جلال‌الدین معیریان

تـولد: ٢٢ شهریور ١٣٢۰

محل تـولد: تهـران

زندگی‌نامه، آثـار و سوابق هنری
وی فعالیت در سینما را از سال ۱۳۴۹ با فیلم آرامش در حضور دیگران اثر ناصر تقوایی آغاز کرد و تا به امروز در بیش از ۷۰ فیلم سینمایی به‌ عنوان طراح چهره‌پردازی همکاری داشته‌ است. او در سال ١٣۵١ در رشته بازیگری و چهره پردازی از هنرستان آزاد هنرهای دراماتیک فارغ التحصیل شد. وی هنرمندی تاثیرگذار در رشته چهره پردازی است و از جمله هنرنمایی های او می توان به آثاری چون سربداران، غزل، آتش بس، شب دهم، کمال الملک و فیلم های بسیار دیگر اشاره کرد. فرزندان او: بابک معیریان، بهنام معیریان و بیتا معیریان هم در رشته چهره پردازی فعالیت دارند. او سال هاست که مشغول تدریس در رشته چهره‌پردازی است. استاد معیریان، تاکنون ۶ بار نامزد دریافت سیمرغ بلورین بهترین چهره‌پردازی از جشنوارهٔ فیلم فجر بوده‌است و ۳ بار نیز این جایزه را دریافت کرده‌است. در کارنامه ایشان، برنده سیمرغ بلورین بهترین چهره‌پردازی برای فیلم سرب به کارگردانی مسعود کیمیایی، در هفتمین جشنواره فیلم فجر در سال ۱۳۶۷، برنده سیمرغ بلورین بهترین چهره‌پردازی برای فیلم غزال، به کارگردانی مجتبی راعی در چهاردهمین جشنوارهٔ فیلم فجر، در سال ۱۳۷۴ و برنده سیمرغ بلورین بهترین چهره‌پردازی برای فیلم توفان شن به کارگردانی جواد شمقدری، در پانزدهمین جشنواره فیلم فجر در سال ۱۳۷۵ به چشم می‌خورد. وی با اشاره به چگونگی آشنا شدن خود با دنیای گریم و چهره پردازی چنین می‌گوید: فکر می‌کنم ۷ ساله بودم که با این رشته به گونه‌ای آشنا شدم. مرحوم مادرم بسیار به خط و نقاشی علاقمند بودند، به همین دلیل شروع کردند به تعلیم دادن من. وقتی به مدرسه می‌رفتم خیلی از معلمانم از دستخط من تعجب می‌کردند و همیشه به من نمره ۲۰ می‌دادند، تا اینکه آرام آرام با نقاشی هم آشنا شدم. یادم است در گذشته، چون اسباب بازی به آن معنا وجود نداشت، با بچه‌ها سنگ‌های سبز شاه عبدالعظیم و بی بی شهربانو را جمع می‌کردیم و با آن‌ها تیله می‌ساختیم یا بیشتر با چوب درختان لیوان، قاشق و کفگیر می‌ساختیم یا با صابون گلنار مجسمه می‌ساختیم. به هر حال مجسمه سازی، نقاشی و خطاطی پایه‌های اصلی کار گریم هستند.

