نگاهی به رستم و شاهنامه
در این نوشتار ابتدا به بررسی شخصیت رستم و جایگاه او در تفکر اساطیری ایرانی و بویژه نقش او در ” شاهنامه ” می پردازیم. در ضمن، پیشینه خاندان سام و نریمان و رستم دستان ( چنانچه حکیم فردوسی بر ما می نمایاند ) بررسی می شود.
و نیز از دیدگاه مورفولوژی ( ریخت شناسی و سیما شناسی و … ) و در آلات و ادوات جنگی پهلوان رستم و تنها یاورش رخش بحث به میان می آید.
نکته دیگر صفات نیکوی رستم است که به گونه ای خاص در وجود او جمع شدهاند. همچون: زورمندی، هنرمندی، اعتقاد (توکل )، مدبّری، علاقه به رزم و بزم، زبان آوری، وفاداری، جوانمردی و پهلوانی که بوضوح عیان می گردد .
همچنین در هفت خوان، نماد تعالی رستم است. و رستم مظهر انسان کامل ایرانی است که با موجودات اساطیری همچون اژدها و دیوان، برخوردها و چالش دارد .
شاهنامه بطوری که تاریخ نقاشی ایرانی نشان داده، تصویری ترین و خوش پرداخت ترین، روایت ادبی است که در نحوه بیان فضا، صفحه ها، حالات چهره های انسانی و حتّی حیوانی، رنگ ها و توصیف موجودات اساطیری جایگاه قابل توجه و مثال زدنی دارد.
هم روایات فردوسی و هم پرداخت های تصویری نقاشان ایرانی طی این هزارسال ( تقریباً اکثر نقاشان نامی ایران زمین )؛ یکی از برگ های زرین زندگیشان تصویر سازی شاهنامه فرودسی بوده است.
شاهنامه کتاب تاریخی ما ایرانیان است. شاید در هیچ دوره تاریخی ایران به کتابی، بیش از شاهنامه به لحاظ مصّور سازی پرداخته نشده باشد. و تقریباً بیش از هر کتاب دیگری مورد توجه پادشاهان به جز سلطان محمود غزنوی که قدر حکیم را ندانست؛ بوده است. و همچنین مغرضانی که با فرهنگ ایران میانه خوبی ندارند. نقاشان به این دلیل که کتاب فرودسی بیش از هر کتاب دیگری تصویری است، به این کتاب عنایت خاصّی داشتند. و این مهم هم در بیان فردوسی و هم روایات اساطیری آن نهفته است. از این رو شاهنامه هم مبدأ تصویر سازی ایرانی است و هم منبع پژوهش. اما هیچگاه نه در جایگاه تصویری (و نه تصویر سازی) آن اعتنا نشده است.
شاهنامه علیرغم نگاه اسطوره ای خود کاملاً ملموس است و تنها نکته آن بیان تصویری فردوسی است. خواننده شعر فردوسی با شخصیت های آن کاملاً احساس قرابت می کند. حالات شخصیت ها، تغییر فرم چهره ها ( آنچه که میان نمایشنامه نویسان مرسوم است یعنی میمیک صورت ) فضای بزم یا رزم، معاشقه یا مجادله و حتی چهره رخش در شعر فردوسی برای خواننده کاملاً تصویر شده است.
رستم نماد انسان ایرانی است. پهلوانی است که در آزمون های مختلف دچار تحول روحی نیز می شود او درخوان اول ” خواب ” است و به لطف پروردگار و همّت رخش به سلامت جان به در می برد. او چون هر انسان دیگر دچار فراز و نشیب هایی می شود گاه حتی نافرمانی می کند. گاه نسبت به وعدههایش فراموشکار می شود و صد البتّه چون اسطوره است و با موجودات اساطیری به مبارزه بر می خیزد؛ کمتر نکات منفی شخّصیت اش برخواننده مشخص می گردد. و این آن چیزی است که خواننده می خواهد و فردوسی به آن جداً واقف بوده است. اسطوره های ایرانی در بسیاری موارد برخاسته از شاهنمامه فرودسی است. و در هیچ کتاب دیگری اندیشه انسان چنین به مرزهای فرا واقعی و عالم خیال ایرانی وارد نشده است .
همه آنچه پهلوان ایرانی را می آزماید و حتی دشمن اوست، در بالاترین وخطرناکترین شکل ممکن در این کتاب وزین جمع شده است. توران و تورانیان همواره نمادی از دشمن و متجاوز برای این مرز و بوم بوده اند. و فردوسی در واقع آنچه را که در ناخود آگاه ذهنی خواننده ایرانی وجود داشته، عیان کرده است. از این رو نشانه فرهنگ ایرانی است هم برای جماعت ایرانی و هم غیر ایرانی. و شاید علّت آنکه پادشاهان ایرانی سال ها برای مصور سازی یک نسخه از شاهنامه منتظر می ماندند و پس از مدتی آنرا پیشکش ممالک دیگر می کرده اند، این بوده که آنرا عامل و نماد قدرت و فرهنگ ایرانی می دانسته اند که برای دیگران هم ملموس بوده است.
