او تحصیلات ابتدائی خود را در دبستان ادیب نیشابوری و دوره متوسطه را در دبیرستان حافظ، واقع در بازار تهران به اتمام رساند. وی در دوره دبیرستان همکلاس مسعود اسداللهی بود و نمایشهای مدرسه را با یکدیگر مدیریت میکردند. ناظم دبیرستان آنها، برادر حمید شرکت، فعال در دوبله فیلم در ایتالیا و خرید و فروش فیلم، گوینده فیلمهای هرکول و گوینده با لهجه ترکی و تهیه کننده فیلمهایی چون: مردانه بکش و حاجی واشنگتن بود. در جشن فارغ التحصیلی عدهای از دانش آموزان در مقطع دیپلم، مقامی و اسدالهی، نمایشی را در آمفی تئاتر دبیرستان روی صحنه بردند که یکی از بینندگانش حیدر صارمی؛ بازیگر تئاتر و سینما بود. به درخواست مقامی و بخاطر علاقهاش برای ورود به دنیای حرفه ای تئاتر، صارمی وی را به رضا کریمی، بازیگر نقشهای کمدی سینما و تئاتر، که در آن زمان در استودیو عصر طلائی مدیر دوبلاژ فیلم هم بود، معرفی کرد و بدین ترتیب جلال مقامی وارد دوبله فیلم شد و سه سال باقیمانده دوره متوسطه را در کار دوبله فیلم به سرانجام رساند و بعدازظهرها از مدرسه به استودیو میرفت. هوشنگ لطیفپور، سهم بسزایی در شکلگیری مهارتها و آموزههای مقامی داشت. چنانکه بعدها، اکثر شاگردان لطیفپور، از بزرگان دوبله شدند. اولین فیلمی که وی در آن صحبت کرد؛ فیلمی از داستانهای زی زی، با نام ننه زی زی به آفریقا میرود؛ از محصولات کمپانی آرتور رانک و یک فیلم سیاه و سفید بود؛ که بجای جوانکی که در یک هتل چمدانهای مسافرین را جابجا میکرد ادا شد: "قربان متشکرم. من وظیفمو انجام دادم". در این فیلم که به مدیریت رضا کریمی در استودیو عصر طلائی دوبله شد، محمدعلی زرندی، با تیپ مشهورش(شاباجی خانم در رادیو)، بجای شخصیت ننه زی زی صحبت میکرد. مقامی، سپس در فیلمهای متعددی بعنوان سیاهی لشکر تک جملههایی را بیان کرد. در دوبله فیلم فرانسوی فرنچ کان کان؛ اولین دستمزد خود را از احمد رسول زاده مدیر دوبلاژ این فیلم در استودیو dci، به مبلغ 150 تومان گرفت. وی پس از یک الی دو سال، در نهایت به شکل حرفهای و با نقشی اصلی، در فیلم فرانسوی عروس، جائی که کاووس دوستدار در این فیلم، بجای روبر حسین، صحبت میکرد و مدیریت دوبله بر عهده هوشنگ بهشتی بود، صحبت کرد. تلاش خوب مقامی در فیلم عروس باعث شد، هوشنگ بهشتی او را به استودیو ایران فیلم(خانه سینمای فعلی) دعوت کند تا بجای آلبرتو سوردی صحبت کند. مقامی با تقلید صدای حسین سرشار(گوینده ثابت آلبرتو سوردی و ویتوریو دسیکا) بجای سوردی صحبت کرد و این تجربه باعث شد وی در چندین فیلم دیگر، در قبل و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، بجای آلبرتو سوردی صداپیشگی کند.از وی نقل شده است: روزی به آقای بهشتی گفتم اجازه میدهید وقتی از شهری به شهر دیگری میروند و تئاتر دیگری اجرا میکنند، صدایم را کمی تغییر دهم؟ این کار را کردم و استارتی برای اینکه به صورت یک دوبلور حرفهای در میان مدیران دوبلاژ شناخته شوم، شد. چندی بعد هم جای آلبرتو سوردی که هنرپیشه نقش اول ایتالیایی بود، حرف زدم. به این شکل به صورت حرفهای وارد کار دوبله شدم.