فیلم‌ها
۱۳۹۳ – آتش‌بس ۲
۱۳۸۹ – یکی از ما دو نفر
۱۳۸۷ – شب واقعه
۱۳۸۶ – پرچم‌های قلعه کاوه
۱۳۸۶ – تسویه حساب
۱۳۸۵ – نسکافه داغ داغ
۱۳۸۴ – آتش‌بس – تهمینه میلانی
۱۳۸۴ – شاهزاده ایرانی – محمد نوری‌زاد
۱۳۸۳ – از دور دست – رامین محسنی
۱۳۸۲ – الهه زیگورات – رحمان رضایی
۱۳۸۱ – زندانی ۷۰۷ – حبیب‌الله بهمنی
۱۳۸۱ – مزرعه پدری – رسول ملاقلی‌پور
۱۳۸۱ – سیزده گربه روی شیروانی – علی عبدالعلی زاده
۱۳۸۰ – خانه‌ای روی آب – بهمن فرمان‌آرا
۱۳۸۰ – قارچ سمی – رسول ملاقلی‌پور
۱۳۷۹ – تارزن و تارزان – علی عبدالعلی زاده
۱۳۷۹ – دلباخته – خسرو معصومی
۱۳۷۹ – قطعه ناتمام – مازیار میری
۱۳۷۹ – مریم مقدس – شهریار بحرانی
۱۳۷۸ – شراره – سیامک شایقی
۱۳۷۷ – آخرین تک سوار – محمد سیف زاده
۱۳۷۷ – کمیته مجازات – علی حاتمی
۱۳۷۵ – طوفان – محمدرضا بزرگ نیا
۱۳۷۵ – جان‌سخت – علی اکبر ثقفی
۱۳۷۴ – فاتح – بهرام ری پور
۱۳۷۴ – غزال – مجتبی راعی
۱۳۷۴ – لبنان عشق من – حسن کاربخش
۱۳۷۴ – رهاشدگان – غلامرضا جنت خواه دوست
۱۳۷۴ – تعقیب – علی عبدالعلی زاده
۱۳۷۳ – زمین آسمانی – محمدعلی نجفی
۱۳۷۳ – آرزوی بزرگ – خسرو شجاعی
۱۳۷۳ – روز دیدنی – فرزین مهدی‌پور
۱۳۷۲ – پادزهر – بهرام کاظمی
۱۳۷۲ – همه دختران من – اسماعیل سلطانیان
۱۳۷۲ – ایوب پیامبر – فرج‌الله سلحشور
۱۳۷۲ – پرتگاه – بهرام ری پور
۱۳۷۲ – هبوط – احمدرضا معتمدی
۱۳۷۲ – آخرین خون – منوچهر مصیری
۱۳۷۱ – دلاوران کوچه دلگشا – حسن هدایت
۱۳۷۱ – ماه عسل – حجت‌الله سیفی
۱۳۷۱ – سارا – داریوش مهرجویی
۱۳۷۱ – بندر مه آلود – امیر قویدل
۱۳۷۱ – تماس شیطانی – حسن قلی‌زاده
۱۳۷۱ – زندان دیو – حسن محمدزاده
۱۳۷۱ – ردپای گرگ – مسعود کیمیایی
۱۳۷۰ – گرگ‌های گرسنه – سیروس مقدم
۱۳۷۰ – اوینار – شهرام اسدی
۱۳۷۰ – مرغابی وحشی – مسعود کرامتی
۱۳۷۰ – شقایق – مجید قاری‌زاده
۱۳۷۰ – قرق – احمد هاشمی
۱۳۷۰ – عشق من، شهر من – علی قوی تن
۱۳۷۰ – دو نفر و نصفی – یدالله صمدی
۱۳۷۰ – مار – مجید جوانمرد
۱۳۷۰ – جیب برها به بهشت نمی‌روند – ابوالحسن داودی
۱۳۷۰ – تبعیدی‌ها – جهانگیر جهانگیری
۱۳۶۹ – پنجاه و سه نفر – یوسف سیدمهدوی
۱۳۶۹ – چون ابر در بهاران – سعید امیرسلیمانی
۱۳۶۹ – گزل – محمدعلی سجادی
۱۳۶۹ – حکایت آن مرد خوشبخت – غلامرضا حیدرنژاد
۱۳۶۹ – افسانه آه – تهمینه میلانی
۱۳۶۹ – در مسلخ عشق – کمال تبریزی
۱۳۶۹ – همه یک ملت – حسین مختاری
۱۳۶۸ – دستمزد – مجید جوانمرد
۱۳۶۸ – مرگ پلنگ – فریبرز صالح
۱۳۶۷ – شاخه‌های بید – امرالله احمدجو
۱۳۶۷ – کشتی آنجلیکا – محمدرضا بزرگ نیا
۱۳۶۷ – در مسیر تندباد – مسعود جعفری جوزانی
۱۳۶۶ – سرب – مسعود کیمیایی
۱۳۶۶ – طهران روزگار نو – علی حاتمی
۱۳۶۶ – وکیل اول – جمشید حیدری
۱۳۶۳ – مدار بسته – رحمان رضایی
۱۳۶۳ – گنج – محمدعلی سجادی
۱۳۶۲ – هیولای درون – خسرو سینایی
۱۳۶۲ – کمال الملک – علی حاتمی
۱۳۶۱ – مرگ یزدگرد – بهرام بیضایی
۱۳۵۹ – آقای هیروگلیف – غلامعلی عرفان
۱۳۵۹ – گفت هر سه نفرشان – غلامعلی عرفان
۱۳۵۸ – زنده باد – خسرو سینایی
۱۳۴۹ – آرامش در حضور دیگران – ناصر تقوایی

