جلال مقامی

تـولد: ٢ مرداد ١٣٢۰

محل تـولد: تهـران
درگـذشت: ۵ آبـان ١۴۰١ در تهران

زندگی‌نامه، آثـار و سوابق هنری
او تحصیلات ابتدائی خود را در دبستان ادیب نیشابوری و دوره متوسطه را در دبیرستان حافظ، واقع در بازار تهران به اتمام رساند. وی در دوره دبیرستان همکلاس مسعود اسداللهی بود و نمایش‌های مدرسه را با یکدیگر مدیریت می‌کردند. ناظم دبیرستان آنها، برادر حمید شرکت، فعال در دوبله فیلم در ایتالیا و خرید و فروش فیلم، گوینده فیلم‌های هرکول و گوینده با لهجه ترکی و تهیه کننده فیلم‌هایی چون: مردانه بکش و حاجی واشنگتن بود. در جشن فارغ التحصیلی عده‌ای از دانش آموزان در مقطع دیپلم، مقامی و اسدالهی، نمایشی را در آمفی تئاتر دبیرستان روی صحنه بردند که یکی از بینندگانش حیدر صارمی؛ بازیگر تئاتر و سینما بود. به درخواست مقامی و بخاطر علاقه‌اش برای ورود به دنیای حرفه ای تئاتر، صارمی وی را به رضا کریمی، بازیگر نقش‌های کمدی سینما و تئاتر، که در آن زمان در استودیو عصر طلائی مدیر دوبلاژ فیلم هم بود، معرفی کرد و بدین ترتیب جلال مقامی وارد دوبله فیلم شد و سه سال باقیمانده دوره متوسطه را در کار دوبله فیلم به سرانجام رساند و بعدازظهرها از مدرسه به استودیو می‌رفت. هوشنگ لطیف‌پور، سهم بسزایی در شکل‌گیری مهارت‌ها و آموزه‌های مقامی داشت. چنان‌که بعدها، اکثر شاگردان لطیف‌پور، از بزرگان دوبله شدند. اولین فیلمی که وی در آن صحبت کرد؛ فیلمی از داستان‌های زی زی، با نام ننه زی زی به آفریقا میرود؛ از محصولات کمپانی آرتور رانک و یک فیلم سیاه و سفید بود؛ که بجای جوانکی که در یک هتل چمدان‌های مسافرین را جابجا می‌کرد ادا شد: “قربان متشکرم. من وظیفمو انجام دادم”. در این فیلم که به مدیریت رضا کریمی در استودیو عصر طلائی دوبله شد، محمدعلی زرندی، با تیپ مشهورش(شاباجی خانم در رادیو)، بجای شخصیت ننه زی زی صحبت می‌کرد. مقامی، سپس در فیلم‌های متعددی بعنوان سیاهی لشکر تک جمله‌هایی را بیان کرد. در دوبله فیلم فرانسوی فرنچ کان کان؛ اولین دستمزد خود را از احمد رسول‌زاده مدیر دوبلاژ این فیلم در استودیو dci، به مبلغ ١۵۰ تومان گرفت. وی پس از یک الی دو سال، در نهایت به شکل حرفه‌ای و با نقشی اصلی، در فیلم فرانسوی عروس، جائی که کاووس دوستدار در این فیلم، بجای روبر حسین، صحبت می‌کرد و مدیریت دوبله بر عهده هوشنگ بهشتی بود، صحبت کرد. تلاش خوب مقامی در فیلم عروس باعث شد، هوشنگ بهشتی او را به استودیو ایران فیلم(خانه سینمای فعلی) دعوت کند تا بجای آلبرتو سوردی صحبت کند. مقامی با تقلید صدای حسین سرشار(گوینده ثابت آلبرتو سوردی و ویتوریو دسیکا) بجای سوردی صحبت کرد و این تجربه باعث شد وی در چندین فیلم دیگر، در قبل و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، بجای آلبرتو سوردی صداپیشگی کند.

از وی نقل شده است: روزی به آقای بهشتی گفتم اجازه می‌دهید وقتی از شهری به شهر دیگری می‌روند و تئاتر دیگری اجرا می‌کنند، صدایم را کمی تغییر دهم؟ این کار را کردم و استارتی برای اینکه به صورت یک دوبلور حرفه‌ای در میان مدیران دوبلاژ شناخته شوم، شد. چندی بعد هم جای آلبرتو سوردی که هنرپیشه نقش اول ایتالیایی بود، حرف زدم. به این شکل به صورت حرفه‌ای وارد کار دوبله شدم.

استاد جلال مقامی، به دلیل اجرای برنامهٔ دیدنی‌ها نیز شهرت دارد. وی همسر رفعت هاشم پور، گوینده توانمند دوبلاژ است.وی دائی شراره حضرتی،گوینده و شیوا حضرتی، مترجم می باشد. خواهرزاده وی، نیکی مظفری، دختر مجید مظفری بازیگر سرشناس سینما است در واقع خواهر وی، همسر مجید مظفری بوده است. دوبلهٔ منحصر بفرد او در سریال لبهٔ تاریکی یکی از شاهکارهای این استاد دوبلهٔ ایران است. از مشهورترین آثار مقامی می‌توان به گویندگی‌اش در آثاری چون: لورنس عربستان به جای عمر شریف، شکوه علفزار، ارتش سری، پوآرو، شرلوک هلمز و هشدار برای کبری ۱۱ اشاره کرد. وی در روز جمعه ۱۴ شهریور ۱۳۹۳ در منزل مسکونی‌اش دچار حادثه شد و از ناحیهٔ پهلو آسیب دید، اما کماکان کار دوبله را در صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران ادامه می‌دهد.

