● محل تـولد: تهـران
● درگـذشت: ٢٢ مهر ١۴۰٢ در کرج
زندگینامه، آثـار و سوابق هنری
وی در کودکی تحت تأثیر مادربزرگش که مسلمانی معتقد بود قرار گرفت. خود در مصاحبهای در سال ۱۳۵۱ در این باره میگوید: مادر بزرگم از آن نمازخوانهای دوآتشه بود؛ و تحت تأثیر فضای روحانی او، من هم از سن هفت تا پانزده سالگی، شده بودم یک مسلمان واقعی. مهرجویی، در نوجوانی به موسیقی علاقهمند شد و در کلاس موسیقی نیز شرکت کرد. وی با کمک پدرش سنتور نواخت و پس از علاقهمندی به موسیقی غربی، پیانو نیز نواخت. مهرجویی در ۱۷ سالگی به سینما علاقهمند شد و برای درک بهتر فیلمهای روز به آموختن زبان انگلیسی پرداخت. او به مدت یک سال مدیریت هتل آتلانتیک را برعهده داشت و در بیست سالگی برای تحصیل راهی امریکا شد. مهرجویی در ابتدا سینما میخواند اما خیلی زود سینما را رها کرد و در فلسفه به ادامه تحصیل پرداخت. او لیسانس فلسفه خود را در سال ۱۳۴۴ از دانشگاه UCLA امریکا گرفت و در همان سال ۱۳۴۴ سردبیری نشریه پارس ریویو را برعهده گرفت. مهرجویی یک سال بعد به تهران بازگشت. وی در سال ۱۳۴۶ اولین فیلم خود را با نام: الماس ۳۳ ساخت که از فیلمهای پرهزینه سینمای ایران بود. این فیلم در گیشه فروش موفق نبود و یه یک شکست تجاری تبدیل شد. مهرجویی دو سال بعد و در سال ۱۳۴۸، فیلم: گاو را ساخت. فیلم گاو، یکی از اولین فیلمهای سینمای ایران است که در غرب و اروپا مورد توجه قرار گرفته است. این فیلم بر اساس داستان: عزاداران بیل، نوشتهی غلامحسین ساعدی ساخته شده است. غلامحسین ساعدی نیز در تهیه فیلمنامه این فیلم با مهرجویی همکاری کرده است. مهرجویی علاوهب ر کارگردانی و تهیه فیلمنامه، تهیه کننده این فیلم هم بود. این فیلم سینمایی که با رای گیری منتقدان در سالهای: ۱۳۵۱، ۱۳۶۷ و ۱۳۷۸ به عنوان بهترین فیلم تاریخ سینمای ایران انتخاب شده است؛ در جشنوارههایی مانند کن، برلین، مسکو، لندن و لس آنجلس روی پرده رفت. نسخه ترمیم شده این فیلم سینمایی نیز در جشنواره: ایل چینما ریترواتو ایتالیا به نمایش درآمد. این فیلم سینمایی پس از نمایش در جشنوارههای مختلف، نظر کارگردانهایی مانند فدریکو فلینی را جلب کرد.