سریال‌ها
۱۳۵۴ – سلطان صاحبقران – علی حاتمی
۱۳۵۸ – هزاردستان – علی حاتمی
۱۳۶۲ – سربداران – محمدعلی نجفی
۱۳۶۲ – طبل توخالی – احمد نجیب زاده
۱۳۶۵ – مرغ حق – حسین مختاری و مسعود فروتن
۱۳۶۶ – کوچک جنگلی – بهروز افخمی
۱۳۶۷ – رعنا – داود میرباقری
۱۳۷۴ – سمندون – ناصر هاشمی
۱۳۷۵ – تنهاترین سردار – مهدی فخیم زاده
۱۳۷۶ – مردان آنجلس – فرج الله سلحشور
۱۳۷۷ – عید آن سال‌ها – سعید ابراهیمی فر
۱۳۷۹ – ولایت عشق – مهدی فخیم زاده
۱۳۷۹ – مریم مقدس – شهریار بحرانی
۱۳۸۰ – شب دهم – حسن فتحی
۱۳۸۲ – روشن‌تر از خاموشی – حسن فتحی
۱۳۸۶ – چهل سرباز – محمد نوریزاد
۱۳۸۹ – ارمغان تاریکی – جلیل سامان
۱۳۹۲ – پروانه – جلیل سامان
۱۳۹۲ – آب پریا – مرضیه برومند

مصاحبه
از ورودتان به وادی چهره پردازی برایمان بگویید.
ببینید، گریم در گذشته به معنای امروز وجود نداشت به همین دلیل کمتر کسی این حرفه را درک می کرد و با آن آشنایی داشت. من قبل از اینکه وارد عرصه هنر شوم در ارتش به عنوان حسابدار کار می کردم تا بالاخره با کمک یکی از هنرمندان از ارتش به تلویزیون آمدم. یادم است برای اولین بار هم صورت داریوش مودبیان، کارگردان و بازیگر مشهور را گریم کردم. او را شبیه یک پیرمرد کردم. وقتی کارگردان آمد و صورت مودبیان را دید، گفت: این پیرمرد چند سالش است؟ اهل کجاست و … آنجا بود که فهمیدم حرفه گریم چقدر گسترده است و من تنها مدتی تحت نظر نصرت الله کریمی این کار را آموزش دیده بودم، بنابراین سعی کردم در این حرفه اطلاعاتم را بالا ببرم.

شما چطور به معنای گریم و چهره پردازی پی بردید؟
فکر می کنم ٧ ساله بودم که با این رشته به گونه‌ای آشنا شدم. مرحوم مادرم بسیار به خط و نقاشی علاقمند بودند، به همین دلیل شروع کردند به تعلم دادن من. وقتی به مدرسه می رفتم خیلی از معلمانم از دستخط من تعجب می کردند و همیشه به من نمره ٢۰ می دادند تا اینکه آرام آرام با نقاشی هم آشنا شدم. یادم است در گذشته چون اسباب بازی به آن معنا وجود نداشت با بچه ها سنگ های سبز شاه عبدالعظیم و بی بی شهربانو را جمع می کردیم و با آنها تیله می ساختیم یا بیشتر با چوب درختان لیوان، قاشق و کفگیر می ساختیم یا با صابون گلنار مجسمه می ساختیم. به هر حال مجسمه سازی، نقاشی و خطاطی پایه های اصلی کار گریم هستند.