مقامی در ردیف بهترین گویندگان تاریخ دوبلاژ ایران است. در رده بندی‌های خاصی که از عملکرد گویندگان انجام میگیرد جایگاه وی در بین ۵ تا ٨ گوینده برتر کل تاریخ دوبلاژ ایران در بین آقایان است. وی در نظرخواهی ویژه نامه اواسط دهه ٨۰ شماره ویژه دوبله ماهنامه فیلم، در رده پنجم گویندگان ممتاز مرد جای گرفت. صدای زیبای وی در کنار قدرت بازی صدا (که به مدد تجربه های وی در بازی‌های تئاتر و سینما حاصل شده) از مقامی یک گوینده کارکشته که بجای بزرگترین بازیگران سینما هنرنمائی کرده است خلق کرد. مردم عادی، وی را با برنامه دیدنیهای تلویزیون که وی مجری آن بود بیاد دارند در حالیکه تلاش وی در طول ۵۶ سال اخیر در دوبله، کمتر نقشی در اذهان بجای گذاشته است. و این در حالیست که مردم با صدای او در سینما زندگی کرده اند. وی در هریک از آثارش نهایت سعی و تلاش خود را جهت ارائه اثری ماندگار بکار گرفته است. او از سال ١٣۴۵، که به سمت مدیریت دوبلاژ نایل شد آثار بسیاری را مدیریت کرده است. در مدیریت فیلم‌ها تلاش او مضاعف و عموما با بهره گیری از تکنیک‌های خاص همراه بوده است. بعنوان مثال وی در دوبله فیلم جهیزیه برای رباب، که با لهجه تهرانی از قصه‌ای بوشهری فیلمبرداری شده بود با دعوت از یک بوشهری کل دیالوگ‌های فیلم را به بوشهری تبدیل و نوار آنرا در اختیار گویندگانش قرار داد تا پس از تمرین بدان شیوه صحبت کنند. و یا در فیلم بدوک، از عده ای بلوچ که گوینده هم نبودند در جهت القای فضای فیلم و رسیدن به هویتی اصیل‌تر استفاده کرد و یا در فیلم دستفروش پیشنهاد داد صدای روح جهت دستیابی به صدایی عجیب با حالتی خاص ضبط شود (بهنگام داخل دادن نفس گویش انجام شود). همچنین وی برای دوبله روز امتحان همراه با مجید مجیدی و محسن روشن به روستای محل فیلمبرداری رفت و مجددا از بازیگران فیلم بازی گرفت تا از صداهای اصیل در دوبله آن فیلم استفاده کند. وی موجد دوبله همزمان فیلم در ایران است. برای اولین بار در سال ١٣۶٣ همراه با همسرش(هاشم پور)، در جشنواره فجر روی فیلمهای کودک و نوجوان (که در آن موقع هنوز مستقل نشده بود) بشکل همزمان در سینما شهرقصه صحبت کرد.

در سِمت مدیرت دوبله، او دوبله بسیاری از فیلم‌ها را مدیریت کرد که از آن جمله می‌توان به این فیلم‌ها اشاره کرد: بازرس، دیوید کاپرفیلد، دوئل، ایموس و اندرو، شام آدلا، اسب کهر را بنگر، دور از او، تفنگ‌های بزرگ، قاتل دیجیتا، مبادله، دسته فرشتگان، مکعب ٢ و … با مدیریت وی طی سال‌های اخیر فیلم‌های دوبله نشده (یا دوبله مجدد) مجموعه لورل و هاردی دوبله شد که البته بخاطر عدم همخوانی صدای گویندگانی چون اسماعیلی و پزشکیان، با صدای تثبیت شده‌ای چون عزت الله مقبلی، بجای الیور هاردی، نتیجه چندان رضایت بخش نبود.خود او اذعان دارد طی ٣۵ سال اول فعالیت خود ماهیانه بطور متوسط در دوبله ۶ فیلم حضور داشته است که حکایت از دوبله بیش از ٢۰۰۰ فیلم در آن دوره و ٣۵۰۰ فیلم طی نیم قرن اخیر است. وی در دهه ۶۰ یکی از فعالترین گویندگان سینما بود و کمتر فیلم ایرانی را در این دهه میتوان یافت که صدای او از آن بگوش نرسد یا مدیریت دوبله آن نبوده باشد. وی در دوران کاری در برخی فیلم‌ها تیپ سازی کرد و گاه بجای پیرمردها و گاه با لحنی خاص بجای افرادی خبیث صحبت کرد. این تیپها چنان نبود که صدای وی قابل شناسائی نباشد. وی در گویندکی کارتون حضور چشمگیری نداشت اما گاه تیپهای جالبی در این حیطه خلق کرد. صدای استاد مقامی صدایی زیبا و مهربان است. شخصیت وی نیز شخصیتی مهربان و حساس است.

