کلاسیسیم
کلمه کلاسیک به معنی وسیع خود به تمام آثاری که نمونه ادبیات کشوری شمرده می شود و به مثابه افتخار ادبیات ملی آن کشور است اطلاق می شود.
مثلا ما می توانیم همه آثار جاودانی شاعران بزرگمان را کلاسیک های ادبیات فارسی بدانیم. ولی آنجا که بحث از مکتب های ادبی در میان باشد، دیگر چنین معنی وسیعی منظور نظر نیست. و در این مورد عنوان کلاسیک به آن مکتب ادبی گفته می شود که پیش از پیدایش سایر مکاتب ادبی (در قرن هفدهم)در فرانسه به وجود آمده و از ادبیات قدیم یونان و روم تقلید کرده است .
می گوییم در فرانسه زیرا این مکتب، اگر از مفهوم عام کلمه صرفنظر شود، اختصاصا یک مکتب فرانسوی است. در مورد دوران ها یا مکاتب دیگر مثلا در مورد رنسانس، رومانتیسم و یا سمبولیسم به راحتی می توان از یک جریان کلی اروپایی سخن گفت. اما در مورد تمایلات ادبی که قرن هفدهم و آغاز قرن هیجدهم اروپا در کشور های مختلف کلاسیک نامیده شده اند، کمتر می توان شباهتی پیدا کرد. و فقط در فرانسه است که این نهضت تظم و قائده پیدا کرده و به صورت مکتب معینی در آمده است .
بد نیست که در اینجا از لحاظ تاریخی و از دید معنی شناسی نگاهی به کاربرد این کلمه بیندازیم.
در قرن دوم میلادی آولوس جلیوس، محقق رومی نویسندگان را به دوگروه تقسیم می کرد: sculptor classlcus نویسنده کلاسیک و sculptor classlcus (نویسنده عامه ). و عنوان نویسنده کلاسیک را به نویسنده ای اطلاق می کرد که آثار او شایسته مطالعه طبقات بالای جامعه باشد. بتدریج این صفت معنی وسیع تری پیدا کرد و به آثاری اطلاق شد که شایسته تدریس در کلاس ها و قابل استفاده برای تربیت نسل جوان باشد. این نویسندگانی که آثارشان به عنوان سرمشق برای دانش آموزان پیشنهاد می شد طبعا بهترین نویسندگان به شمار رفتند. و کلمه کلاسیک نیز معادل برتری تردید ناپذیر اثر شمرده شد .
آثار برتر به خصوص از نظر معلمان طبعاً آثاری هستند که با گذشت قرن ها و دوران ها اهمیت و ارزش خودشان را حفظ کرده اند. و در واقع همان بناهایی هستند که به قول فردوسی، از باد و باران گزند نیافته اند. به همین دلیل در اغلب زبان های امروزی اروپائی آثار کلاسیک همان آثار قدیم هستند اما در کنار آن، نویسندگان جدیدی را هم که آثارشان شایستگی قرار گرفتن در کنار آثار بزرگان قدیم را پیدا می کند نویسندگان کلاسیک و آثارشان را کلاسیک های ادبیاتشان می نامند. مثلاً آثار تولستوی. گوته و پروست را کلاسیک های ادبیات روسی، آلمانی و فرانسه می نامند.
کلاسیسیم جنبش فکری و هنری نیمه دوم قرن ۱۷ فرانسه است. از جمله مشهورترین معرفین این نهضت: راسین- لفونتن- برویر- پاسکال- مولیر- لاروشفوکو- لفایت- بوسوئه- بوآلو می باشند. کلاسیسیم اغلب به عنوان مکتبی مخالف رومانتیسم و باروک تلقی می شود.
ویژگی کلاسیسیم:
– عقیده کلاسیسیم بر این اصل استوار است که اثر هنری مستلزم کار هنری و تکنیکی است و از الهام تنها ناشی نمی شود.
– نویسنده کلاسیک معتقد است طبیعتی بشری وجود دارد وترسیم این روح بشری در طی اعصار با ارزش باقی خواهد ماند.
– نویسندگان قدیمی مورد تحسین و تقلید نویسندگان کلاسیک هستند.
– هنر کلاسیک بدنبال نظم و اعتدال در هنر است.
این سبک به ادبیاتی گفته می شود که پیش از پیدایش مکتب های دیگر و در فاصله قرن های ۱۵ و ۱۷ در اروپا وجود داشت که خود از هنر یونان و روم قدیم تقلید شده بود .