استاد جلال مقامی، به دلیل اجرای برنامهٔ دیدنیها نیز شهرت دارد. وی همسر رفعت هاشم پور، گوینده توانمند دوبلاژ است.وی دائی شراره حضرتی،گوینده و شیوا حضرتی، مترجم می باشد. خواهرزاده وی، نیکی مظفری، دختر مجید مظفری بازیگر سرشناس سینما است در واقع خواهر وی، همسر مجید مظفری بوده است. دوبلهٔ منحصر بفرد او در سریال لبهٔ تاریکی یکی از شاهکارهای این استاد دوبلهٔ ایران است. از مشهورترین آثار مقامی میتوان به گویندگیاش در آثاری چون: لورنس عربستان به جای عمر شریف، شکوه علفزار، ارتش سری، پوآرو، شرلوک هلمز و هشدار برای کبری ۱۱ اشاره کرد. وی در روز جمعه ۱۴ شهریور ۱۳۹۳ در منزل مسکونیاش دچار حادثه شد و از ناحیهٔ پهلو آسیب دید، اما کماکان کار دوبله را در صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران ادامه میدهد.
مقامی در ردیف بهترین گویندگان تاریخ دوبلاژ ایران است. در رده بندیهای خاصی که از عملکرد گویندگان انجام میگیرد جایگاه وی در بین 5 تا 8 گوینده برتر کل تاریخ دوبلاژ ایران در بین آقایان است. وی در نظرخواهی ويژه نامه اواسط دهه 80 شماره ویژه دوبله ماهنامه فیلم، در رده پنجم گویندگان ممتاز مرد جای گرفت. صدای زیبای وی در کنار قدرت بازی صدا (که به مدد تجربه های وی در بازیهای تئاتر و سینما حاصل شده) از مقامی یک گوینده کارکشته که بجای بزرگترین بازیگران سینما هنرنمائی کرده است خلق کرد. مردم عادی، وی را با برنامه دیدنیهای تلویزیون که وی مجری آن بود بیاد دارند در حالیکه تلاش وی در طول 56 سال اخیر در دوبله، کمتر نقشی در اذهان بجای گذاشته است. و این در حالیست که مردم با صدای او در سینما زندگی کرده اند. وی در هریک از آثارش نهایت سعی و تلاش خود را جهت ارائه اثری ماندگار بکار گرفته است. او از سال 1345، که به سمت مدیریت دوبلاژ نایل شد آثار بسیاری را مدیریت کرده است. در مدیریت فیلمها تلاش او مضاعف و عموما با بهره گیری از تکنیکهای خاص همراه بوده است. بعنوان مثال وی در دوبله فیلم جهیزیه برای رباب، که با لهجه تهرانی از قصهای بوشهری فیلمبرداری شده بود با دعوت از یک بوشهری کل دیالوگهای فیلم را به بوشهری تبدیل و نوار آنرا در اختیار گویندگانش قرار داد تا پس از تمرین بدان شیوه صحبت کنند. و یا در فیلم بدوک، از عده ای بلوچ که گوینده هم نبودند در جهت القای فضای فیلم و رسیدن به هویتی اصیلتر استفاده کرد و یا در فیلم دستفروش پیشنهاد داد صدای روح جهت دستیابی به صدایی عجیب با حالتی خاص ضبط شود (بهنگام داخل دادن نفس گویش انجام شود). همچنین وی برای دوبله روز امتحان همراه با مجید مجیدی و محسن روشن به روستای محل فیلمبرداری رفت و مجددا از بازیگران فیلم بازی گرفت تا از صداهای اصیل در دوبله آن فیلم استفاده کند. وی موجد دوبله همزمان فیلم در ایران است. برای اولین بار در سال 1363 همراه با همسرش(هاشم پور)، در جشنواره فجر روی فیلمهای کودک و نوجوان (که در آن موقع هنوز مستقل نشده بود) بشکل همزمان در سینما شهرقصه صحبت کرد.