وی در اوایل انقلاب، یکی از بهترین کارهای خود را در زمینه دوبله سریال‌های خارجی بجا گذاشت و سریال مارکوپولو را مدیریت کرد که یکی از بهترین‌های دوبله در تاریخ تلویزیون است. همچنین وی سریال ایرانی پدرسالار را مدیریت کرد که یکی از محبوب‌ترین و پربیننده‌ترین سریال‌های ایرانی در زمان خود بود.

جلال مقامی، با وجودی که شخصا به فیلم‌های مستند علاقمند است و فیلم‌های مستند طبیعت را جلوه‌ای از ذات اقدس خداوندی می‌داند، اما رغبتی به گویندگی فیلم‌های مستند نشان نداده است. به اذعان خود وی، یکبار یکی از مدیران یکی از شبکه‌ها، از وی تقاضای گویندگی در یک فیلم مستند را می‌کند که مقامی این تقاضا را رد می‌کند و پس از آن با لجبازی آن مدیر، هیچ فیلمی از طرف آن شبکه برای دوبله در اختیار مقامی قرار نمیگیرد! با این وجود وی جسته و گریخته در چند فیلم مستند بخصوص فیلم‌های مستندی که عمر شریف در آنها گویندگی کرده و یا حضور داشته است به انجام رسانده است که از آن جمله میتوان به این عناوین اشاره کرد: تاریخچه رم باستان (با حضور عمر شریف)، در جستجوی مصری ابدی (با گویندگی و حضور عمر شریف)، مستند دیگری با عنوان ده هزار سال قبل از میلاد مسیح، با حضور عمر شریف را رسول‌زاده گویندگی کرد و اکبر منانی، در مصاحبه‌ای اذعان داشت که در مستندی دیگر که مقامی در آن حضور نیافت بجای عمر شریف گویندگی کرده است. ابوالفضل توکلی، کارگردان در خصوص زندگی جلال مقامی در اوایل سال ١٣٩۵، مستندی با عنوان آقا جلال و مستر رابرت ساخت که بن‌مایه آن گویندگی مقامی بجای رابرت ردفورد بود. اما در آن، به حواشی زندگی وی، علائق و دلبستگی‌ها، بیماری، تنهائی، هنرنمائی وی بجای دیگر بزرگان سینما و بازی‌های او در سینما نیز اشاره شد.

بلوار آزادی مهرشهر کرج به نام جلال مقامی نامگذاری شد
رئیس کمیسیون فرهنگی شورای اسلامی کرج گفت: بلوار آزادی مهرشهر کرج با حفظ نام قبلی به نام چهره ماندگار صدای ایران؛ جلال مقامی نامگذاری شد. اکبر سلیم نژاد، در گفتگو با خبرگزاری مهر، اظهار کرد: این پیشنهاد به درخواست جمعی از اعضای شورای شهر کرج و با توجه به جایگاه والای این شخصیت در جامعه هنری و پاسداشت زحمات وی انجام شد. وی با بیان این که یکی از وظایف قانونی شهرداری‌ها، نامگذاری معابر و خیابان‌های شهر است، گفت: با طی کردن مراحل مختلف، این نامگذاری در آستانه سالروز تولد استاد و مراسم تجلیل ایشان صورت گرفته است. عضو شورای شهر کرج افزود: برخی از هنرمندان پیشکسوت با صدای خود، ما را به خاطرات دور و نزدیک می‌برند و برخی با تصاویرشان، شاید کمتر هنرمندی را سراغ داشته باشیم که مثل جلال مقامی صدایش، ما را به آرامش برساند و تصویرش هر مخاطبی را جذب کند. سلیم نژاد گفت: جلالی مقام هم اکنون ساکن مهرشهر کرج است و این کمیسیون در نظر دارد به صورت پیوسته نسبت به تجلیل و معرفی سرمایه های اجتماعی شهرمان، در راستای معرفی هرچه بهتر کلانشهر کرج و افزایش احساس تعلق مردم اقدام کند.

فعـالیت‌ها
١ – حضور در سینما و بازی در ٧ فیلم (۴ فیلم در پیش از انقلاب و ٣ فیلم پس از انقلاب اسلامی)
٢ – حضور در تلویزیون و بازی زنده در سریال: شبهای اندلس در سال ١٣٧٣
٣ – حضور در یک برنامه ادبی و فرهنگی با موضوعیت ادبیات معاصر، به عنوان مجری در سال ١٣۵٩ در شبکه اول. این برنامه صرفا در ٣ قسمت پخش شد و ادامه پیدا نکرد. آن سه بخش در خصوص سهراب سپهری، جلال آل احمد و سیمین دانشور بود.
۴ – حضور در برنامه محبوب و مشهور دیدنیها (به عنوان مجری) در اوایل انقلاب به مدت ١۶ سال
۵ – حضور در رادیو به عنوان مجری و گوینده(طی سالهای اخیر در رادیو البرز)