در آبان ۱۳۹۳، در سفارت فرانسه در تهران از سوی سفیر فرانسه جایزه شوالیه ادب و هنر فرانسه به داریوش مهرجویی اهدا شد. او همواره یکی از فیلمسازان مطرح و پرکار ایرانی بودهاست. او همچنین از اعضای هیئتمدیره موزه هنرهای معاصر تهران بوده است. مهرجویی ابتدا با فریار جواهریان ازدواج کرد که یکی از مهندسین معمار نامی ایران بود، حاصل این ازدواج دو فرزند با نامهای مریم و صفا بود. سپس با وحیده محمدی فر ازدواج کرد و حاصل این ازدواج دختری به نام مونا است. استاد مهرجویی، پس از بازگشت به ایران، در یک جمع دوستانه روشنفکری شرکت میکرد. او و همسرش و گلی ترقی و داریوش شایگان و هژیر داریوش، وسط این جمع شلوغ، گاهی سهراب سپهری هم میآمد. دوستانش از شیطنت های مهرجویی تعریف می کنند که مثلا چطور آنها را وادار می کرده صدای حیوانات مختلف دربیاورند و بعد مثل یک رهبر ارکستر هدایت شان می کرده یا چطور گاهی برای خودشان کارناوال راه می انداخته اند. مهرجویی قبل از پروژه: الماس ۳۳، تنها تجربهاش در زمینه سینما ساخت یک فیلم یک دقیقه ای در دوران دانشجویی بود. خودش می گوید: من به شکل شهودی همه چیز را درباره فیلمسازی می دانستم. از بس کتاب خوانده بودم و فیلم می دیدم تمام زیر و بم کارگردانی و روش ها و سبک های مختلف تدوین و این چیزها را بلد بودم. یک عشق فیلم جدی، که از شانزده هفده سالگی توی سینماها بودم و هدفم هم ساختن فیلم بود. البته یکی دو بار با عظمت ژانتی به استودیوهای هالیوود سر زده بودم. عظمت آن موقع توی یکی از فیلم های تلویزیونی هیچکاک بازی کرده بود و حسابی هم گل کرده بود.
چیزی که در اصل باعث موفقیت مهرجویی در سینما شد اعتماد به نفس اش بود که در همان فیلم اول با وجود عوامل حرفه ای سینما دست و پایش را گم نکرد و حرفش را جلو برد: وقتی به عنوان یک جوان بیست و چند ساله آمدهاید و پشتوانه تان هم تحصیل و زندگی در آمریکاست. آدم های باتجربه و حرفه ای سینما دلشان می خواهد بدانند چه کاره هستی. سیستم من این بود که اول کار برایشان سخنرانی مفصلی می کردم و نظراتم را به شکل دقیق و با جزییات میگفتم و بعد در عمل موقع میزانسن دادن یا هدایت بازیگرها بهشان نشان می دادم که کارم را بلدم و اینها حساب کار دستشان می آمد؛ چون همه شان منتظر بودند که مچ آدم را بگیرند. روانشناسی اجتماعی در همه جای دنیا همینطور است. اعتماد به نفس من از دانشم می آمد. از مادرم خواسته بودم کارهای ساعدی را برایم بفرستد و ساعدی بعدها تعریف می کرد که یک روز یک خانم چادری آمد در خانهمان که به زبان ترکی حرف می زد (مادر من به زبان ترکی قفقازی صحبت می کرد) خلاصه گفته بود پسرم آمریکاست. و کارهای شما را می خواهد. او هم یک بسته کامل از نمایشنامه ها و داستانهایش را برایم فرستاد و از این طریق مکاتبات و نامه نگاری های ما شروع شد. خلاصه از طریق این مجله با ساعدی آشنا شدم و موقعی که آمدم ایران، همدیگر را دیدیم و دوستی و صمیمت خوبی بین ما ایجاد شد.
برخی از فیلم های مهرجویی از جمله: گاو و دایره مینا، پیش از انقلاب توقیف شدند: کارنامه فیلمسازی من همیشه محصول ممانعتی بود که از ناحیه حکومت های مختلف نسبت به کارهایم شکل گرفته است. مثلا آقای هالو را زمانی ساختم که گاو توقیف بود. انگار یک غلطی کردهایم و حالا باید در فیلم بعد جوری حرف بزنیم که به آقایان هیچ جور برنخورد. اگر «گاو» اجازه می گرفت، قطعا آقای هالو را نمی ساختم و سراغ کار جاندارتری می رفتم.