اولین مجسمه‌ای را که ساختید به خاطر دارید؟
بله، ٧ ساله بودم که در یک زمستان پر باران و پر برف سقف خانه‌مان شروع کرد به چکه کردن. مادرم هم در یک سطل بزرگ دوغاب درست کرد و دست من داد و گفت: جلال! برو بالا و سوراخ های پشت‌بام را با این دوغاب بپوشان. من رفتم بالای پشت بام که این کار را انجام دهم. وقتی آمدم سطل را خالی کنم دیدم دوغاب شبیه خمیر شده و شکل سطل را به خود گرفته است. سریع طبقه پایین رفتم و عکس مرحوم پدرم را برداشتم و گذاشتم روی این خمیر و شروع کردم به کندن گچ‌های اطراف آن و گذاشتم خشک شود اما دیگر ظهر شده بود و من هنوز پایین نرفته بودم، تا اینکه مادرم دلواپس شد و خودش به پشت بام آمد و با مجسمه پدرم روبرو شد. او با کلی تعجب آن را با خودش به طبقه پایین برد و فردای آن روز هم این مجسمه را در صف مدرسه به بچه های دیگر نشان دادند. این اولین مجسمه‌ای بود که به طور جدی آن را ساختم.

انسان از چه زمانی با گریم آشنا شده است؟
گریم از زمان انسان‌های اولیه وجود داشته است و آنها بدون اینکه از نام و کاربردهای متعدد آن اطلاع داشته باشند از آن استفاده می کردند. در واقع از زمانی که انسان‌های اولیه برای گذراندن زندگی به شکار می رفتند از گریم هم استفاده می کردند. وقتی هنگام فرار از جنگل صورت یا بدن‌شان را با خاکستر چوب‌های سوخته می پوشاندند، دریافتند که می توانند برای رعب انگیز کردن چهره یا بدن شان از رنگ‌ها، دوده و پوست حیوانات استفاده کنند، یا وقتی در قبایل انسان‌های اولیه فردی بیمار می شد تصور می‌کردند روح خبیثی در کالبد او حلول کرده، به همین دلیل فرمانده آن قبیله ظاهر خود را با استفاده از مواد ابتدایی که در اختیارشان بوده خشن و ترسناک می کرد تا آن روح بترسد و از بدن شخص بیمار خارج شود.

از چهره آدم‌ها چقدر می توان به درونشان پی برد؟
خیلی! وقتی نوزادی گریه می کند و مادرش او را در آغوش می گیرد و نوازشش می کند، نوزاد آرام می‌گیرد یا حتی می خندد چون او مهربانی و آرامش را در صورت مادر می بیند. به همین دلیل انسان از زمانی که به دنیا می آید می تواند خطوط چهره را بخواند. فردی که در یک خانواده پر تنش بزرگ شده همیشه اخم آلود است و معمولا هم یک خط عمودی بین دو ابرویش دارد. این افراد معمولا هیچ وقت چهره لطیف و مهربانی نخواهند داشت اما برعکس ممکن است فردی را ببینید که چهره‌اش به شما به قول امروزی‌ها انرژی مثبت ببخشد. طبیعی است که چهره این آدم مهربان و درونش آرام است. به همین دلیل هم توصیه می کنم سعی کنید اخم آلود نباشید و درون تان را زیبا کنید چون درون نازیبا چهره بدی از شما در آینده خواهد ساخت.

چگونه می توانیم درون‌مان را زیبا کنیم؟
یک مثال برای تان می زنم. فکر کنید یک ظرف قدیمی و زیبا دارید که بعد از سال‌ها نگهداری از آن، یکدفعه از دست‌تان می افتد و می شکند. شما شروع می کنید به گریه و غصه خوردن در حالی که با ترشرویی دیگر آن ظرف به حالت اولش باز نخواهد گشت. به همین دلیل باید خیلی چیزها را در زندگی قبول و سعی کنیم و قدرت سازگاری مان را بالا ببریم و مشکلات زندگی را حل کنیم. باور کنید، در گذشته کسی دست ما را نگرفته است و خودمان راهمان را پیموده ایم، با همه سختی و مشقاتش.