فیلم‌ها
١٣۴۴ – من مادرم – کارگردان و تهیه کننده: فرج الله نسیمیان / در نقش فریبرز و در کنار حیدر صارمی و آذر شیوا و فرخ لقا هوشمند و محسن آراسته
١٣۴۵ – ایستگاه ترن – کارگردان: ماردوک الخاص / در کنار محسن مهدوی و مهین دیهیم
١٣۴٧ – گردباد زندگی – کارگردان: نظام فاطمی / در نقش اول و نقش جلال که آواز هم میخواند و در کنار محمد تقی کهنموئی و نعمت الله گرجی
١٣۴٧ – آلونک – کارگردان: ماردوک الخاص / در کنار طاهره غفاری و مهین دیهیم – یک وسترن ناموفق از نوع ایرانی، بر مینای انتقام
١٣۶٣ – زنگ اول – کارگردان: نظام فاطمی و نویسنده: شاپور قریب / در کنار محبوبه بیات و حسین خانی بیگ – روایتی از دفاع مقدس
١٣۶٩ – گالان – کارگردان: امیر قویدل / در کنار بهزاد جوانبخش، جمشید مشایخی و ولی الله شیراندامی
١٣٧٢ – راز گل شب بو – کارگردان: سعید خورشیدیان / در کنار ماهایا پطروسیان، بیژن امکانیان و نیکو خردمند

مدیریت دوبلاژ
۱۳۷۷ – معصوم
۱۳۶۹ – تعقیب سایه‌ها

سرپرست گویندگان
۱۳۷۸ – لانه عقاب‌ها
۱۳۷۶ – خلبان
۱۳۷۵ – روزی که خواستگار آمد
۱۳۷۵ – مرد نامرئی
۱۳۷۳ – سفر بخیر
۱۳۷۲- هبوط
۱۳۷۲ – همه دختران من و تو
۱۳۷۰ – بدوک
۱۳۷۰ – خانواده کوچک ما
۱۳۷۰ – مسافران دره انار
۱۳۶۹ – آهوی وحشی
۱۳۶۹ – تویی که نمی شناختمت
۱۳۶۹ – فرماندار
۱۳۶۸ – بچه‌های طلاق
۱۳۶۸ – تا مرز دیدار
۱۳۶۸ – دستمزد
۱۳۶۸ – شنا در زمستان
۱۳۶۸- گزل
۱۳۶۸ – مرگ پلنگ
۱۳۶۷ – افسون
۱۳۶۷ – افق
۱۳۶۷ – باد سرخ
۱۳۶۷ – پنجره
۱۳۶۷ – تا غروب
۱۳۶۷ – در مسیر تندباد
۱۳۶۷ – روزنه
۱۳۶۷ – سلام سرزمین من
۱۳۶۷ – شب حادثه
۱۳۶۷ – گلنار
۱۳۶۶ – جهیزیه‌ای برای رباب
۱۳۶۶ – زمزمه
۱۳۶۶ – سرزمین آرزوها
۱۳۶۶ – صعود
۱۳۶۶ – غریبه
۱۳۶۶ – کمینگاه
۱۳۶۶ – گمشدگان
۱۳۶۶ – مار
۱۳۶۵ – تشکیلات
۱۳۶۵ – جدال در تاسوکی
۱۳۶۵ – شیر سنگی
۱۳۶۵ – ملاقات
۱۳۶۴ – توهم
۱۳۶۴ – جاده‌های سرد
۱۳۶۴ – گمشده
۱۳۶۳ – زنگ اول
۱۳۶۳ – زیر باران
۱۳۵۷ – قصه خیابان دراز

صداپیشگی و آثـار مشهوربازیگران خارجی
جلال مقامی بجای بسیاری از بازیگران سینما صحبت کرده است؛ اما نام وی با چندین بازیگر بیشتر از هرکس دیگر پیوند خورده است. او را با عمر شریف میشناسیم. بازیگر مصری الاصل بین المللی (در فیلم‌هائی چون: لورنس عربستان – دوبله دوم، ماجرای شگفت انگیز مارکوپولو، طلای مک کنا، دکتر ژیواگو) / رابرت ردفورد (در فیلم‌هائی چون: پابرهنه در پارک، تعقیب، بوچ کاسیدی و ساندانس کید، نیش، بروبیکر) / رابرت واگنر (در فیلم‌هائی چون: کوهستان، صخره ١٢ مایلی، پلنگ صورتی، ماجرا) / وارن بیتی (در شکوه علفزار) / مایکل کین (در عقابها فرود آمدند) / جیمز فرانسیسکاس (در شهری در آتش، دره بدون بازگشت) / آلن بیتس (در دور از اجتماع خشمگین، زوربای یونانی) / آنتونی فرانچیوزا (در حمله به خیابان کوئین مری، در طول خیابان ١١۰) / رابین ویلیامز (در انجمن شاعران مرده، جومانجی، خانم دات فایر) / جیمز گارنر (در قدرت اسلحه، فرار بزرگ) / جورج چاکریس در داستان وست ساید) / ژاک سرناس (در هلن قهرمان تروا) / آل پاچینو (در دوبله اول پدرخوانده) / داستین هافمن (در کابوی نیمه شب، فارغ التحصیل) / اسکار ورنر (در فارنهایت ۴۵٢) /جرج سگال (در چه کسی از ویرجینیا ولف میترسد) / استیو مک کوئین (در دوبله دوم هفت دلاور) / آلبرتو سوردی (در وداع با اسلحه) / برت رینولدز (در صد اسلحه) / تام هنکس (در قاتلین پیرزن) / تیم رابینز (در رستگاری در شاوشنگ) / جک پالانس (در دوبله اول شین) / دیوید وارنر (در صلیب آهنین) / رابرت دووال (در مرد قانون) / راجر مور (در فرار از آتن) / روبر حسین (در حرفه ای) / ریچارد دریفوس (در برخورد نزدیک از نوع سوم) / ریچارد هریس (در هاوائی) / ریچارد چمبرلین (در آسمانخراش جهنمی) / ژان ماریا ولونته (در دوبله دوم دایره سرخ ) / کلینت ایستوود (در ولگرد دشتهای مرتفع) / کنت مور (در شب بیادماندنی) / کینان وین (در روزی روزگاری در غرب) / لزلی هاوارد (در دوبله اول برباد رفته) / لی وان کلیف (در دوبله اول خوب، بد،زشت) / مارتین بالسام (در روانی) / مل فرر (در جنگ و صلح) / مونتگمری کلیف (در من اعتراف میکنم، از اینجا تا ابدیت) / اسپنسر تریسی (در شهر پسران) / نیکلاس کیج (در ایموس و اندرو) / هاردی کروگر (در مامور) / هنری فوندا (در حادثه آکس بو) و …