در فیلم های مهرجویی، غالبا موتیف غذا پختن یا غذا خوردن دورهمی وجود دارد. از فیلم مهمان مامان بگیرید تا شله زردپزان در فیلم لیلا، یا حتی آشپزی در فیلم سارا. غذا خوردن یک مراسم روزانه است. در این مراسم به خاطر تقسیم نعمت و برکتی که در سفره هست یک جور بده بستان ویژه میان آدمها رخ می دهد و مشارکت در این تجربه گروهی منجر به نوعی تماس و ارتباط خاص بین آدمها می شود. اجاره نشینها، اولین فیلم کمدی داریوش مهرجویی بود که با موفقیت زیادی هم روبرو شد. فیلمی که قرار بود علی نصیریان هم در آن بازی کند: “نصیریان فیلمنامه را رد کرد. گفت: داریوش این یک مقدار شوخ وشنگ است و به پای آن کارهای قبلیات نمی رسدها. این یک جورهایی است. قضیه از این قرار بود که این دو نفر، نصیریان و انتظامی، همیشه با هم یک جور رقابت پنهانی داشتند و نقش هایی که من بهشان می دادم در فیلم های قبلی کم و بیش هم وزن بودند. در اجاره نشین ها، نقش وکیل را به نصیریان پیشنهاد دادم که بعد ایرج راد آن را بازی کرد. نصیریان انگار دیده بود نقش انتظامی خیلی قویتر و شاخص تر است و قبول نکرد. به هر حال بازیگران آن نسل هم رقابت های این شکلی داشتند”.
هامون، احتمالا منتقد پسندترین فیلم مهرجویی است. نوبت به انتخاب فیلم های ماندگار و شخصیت های ماندگار سینمای ایران که برسد، هامون همیشه یکی از آنهاست. خسرو شکیبایی با همین یک فیلم برای ابد در سینمای ایران ماندگار شد و تمام نقشهایی هم که بعدا بازی کرد؛ همه با هامون مقایسه شدند و در رتبه پایینتری قرار گرفتند. “خسرو، خدا بیامرزدش، خصوصیاتی داشت که من کمتر در آدم های دیگر دیده ام. عاشق کارش بود و به نقش دل می داد. حساسیت قوی و غنی داشت که او را به عنوان یک بازیگر ایدهآل میکرد. فقط کافی بود به او ایدهای بدهی و او چند واریاسیون مختلف، یکی از یکی بهتر جلوی رویت می گذاشت. یک آدم حرفه ای درجه یک بود. مهمتر از همه اینکه او به عنوان یک هنرپیشه اصلا حسود نبود.
براساس نتایج یک نظرسنجی در سال ۱۳۸۳، استاد داریوش مهرجویی؛ با آفریدن هفت شخصیت، بیشترین شخصیت سینمایی ماندگار را در سینمای ایران خلق کردهاست. همچنین از شخصیت هامون در فیلمی به همین نام از مهرجویی، به عنوان ماندگارترین شخصیت در تاریخ سینمای ایران، نام برده شده است. در نظرسنجی دیگری به سال ۱۳۸۱ مهرجویی، پس از بهرام بیضایی، برترین کارگردان همهٔ تاریخ سینمای ایران شناخته شد. هرچند از آغاز فعالیت فیلمسازی تاکنون شماری از فیلمهایش توقیف شدهاند اما همچنان به ساختن فیلمهای متفاوت ادامه میدهد. او جوایز متعدد بینالمللی دریافت کردهاست که میتوان به جایزه صدف طلایی بهترین فیلم جشنواره فیلم سنسباستین، سه جایزه ذکر ویژه و جایزه بخش نگاه نو و جایزه جایزهٔ فیپرشی از جشنواره فیلم برلین، جایزه فیپرشی جشنواره بینالمللی فیلم ونیز و جایزه هوگو نقرهای جشنواره بینالمللی فیلم شیکاگو اشاره کرد. وی همچنین داور جشنوارههای سینمایی زیادی هم بوده است. علاوه بر سینما به نوشتن رمان و نیز ترجمه هم میپردازد. داریوش مهرجویی یکی از مهمترین و بزرگترین کارگردانهای سینمای ایران و کارگردانی مؤلف میباشد.
