آراپیک باغداساریان

تـولد: ١ شهریور ١٣١٨

محل تـولد: سـاری
درگـذشت: ۹ آبان ۱۳۶۴ در تهران

زندگی‌نامه، آثـار و سوابق هنری
آراپیک باغداساریان، به ارمنی: Արապիկ Բաղդասարեան، کاریکاتوریست، طراح گرافیک، کارگردان و مترجم ایرانی بود. او تحصیلات خود را در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران در رشتهٔ نقاشی به پایان رساند و حدود یک سال را در زمینه گرافیک در فرانسه به مطالعه گذراند. به دلیل علاقه و مهارتش؛ در زمینه‌های: کاریکاتور، گرافیک و تصویرسازیِ کتاب فعالیت کرد. اما شهرت وی بیشتر به واسطه کارگردانی فیلم‌های کوتاه، داستانی و انیمیشن است. او از بنیانگذاران بخش فیلم‌سازی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان محسوب می‌شود. کاریکاتورهای او در یکی دو مجلهٔ معتبر آن زمان از جمله مجله نگین با نام مستعار: پطروس کارامیان منتشر می‌شد و تا سال‌ها کسی از هویت واقعی خالق آنها خبر نداشت. رویین پاکباز در دائرهالمعارف هنر، باغداساریان را هنرمندی آگاه، تیزبین و چیره‌دست معرفی می‌کند و می‌افزاید: او در زمان خود، چنانکه باید شناخته نشد. او در زمینه‌های مصورسازی و طراحی کتاب، نقاشی متحرک، پوستر، و هنر تبلیغات فعالیت می‌کرد؛ ولی بیشتر به طنزنگاری و کاریکاتور علاقه داشت. او طنز سیاه را وسیله‌ای مناسب برای بیان انسان‌دوستی و حساسیت‌های اجتماعی خود یافت. در این زمینه، شیوه‌های استادان طنزنگار قدیم و جدید را می‌آزمود؛ و بیش از هر چیز به تأثیر اجتماعیِ تصویرهایش اهمیت می‌داد. تصاویر او چون بیانیه‌های کوبنده‌ای بودند که نه فقط ظلم و اختناق، که حماقت و توهم را محکوم می‌کردند.

باغداساریان، در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان و سپس در مؤسسه انتشارات فرانکلین به کار گرافیک و تصویرسازیِ کتاب پرداخت. او به همراه نورالدین زرین‌کلک و ابراهیم حقیقی در پیشبرد مؤثر سفارش‌های گرافیکِ آتلیهٔ گرافارم در فاصله سال‌های ۱۳۶۳ تا ۱۳۶۷ نقش فعال و مؤثری داشت. عمدهٔ فعالیت‌های آتلیهٔ گرافارم در آن ایام در زمینهٔ طرح ژنریک دارو بود که کارخانجات داروپخش و انجمن داروسازان نظام پزشکی از پیشگامان آن بودند. آراپیک در پیش از انقلاب سال ۱۳۵۷ نیز در کنار گروهی از دانشجویان دانشکده هنرهای زیبا که پوسترهایی را برای انقلاب خلق می‌کرده‌اند حضور داشته‌است.

او از پایه‌گذاران بخش فیلم‌سازی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان محسوب می‌شود. این هنرمند از هم‌دوره‌ای‌های نورالدین زرین‌کلک، فرشید مثقالی، علی‌اکبر صادقی و مرتضی ممیز است که در کانون، سبک و سیاق ساخت فیلم‌های انیمیشن را متحول کردند. همچنین او از بنیانگذاران «تالار عبید» دانشگاه تهران بود؛ و برخی از طرح‌های خود را در آنجا به نمایش گذاشت.