در واقع هنر کلاسیک اصلی همان هنر یونان و روم قدیم است و مهمترین قانون در نوشته و یا اثر کلاسیک تقلید از طبیعت است. اما نباید از این غافل بود که پیروان مکتب های دیگر نیز خود را ملهم از طبیعت می دانند. در مکتب کلاسیک انواع آثار ادبی مانند طبقه های اجتماع با سلسله مراتب طبقه بندی شده است.
۱- حماسه و رمان
مشخصات حماسه عبارتست از عظمت و شکوه جنگجویانه آن و برجستگی موضوع و قهرمانان آن. در حماسه، قهرمانان ملی را به عظمت خدایی می رسانند. آنها از هر لحاظ کامل، دلاور، شجاع، با عزت نفس، پاکدامن … می باشند و خطا های آنان نیز خالی از جنبه قهرمانی نیست.
شاهنامه فردوسی، ایلیاد هومر در اوج این داستان ها قرار دارند. و وقتی داستان به جای شعر به صورت نثر بیان شود رمان به وجود می آید. در رمان نیز همان اصول حماسی بکار می رود با این تفاوت که در حماسه جنگ؛ و در رمان عشق مقام نخست را به عهده دارد.
۲ – تراژدی
ارسطو در تعریف تراژدی می گوید: تراژدی عبارتست از تقلید یک حادثه جدی و کامل و دارای وسعت معین، با بیانی زیبا که زیبایی آن در تمام قسمت ها به یک اندازه باشد و دارای شکل نمایشی باشد نه داستان و حکایت. و با استفاده از وحشت و ترحم، عواطف مردم را پاک و منزه سازد.
قهرمان تراژدی نباید جنایتکار باشد؛ ضمنا بسیار پرهیزکار و درست کردار نیز نباید باشد. ( باید از خوشبختی به تیره روزی افتاده باشد اما نه بر اثر جنایت بلکه بر اثر اشتباه ). همچنین قهرمان تراژدی باید با اشخاصی که طرف مقابل او را در تراژدی تشکیل می دهند رابطه خانوادگی و یا حسی داشته باشد.
۳- کمدی
کمدی عبارتست از یک اثر نمایشی جالب که اشخاص آنرا شخصیت های پایین تری نسبت به تراژدی تشکیل می دهند و حوادث آن از زندگی روزمره گرفته می شود. در کمدی اصیل، حقیقت نمایی باید بیشتر از موارد دیگر لحاظ شود و باید پایان خوشی داشته باشد و حادثه آن نیز جنبه ابتکاری داشته باشد.
اصول و قواعد کلی این سبک به شرح زیر است:
تقلید و نمایش از طبیعت: هنرمند کلاسیست بیش از هر چیز باید سازنده خوبی باشد.
توجه و تقلید از قدما: نگریستن و پروای بی اندازه به خداوندان ذوق و هنر باستان، و یافتن بهترین و برجسته ترین قالب های هنری گذشتگان.
اصل عقل: تاثیرات در این مکتب باید موافق با اصول عقلی باشد .
حقیقت نمایی: قهرمانان این مکتب آنچه را نیک است دارا می باشند .
اما با این اوصاف باید گفت که هنر کلاسیک اصلی همان هنر یونان و روم قدیم است. شاعران قرن هفدهم فرانسه به دنبال نهضتی که اومانیسم humanisme نامیده می شود، این هنر قدیم را برای خود سرمشق قرار دادند و آثار خویش را به پیروی از قوائد ثابت و بارزی که از ادبیات یونان و روم قدیم و به خصوص از عقاید ارسطو اقتباس شده بود بوجود آوردند. البته این نهضت یک قرن پیش از آن که در فرانسه ظاهر شود، در ایتالیا و اسپانیا به وجود آمد. اسپانیائی ها هیچ تاثیری در فرانسویان باقی نگذاشتند. زیرا با این که تحقیق در بار ارسطو را در قرن شانزدهم آغاز کردند، ولی می کوشیدند این قواعد را با ادبیات غنی و پر ارزشی که خود داشتند تطبیق دهند و ادبیات تازه ای ایجاد کنند از این رو به آفریدن نظام ادبی جا افتاده ای موفق نشدند.
اما هیچ تردیدی در این نیست که تئو ریسین های فرانسوی همه مطالعات و قانون گذاری هایشان را مدیون اومانیسم های ایتالیایی هستند .
اومانیسم
نهضتی که در این روزگار زیر نام اومانیسم (انسانگرایی) نخست در ایتالیا مطرح شد نامش را از رومیان گرفته بود. زیرا رومیان در عصر خود برای مطالعه و تحقیق در باره آثار یونان قدیم یک نظام ادبی و فلسفی تحت عنوان studia humaniatis برقرار ساخته بودند. و عقیده داشتند که در سایه مطالعه آثار قدیم می توان قدرت معنوی انسانی را رشد داد و او را به صورت انسانی تر یعنی مدنی تری در آورد.