دوران زندگی و خانواده رستم
رستم ، جهان پهلوان ، تهمتن پیلتن ، که پهلوان اول شاهنامه است . تاریخ سیستان از قول فردوسی می گوید « .. خدای تعالی خویشتن را هیچ بنده چون رستم دیگر نیافرید…. وی معتقد است که در حماسه ملی ایرانی نظیری برای او یافته نشده است . هر حماسهای قهرمانی دارد همه آرمانها و آرزوهای یک قوم دروجود او مجسّم می شود چون آشیل در ایلیاد همروراما ، در رامایانانی هندی . رستم نیز همه دوران پهلوانی شاهنامه را برمحور وجود خود می چرخاند . عجیب این است که این مرد که زندگیش ، آمیخته به آنهمه افسانه است وجودش هرگز از یک انسان عادی خاکی جدا نمی شود . مردی است دارای گوشت و پوست و استخوان ، دارای ضعف ها وتوانائیهای انسانی ، حتی روئین تن هم نیست . منتها نیروی جسمی وروحی او بر پیش آمدها غالب می آید . بخت و تأئید خدائی نیز با اوست . حتی زمانی که اکوان دیو او را از زمین بر می گیرد و در آستانه نابودیش قرار می دهد . وی با نیرنگ از چنگ او جان به در می برد و این بهیچ وجه غیر عادی نیست که کسی از آسمان بر دریا بیفتد و زنده بماند . شگفتی وجود رستم در آن است که درعین خارق العاده بودن ، انسان است . اگر از عمر دراز باورنکردنی او در چند حادثه نظیر هفت خوان بگذریم، دیگر تقریباً هیچ آمدی در زندگی او نمی بینیم که نتوانیم آن را با منطق خاکی خود توجیه کنیم.
رستم ، پسرزال ، پسر سام ، پسرنریمان ، از خانواده گرشاسب است و مادرش ، رودابه دختر مهراب شاه کابلی است . خانواده گرشاسب یکی از مهمترین خانواده های ایرانی بوده و مردانش که هر یک پس از دیگری پهلوان اول بوده اند هم به زور بازو و هم به فرزانگی شهرت داشته اند ، قلمرو فرمانروائی آنها سیستان بوده است . رستم ، آنگونه که در شاهنامه توصیف شده ، نشان دهنده یک پهلوان کامل در ایران داستانی است . این مرد ، تجسّم اندیشه ها و آرزوی پیشینیان ماست . کشش و کوشش بشر برای زندگی بهتر ، برای سیر بسوی اعتلاو پیروزی بربدی و گزند و زشتی . بهترین جلوه اش را در پهلوانان حماسی می یابد و رستم، درمیان این پهلوانان حماسی می باید همه صفت های لازم را در خود جمع دارد. تنها مرگ است که نمی تواند بر آن فائق شد . مرگ ، پایان سفر است . در زندگی پهلوانان ، مرگ ، قلّه زندگی است . مرگ است ، که به زندگی هیبت و عظمت و معنی می بخشد، معنی زندگی هر پهلوان در شیوه مردن اوست .
کودکی و نوجوانی
چون رستم مرد برگزیده است ، نحوه زاده شدنش هم با تولد دیگران فرق دارد . رودابه ، زن زال ، از همان دوران آبستنی احساس می کند که کودکی غیر از کودکان عادی در شکم دارد. چون بچه از فرط درشتی نمی تواند از شکم مادر بیرون آید ، زال از سیمرغ چاره جوئی می کند . « مرغ فرمانروا » حاضر می شود و دستور می دهد که رودابه را به عصاره سُکر آور مست کنند و پهلویش را بشکافند و کودک را از پهلویش بیرون آورند.
سیمرغ درباره کودک چنین پیشگوئی می کند :
از این سرو سیمین بر ماهروی یکی شیر باشد تو را نا مجوی که خاک پی او بیوسد هژبر نیارد به سر برگذشتنش ابـر وز آواز او چرم جنگی پلنگ شود چاک چاک و بخاید دو چنگ
به گاه خرد سام جنگی بود به خشم اندرون شیر جنگلی بود
خصوصیت دیگر رستم آن است که میوه عشق است ، عشق زال و رودابه که دو نژاد ایرانی و تازی را به هم پیوند داده اند ( مهراب پدر رودابه ، نواده ضحاک است ) .
این وصلت میان دو خانواده ای صورت می گیرد که دشمن دیرینه با هم داشته اند .