رویین پاکباز، در مجموعه ۳ جلدی دایره المعارف هنر، منتشر شده در سال ۱۳۹۵، توسط انتشارات فرهنک معاصر در باره زنده‌یاد آراپیک باغداساریان می نویسد: آراپیک تنها ۴۶ سال زندگی کرد. عمری کوتاه اما پربار با آثاری به غایت قدرتمند و ایده پرداز. او در زمان خود، چنان‌که باید شناخته نشد. او در زمینه‌های مصورسازی و طراحی کتاب، نقاشی متحرک، پوستر، و هنر تبلیغات فعالیت می‌کرد؛ ولی بیشتر به طنزنگاری و کاریکاتور علاقه داشت. او طنز سیاه را وسیله‌ای مناسب برای بیان انسان‌دوستی و حساسیت‌های اجتماعی خود یافت. در این زمینه، شیوه‌های استادان طنزنگار قدیم و جدید را می‌آزمود؛ و بیش از هر چیز به تأثیر اجتماعیِ تصویرهایش اهمیت می‌داد.

آراپیک باغداساریان در سال ١٣۶۴، پس از چند ماه تحمل بیماری در بیمارستان رازی تهران درگذشت.

آثـار
۱۳۴۹ – وزنه‌بردار – انیمیشن
۱۳۴۹ – گرفتار – انیمیشن
۱۳۴۹ – نان و کوچه – فیلم کوتاه – دستیار کارگردان. ساخته عباس کیارستمی
۱۳۵۰ – حوزهٔ استحفاظی – فیلم کوتاه – نام قبلی آن: تهران کیلومتر ۱۰۰ بود. این فیلم در سال ۱۳۵۱ تولید اما توقیف شد و پس از پیروزی انقلاب در سال ۱۳۵۸، به نمایش درآمد.
۱۳۵۱ – گرفتار – فیلم کوتاه

ترجمه
آراپیک باغداساریان، در اواخر عمر کوتاه خود، به ترجمه و انتشار کتاب‌های هنری پرداخت. برخی از این کتاب‌ها دارای جنبه آموزشی در حوزه طراحی بودند که شامل دو کتاب: شیوه طراحی با قلم و مرکب، و شیوه یادگیری طراحی، نوشته: خوزه پارامون است که توسط انتشارات بهار در سال ۱۳۶۵ منتشر شدند. از نمونه‌های دیگر ترجمه او می‌توان به کتاب هشتاد تصویر از تندیس‌های گلی(انقلاب دهقانی چین) در سال ۱۳۶۴ اشاره کرد.

جـوایز
نخستین تجربه‌های فیلم‌سازی آراپیک باغداساریان، دریافت جوایزی جهانی را به همراه داشت. او برای انیمیشن: گرفتار، تشویق‌نامه هیات داوران جشنوارهٔ بین‌المللی کودکان و نوجوانان، و عنوان بهترین فیلم کوتاه ۳۵ میلیمتری را از جشنواره پاریس دریافت داشت. وی همچنین برای فیلم گرفتار عنوان بهترین فیلم را از جشنواره فیلم تامپره در فنلاند کسب کرده‌است.

نمایشگاه طراح ستاره دار
گالری آ، با هدف مروری بر آثار آراپیک باغداساریان، نمایشگاه آثار وی را در تاریخ ٢٩ بهمن تا ١۰ اسفند ١٣٩۵ بر پا کرد. این نمایشگاه به کوشش امیر اثباتی، آرش تنهایی و امیر سقراطی تلاش کرد بخش هایی از زندگی شوریده و چند وجهی آراپیک باغداساریان را نمایش دهد. آثار به نمایش در آمده عبارت بودند از: کاریکاتورهای آراپیک که با نام مستعار پطروس کارامیان در مجله معتبر نگین به چاپ می شدند. طراحی ها، پوسترها، کتاب‌هایی که ترجمه و منتشر کرده است. فیلم در حوزه ى استحفاظى، که سال‌ها توقیف شده بود و انیمیشن هایش: گرفتار و وزنه بردار. همچنین آثاری به یاد آراپیک از: امیر اثباتی، مصطفی اسداللهی، محمدعلی بنی اسدی، ابراهیم حقیقی، علی خسروی، مصطفی رمضانی، جمشید سماواتیان، داوود شهیدی، کیومرث کیاست، نعمت لاله ای، علی اصغر محتاج، مهنوش مشیری، معصومه مظفری، مسعود مهرابی در این کارنما به نمایش در آمدند.