بازیگران ایرانی
وی در فیلم‌ها و سریالهای ایرانی نیز حضوری چشمگیر و موثر داشته است. بسیاری از بازیگران سینمای ایران با صدای او ماندگار شدند و بازی بسیاری دیگر با صدای او تکمیل و جاودانه شد. وی پیش از انقلاب و از اوایل دهه ۴۰، بجای بازیگران سینمای ایران صحبت کرد اما عمده فعالیت وی (چه در گویندگی و چه مدیریت) مربوط به فیلمهای پس از انقلاب است. از مشهورترین بازیگران ایران که با صدای مقامی در یادها هستند به این عناوین میتوان اشاره کرد: فرامرز قریبیان (در امشب اشکی میریزد، بازرس ویژه، غزل، آوار، خاک) / مجید مظفری (در تشکیلات، کشتی آنجلیکا، در است باد) / عبدالرضا اکبری (در جدال در تاسوکی، روز شیطان) / جهانگیر الماسی (در محموله ) / مهدی فخیم زاده (در تشریفات) / ابوالفضل پورعرب (در مرضیه) / ایرج راد (در گردباد) / پرویز پورحسینی (در مردی که موش شد) / چنگیز وثوقی (در نازنین) / حبیب دهقان نسب (در شرایط عینی) / سعید راد (در مرز) / رضا فاضلی (در سفر سنگ) / گرشا رئوفی (در عصیانگران) / هادی اسلامی (در مهمانی خصوصی) / جمشید مهرداد (در رامشگر) / اکبر سنگی (در مرگ پلنگ) و غیره

مصاحبه
دوبلور خوب آن است که از خود بازیگر حس را بگیرد
استاد جلال مقامی، درباره لزوم داشتن استعداد در دوبله و با علاقه کار کردن در این حرفه گفت: گویندگان جدید ما انگار حس ندارند. به عنوان مثال آن زمان فرض کنید آثاری چون: شکوه علفزار، از اینجا تا ابدیت و … که با حضور بازیگران معروف همراه بودند را دوبله می‌کردیم، سعی می‌کردیم حس را از خود بازیگر بگیریم و به خودش تحویل بدهیم. در این زمینه معتقدم دوبلور خوب آن است که از خود بازیگر حس را بگیرد. به نظرم این حس را هیچ استادی نمی‌تواند به شاگردش یاد بدهد. استاد فقط تکنیک دوبله را یاد می‌دهد و حس دوبله بستگی به خود گوینده دارد. جوانان حال حاضر ما هم گناهی ندارند؛ چراکه کارها عجله‌ای شده و اول سرعت مهم شده است. اینکه در یک روز یک فیلم را دوبله می‌کنند خیلی بد است، زمان ما اینطور نبود. اگر اواسط کار قسمتی از یک سکانس خراب می‌شد، باید آن‌را از نو شروع می‌کردیم ولی حالا اینطور نیست.

او اضافه کرد:‌ متأسفانه از طرفی، دیگر فیلم خوب برای دوبله نداریم که شخصیت‌هایی داشته باشد که مثل گذشته در خاطره‌ها بمانند. وقتی به جای یک کاراکتری حرف می‌زنیم که شخصیت دارد خیلی فرق دارد تا اینکه مثلا در کاری مثل: هشدار برای کبری ١١ و … صحبت کنیم. من در سری اول هشدار برای کبری ١١، به جای بازیگر نقش سمیر حرف می‌زدم که به خاطر یک مساله‌ای بعدها به سراغ آقای افشین ذی‌نوری رفتند که او هم جوان بسیار با استعدادی است اما متأسفانه شرایط دوبله خیلی فرق کرده است. در حال حاضر در شرایط فعلی فقط گفتار در دوبله می‌ماند. مهم‌تر این است که فیلم‌ها دیگر بازیگر محبوبی ندارند؛ به عنوان مثال در سریال هشدار برای کبری ١١، حتی خود من هم یادم نیست اسم بازیگرش چه بود. وی یادآور شد: در حال حاضر اکثرا کارها در یک الی دو روز دوبله می‌شوند، به ویژه فیلم‌های اکشن که همه آنها در یک روز دوبله می‌شوند. امکانی که آن موقع برای ما در دوبله وجود داشت دیگر نیست، وگرنه استعداد که فقط متعلق به منِ مقامی یا چنگیز جلیلوند و امثال ما نیست. این همه جوان و علاقه‌مند در این حرفه هستند ولی امکانات است که فرق کرده است. ما آن زمان می‌رفتیم به سینما و دوبله‌های خودمان را نگاه می‌کردیم؛ ضمن اینکه آن زمان وسایلی مثل ماهواره، ویدئو و … نبود و سینما اولین و آخرین سرگرمی مردم بود. یادش بخیر به یاد دارم آن زمان مردم از فیلم‌هایی مثل لارنس عربستان، شکوه علفزار و … خیلی استقبال می‌کردند.