شما با رنج‌های زندگی چطور کنار آمدید؟
همیشه سعی کرده ام توقعم از زندگی کم باشد تا دچار رنج نداشته‌هایم نشوم. چون معتقدم با غصه خوردن مشکل حل نمی‌شود و خیلی زود از جوانی به پیری خواهیم رسید. یادم است یک زمان من با تعدادی از گروهم برای انجام پروژه‌ای به عراق رفتیم. آن زمان هنوز صدام در عراق بود. وقتی کارمان تمام شد من زودتر به ایران برگشتم. می خواستم حقوق تعدادی از همکارانم را با خودم به ایران بیاورم تا به خانواده هایشان بدهم اما متاسفانه در فرودگاه پول ها را از من دزدیدند. وقتی متوجه این ماجرا شدم اول شوکه شدم ولی بعد با خودم گفتم با غصه خوردن مشکل حل نمی شود تا اینکه به تهران آمدم و برحسب اتفاق مشکلم را با همسایه‌ام در میان گذاشتم و او آن مقدار پول را به من قرض داد و من هم آن پول را به خانواده های همکارانم دادم و درست چند روز بعد برای کار در یک کار تلویزیونی قرارداد بستم و به این واسطه توانستم قرضم را هم بدهم. به همین دلیل می خواهم بگویم هیچ وقت غصه هیچ چیز را نخورید و تمام کارهایتان را به خداوند بسپارید.

چهره‌پردازی تا چه حد می‌تواند به بازیگر برای رسیدن به نقشش کمک کند؟
خیلی! چون او می تواند به واسطه گریمی که روی صورتش نقش بسته است حس بگیرد و نقش خود را پیدا کند و به مخاطبش هم انتقال دهد.

سخت ترین گریمی که تا به حال داشتید؟
در بین کارهایم گریم نقش امام خمینی، در فیلم فرزند صبح، که عبدالرضا اکبری آن را بازی می کرد از همه گریم‌ها برای من دشوارتر بود چون شخصیت امام برای مردم ملموس و شناخته شده بود و من نمی توانستم چهره پردازی معمولی کنم.

تفاوت بین گریم و آرایش چیست؟
سوال خوبی پرسیدید. به نظر من بهترین آرایشگر کسی است که سایه های چشم و همینطور افت‌های عضلانی صورت را بشناسد. آرایش یعنی زیباتر کردن نه زشت تر کردن. متاسفانه بیشتر آرایش‌های امروزی با تکنیک و درست نیستند.

صورت‌هایی که عمل‌های زیبایی روی آنها انجام شده است تا چه حد آرایش و گریم کردن را سخت‌تر می کنند؟
خیلی، من با بوتاکس، تزریق لب و … کاملا مخالف هستم. به نظر من هر چهره زیبایی خاص خودش را دارد. بعضی از آرایشگران به اسم مد بلایی سر صورت خانم‌ها می آورند که واقعا غیرقابل تحمل است.

چهره‌پردازی در ایران تا چه حد با این علم در جهان متفاوت است؟
گریم در ایران با سایر نقاط دنیا متفاوت است و به اعتقاد من اولین تفاوت آن در شیوه آموزش آن است. برای مثال در دانشگاه‌های آمریکا گریم رشته ای است که دانشجویان مدت ٧ سال در آن تحصیل می کنند و شامل ۴ سال آموزش و ٣ سال کار به عنوان دستیار است. در حالی که هنرجویان ما در ایران پس از گذراندن دوره چند ماهه وارد بازار کار می شوند و این موضوع از نظر من اشتباه است. حتی هنرجویی که دوره آموزش را به پایان رسانده است باید مدتی را صرف کسب تجربه کند.

با توجه به اینکه متولد شهریورماه هم هستید دوست دارم کمی هم به کودکی‌تان برگردیم. اولین هدیه تولدی که دریافت کردید را به خاطر دارید؟
بله، اولین هدیه تولد را از دخترم گرفتم چون در زمان کودکی ما جشن تولد را از دخترم گرفتم چون در زمان کودکی ما جشن تولد گرفتن به معنای امروزی مرسوم نبود و سال‌ها بعد دخترم اولین هدیه تولدم را به من داد.

بهترین یادگاری؟
بهترین یادگاری که دارم کتابی است به نام: رویاهای آشفته که خانم سوسن تسلیمی (بازیگر) آن را به من هدیه داده اند.