راز فیلم دایره مینا
داریوش مهرجویی میگوید: بعد از ساخت دایره مینا محمدرضا پهلوی دستور داد، سازنده این فیلم را پیدا کنند و اگر دروغ گفته، محاکمه شود. وی در جشنواره فیلم سلامت گفت: یکی از دوستانم به نام دکتر کیومرث فرد در شیراز روزی به من تلفن کرد و از من دعوت کرد نزد او بروم تا مراکز انتقال خون را مشاهده کنم. این مراکز از معتادان خون میگرفتند و وضعیت فجیعی داشتند. این پیشنهاد باعث شد به شیراز بروم و یکی دو مرکز را ببینم و تحت تأثیر قرار بگیرم. او افزود: هدف این بود که یک فیلم مستند بسازیم منتها آنقدر این قضیه پیچیده بود که فیلم مستند برای آن کافی نمینمود. در آن زمان من با رییس شیر و خورشید سرخ وارد مکالمه شدم. او به من گفت معتادان اماکنی را دارند که صبحهای زود به آنجا میروند و خون میفروشند. این مکانهای مخوف بعداً در فیلم من استفاده شد. بر اساس این قضایا شروع کردیم به فکر برای ساخت یک فیلم داستانی. در آن زمان غلامحسین ساعدی به من گفت داستانی در مورد بیمارستان نوشته و میتوان آن را در فیلم من گنجاند. مهرجویی ادامه داد: این داستان منتهی ربطی به قضیه خون و خون فروشی نداشت. با این حال فیلمنامه نوشته شد و به وزارت فرهنگ و هنر آن زمان رفت. آنها در ابتدا مخالفت کردند و اجازه ندادند که فیلم ساخته شود. من از طریق بهمن فرمان آرا و سایر دوستانم اجازه ساخت فیلم را از مراکز خاصی گرفتم و این کوشش به ثمر رسید. البته فیلم ساخته شده سه سال توقیف بود. توقیف در واقع از زمان ارائه فیلمنامه شروع شده بود. دکتر اعلا، بنیانگذار سازمان انتقال خون ایران، تنها کسی بود که در جلسات از من دفاع کرده و به ضرورت ساخت چنین فیلمی تاکید میکرد. کارگردان «دایره مینا» ادامه داد: تأیید فیلمنامه حدود ٨ ماه طول کشید ولی بعد از ساخت مجدداً توقیف شد. دکتر اعلا در این زمان با رییس نظام پزشکی، یعنی دکتر اقبال وارد مذاکره شد و حتی من، روزی به دفتر دکتر اقبال رفتم و تنها با ایشان جلسهای برگزار کردم. دکتر اقبال انگار قرص آرام بخش خورده بود و به من گفت: این چه فیلمی است که ساختهای. این فیلم مثل این است که انگار شما یک هتل درجه یک و مجلل داری و به جای اینکه هتل و مجلل بودن آن را نشان دهی، یک ضرب به آشپزخانه رفتی و فقط کثیفیها را نشان میدهی. چرا این کار را کردی؟ گفتم: میخواستم نسبت به کمبود خون در ایران آگاهی رسانی کنم و مردم را تشویق به اهدای خون کنیم.
مهرجویی ادامه داد: آن موقع مردم از اهدای خون هراس داشتند و از مزایای بهداشتی آن با خبر نبودند. دکتر اقبال گفت: تو باید نشان میدادی یک فردی افتاده و حالش بد است. بعد به او شیشه خون تزریق میکنند و او کم کم حالش خوب میشود. من گفتم این فیلم و سناریو، یک یا دو دقیقه بیشتر طول نمیکشد و به هیچ دردی نمیخورد. دکتر اقبال در نهایت موافقت نکرد. یک روز به طور خصوصی شاه با همسرش در قصر این فیلم را دید و گفت: باید کسی که این قصه را نوشته اگر دروغ گفته، محاکمه شود و اگر راست گفته باید ببینیم این دیگر چه وضعی است؟ به این ترتیب بود که بعد از سه سال توقیف، در جشن هنر شیراز، آقای قطبی، رییس وقت تلویزیون، این فیلم را پخش کرد و مورد استقبال مردم قرار گرفت. در واقع طلسم نشان دادن فیلم شکست. او گفت: شخصیت دکتر داوود زاده در فیلم، برگرفته از دکتر علا بود. بهمن فرسی نیز این نقش را بازی کرد و البته در بازی کردن نقشش وجدان کاری زیادی داشت. شخصیت دکتر سامری نیز برگرفته از شخصیت دکتر گیلانی بود که البته من او را زیاد نمیشناختم. جالب است که جیب مدیر تهیه ما، علی نقی کنی؛ پر از تریاک بود و وقتی معتادان سر صحنه سر و صدا به راه میانداختند، به آنها تریاک میداد تا آرام شوند و بگذارند فیلمبرداری کنیم. این کارگردان ادامه داد: فیلم دایره مینا به شکل غیرمستقیم باعث شد که سازمان انتقال خون تأسیس شود و این خیلی مهم است. من در مورد فیلم بمانی نیز این کار را کردم. در این فیلم خودسوزی دختران و زنان را نمایش دادم. برای ساخت این فیلم هم مشکلاتی داشتیم و البته پروژه بعدی من نیز به موضوع سلامت تاکید دارد. من طرفدار مساله هنر برای هنر نیستم و میخواهم هنرم نقش سازندهای در جامعه داشته باشد که هم برای مخاطب جذاب باشد و هم به او اطلاعرسانی کند. فیلم بمانی همینطور بود. به طوری که میزان خودسوزیها را به ۵ تا ۶ بار در ماه کاهش داد.