علاوه بر بخش های یاد شده مستندی درباره او به نام: ستاره ى دور اما روشن، به کارگردانی مرتضی آکوچکیان و شماره دو مجله آنگاه، ویژه کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان)، در هفته‌ دوم این نمایشگاه رونمایی شدند. این نمایشگاه، با همراهی مجله آنگاه، قاب هفت و مجتمع چاپ دیجیتال کوفا، برپا شد.

یادداشتی بر نمایشگاه – نوشته روبرت صافاریان (با تلخیص)
باغداساریان هنرمندی بود که امروز شاید کمتر شناخته شده باشد، اما در سال‌های دهه ۱۳۵۶ شمسی، طراحی شناخته‌شده بود و با شاخص‌ترین هنرمندان این دوره کار می‌کرد. او در ۴۶ سالگی بعد از طی یک دوره بیماری سخت در تهران درگذشت. توجه به آثار او از این منظر مهم است که او هنرمند نمونه‌ای دوره‌ای است که هنرش تلفیقی است متناقض از میل به تجربه‌های زیبایی‌شناختی ناب از یک سو و توجه به تعهد و عدالت اجتماعی از سوی دیگر.

آراپیک در پاریس درس هنر خوانده بود و در زمان اقامت خود در خارج از کشور مدت کوتاهی در فعالیت‌های کنفدراسیون دانشجویان ایرانی در خارج از کشور شرکت کرده بود. اما از قرائن برمی‌آید که گرایش او به سیاست و اجتماع بیشتر یک باور نظری و ایدئولوژیک و شاید حتی درست‌تر است بگوییم احساسی بود تا یک تعهد حزبی یا تشکیلاتی. او در بحبوحه سال‌های انقلاب ۱۳۵۷، از مدیران تالار عبید، محل برگزاری نمایشگاه‌های فعالیت‌های فوق برنامه دانشگاه تهران بود و همین طور در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان کار می‌کرد، جایی که دو فیلم انیمیشن به نام‌های وزنه‌بردار و گرفتار و یک فیلم کوتاه به نام حوزه استحفاظی ساخت و دستیار کیارستمی بود در فیلم نان و کوچه. نمایشگاه یادشده فرصتی بود برای تماشای کارهای او در کنار هم که گفتیم آینه تمام‌نمای فضای سیاسی – هنری دهه پنجاه شمسی است. آشتی‌ناپذیری او در نمایش شرایط زندگی ناعادلانه مردم از خاطره‌ای که نیکزاد نجومی در مصاحبه‌ای تعریف کرده است معلوم می‌شود:

… عباس [کیارستمی] بیشتر دنبال یک نوع رئالیسم تمیز بود. یک زمان، بحثی میان او و آراپیک باغداساریان در گرفت. ظاهراً قرار بود فیلمی درباره کودکان منطقه‌ای اطراف اصفهان بسازند. این بچه‌ها موقع فیلمبرداری آب دماغ‌شان بیرون آمده و آویزان بود. آراپیک می‌گفت باید فیلم را همین طور که دماغ‌شان آویزان است بگیریم، اما عباس می‌گفت نه باید پاکش کنیم و بعد دوربین را روشن کنیم. این نشان می‌داد که عباس بعضی چیزها را اصلاً دوست نداشت در فیلمش نشان دهد. مسائلی که ممکن است رئال باشد، اما تمیز نیست. اما آراپیک یک رئالیسم دست‌نخورده مد نظرش بود.(اندیشه پویا، شماره ۴۱، ص ۱۳۴)

این اختلاف‌نظر، فارغ از این که مثل هر خاطره‌ای از سال‌های دور جزئیاتش ممکن است دقیق نباشد، از یک روحیه خبر می‌دهد. از یک جور تعهد آشتی‌ناپذیر و حتی می‌توان گفت زمخت که در بسیاری از کارهای آراپیک مشهود است. او نسبت به اختلاف طبقاتی و نابرابری اجتماعی به شدت حساس بود و نمونه‌های آن را با صراحت در کارهایش می‌آورد. مثل طرحی که در آن اتوبوس انباشته از جمعیت با ماشین سواری اسپرت خانواده‌ای پولدار مقایسه شده است. اما در این طرح چیز دیگری هم هست که آن را از کارهای مشابه و برخی کارهای شعاری‌تر خود آراپیک متمایز می‌کند و آن در آوردن فضای شهر شلوغ و سرگیجه‌آور است به کمک استفاده از ضربات ریز و تند قلم که از توانایی‌های او به عنوان طراح سخن می‌گوید. این طرح یکی از کارهایی است که او بعد از انقلاب تحت عنوان: مجموعه موضوعات و مفاهیم – جلد ۱ منتشر کرد.