در خانه شما بیشتر پدرسالاری بود یا مادرسالاری؟
بیشتر مادرسالاری بود. مادرم بسیار زن مدیری بود و از نابسامانی و بی اخلاقی بیزار بود و به شدت روی اخلاق خوب تاکید داشت.

لوازم گریم عمدتا از چه کشورهایی وارد می شوند؟
هلند، آمریکا و فرانسه که خوشبختانه بیشتر این مواد هم خوب و قابل اطمینان هستند و تاثیر بدی روی صورت بازیگران یا مصرف کنندگان نمی گذارند.

از حال و هوای این روزهایتان برایمان بگویید.
در این روزها و کلا در سال های اخیر بیشتر مشغول تدریس در آموزشگاهم هستم و به همین دلیل از سینما و تلویزیون فاصله زیادی گرفته‌ام. من به تدریس بسیار اهمیت می دهم و با غلط آموزی به شدت مخالف هستم. به همین دلیل سعی می کنم بیشتر وقتم را برای تدریس بگذارم.

هنوز از سر عشق این کار چهره‌پردازی را انجام می دهید؟
البته! من در حال حاضر ٧۵ سال دارم و از این ٧۵ سال، ۵۰ سال را به کار چهره پردازی مشغول بودم و تا عشق نداشته باشم نمی توانم با این سن و سال سر کلاس حاضر شوم چون اصلا کار ساده ای نیست. بنابراین حتما باید عشق عظیمی در وجود من باشد که از صبح تا شب، وقتم را در آموزشگاهم سپری کنم.

با توجه به اینکه با جوانان امروز در ارتباط هستید به شکاف بین نسل‌ها چقدر اعتقاد دارید؟
راستش من خیلی این شکاف را قبول ندارم چون ما هم یک روز جوان بودیم و در زمان خودمان با پدر و مادرمان فاصله داشتیم و مثل آنها فکر نمی کردیم. ممکن است امروزه از لحاظ اخلاقی و فرهنگی خیلی جلو نرفته باشیم اما عقب هم نمانده‌ایم. من فکر می کنم جوانان امروز رک‌تر و صادق ترند.

و البته کمی هم عجول هستند. به همین دلیل دوست دارند ره صد ساله را یک شبه طی کنند؟
بله، اینطور به نظر می‌آید و دلیلش هم ترس از آینده است. متاسفانه یک نوع بی‌انگیزگی در جوانان ما وجود دارد چون از فردای خود هیچ چیز نمی دانند و امیدی هم ندارند. مثلا در مورد کار خودمان باید بگویم چون دیگر سریال‌هایی مانند سربداران، میرزاکوچک خان جنگلی، امیر کبیر و … ساخته نمی شود، کمتر کسی هم دنبال یادگیری گریم سینمایی می‌آید زیرا دیگر سریال های تاریخی و خوب ساخته نمی شود. متاسفانه محدودیت‌ها امروزه خیلی زیاد هستند و از طرفی هم شرایط اقتصادی بسیار سخت و طاقت فرسا شده است که همه اینها باعث ایجاد دلواپسی می شود.

نسل شما با سختی و محدودیت های زیادی روبرو بوده اما هنوز که هنوز است آرامش و صداقت را می توان در این نسل دید. دلیل ماندگاری این خصلت ها در نسل شما چیست؟
مهمترین دلیلش این است که نسل من روی پای خودش ایستاده و چشمداشتی به دست کسی نداشته است. اگر محدودیتی هم داشته سعی کرده به نحوی آن را برطرف کند. مثلا اگر امروز حمام های شیک و مدرن داریم به این دلیل است که در گذشته افراد نشستند و فکر کردند و کم‌کم به امکانات بهتری دست پیدا کرده‌اند. تا انسان به چیزی نیاز پیدا نکند برای حل آن قدمی برنخواهد داشت. حتی هنر هم زاییده نیاز است. من یادم است وسایل گریم در گذشته مثل امروز در دسترس نبود و من مجبور بودم خیلی چیزها را بسازم. نسل ما سعی می کرد بیشتر سازنده باشد تا مصرف کننده.
هفته نامه سلامت – محبوبه ریاستی

تبدیل بازیگر معروف به چهره‌ای گمنام هنر نیست
سریال ها و فیلم های تاریخی با استفاده از هنر چهره پردازی، بازیگران را به شخصیت های تاریخی نزدیک می کنند تا نقش‌ها برای مخاطبان قابل باور باشد اما گاه اغراق فراوان در چهره پردازی باعث می شود حتی خود بازیگران نیز به سختی بتوانند خود را در نقشی که مقابل دوربین ایفاء کرده اند بشناسند!