کلمه اومانیسم در اصل به معنی ( مطالعات آزاد) بود. در نظر اول مطالعه (ادبیات انسانی) یا (ادبیات نسل بشر) به ادبیاتی متقاوت با (الهیات) اطلاق می شود. پس به این ترتیب اومانیسم یعنی مطالعات غیر مذهبی. اما نکته ای که باید به آن توجه کرد این است که به هیچ وجه مقابله در میان نیست. بلکه اگر مقابله ای در میان باشد، مقابله با ادبیات غیر مذهبی قرون وسطا است که اغلب فاقد ارزش ادبی بود. برای اینکه با این مسئله به صورت دقیق تری آشنا شویم بهتر است که عین عبارات و.ل سولنیه v.l.saulnier را از رساله (روح رنسانس ) در (تاریخ ادبیات جهان) انتشارات پلئیاد نقل کنیم :
(اگر موارد خاص باعث شده است که کلمه اومانیسم یک معنی ثانوی پیدا کند، که عبارت از مطالعه ادبی متون یونانی و رومی یعنی آثار فرهنگ دوره الحاد است؛ به این سبب است که یگانه متونی که رنسانس توانسته بود به آنها دسترسی پیدا کند همین آثار بود. اومانیسم که بنا به تعریف متفاوت با مطالعات آنها با کلیسا بود، هیچ گونه قصدی برای مخالفت با آنها نداشت. بلکه برعکس می خواست روشنگری تازه ای را در خدمت ایمان و مطالعات مذهبی قرار دهد).
اما اومانیسم ها به زبان بی جان و مرده ای از گذشتگان تقلید می کردند. زبان عامه مردم را تحقیر می نمودند و در نتیجه از روح مردم یعنی ذوق و هنر ملی بی بهره بودند هر چند که طرفداران زیادی اطراف آنها گرد آمده بودند. چون فرا گرفتن زبان لاتین برای اکثریت مردم امکان نداشت، از آثار آنان چیری در نمی یافتند.
از این رو در شصت سال اول قرن پانزدهم، در حالی که از طرفی (اومانیست ها) مشغول ایجاد نوعی ادبیات اشرافی به زبان لاتین بودند. از طرفی هم در میان مردم ادبیات ساده و زیبای عامیانه ای به وجود می آمد. بالاخره اومانیسم ایتالیا که در قرن چهاردهم بصورت باز گشت به زبان و ادبیات لاتین شروع شده بود، در قرن شانزدهم به ایجاد ادبیات ملی جدیدی منجر گردید. به این ترتیب اومانیسم ایتالیا که کاملا جنبه اشرافی داشت و حتی دانته را بسبب آنکه بزبان مردم شعر گفته است، شاعر نمی شمرد ماهیت خود را از دست داد.
اومانیسم و رنسانس در فرانسه
بین سالهای ۱۵۴۶و ۱۵۵۰ ناگهان عدهای از هنرمندان جوان موفق به کشف اصل (زیبایی) در ادبیات شدند. این کشف حاصل آشنایی مستقیم آنان با شاهکار های شعر یونان، و یعضی از ظریفترین شاعران لاتین، پترائک و بالاخره شاعران ایتالیائی رنسانس بود که به زبان لاتین شعر می گفتند .
در قرون وسطی توجه به قریحه ذاتی، سهولت بیان و روانی کلام خود جوش و فی البداهه، مفهوم هنر را تحت الشعاع قرار داده بود.
(کوکره) coqueret پاریس، (رنسار) ronsard و دوستان او، به راهنمایی استادانه معلم زبان یونانی شان (دورا) dorat، برای نخستین بار با آثار هومر سوفوکل و شاعران اسکندرانی آشنا شدند. و در نتیجه مفهوم هنر برای آنها در درجه اول اهمیت قرار گرفت. در اینجا باید به یک نکته توجه داشت. هر چند که در قرون وسطی شاهکارهای تردید نا پذیری در نقاشی، معماری، شعر و حتی موسیقی به وجود آمده بود؛ ولی همه این آثار یا محصول قریحه های استثنایی بود و یا محصول محاسبات دقیق. اما گمان نمی رود هیچ یک از هنرمندانی که این شاهکارها را آفریده بودند به این فکر افتاده باشند که برای دست یافتن به زیبایی می توان به یک رشته قوانین و قواعد و به یک نظام کم و بیش منسجم مراجعه کرد. زیرا که زیبایی قواعد خاص خودش را دارد… در قلمرو و هنر و نیز در قلمرو و دانش، سرمشق های فراوان بود. اما از اصول و قواعد خبری نبود .