در دوبله لبه تاریکی واقعا اشک می‌ریختم
وقتی فیلم‌های آن دوره به زبان فارسی دوبله می‌شد به دلیل اینکه کتاب‌هایش هم موجود بود، تأثیرگذارتر بود و همین کتاب ما را بیشتر راهنمایی می‌کرد که به عنوان مثال فلان کاراکتر کیست و چگونه باید رُل او را گفت. به عنوان مثال گریه کردن در دوبله تکنیک دارد و باید واقعا حس گریه را گرفت نه اینکه فقط صدا را لرزاند. به یاد دارم در سریال خارجی لبه تاریکی که صحبت می‌کردم، به جان دخترم قسم که دنیای من و دلیل زنده بودنم است، در آن فیلم واقعا گریه‌ام می‌گرفت و علتش هم این بود آن زمان دخترم یک ناراحتی داشت به همین خاطر واقعا در دوبله‌ آن سریال تکان خوردم و در جاهایی که نیاز به گریه بود، رُلم را با اشک می‌گفتم.

شرایط دوبله بسیار فرق کرده است و جوانان هم گناهی ندارند. دیگر کسی به دوبله فیلم‌ها توجه آنچنانی ندارد. مگر کسی دیگر به دنبال این می‌گردد که آیا این دوبله درست است یا خیر؟ به یاد دارم برای فیلم شکوه علفزار که اکران شد، وقتی رفتیم فیلم را ببینیم یکی از دوستان من در سینما از دختران و پسران حاضر در سالن پرسید وارن بیتی را دوست دارید؟ که آن زمان یادش بخیر من هم یک جوان ٢۴، ٢۵ ساله بودم، همه جوانان شلوغ بازی می‌کردند و وقتی متوجه شدند که گوینده‌اش من هستم باور کنید چنان به سمت من هجوم آوردند که خودم تعجب کردم. از طرفی وقتی می‌دیدم که مردم برای کارمان، سینما و دوبله ارزش قائل هستند خیلی خوشحال می‌شدم.

وی سپس در بخشی دیگر از صحبت‌هایش به ضرورت حرفه دوبله اشاره و تاکید کرد: وقتی یک کشور سینما و تلویزیون دارد، دوبله هم لازم است و باید باشد و خواهد بود و هیچ وقت هم نمی‌رود. دوبله در همه جای دنیا لازم است و ما نباید بگوییم دوبله بد است و گرفتن صدای سر صحنه خوب است. او با یادآوری خاطرات گذشته‌ سپس گفت: حسرت گذشته‌ها را نمی‌خورم، مثلا چه کار باید می‌کردم که نکردم؟ قسمتم این بود که وارد این حرفه شوم، در حالی که اوایل، کار در سینما را دوست داشتم. من علاقه‌ زیادی به کارگردانی داشتم ولی وارد کار دوبله شدم و خوشبختانه تا به حال هم، همه کارهایم را انجام دادم. به یاد دارم چندین سال گذشته یک بزرگداشت در بنیاد فارابی برایمان گرفتند که حامد بهداد هم در آنجا حضور داشت. وقتی در آن لحظه کلیپ مرا نشان دادند، حامد بهداد به سوی من آمد و گفت آقای مقامی شما به جای این هم هنرپیشه حرف زده بودید! که من در پاسخ به او گفتم تازه این بخشی از هنرپیشه‌هایی بود که من حرف زده بودم. از برنامه‌های رادیویی که در آنها حضور داشتم می‌توان به: کتیبه‌ها،‌ رنگین کمان،‌ گفته‌ها و ناگفته‌ها، عصر بخیر تهران و… اشاره کرد که خوشبختانه همه برنامه‌های موفق بودند

وی اضافه کرد: تقریبا اکثر فیلم‌هایی که حرف زدم را در خانه‌ام دارم، وقتی می‌بینم یاد گذشته‌ها می‌کنم و می‌گویم در فلان فیلم ٢۵ سال داشتم و همین مرور گذشته‌ها مرا به دوران جوانی می‌برد. روزها می‌گذرد و نباید حسرتش را خورد. اگر در گذشته آدمی کار مثبتی انجام نداده باشد، آن وقت بله، باید حسرت خورد ولی وقتی من کارهایم را در حد توان و استعدادم انجام دادم دیگر حسرتی نمی‌ماند؛ البته دلتنگی چیز دیگری است که نمی‌توان آنرا نادیده گرفت. به عنوان مثال سینماهایی که در گذشته بودند و حالا دیگر اثری از آنها نیست، این اتفاقات حسرت دارد. بعضی سینماهای قدیمی از بین رفتند. هنوز هم وقتی از کنار محل آنها رد می‌شوم یاد‌ آن روزهایی می افتم که پلاکارد سینما بالا بود و من جای آرتیست‌های اول فیلم در سن جوانی حرف می‌زدم. گاهی با خودم می‌گویم ای وای یعنی می‌شود جوانی‌ام برگردد؟ ولی وقتی می‌بینم نمی‌شود احساس تاسف و دلتنگی می‌کنم.