آرزو
اگر در رشته هنری ام به عقب برگردم آنچه آرزو می کنم؛ آزادی است. آرزویم این است که وقتی کاری می کنم، در بند این نباشم خودم را سانسور کنم و به قضاوت دیگران فکر کنم، بلکه دلم میخواهد در کمال خونسردی بنشینم و آنچه در درونم هست را بیرون بریزم. غم انگیزترین حادثه زندگی ام توقیف فیلم «سنتوری» بود تا آمدیم بجنبیم، سی دی قاچاق فیلم بیرون آمد و امکانات تجارتی فیلم از بین رفت در فستیوال فجر همان سال هم «سنتوری» بهترین فیلم توسط مردم شناخته شد. اما درست شب عید، بعد از کلی سرمایهگذاری، فیلم بیدلیل توقیف شد. حتی از وزارت اطلاعات با من تماس گرفتند و گفتند ما با این فیلم مشکلی نداریم و هیچوقت معلوم نشد اصلا چرا جلو این فیلم گرفته شد
کارگردان
۱۳۴۶ – الماس ۳۳
۱۳۴۸ – گاو / تهیهکننده
۱۳۴۹ – آقای هالو
۱۳۵۱ – پستچی
۱۳۵۷ – دایره مینا
۱۳۵۹ – مدرسهای که میرفتیم
۱۳۶۵ – اجارهنشینها / تدوین
۱۳۶۶ – شیرک / تهیهکننده
۱۳۶۸ – هامون / تهیهکننده
۱۳۷۰ – بانو
۱۳۷۱ – سارا / تهیهکننده
۱۳۷۳ – پری / تهیهکننده
۱۳۷۵ – لیلا / تهیهکننده
۱۳۷۶ – درخت گلابی / تهیهکننده
۱۳۷۷ – داستانهای جزیره(اپیزود اول، دختردایی گمشده)
۱۳۷۸ – میکس / تهیهکننده / طراح صحنه و لباس
۱۳۸۰ – بمانی / تهیهکننده / تدوین / طراح صحنه و لباس
۱۳۸۲ – مهمان مامان / تهیهکننده
۱۳۸۵ – سنتوری(با نام نخستین: تولدت مبارک)
۱۳۸۵ – فرش و فرشته(فیلم کوتاه) از اپیزودهای فرش ایرانی
۱۳۸۷ – طهران: روزهای آشنایی(اپیزود اول، طهران تهران)
۱۳۸۸ – آسمان محبوب
۱۳۹۰ – نارنجیپوش
۱۳۹۱ – چه خوبه که برگشتی
۱۳۹۲ – اشباح
فیلمنامه
۱۳۴۶ – الماس ۳۳
۱۳۴۷ – گاو – مجموعه داستان عزاداران بَیَل، نوشته: غلامحسین ساعدی
۱۳۴۸ – آقای هالو – نمایشنامهای به همین نام از علی نصیریان