در سِمت مدیرت دوبله، او دوبله بسیاری از فیلمها را مدیریت کرد که از آن جمله میتوان به این فیلمها اشاره کرد: بازرس، دیوید کاپرفیلد، دوئل، ایموس و اندرو، شام آدلا، اسب کهر را بنگر، دور از او، تفنگهای بزرگ، قاتل دیجیتا، مبادله، دسته فرشتگان، مکعب 2 و ... با مدیریت وی طی سالهای اخیر فیلمهای دوبله نشده (یا دوبله مجدد) مجموعه لورل و هاردی دوبله شد که البته بخاطر عدم همخوانی صدای گویندگانی چون اسماعیلی و پزشکیان، با صدای تثبیت شدهای چون عزت الله مقبلی، بجای الیور هاردی، نتیجه چندان رضایت بخش نبود.خود او اذعان دارد طی 35 سال اول فعالیت خود ماهیانه بطور متوسط در دوبله 6 فیلم حضور داشته است که حکایت از دوبله بیش از 2000 فیلم در آن دوره و 3500 فیلم طی نیم قرن اخیر است. وی در دهه 60 یکی از فعالترین گویندگان سینما بود و کمتر فیلم ایرانی را در این دهه میتوان یافت که صدای او از آن بگوش نرسد یا مدیریت دوبله آن نبوده باشد. وی در دوران کاری در برخی فیلمها تیپ سازی کرد و گاه بجای پیرمردها و گاه با لحنی خاص بجای افرادی خبیث صحبت کرد. این تیپها چنان نبود که صدای وی قابل شناسائی نباشد. وی در گویندکی کارتون حضور چشمگیری نداشت اما گاه تیپهای جالبی در این حیطه خلق کرد. صدای استاد مقامی صدایی زیبا و مهربان است. شخصیت وی نیز شخصیتی مهربان و حساس است.
وی در اوایل انقلاب یکی از بهترین کارهای خود را در زمینه دوبله سریالهای خارجی بجا گذاشت و سریال مارکوپولو را مدیریت کرد که یکی از بهترینهای دوبله در تاریخ تلویزیون است. همچنین وی سریال ایرانی پدرسالار را مدیریت کرد که یکی از محبوبترین و پربینندهترین سریالهای ایرانی در زمان خود بود.
جلال مقامی، با وجودی که شخصا به فیلمهای مستند علاقمند است و فیلمهای مستند طبیعت را جلوهای از ذات اقدس خداوندی میداند، اما رغبتی به گویندگی فیلمهای مستند نشان نداده است. به اذعان خود وی، یکبار یکی از مدیران یکی از شبکهها، از وی تقاضای گویندگی در یک فیلم مستند را میکند که مقامی این تقاضا را رد میکند و پس از آن با لجبازی آن مدیر، هیچ فیلمی از طرف آن شبکه برای دوبله در اختیار مقامی قرار نمیگیرد! با این وجود وی جسته و گریخته در چند فیلم مستند بخصوص فیلمهای مستندی که عمر شریف در آنها گویندگی کرده و یا حضور داشته است به انجام رسانده است که از آن جمله میتوان به این عناوین اشاره کرد: تاریخچه رم باستان (با حضور عمر شریف)، در جستجوی مصری ابدی (با گویندگی و حضور عمر شریف)، مستند دیگری با عنوان ده هزار سال قبل از میلاد مسیح، با حضور عمر شریف را رسولزاده گویندگی کرد و اکبر منانی، در مصاحبهای اذعان داشت که در مستندی دیگر که مقامی در آن حضور نیافت بجای عمر شریف گویندگی کرده است. ابوالفضل توکلی، کارگردان در خصوص زندگی جلال مقامی در اوایل سال 1395، مستندی با عنوان آقا جلال و مستر رابرت ساخت که بنمایه آن گویندگی مقامی بجای رابرت ردفورد بود. اما در آن، به حواشی زندگی وی، علائق و دلبستگیها، بیماری، تنهائی، هنرنمائی وی بجای دیگر بزرگان سینما و بازیهای او در سینما نیز اشاره شد.