چون کودک زاده می شود ،نامش را « رستم » می گذارند و از روی هیکل او پیکر ای از حریر که به موی سمور آگنده شده ، می سازند و آن را به نزد جدش سام میفرستند، این پیکره هیبت کودکانه رستم را نشان می دهد :
یکی کودکی دوختند از حریر به بالای آن شیر ناخورده شیر درون اندرآگنده موی سمور برخ برنگارنده ناهید و هور دو بازوش بر اژدهای دلیر به چنگ اندرش داده چنگال شیر بزیرکش اندرگرفته سنان به یک دست کوپال و دیگر عنان
رستم چنان است که باید دو دایه او را شیر بدهند و چون از شیر باز گرفته می شود ، خوراک پنج مرد نصیب اوست ، در هشت سالگی اینگونه است :
چو رستم به پیمود بالای هشت سبان یکی سرو آزاده گشت چنان شد که رخشان ستاره شود جهان برستاره نظاره شود تو گفتی که سام یلستی به جای به جاه و به فرهنگ و دیدارورأی
و چون سام در همین سن به دیدن او می آید ،از دیدارش شگفت زده می شود :
بدان بازو ویال آن قدّ و شاخ میان چون قلم ، سینه وبر فراخ
دورانش چوران هیونان ستبر دل شیر و نیروی پیرو هزبر
و رستم از همان هشت سالگی ، از دنیا اسباب جنگ می خواهد .
یکی بــنده ام پــهلوان سـام را نشایم خورد خواب و آرام را
همی اسب وزین خواهم و دروع و خود همی تیر ناوک فرستم درود
نخستین عمل پهلوانی رستم ، هنگامی که هنوز کودکی بیش نیست ،با کشتن پیل سپید شروع می شود . پیل بزرگ زال از بند رها می گردد و چون بیم آن است که کسانی را هلاک کند وهیچ کس را یارای برابری با او نیست ، رستم گرز نیایش سام را بر می دارد و بر سر او می کوبد و او را پای در می آورد . دومین عمل پهلوانی وی رفتن به «کوه سپند » است براین کوه قلعه عظیمی که مردمش یاغی و تا روز احدی به گشایش آن توفیق نیافته ، نریمان ، در پای آن کشته شده ، سام که به خونخواهی پدر برانجا لشکر کشیده ، پس از آنکه سالها آن را در محاصره گرفته، ناکام بازگشته است . پس از هنرنمائی رستم در کشتن پیل سپید ،پدرش او را مأمور فتح کوه سپند می کند ، تاکین نیایش نریمان را باز خواهد . قلعه را بدینگونه برای او توصیف می کند
داستان های رستم
قدرت جاویی سیمرغ ،بزودی به کمک طلبیده می شود : به هنگام ولادت فرزند ، زال نومید از رهانیدن رودابه از چنگ دردهای غیر قابل تحمل زایمان ، پر سیمرغ را آتش می زند پرنده جادوی بلافاصله از دل تاریکی آسمان ظاهر می شود وبه گونه ای آرامش بخش به زال مژده می دهد [۱]که بزودی صاحب پسری خواهد شد که در بالای یک سرُو قدرت یک پیل خواهد بود » و این کودک نه به شیوه معمول بلکه با شکافتن پهلو به دنیا خواهد آمد. مادر با استفاده از معجون هایی که سیمرغ تجویز کرده است و مالیدن پرپرنده افسانه ای بر زخم ،سلامت کامل خود را باز می یابد .
صورت و سیرت پهلوان
نخستین بار که سام به دیدار رستم که کودک هشت ساله ای بیش نیست ، می رود ، اورا جوانکی می بیند « میان چون قلم ، سینه و برفراخ » و « دورانش چوران هیونان ستبر » افراسیاب ، در نخستین جنگ ، چون از دست رستم رها می شود ، او را نزد پدرش پشنگ چنین وصف می کند :
سواری پدید آمد از پشت سام که دستانش رستم نهاده است نام
ببا لا بسان نهنگ دژم که گفتی جهان را بسوزد به دم
تو گفتی که از آهنش کرده اند به سنگ و به رویش بر آورده اند .
رستم از زبان اشخاص مختلف ، گاهی زشت و گاهی زیبا توصیف شده است.
رستم چگونه مردی است ؟
گفتیم که در تمدن باستانی ایران ، رستم پهلوان کامل است . درحالی که مبرّا از ضعف های انسانی نیست ، تمام صفات یک مرد آرمانی را در خود دارد . در طّی عمری دراز از همه مواهب زندگی بهره می گیرد . هم بر نیروی بدنی خودتکیه دارد، هم بر نیروی معنوی خود . هم سر بلند زندگی می کند و هم کامیاب ، و تا آنجا که یک بشر خاکی بتواند بر طبیعت قهّار مسلّط شود او می شود ،در عین حال چون انسان است .سرنوشت او جدا از سرنوشت انسانها ، یعنی عاری از بعضی ناکامی ها نیست .
جنگ های رستم
هفتخوان
شگفت ترین ماجرای زندگی رستم ، هفتخوان اوست در مازندران . چون کاووس در مازندران گرفتار می شود، زال رستم را مأمور نجات او می کند و به او می گوید که برای رسیدن بدآنجا دو راه است ، یکی راهی دراز و بی خطر و دیگر راهی کوتاه و پرخطر . رستم راه دوّم را در پیش می گیرد ، و تنها روانه می شود ،می گوید : نخواهم جز از دادگر دستگیر .
*منابع و ماخذ در تحریریـه مجله هنر موجود است.