۱۳۴۹ – پستچی – بر اساس نمایشنامه وویتسک، نوشتهٔ: گئورگ بوشنر
۱۳۵۲ – دایره مینا – داستان آشغالدونی، از غلامحسین ساعدی
۱۳۵۴ – الموت
۱۳۵۵ – قنات – داستان معصوم سوم، از هوشنگ گلشیری
۱۳۵۹ – مدرسهای که میرفتیم – فریدون دوستدار
۱۳۶۰ – تسخیر شدگان – رمانی به همین نام از: فئودور داستایوسکی
۱۳۶۲ – سفر به سرزمین آرتور رمبو
۱۳۶۵ – اجارهنشینها
۱۳۶۶ – شیرک – کامبوزیا پرتوی
۱۳۶۸ – هامون – با الهام از رمان بوف کور نوشته: صادق هدایت
۱۳۶۹ – بانو – ویریدیانا، اثر: لویس بونوئل
۱۳۷۰ – کارآگاه یحیی
۱۳۷۱ – سارا – خانه عروسک، نوشته: هنریک ایبسن
۱۳۷۳ – پری – فرانی و زویی، نوشتهٔ: جروم دیوید سالینجر
۱۳۷۵ – لیلا – بر اساس داستانی از: مهناز انصاریان
۱۳۷۶ – درخت گلابی – داستانی به همین نام از: گلی ترقی
۱۳۷۸ – میکس
۱۳۷۸ – مولوس کورپوس – داستانی از: غلامحسین ساعدی
۱۳۸۰ – بمانی – وحیده محمدیفر
۱۳۸۲ – مهمان مامان – بر اساس داستانی به همین نام از هوشنگ مرادی کرمانی
۱۳۸۶ – سنتوری – برداشتی آزاد از رمان عقاید یک دلقک نوشته: هاینریش بل
۱۳۸۸ – آسمان محبوب – وحیده محمدیفر
۱۳۸۹ – همه دانا – وحیده محمدیفر
۱۳۹۰ – نارنجیپوش – وحیده محمدیفر
۱۳۹۱ – چه خوبه که برگشتی – برگرفته از داستانی نوشته: نیکلای گوگول
۱۳۹۲ – اشباح – اقتباسی از نمایشنامهٔ اشباح، اثر” هنریک ایبسن
۱۳۹۶ – سنتوری ۲
مستند و کوتـاه
۱۳۵۵ – ایثار – فیلم مستند کوتاه – برای سازمان انتقال خون ایران
۱۳۵۵ – الموت – فیلم بلند مستند داستانی در بارهٔ اسلام، تشیع و اسماعیلیان برای تلویزیون ملی ایران، که تاکنون نمایش داده نشدهاست.
۱۳۵۶ – انفاق – فیلم کوتاه مستند، ۱۰ دقیقه – برای مرکز انتقال خون
۱۳۵۶ – بخشش – فیلم کوتاه مستند – برای مرکز انتقال خون.