جلال الدین معیریان، طراح چهره پردازی باسابقه سینما و تلویزیون ایران معتقد است: تلاش برای تبدیل بازیگری معروف به فردی گمنام هنر نیست و اگر چنین شیوه‌ای درست باشد می توانیم به جای بازیگر معروف و شناخته شده، بازیگر گمنامی را جایگزین کنیم.

این چهره پرداز پیشکسوت، در پاسخ به این سوال که: در آثار تاریخی ایرانی گاه مشاهده می کنیم که بازیگر چهره‌ای را به پروژه دعوت می کنند اما در مرحله گریم، فرد به شکلی چهره پردازی می شود که قابل تشخیص نیست و حس همذات پنداری مخاطب با او از بین می رود، این امر را چطور ارزیابی می‌کنید؟ گفت: این معضل وجود دارد و معتقدم اتفاق بسیار بدی است. زمانی که اثری تاریخی ساخته می‌شود، یا تصویری از شخصیت‌های تاریخی در دسترس است و یا نیست. برای مثال در مجموعه‌ای به نام هزاردستان، تقریبا شخصیت‌ها آرایش و پیرایشی مشابه زمان خود دارند و نشانگر دوره تاریخی و شخصیت خاصی هستند اما مشخص است که بازیگر کدام شخصیت داود رشیدی است و کدام نقش توسط جمشید مشایخی یا عزت الله انتظامی ایفاء شده است. وی ادامه داد: یعنی هم چهره هنرپیشه‌ها مشخص است و هم کاراکتر از چهره شان خوانده می شود. اما اکنون گاهی در یک مجموعه می بینیم چهره بازیگر معروفی آنقدر دگرگون شده است که انگار چهره پرداز آن اثر می خواهد کار خود را به رُخ بکشد و مهارتش در گریم را نشان دهد. اما نه بازیگر شناخته می شود و نه شخصیت تاریخی چنان قیافه‌ای داشته است!

طراح چهره پردازی فیلم مزرعه پدری در ادامه تصریح کرد: نباید چهره پرداز قصد خودنمایی داشته باشد بلکه باید در راستای خلق شخصیت های نمایشی نهایت تلاشش را به کار ببندد و خود را نبیند. با این حال تاکنون در مجموعه‌های تاریخی نمونه‌هایی دیده‌ام که گریم بسیار بدی داشته‌اند و چهره بازیگر بی دلیل گُم شده است و کاراکتر نمایشی تاریخی نیز از آن استنباط نمی شود. این به ویژه در مجموعه‌های تاریخی چند سال اخیر به شدت عیان است و من به آن انتقاد دارم.

وی با اشاره به سریال سربداران، ساخته محمدعلی نجفی به عنوان یک نمونه چهره پردازی سریال تاریخی گفت: برای مثال در این مجموعه من مرحوم فیروز بهجت محمدی را در نقش طوغای گریم کردم. طوغای شخصیتی نبود که از او تصویر، طرح یا نقاشی موجود باشد. او یک تصویر تاریخی با مجموعه‌ای از صفات شخصیت های آن دوره بود و برای چهره پردازی آن نگرشی نیز به مینیاتورها داشتم. معیریان یادآور شد: در این اثر فیروز بهجت محمدی بود که طوغای شده بود و مردم او را می پذیرفتند. این نوع طراحی نیاز به مطالعه، دقت نظر و کنار گذاشتن غرور و منیت دارد.