علاوه بر مهارت در اجرا، نکته دیگری که در این طرح به چشم می‌خورد تیزبینی طراح -کاریکاتوریست، توجه به جزئیاتی است مانند موتورسیکلتی که خانواده‌ای سوار آن آست و اتوبوسی که حتی روی سقفش هم آدم نشسته است(عدول از رئالیسم و اغراق موجه در کاریکاتور) و حتی تابلوی راهنمایی که انگار سرسام گرفته باشد. این فضاسازی، با استفاده از وسائلی ساده در یکی از مشهورترین کارهای او نیز که بیشتر از همه کاریکاتور نزدیک است به چشم می‌خورد؛ تصویر ساختمان پلاسکو و اشاره به مسیر خودکشی آدم‌ها از طبقات بالای آن. در این مسیر سقوط آدم‌های به جهان دیگر، تبلیغات تجاری بسیار بزرگی به چشم می‌خورد که وعده زندگی بهتر می‌دهند. تناقض خوشبختی‌ای که به مصرف‌کننده وعده داده می‌شود با واقعیت آدم‌هایی که خود را از بالای ساختمان به پایین پرت می‌کنند در تصویری که از نقطه درستی دیده شده، یکدیگر را تلاقی می‌کنند و بیننده را به فکر می‌اندازند. موضوع کاذب بودن خوشبختی‌ای که فروشندگان بلیط بخت‌آزمایی و آگهی‌های تجاری وعده می‌دادند البته تم بکری در هنر متعهد آن دوره نبود، اما در این جا شاهد تیزبینی طراح هستیم و این که چگونه با اجرایی بسیار ساده و حتی بدوی، می‌توان مفهومی را به گویاترین نحو بیان کرد. و آن چه کار آراپیک باغداساریان ماندگار می‌سازد، همین تیزبینی و همین درهم‌تنیدگی فرم و نقطه دید و مضمون است. آراپیک با تمام وجود افشاگر نابرابری و ظلم بود.

تماشای کارهای آراپیک باغداساریان از این منظر هم جالب است که نشان می‌دهد او علاوه بر تیزبینی و بر تعهد اجتماعی، کششی نیز به آزمودن شیوه‌های گوناگون طراحی و تجربه‌گری زیبایی‌شناختی دارد. و همین طور به روانشناسی خود که بیش از هم در خودچهره‌های او آشکار است. در برخی دیگر از کارهای او شباهتی به کارهای اردشیر محصص می‌بینیم و در برخی دیگر، بخصوص ژنرال‌های خشمگین و ثروتمندان چاقش، تاثیرپذیری از کارهای گروس طراح آلمانی(که اتفاقاً کارهایش را در تالار عبید به نمایش گذاشتند). این نیز از ویژگی‌های هنر آن دوره است که با وجود تاکید زیاد بر تعهد اجتماعی میل به تجربه‌گری و تاثیرپذیری از هنر جهان در آن دوره نیز در آن موج می‌زد.