۱۳۵۷ – پیوند کلیه – فیلم کوتاه مستند – برای وزارت بهداشت و درمان
۱۳۶۲ – سفر به سرزمین رمبو – فیلم مستند داستانی – برای تلویزیون فرانسه. براساس زندگی آرتور رمبو
جوایـز
۱۳۸۵ – جایزه یک عمر فعالیت تأثیرگذار فرهنگی، جایزه یلدا – به همت انتشارات کاروان و ماهنامه جشن کتاب
۲۰۰۷ – دریافت جایزه دست چاپ – جشنواره فیلم بوسان
۲۰۰۸ – تقدیر برای یک عمر فعالیت هنری – جشنواره بینالمللی فیلم زردآلوی طلایی ایروان
۲۰۱۴ – دریافت نشان لژیون دونور درجه شوالیه – از سوی سفیر فرانسه
گاو
۱۹۷۰ – برنده جایزهٔ بهترین فیلمنامه – دومین جشنواره فیلم سپاس
۱۹۷۰ – برنده جایزه دوم بهترین فیلم – فستیوال بینالمللی فیلم تهران
۱۹۷۱ – برنده جایزه فیپرشی – سی و دومین دورهٔ جشنواره بینالمللی فیلم ونیز، ایتالیا
۱۹۷۱ – نامزد هوگو طلایی – جشنواره بینالمللی فیلم شیکاگو، آمریکا
۱۹۷۲ – برنده جایزه بخش نگاه نو – جشنواره فیلم برلین، آلمان
۱۹۷۴ – جایزه بهترین فیلم – جشنواره بینالمللی فیلم لاروشل، فرانسه
بهترین فیلم تاریخ سینمای ایران – رایگیری منتقدان سینمایی ایران سالهای ۱۳۵۱، ۱۳۶۷، ۱۳۷۸
آقای هالو
۱۹۷۱ – برنده جایزه بهترین کارگردانی، بهترین فیلمنامه و جایزهٔ اول به عنوان بهترین فیلم – جشنواره فیلم سپاس
۱۹۷۱ – نامزد جایزه تندیس طلایی – جشنوارهٔ بینالمللی فیلم مسکو، روسیه
پستچی
۱۹۷۲ – برنده جایزه بخش نگاه نو – جشنواره فیلم برلین، آلمان
۱۹۷۲ – فیلم هفتم ار ده فیلم برگزیدهٔ جهان توسط منتقدان انگلیسی – سالنامهٔ فیلم بولتن
۱۹۷۳ – نامزد هوگو طلایی – جشنواره بینالمللی فیلم شیکاگو، آمریکا
۱۹۷۵ – برنده جایزه ویژه هیت داوران بخش بینالملل – جشنواره بینالمللی فیلم روتردام، هلند
دایره مینا
۱۹۷۷ – برنده جایزهٔ بزرگ آنتن دو – جشنواره فیلم پاریس، فرانسه
۱۹۷۸ – برنده جایزه ویژهٔ بینالمللی کاتولیکها – جشنواره فیلم برلین، آلمان
۱۹۷۸ – برنده جایزهٔ فیپرشی سینمای نو – جشنواره فیلم برلین، آلمان
۱۹۷۸ – نامزد هوگو طلایی – جشنواره بینالمللی فیلم شیکاگو، آمریکا
۱۹۸۰ – برنده جایزه بهترین فیلم – جشنواره فیلم پراد، فرانسه
مدرسهای که میرفتیم
۱۹۸۴ – برنده جایزه ویژه هیئت داوران و نمایش در بخش خارج از مسابقه – جشنواره سه قاره، فرانسه
هامون
۱۹۹۰ – برنده سیمرغ بلورین بهترین کارگردانی و بهترین فیلمنامه – جشنواره فیلم فجر
۱۹۹۱ – برنده جایزهٔ برنز بهترین فیلم – بیست و چهارمین جشنوارهٔ بینالمللی فیلم هیستون، آمریکا
۱۹۹۱ – نامزد جایزه بزرگ – جشنواره بینالمللی فیلم توکیو، ژاپن
برگزیده شده به عنوان بهترین فیلم تاریخ سینمای ایران – شمارههای ۱۰۰ و ۲۰۰ ماهنامهٔ سینمای فیلم، توسط خوانندگان
بانو
۱۹۹۹ – برنده جایزه ذکر ویژه و جایزه دان کیشوت – جشنواره فیلم برلین، آلمان
۱۹۹۹ – نامزد قرقاول طلایی – جشنواره فیلم کرالا، هند