بلوار آزادی مهرشهر کرج به نام جلال مقامی نامگذاری شد
رئیس کمیسیون فرهنگی شورای اسلامی کرج گفت: بلوار آزادی مهرشهر کرج با حفظ نام قبلی به نام چهره ماندگار صدای ایران؛ جلال مقامی نامگذاری شد. اکبر سلیم نژاد، در گفتگو با خبرگزاری مهر، اظهار کرد: این پیشنهاد به درخواست جمعی از اعضای شورای شهر کرج و با توجه به جایگاه والای این شخصیت در جامعه هنری و پاسداشت زحمات وی انجام شد. وی با بیان این که یکی از وظایف قانونی شهرداریها، نامگذاری معابر و خیابانهای شهر است، گفت: با طی کردن مراحل مختلف، این نامگذاری در آستانه سالروز تولد استاد و مراسم تجلیل ایشان صورت گرفته است. عضو شورای شهر کرج افزود: برخی از هنرمندان پیشکسوت با صدای خود، ما را به خاطرات دور و نزدیک میبرند و برخی با تصاویرشان، شاید کمتر هنرمندی را سراغ داشته باشیم که مثل جلال مقامی صدایش، ما را به آرامش برساند و تصویرش هر مخاطبی را جذب کند. سلیم نژاد گفت: جلالی مقام هم اکنون ساکن مهرشهر کرج است و این کمیسیون در نظر دارد به صورت پیوسته نسبت به تجلیل و معرفی سرمایه های اجتماعی شهرمان، در راستای معرفی هرچه بهتر کلانشهر کرج و افزایش احساس تعلق مردم اقدام کند.
1 - حضور در سینما و بازی در 7 فیلم (4 فیلم در پیش از انقلاب و 3 فیلم پس از انقلاب اسلامی)
2 - حضور در تلویزیون و بازی زنده در سریال: شبهای اندلس در سال 1373
3 - حضور در یک برنامه ادبی و فرهنگی با موضوعیت ادبیات معاصر، به عنوان مجری در سال 1359 در شبکه اول. این برنامه صرفا در 3 قسمت پخش شد و ادامه پیدا نکرد. آن سه بخش در خصوص سهراب سپهری، جلال آل احمد و سیمین دانشور بود.
4 - حضور در برنامه محبوب و مشهور دیدنیها (به عنوان مجری) در اوایل انقلاب به مدت 16 سال
5 - حضور در رادیو به عنوان مجری و گوینده(طی سالهای اخیر در رادیو البرز)
1344 - من مادرم - کارگردان و تهیه کننده: فرج الله نسیمیان / در نقش فریبرز و در کنار حیدر صارمی و آذر شیوا و فرخ لقا هوشمند و محسن آراسته
1345 - ایستگاه ترن - کارگردان: ماردوک الخاص / در کنار محسن مهدوی و مهین دیهیم
1347 - گردباد زندگی - کارگردان: نظام فاطمی / در نقش اول و نقش جلال که آواز هم میخواند و در کنار محمد تقی کهنموئی و نعمت الله گرجی
1347 - آلونک - کارگردان: ماردوک الخاص / در کنار طاهره غفاری و مهین دیهیم - یک وسترن ناموفق از نوع ایرانی، بر مینای انتقام
1363 - زنگ اول - کارگردان: نظام فاطمی و نویسنده: شاپور قریب / در کنار محبوبه بیات و حسین خانی بیگ - روایتی از دفاع مقدس
1369 - گالان - کارگردان: امیر قویدل / در کنار بهزاد جوانبخش، جمشید مشایخی و ولی الله شیراندامی
1372 - راز گل شب بو - کارگردان: سعید خورشیدیان / در کنار ماهایا پطروسیان، بیژن امکانیان و نیکو خردمند
۱۳۷۷ - معصوم
۱۳۶۹ - تعقیب سایهها
۱۳۷۸ - لانه عقابها
۱۳۷۶ - خلبان
۱۳۷۵ - روزی که خواستگار آمد
۱۳۷۵ - مرد نامرئی
۱۳۷۳ - سفر بخیر
۱۳۷۲- هبوط
۱۳۷۲ - همه دختران من و تو
۱۳۷۰ - بدوک
۱۳۷۰ - خانواده کوچک ما
۱۳۷۰ - مسافران دره انار
۱۳۶۹ - آهوی وحشی
۱۳۶۹ - تویی که نمی شناختمت
۱۳۶۹ - فرماندار
