نگاهی به فیلم پیر پسر، ساخته اُکتای براهنی

روبرت صافاریان* – مشکل شخصیتپردازی آلیوشای اینجایی و امروزی / شکی نیست که آس پیرپسر، بازی حیرتانگیز حسن پورشیرازی است در نقش پدر ذاتاً خبیث دو پسر جوان، با پیشینهای در آزار و قتل مادر یکی از این پسرها، بیتوجه به آینده و خواست فرزندانش، زنباره، فاسد و … در یک کلام ابلیس مجسم.
کسی که تنها از شرّ و فساد و بدی اِبایی ندارد، بلکه تئوری هم در این باره دارد و فکر میکند دنیا بد است و آدمها ذاتاً همه شرّند و اگر کسی بد نیست، به خاطر این است که نمیتواند، بیعرضه است و گرنه او هم فرقی با دیگران نمیداشت.
شخصیتی که آشکارا اقتباسی است از شخصیت پدر برادران کامازوف، بخصوص وقتی هم او و هم یکی از پسرانش (علی) عاشق یک زن میشوند.
البته، فیلم در باقی مسائل مقید به برادران کارامازوف نیست، کما اینکه در رمان داستایوسکی پدر در میانه داستان به قتل میرسد و باقی قضایا که در فیلم اصلاً خبری از آنها نیست. معهذا تردیدی نیست که نویسنده و کارگردان فیلم؛ اُکتای براهنی، سخت تحت تاثیر و علاقهمند ادبیات سدهی نوزدهم روسیه و بخصوص داستایوسکی است، کما اینکه فیلم قبلیاش پل خواب هم اقتباسی بود از جنایت و مکافات داستایوسکی.
امّا اقتباس آثار ادبی یا وجوهی از آثار ادبی فرهنگ و زمانهای دیگر و انتقال موقعیتهای روایی دوران و جغرافیایی دیگر، اگر نگوییم نشدنی، بسیار دشوار است.
اگر شرارت پدر (غلام) تا حدود زیادی باورپذیر و خوب درآمده، که هم به سبب شخصیتپردازی او در فیلمنامه است و هم به خاطر بازی پورشیرازی؛ شخصیتپردازی علی، برادر بزرگتر، که شخصیت خیر یا خوب داستان است و آشکارا ما را به یاد برادر کوچک کارامازوف آلیوشا و همینطور شاهزاده میشکین، قهرمان رمان ابله میاندازد، مشکل دارد و به خلق شخصیتی انجامیده که ضعیف و آنطور که پدر میگوید بیشتر بیعرضه است، در حالی که آن شخصیتها در عین حال که خیر مجسم هستند، خوبی را در برابر شرارت نمایندگی میکنند، با وجود اینکه ممکن است در مقاطعی احساس ضعف و تنهایی کنند، امّا در خوبی خود قوّی هستند، و این قوّی بودن از باور دینی و مسیحیشان میآید.
انتقال این فرهنگ و باور دینی مسیحیت از نوع داستایوسکی (باور به رستگاری از طریق رنج و غیره)، به شرایط کنونی اینجا و اکنون البته شدنی نیست. اُکتای براهنی هم ظاهراً حواسش به این مسأله بوده و در جایی از فیلم، در یک گفتگو، وقتی برادر کوچکتر علی به او میگوید نکند، تو هم از آنهایی هستی که فکر میکنی اگر به یک طرف صورتت زدند باید صورتت را برگردانی به طرف دیگرش هم بزنند (اشارهای به سخنان عیسی مسیح با همین مضمون)، علی انکار میکند و…
علی، اساساً انگیزه دینی ندارد، امّا به زندگی سالم و خوب اعتقاد دارد، به زندگی معنوی و فرهنگی، کتابخوان و اهل بحث است. منتهی حاصلجمع رفتار او و به گمانم بازی ضعیف حامد بهداد که تا حدود زیادی ناشی از بلاتکلیفی شخصیتپردازی علی است، از او شخصیتی ساخته که بیشتر ناتوان و در نتیجه فاقد جذابیت است و توان رقابت با شخصیت پدر را ندارد.
شخصیت برادر کوچک، در مجموع بلاتکلیف و یک جور اضافی است. بود و نبودش نه در پیشبرد روایت و نه در معماری نمادین و تماتیک فیلم نقشی ندارد. چیز بیشتری نمیتوانم بگویم. آن ماجرای مبهم در گذشته و اینکه این غلام پدرش هست یا کس دیگری نه چندان باز میشوند و نه جایگاهی در عمق بخشیدن به مضمون فلسفی فیلم دارند. پایینتر درباره طولانی بودن فیلم خواهم گفت، امّا همین جا بگویم که آن صحنهی آرایشگاه تار عنکبوت گرفته و دیالوگهای مربوط به گذشته این پسر، میتوانست اصلاً نباشد تا آن تقابل خیر و شر میان غلام و علی برجستهتر شود.