آراپیک باغداساریان ارمنی بود. در سال ۱۳۱۸ در خانواده‌ای ارمنی در ساری به دنیا آمده بود و در دبیرستان ارامنه تهران واقع در خیابان قوام‌السلطنه(سی تیر امروز) درس خوانده بود. خانه‌اش نیز در همان خیابان واقع بود. پیکر او اکنون در قبرستان ارامنه در جاده خاوران مدفون است. روی جلد پوستر نمایشگاه هم عنوان نمایشگاه و نام آراپیک به زبان ارمنی هم آمده است. اما در کارهای او هیچ نشانی – مطلقاً هیچ نشانی – از ارمنی بودن او نمی‌یابید. و این دست کم غریب است. هویت ارمنی – فارغ از این که آن را چگونه معنی کنیم – بخشی از هویت و شخصیت هر ایرانی – ارمنی است و اگر این ایرانی – ارمنی هنرمند باشد باید این هویت نمودی در آثار او داشته باشد. اما چنین نیست. نه تنها در آراپیک باغداساریان چنین نیست، بلکه در هنرمند به کلی متفاوتی مانند ساموئل خاچیکیان هم چنین نیست. دلیل این امر می‌تواند موضوع بررسی جداگانه‌ای باشد، اما فعلاً به عنوان یک نظریه می‌توان گفت که گویی هنرمند ارمنی یا در محیط بسته جامعه ارمنی باقی می‌ماند و در همان محیط و برای همان محیط کار و خلق می‌کند، یا وقتی از آن محیط بیرون می‌آید، دیگر کاملاً از آن می‌بُرد. پرسش این است که در این صورت آن بخش از وجود او چه می‌شود و چگونه ممکن است هیچ تبلوری در محصولات ذهنی خلاقه‌اش نداشته باشد؟

در گفتگو با یکی از دوستان درباره این موضوع، دوستم که آراپیک را از نزدیک می‌شناخت، حرف جالبی زد. وقتی گفتم در کارهای آراپیک از هویت ارمنی چیزی نیست، گفت از هویت ایرانی هم چیزی نیست. پرسیدم در کار دیگر هنرمندان هم‌دوره‌اش مگر بود؟ پاسخ این که بله، بود. مثلاً در انیمیشن‌هایی که علی‌اکبر صادقی در همان دوره در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان می‌ساخت یا در کاریکاتورهای کامبیز درمبخش. این شاید حاوی پاسخی باشد. آراپیک باغداساریان هنرمندی جهان‌وطن بود. ایده‌ها و فضاها و احساسات او متاثر از یک جوّ انقلابی جهانی بودند. عناصر بومی در کار او زیاد به چشم نمی‌خورد. همین دوستم می‌گفت که او بیشتر به موسیقی آمریکای لاتین علاقه داشت و ندیده که به موسیقی ایرانی یا ارمنی گوش کند. البته در برخی از کارهای آراپیک فضای شهری ایرانی معاصر به چشم می‌خورد. مثل گاراژی که مردم اطراف اتوبوس‌های مسافربری در انتظار حرکت ماشین هستند یا کودکی که کنار خیابان با لباس آستین‌ کوتاه پشت ترازویی نشسته تا پول دربیاورد یا ساختمان پلاسکو کاملاً متاثر از محیطی است که به طور واقعی و ملموس در آن می‌زیسته، به عبارت دیگر کوسموپولیتنیسم او به این معنا نیست که جهان پیرامون خود را نبیند و نسبت به آن احساسی نداشته باشد، اما این احساس از صافی ایده‌های انقلابی او می‌گذشته است. و جالب است که او ابداً سیاسی نبوده است. یعنی از هیچ حزب و گروهی پیروی نمی‌کرده است. یک جور احساس ضد قدرت و آنارشیک در روحیات و کارهای او دیده می‌شود که مانع از هرگونه نزدیکی فکری یا تشکیلاتی به این یا آن حزب و دسته می‌شده است.

او زیاد به فکر هویت ارمنی یا ایرانی نیست، انگیزه و منبع انرژی او ناخرسندی‌اش از سازوکار زورگویانه و ناعادلانه جهان است، حالا هرکجا می‌خواهد باشد و همین را در کارش بازتاب می‌دهد، اما همان طور که گفتم فضای ملموس کوچه‌ و خیابان شهری که در آن زندگی می‌کند، اعم از خیابان‌هایش، بوروکراسی‌اش و مصرف‌زدگی‌اش، عادت‌های پیروی از قدرت مردمانش، در کارهای او هست. بومی بودن او تلفیقی است از ایده‌های جهان‌وطنی‌ و محیط ملموس پیرامونش.

چرم مشهد
0 0 رای ها
امتیـازدهی
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
ارسـال پیـام
لطفـا مقـاله یا رزومـه هنـری خود را به این آدرس ارسال کنید: info@artmag.ir
تا دقایقی دیگـر، پاسخ شما ارسـال خـواهد شد.