ما به درستی نمی دانیم (دورا) که شاعران جوان پلئیاد را با متون یونانی آشنا کرده بود تا چه حد آنها را برای آفریدن فن شعر تازه یاری داده است. زیرا این شاعر دانشمند به زبان لاتین شعر می گفت و حال آنکه مریدانش خواهان کاربرد زبان فرانسه در شعر بودند. از خود او هیچ اثر تئوریک باقی نمانده است و به ظن قوی همه تعلیمات و آموزش هایش شفاهی بوده و از میان رفته است. اما از میان شاگردان او دو نفر یعنی (رنسار) و (دوبله) du bellay از همان آغز که شروع به شاعری کردند؛ در عین حال اصرار داشته اند که اصول و قواعد شعر را نیز تنظیم کنند. و این کار را در تمام طول شاعری خود که درمورد (دوبله) (۱۵۶۰-۱۵۲۲) بسیار کوتاه و در مورد رنسار (۱۵۸۵-۱۵۲۴) طولانی بوده است؛ ادامه داده اند. این دو قبل از هر چیز با کمال قاطعیت به جنبه قدسی و حتی الهی شعر اعتقاد دارند. و بیشتر نظریه هایشان از این برداشت سرچشمه می گیرد. و از این عقیده که برای دست زدن به والاترین حرفه ها با کم مایگی نمی توان به میدان آمد.
اگر نبوغ شاعرانه موهبتی الهی است و ارزشمند ترین همه موهبت ها حق این است که با ناشی گری و نادانی به آن خیانت نکنیم. از روزی که شعر همانند یک آیین (و نه وسیله وقت گذرانی) قلمداد شده، آداب و مراسم برای آن ضرورت پیدا کرده است. این مراسم باید با کمال دقت اجرا شود. و هر کسی به این آیین گردن نهاده است تابع هوی و هوس خود نباشد.
قوانین حرفه شاعری در واقع آموزش دقیق و جدی این آیین و مراسم است. رنسار در(خلاصه هنر شاعری) این نکته را یادآوری می کند که شعر در آغاز یک عنصر مذهبی بوده است. و شاعر را از این که بدون شایستگی به آن دست یازد بر حذر می دارد. می گوید:
“شعر در دوران های اولیه نوعی حکمت الهی استعاری بوده است تا اسراری را که اگر آشکارا بیان می شد انسان های ابتدایی چیزی از آن درک نمی کردند. شعر منشا الهی دارد. باید گفت که به نوبه خود به شاعر نیز نوعی جنبه آسمانی می بخشد. زیرا به او جاودگانی می دهد. هر قدر که شاعر از اصل الهی الهام خود احساس غرور می کند همان قدر باید در کار برد نبوغ خویش متواضع باشد و سلامت بخش ترین تواضع ها در درجه اول سر خم کردن در برابر کسانی است که از بزرگان این هنر بوده اند. (بعنی شاعران قدیم یونان و روم )” .
آنچه شاعر باید از شاعران عصر باستان فرا بگیرد، در درجه اول انواع ادبی آنها است. (دوبله) پیش از دیگران، به اهمیت عامل نوع ادبی پی برد و متوجه شد که الهام نمی تواند پدیده ای جداگانه باشد و مستقل از قالبی که باید در آن ریخته شود .
بی مایگی شعر قرون وسطی و معاصر در نظر او بیشتر زائیده قالب های آنها بود .او در اثر معروف خود که :langue frangalse defnse et illustration de la (دفاع از زبان فرانسه و تعقیل آن) نام دارد، اعلام داشت که تا آن روز همه شاعران فرانسوی قافیه پردازان جاهلی بیش نبودند. و فقط شاعران یونان و لاتین شاعران حقیقی هستند. و فرانسویان می توانند پس از آشنایی با آثار آنان خود را به پای آنان برسانند. و یا بر آنان نیز سبقت جویند.
به طور کلی نیمه دوم قرن شانزدهم دوره ای بود که در آن برای نخستین بار آیین ادبی وسیعی برای خلق آثار ادبی بوجود آمد. و این آداب دارای اصولی بود که حتی تا پایان قرن هجدهم نیز ارزش و اعتبار خود را از دست نداد و همین اصول بود که در آغاز قرن هفدهم مایه ایجاد مکتب کلاسیک گردید.
*منابع و ماخذ در تحریریـه مجله هنر موجود است.