شخصیت رعنا (لیلا حاتمی) که پدر و پسر هر دو عاشقش هستند جالبتر است، هرچند ارتباط چندانی با زمانه داستایوسکی ندارد، و شاید اصلاً به همین دلیل، جا داشت بیشتر روی آن کار شود. او زنی است که به سبب شرایط زندگی و تحت تاثیر فرهنگ مادّی حاکم بر جامعه، در این فرهنگ و وجه کثیف آن (مثلاً تن دادن به لطف غلام در اجاره آپارتمانی به یک دهم قیمت روز و انتظارات او) مشارکت میکند، امّا در عین حال عاشق علی میشود که هیچی ندارد. او بیشتر خاکستری است، و خیلی معصومانه قربانی میشود. او رئالیستیتر است، در حالی که غلام و علی به شیوه داستایوسکی، نمادینتر و فلسفیترند، قرار است هریک مفهومی را نمایندگی کنند.

پرسشهایی هم در زمینه باورپذیری طرح روایی فیلم (رابطهی علّی وقایع) و ضرورت برخی صحنهها و دیالوگها از منظر پیشبرد قوّی رویدادها وجود دارد که به برخی از آنها اشاره میکنم:
ــ همانطور که گفتم به گمانم صحنه آرایشگاه تار عنکبوت گرفته که ظاهراً متعلق به مادر رضا برادر کوچکتر بوده (این طور استنباط میشود) و کارهایی که او در آنجا میکند آن هم در آن مقطع از فیلم موضوع اصلی را از قوت میاندازد، بیننده را از سیر سرراست روایت دور میکند، و موضوع گرایش جنسی یا مسائلی از این دست را مطرح میکند؛ این صحنهها کلاً قابلحذف است.
ــ یک پرسش دیگر: برادرها چطور از وجود چنین اتاقی در خانه خبر نداشتهاند و هیچ کنجکاو نشدهاند که در آن اتاق چیست.
ــ صحنهی پارتی یا مجلس شبانهای که رعنا علی را به آنجا میبرد طولانی است. حرفهای آن به اصطلاح منتقد فیلم و رابطهی رعنا با آدمها و… مبهم است.
ــ صحنهی رقص پورشیرازی و همپالکیهایش در شیرهکشخانه طولانی است.
[توضیح واضحات: طولانی بودن البته ملاکی ذهنی است. به گمان کسانی شاید طولانی نباشند این صحنهها. خواننده طبعاً با برخی از این احکام موافق و با برخی دیگر میتواند مخالف باشد.]
ــ وقتی رعنا، پول غلام را برمیگرداند چرا اوّل میگوید پول را در بانک گذاشته، و اصلاً چرا سوار ماشین غلام میشود؟ چرا پول را از پنجره ماشین به او نمیدهد؟
ــ وقتی برادرها تصمیم میگیرند درها را روی پدر قفل کنند، چرا خودشان هم داخل خانه میمانند؟
منطقیتر نبود که او را تنها در خانه حبس کنند یا حتی در قسمتی از خانه؟ کنش غیرمنطقی آنها آشکارا برای فراهم آوردن زمینه سکانس طولانی درگیری برادرها و پدر در خانه است که آن هم بسیار طولانی است، بخصوص بخشهای مربوط به اشارات پدر به اینکه رضا اصلاً فرزند او نیست. نباشد! رضا که باید از این موضوع خوشحال هم بشود! خودش هم قدر دیرتر میگوید همان بهتر که فرزند کسی مثل او نیست. امّا در لحظه افشای این «راز»، چرا رضا این قدر آشفته است و چرا علی، مرتب میخواهد چیزی را انکار کند؟
البته نکات ریزتری هم هست، امّا همین اندازه کافی است برای نشان دادن اینکه فیلم میتوانست کوتاهتر باشد، دو ساعت، کمی بیشتر یا کمتر.
راجع به کارگردانی خوب اُکتای براهنی که میتواند در همین سه ساعت و نیم بیننده را در جای خود میخکوب کند چیزی نگفتم ــ شاید به این سبب که پیرپسر «فیلم تحسینشده جشنواره» است ــ و بیشتر به نقاط ضعف آن پرداختم.
در پایان بار دیگر لازم میدانم بر دشواری اقتباس شخصیتهای ادبی مشهور، متعلق به فرهنگها و ادوار تاریخی دیگر و انتقال آنها به امروز و اینجا هشدار بدهم، چرا که اُکتای براهنی، با توجه به علاقهاش به ادبیات روسیه و داستایوسکی، ممکن است در آینده هم به سراغشان برود.
شناسنامه فیلم پیرپسر:
نویسنده و کارگردان: اُکتای براهنی
بازیگران: حسن پورشیرازی (غلام، پدر)، حامد بهداد (علی، برادر بزرگ)، لیلا فروهر (رعنا)، محمد ولیزادگان (برادر کوچک)، محمدرضا داوودنژاد (غمخوار، دوست غلام و صاحب شیرهکشخانه)
تهیهکننده: بابک حمیدیان، حنیف سروری
سرمایهگذار: ارسلان براهنی
موسیقی: حسام ناصری
فیلمبردار: ادیب سبحانی
تدوینگر: رضا شهبازی
پخش: عامریانفیلم
مدت زمان: ۱۹۰ دقیقه
*نویسنده و منتقد فیلم