این طراح چهره پردازی با بیان این مطلب که در مجموعه های اخیر به خصوص این ضعف را به شدت احساس می کنم، بیان کرد: این امر حاصل بی تجربگی یا ندانم کاری و یا بی جهت وارد کاری شدن است. حقیقت امر این است که ما حتی در گریم‌های سه بعدی که می خواهیم شخصیت های سه بعدی را به نمایش بگذاریم تلاش می کنیم تا بازیگر شناخته شود اما تنها در برخی موارد و به ضرورت است که بازیگر شناخته نمی شود. معیریان توضیح داد: برای مثال من در پروژه ای باید از هنرمند بزرگ و بنام تئاتر یک دیو می ساختم. دیو را دیگر نمی توان به شکلی چهره پردازی کرد که بازیگر شناخته شود اما در همین مورد نیز تلاش کردم در حد امکان چهره اصلی بازیگر در قالب دیو دیده شود. سعی برای تبدیل بازیگری چهره به فردی گمنام هنر نیست در غیر این صورت می‌توانیم به جای آن بازیگر معروف و شناخته شده هنرمند توانا یا بازیگر گمنامی را جایگزین کنیم.

وی با اشاره به شخصیت دیو خشکسالی سریال آب پریا، اثر مرضیه برومند، که سعی در نابود کردن محیط زیست دارد، خاطرنشان کرد: برای چهره پردازی دیو خشکسالی، به دلیل این که فرم اعضای صورت و چشم و دندان‌ها تغییر پیدا می کند، نمی توان نشان داد این سیامک صفری است که این کار را بر عهده گرفته است و اصلا توجیهی برای این که حتما ایفاگر شخصیت دیو مشخص باشد وجود ندارد. این استاد چهره پردازی ادامه داد: اما این بدین معنا نیست که در بازیگر تغییرات اساسی ایجاد کرده و بعد از کار خود تعریف کنیم بلکه این امر تنها به ایجاب شرایط رخ داد و برای نشان دادن تنوره کشیدن بینی دیو دو لوله گشاد که نشان از بلعیدن هوا توسط دیو است به این شخصیت اضافه شد یا برای انتقال رعب و وحشت چشم ها از یک لنز فانتزی استفاده شد و حالت دست ها به ضمختی و ناهنجاری یک دیو بدل شد.

وی در ادامه افزود: به طبع چهره بازیگر زیر این پوشش شناخته نمی‌شود و این هنر نیست که بگوییم توانستیم سیامک صفری را تا مرز ناشناخته ماندنش دگرگون کنیم بلکه ای کاش آنقدر قدرت داشتیم تا می توانستیم سیامک صفری را شناخته شده گریم کنیم و این هنر است. معیریان با اشاره به شناختی که از گریم در آمریکا و اروپا دارد درباره تفاوت کار در ایران و خارج از آن اظهار کرد: گریم ایران را آنقدر ضعیف نمی‌بینم که بگویم آنها بهتر از ما می‌توانند کار کنند و حتی اگر آن‌ها هم بخواهند دیو خشکسالی را طراحی کنند به سختی قادر به معرفی چهره بازیگر خواهند بود. اما آن چه مطرح می‌شود این است که در آثار خارجی مشاهده می کنیم که بدون استثنا با مطالعه بسیار دقیق بر روی عضلات صورت بازیگر و شخصیت کاری می کنند که شخصیت نمایشی یا تاریخی روی چهره بازیگر بدون اغراق دیده شود.

وی با اشاره به شباهت کار گریم و کاریکاتور در پایان گفت: کاریکاتوریست‌ها از یک ویژگی صورت افراد استفاده می کنند و اثری خلق می کنند که همه پی می برند مربوط به چه کسی است. گریمور نیز به ویژه در آثار تاریخی باید همین کار را انجام دهد؛ کارگردان بازیگری را انتخاب می کند که به شخصیت تاریخی نزدیک باشد و گریمور این قرابت را درحالی باید با هنر خود بیشتر کند که از اغراق پرهیز کند.
سینما پرس – خبرگزاری سینمای ایران

چرم مشهد
0 0 رای ها
امتیـازدهی
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
ارسـال پیـام
لطفـا مقـاله یا رزومـه هنـری خود را به این آدرس ارسال کنید: info@artmag.ir
تا دقایقی دیگـر، پاسخ شما ارسـال خـواهد شد.