این دوبلور پیشکسوت، در ادامه به صمیمیت دوره گذشته دوبله اشاره کرد و یادآور شد: یک زمانی بود که دوستی‌های ما در واحد دوبلاژ با همکاران چقدر صمیمی بود. یادش بخیر سر روی شانه‌های همدیگر می‌گذاشتیم و در مشکلاتمان به هم دلداری می‌دادیم ولی الان شاید باور نکنید این چهار، پنج ماهی که من بیمار بودم از طرف دوستان قدیمی‌ام حتی تلفن هم نداشتم. من نمی‌دانم چه تغییری در کاراکترهای ما به وجود آمده که زحمت یک تلفن کردن و حال هم پرسیدن را هم به خودمان نمی‌دهیم. ما در دوبله نمی‌توانیم مانع هم شویم، حتی اگر خودمان را هم بُکشیم نمی‌توانیم دیگری را از زمینه دوبله حذف کنیم. آن زمان که تازه دچار ناراحتی شده بودم جالب است که یکی از دوستانم با من تماس گرفت و گفت چه مشکلی پیش آمده؟ وقتی از او پرسیدم از کجا فهمید که من بیمار هستم، گفت فلانی گفت. برایم جالب بود که همان آدم اصلا حال مرا نپرسید و حتی یک تلفن نزد چطور به دیگران خبر داده است؟! ما با خیلی از دوستانمان ٢۰ – ٣۰ سال در کنار هم بودیم و دوستی واقعا خوبی داشتیم اما الان متاسفانه از حال هم خبر نداریم.

همه ما آفتاب لب بوم هستیم
وی سپس اظهار تاسف کرد و گفت: این اتفاقات آدم را متاسف می‌کند. ما دیگر آفتاب لب بوم هستیم، چه اشکالی دارد در روزهای خوشی و بیماری از حال هم جویا شویم و کنار هم باشیم. مرور گذشته و دیدن دوستان قدیمی به آدم انرژی مثبت می‌دهد اما متاسفانه مدت‌هاست که ما از هم پراکنده شده‌ایم و انگار به کشور دیگری رفته‌ایم. فقط به این فکر هستیم که یک مصاحبه‌ای انجام شود تا خودمان را بالا ببریم. اینکه در این حوزه خودمان به خودمان نمره می‌دهیم یک روزی می‌رسد آنقدر باد می‌کنیم که می‌ترکیم. حرف من در اینجا این است که اجازه دهید مردم قضاوتتان کنند. گاهی مصاحبه‌های دوستانم را که می‌خوانم متعجب می‌شوم که چرا این حرف‌ها را زده است ما که در دوبلاژ نفر اول نداریم، همیشه تعدادی در این حرفه بودند و هستند که موفق‌تر هستند، اما نفر اول نداریم.

ما در دوبله چندین سلطان دوبله داریم و به یک نفر ختم نمی‌شود. چندی پیش در یک مصاحبه خواندم که یکی از همکارانم گفته بود جلال مقامی متاسفانه دیگر نمی‌تواند حرف بزند! این کارها یعنی چه؟! همین آدم حتی یک تلفن به من نکرد که ببیند آیا من واقعا می‌توانم حرف بزنم یا خیر؟ دوستان با این حرف‌ها به کجا می‌رسند؟! این دوبلور قدیمی در ادامه همین بحث مطرح کرد: اگر مثلا ٢۰ سال دیگر کار ما فراموش شود برای جوانان نسل امروز که به دوبله آمدند ١۰ – ١۵ سال دیگر برای آن‌ها این موقعیت‌ها دیگر پیش نمی‌آید. آن زمان بگویند جای چه کسی حرف زدند؟ مگر اینکه فقط سریال‌ها در یادشان بماند که آن هم، همه کره‌ای شده‌اند که بازیگر‌ان کره‌ای در خاطره‌ها نمی‌مانند. از یک فیلم فقط بخش‌های اکشن‌ها در خاطره‌ها و یادها می‌ماند. من فکر می‌کنم متاسفانه ١۰ الی ١۵ سال دیگر، دوبله دیگر حرفی برای گفتن نداشته باشد؛ البته خدا کند که این اتفاق نیفتد اما به نظرم می‌آید که در آن زمان، نه من حرفی برای گفتن دارم و نه آن‌هایی که فیلم‌ها را دیده‌اند، مگر اینکه شرایطی فراهم شود که فیلم‌های هالیوودی برای دوبله به ایران بیایند و آنها را در سینماها نشان بدهند. در هر صورت امیدوارم همه عزیزان در صحت و سلامت زندگی کنند.

