجلات عکسمحور قبل از ورود به عصر دیجیتال هم در دنیا وجود داشتند و فتوژورنالیستها در روند تصمیمگیری این مجلات تأثیر داشتند که این مسئله مفهوم فتوژورنالیسم را ترقی داد. آن زمان اعتراض میکردیم که چرا در ایران این مجلات و روزنامهها وجود ندارد و وقتی عکاسی دیجیتال وارد ایران شد، با شرایط راحتتر و بهتری مواجه شدیم و من تصمیم گرفتم این کار را انجام دهم. خیلی از افراد چون نمیدانستند که قرار است چه کاری انجام بدهم، به من حمله کردند و گفتند که الان چه وقت در آوردن مجلات تصویری است؟ ولی من این کار را انجام دادم و در سر مقاله چاپ اول مجله هم اعلام کردم که میخواهم در چه راههایی قدم بردارم. ما در طول روز عکسهای زیادی در گوشی همراه خودمان میبینیم و بدون اینکه متوجه باشیم، عکسها را کوچک مشاهد میکنیم. در حالیکه باید امکانی فراهم شود تا عکس را بزرگ ببینیم چون عکس زمانی جذاب است که بزرگ باشد.