۱۹۹۹ – نامزد جایزه بهترین فیلم بخش بینالمللی – جشنواره بینالمللی فیلم ماردل پلاتا، آرژانتین
سارا
۱۹۹۳ – برنده جایزه صدف طلایی بهترین فیلم – چهل و یکمین جشنواره فیلم سنسباستین، اسپانیا
۱۹۹۳ – برنده سیمرغ بلورین بهترین فیلمنامه – جشنواره فیلم فجر
۱۹۹۳ – برنده جایزه بالن نقرهای بهترین فیلم – جشنواره سه قاره، فرانسه
۱۹۹۳ – برنده جایزه بهترین فیلم از نگاه تماشاگران – جشنواره سه قاره، فرانسه
۱۹۹۳ – نامزد جایزه بالن طلایی بهترین فیلم – جشنواره سه قاره، فرانسه
۱۹۹۴ – برنده جایزه دوم بهترین فیلم منتخب تماشاگران – جشنوارهٔ فیلم رن، فرانسه
۱۹۹۴ – برنده جایزه – هجدهمین جشنواره بینالمللی فیلم سائو پائولو، برزیل
۱۹۹۵ – برنده جایزه هنریترین فیلم – دوازدهمین جشنواره بینالمللی فیلم حراره، زیمبابوه
پری
۱۹۹۵ – برنده سیمرغ بلورین بهترین کارگردانی – جشنواره فیلم فجر
لیلا
۱۹۹۵ – برنده جایزه بهترین کارگردانی – اولین جشن بزرگ سینمای ایران
۱۹۹۵ – برنده جایزه بهترین فیلمنامه – اولین جشن بزرگ سینمای ایران
درخت گلابی
۱۹۹۷ – برنده جایزه بهترین فیلم – جشنواره بینالمللی فیلم زنگبار، تانزانیا
۱۹۹۷ – نامزد جایزه بهترین فیلمنامه – دومین جشن بزرگ سینمای ایران
۱۹۹۷ – نامزد جایزه بهترین فیلم – شانزدهمین جشنواره فیلم فجر
۱۹۹۸ – برنده هوگو نقرهای – سی و چهارمین جشنواره بینالمللی فیلم شیکاگو، آمریکا
بمانی
۲۰۰۳ – برنده جایزه ویژه – جشنواره فیلم بروکسل، بلژیک
مهمان مامان
۲۰۰۴ – برنده جایزه بهترین فیلم – بیست و دومین جشنواره فیلم فجر
۲۰۰۴ – برندهٔ لوح زرین بهترین فیلم از دیدگاه منتقدان – بیست و پنجمین جشنواره فیلم فجر
۲۰۰۵ – نامزد جایزه بهترین فیلم و بهترین کارگردانی – هشتمین جشن بزرگ سینمای ایران
۲۰۰۵ – نامزد جایزه بهترین فیلم – سیزدهمین جشنواره بینالمللی فیلم فوکوئوکا، ژاپن
سنتوری
۲۰۰۷ – برندهٔ جایزه بهترین فیلم از نگاه تماشاگران – بیست و پنجمین جشنواره فیلم فجر
نارنجیپوش
۲۰۱۲ – برنده جایزه ویژه هیئت داوران – سیامین دوره جشنواره فیلم فجر
ترجمـه
– بعد زیبایی شناختی و زیباشناختی واقعیت – اثر:هربرت مارکوزه
– جهان هولوگرافیک اثر: مایکل تالبوت – انتشارات هرمس
– یونگ، خدایان و انسان مدرن – اثر: آنتونیو مورنو
– نمایشنامههای غرب واقعی و طفل مدفون – اثر: سام شپارد
– آوازهخوان طاس و درس – اثر: اوژن یونسکو
رمان
۱۳۸۸ – به خاطر یک فیلم بلند لعنتی – نشر قطره
۱۳۸۹ – روشنفکران رذل و مفتش بزرگ، مترجم: جمشید شیرازی – نشر هرمس
۱۳۹۱ – در خرابات مغان – نشر قطره
۱۳۹۵ – آن رسید لعنتی – نشر به نگار
۱۳۹۵ – سفر به سرزمین فرشتگان – نشر به نگار
۱۳۹۵ – سفرنامه پاریس، عوج کلاب – نشر به نگار
سایر
۱۳۴۵ – ۱۳۴۴ – سردبیر مجلهٔ پارسریو – منتشر شده در لوس آنجلس
۱۳۴۴ – بوف کور – رسالهای دربارهٔ رمان صادق هدایت به زبان انگلیسی
۱۳۴۶ – مقالهٔ مفتش بزرگ و روشنفکران رذل داستایوسکی