در دیدنی‌ها نگران دوربین نبودم
وی گفت: نسل جدید ما الان دیگر با برنامه‌ای مثل دیدنی‌ها ارتباطی ندارند ولی تعجب می‌کنم که وقتی گاهی بخش‌هایی از برنامه در شبکه نسیم پخش می‌شود، نسل جوان هم هنوز به من می‌گویند چه برنامه جالبی بود. نسل گذشته هم می‌گویند دیدنی‌ها، برایمان تداعی‌کننده دوران جوانی‌مان بود که با آن برنامه روزهایمان و زندگی‌مان را گذراندیم. آن زمان وقتی به من پیشنهاد شد که مجری دیدنی‌ها شوم فقط دو شبکه داشتیم. خیلی سال قبل شبکه دو این برنامه را پخش می‌کرد که به یاد دارم ساختمان شبکه دو در خیابان الوند و میدان آرژانتین بود که آن زمان آنجا تپه و خیابان‌های خاکی بود و من در آنجا سریال: شب‌های آنجلس را بازی می‌کردم. شب‌های آنجلس، پنج‌شنبه شب‌ها پخش می‌شد و به طور زنده هم به پخش می‌رسید، بنابراین تجربه اجرای برنامه زنده را داشتم، بنابراین خیلی از دوربین نگران نبودم. تلاشم برای اولین بار که مقابل دوربین رفتم این بود که به خدا می‌گفتم طوری نشود که از فردای روزی که مشهور شدم بخواهم بادی به غبغب بیندازم. من در دیدنی‌ها، با چشمانم با مردم حرف می‌زدم. به یاد دارم آن زمان که برنامه دیدنی‌ها به روی آنتن می‌رفت یک بانوی بزرگی که اهل ادب هم بود و اکنون اجازه ندارم اسمی از او ببرم، همیشه به من می‌گفت مقامی تو آنقدر در چشمانت صداقت و صمیمیت داری که آدم حس می‌کند در خانه‌ها محرم هستی. آن زمان که برنامه دیدنی‌ها پخش می‌شد به دلیل اینکه در شرایط جنگی به روی آنتن می‌رفت و بخش عمده‌ای از برنامه‌های تلویزیون در زمینه جبهه بود، لازم بود این یک ساعت پخش شود تا روحیه مردم عوض شود. دیدنی‌ها واقعا آن زمان جایگاه دیگری داشت و مردم با دیدن آن نفس می‌کشیدند تا فقط مساله جنگ در تلویزیون مطرح نباشد و مردم بتوانند یک ساعتی هم استراحت کنند.

به من گفتن کاپشن امریکایی تنم کنم!
مقامی سپس در ادامه به تعریف خاطره‌ای از برنامه دیدنی‌ها که مربوط به طرز لباس پوشیدن وی می‌شد، اشاره کرد و یادآور شد: به یاد دارم زمانی که این برنامه پخش می‌شد مدیر وقت شبکه دو مرا صدا کرد و گفت آقای مقامی می‌گویند شما مرتب لباس‌هایتان را تغییر می‌دهید! که من هم به او گفتم می‌گویند یا شما خودتان دیده‌اید؟ من آن زمان در پاسخ به آن مدیر شبکه گفتم یک مدیر نباید بگوید می‌گویند، بلکه باید خودش تلویزیون را ببیند، خودش نظر بدهد و سپس قضاوت کند. اگر شما خودتان برنامه را می‌دیدید و به من می‌گفتید که کدام لباس من ایراد داشت من خودم قبول می‌کردم. آن زمان به من می‌گفتند مثلا باید یک کاپشن آمریکایی تنم کنم و به روی آنتن بیایم که من گفتم من لیاقت این لباس را ندارم، اگر دوست دارید مجری را تغییر دهید؛ چراکه برایم مهم نبود و کار اصلی‌ام دوبلاژ بود و مرتب در دوبله کار می‌کردم؛ ضمن اینکه من هزینه لباس‌هایم را بر گردن تلویزیون نینداخته بودم و خودم آن‌ها را از قبل داشتم و می‌پوشیدم. لباس‌هایی که برای دیدنی‌ها تنم می‌کردم متناسب با برنامه بود. اگر برنامه مختص جنگ و جبهه بود آن زمان من حرف مدیر شبکه را قبول می‌کردم و می‌گفتم که لباس‌هایم مناسب جبهه نیست و نمی‌شود با کت و شلوار آجری رنگ برنامه‌ای درباره جنگ اجرا کرد. او همچنین درباره‌ی تهیه‌کنندگی برنامه دیدنی‌ها توضیح داد: غلامحسین میرزاده تهیه‌کننده دیدنی‌ها بود که من همیشه ذکر خیر ایشان را می‌گویم. آن زمان به یاد دارم با تهیه‌کننده برنامه خیلی هم فکری می‌کردیم که برای دیدنی‌ها چکار کنیم. به یاد دارم بخش‌هایی از برنامه که مربوط به دوربین مخفی می‌شد و من از قبل آن‌ها را ندیده بودم، وقتی اتفاقاتی می‌افتاد، از خودم بداهه‌گویی می‌کردم و جملاتی را به کار می‌بردم که بعد از برنامه وقتی تهیه‌کننده مرا می‌دید از شدت خنده ریسه می‌رفت. زمان پخش دیدنی‌ها، جوان بودم و خوشبختانه برنامه جذاب و موفقی از آب درآمد؛ نه مثل الان که دیگر ندیدنی‌ها شدیم. الان دیگر من پیر شده‌ام ولی خدا را شکر در سلامت به سر می‌برم و همین برایم کافی است. فقط آرزو دارم که آنقدر زنده بمانم که موفقیت نوه‌هایم را ببینم. یکی از نوه‌هایم رشته سینما می‌خواند و در خارج از کشور در حال تحصیل است. دوست دارم آنقدر زنده بمانم که ببینم آیا

اقامت 24
ارسـال پیـام
لطفـا مقـاله یا رزومـه هنـری خود را به این آدرس ارسال کنید: info@artmag.ir
تا دقایقی دیگـر، پاسخ شما ارسـال خـواهد شد.