۱۳۶۸ - بچههای طلاق
۱۳۶۸ - تا مرز دیدار
۱۳۶۸ - دستمزد
۱۳۶۸ - شنا در زمستان
۱۳۶۸- گزل
۱۳۶۸ - مرگ پلنگ
۱۳۶۷ - افسون
۱۳۶۷ - افق
۱۳۶۷ - باد سرخ
۱۳۶۷ - پنجره
۱۳۶۷ - تا غروب
۱۳۶۷ - در مسیر تندباد
۱۳۶۷ - روزنه
۱۳۶۷ - سلام سرزمین من
۱۳۶۷ - شب حادثه
۱۳۶۷ - گلنار
۱۳۶۶ - جهیزیهای برای رباب
۱۳۶۶ - زمزمه
۱۳۶۶ - سرزمین آرزوها
۱۳۶۶ - صعود
۱۳۶۶ - غریبه
۱۳۶۶ - کمینگاه
۱۳۶۶ - گمشدگان
۱۳۶۶ - مار
۱۳۶۵ - تشکیلات
۱۳۶۵ - جدال در تاسوکی
۱۳۶۵ - شیر سنگی
۱۳۶۵ - ملاقات
۱۳۶۴ - توهم
۱۳۶۴ - جادههای سرد
۱۳۶۴ - گمشده
۱۳۶۳ - زنگ اول
۱۳۶۳ - زیر باران
۱۳۵۷ - قصه خیابان دراز
بازیگران خارجی
جلال مقامی بجای بسیاری از بازیگران سینما صحبت کرده است؛ اما نام وی با چندین بازیگر بیشتر از هرکس دیگر پیوند خورده است. او را با عمر شریف میشناسیم. بازیگر مصری الاصل بین المللی (در فیلمهائی چون: لورنس عربستان - دوبله دوم، ماجرای شگفت انگیز مارکوپولو، طلای مک کنا، دکتر ژیواگو) / رابرت ردفورد (در فیلمهائی چون: پابرهنه در پارک، تعقیب، بوچ کاسیدی و ساندانس کید، نیش، بروبیکر) / رابرت واگنر (در فیلمهائی چون: کوهستان، صخره 12 مایلی، پلنگ صورتی، ماجرا) / وارن بیتی (در شکوه علفزار) / مایکل کین (در عقابها فرود آمدند) / جیمز فرانسیسکاس (در شهری در آتش، دره بدون بازگشت) / آلن بیتس (در دور از اجتماع خشمگین، زوربای یونانی) / آنتونی فرانچیوزا (در حمله به خیابان کوئین مری، در طول خیابان 110) / رابین ویلیامز (در انجمن شاعران مرده، جومانجی، خانم دات فایر) / جیمز گارنر (در قدرت اسلحه، فرار بزرگ) / جورج چاکریس در داستان وست ساید) / ژاک سرناس (در هلن قهرمان تروا) / آل پاچینو (در دوبله اول پدرخوانده) / داستین هافمن (در کابوی نیمه شب، فارغ التحصیل) / اسکار ورنر (در فارنهایت 452) /جرج سگال (در چه کسی از ویرجینیا ولف میترسد) / استیو مک کوئین (در دوبله دوم هفت دلاور) / آلبرتو سوردی (در وداع با اسلحه) / برت رینولدز (در صد اسلحه) / تام هنکس (در قاتلین پیرزن) / تیم رابینز (در رستگاری در شاوشنگ) / جک پالانس (در دوبله اول شین) / دیوید وارنر (در صلیب آهنین) / رابرت دووال (در مرد قانون) / راجر مور (در فرار از آتن) / روبر حسین (در حرفه ای) / ریچارد دریفوس (در برخورد نزدیک از نوع سوم) / ریچارد هریس (در هاوائی) / ریچارد چمبرلین (در آسمانخراش جهنمی) / ژان ماریا ولونته (در دوبله دوم دایره سرخ ) / کلینت ایستوود (در ولگرد دشتهای مرتفع) / کنت مور (در شب بیادماندنی) / کینان وین (در روزی روزگاری در غرب) / لزلی هاوارد (در دوبله اول برباد رفته) / لی وان کلیف (در دوبله اول خوب، بد،زشت) / مارتین بالسام (در روانی) / مل فرر (در جنگ و صلح) / مونتگمری کلیف (در من اعتراف میکنم، از اینجا تا ابدیت) / اسپنسر تریسی (در شهر پسران) / نیکلاس کیج (در ایموس و اندرو) / هاردی کروگر (در مامور) / هنری فوندا (در حادثه آکس بو) و ...
بازیگران ایرانی
وی در فیلمها و سریالهای ایرانی نیز حضوری چشمگیر و موثر داشته است. بسیاری از بازیگران سینمای ایران با صدای او ماندگار شدند و بازی بسیاری دیگر با صدای او تکمیل و جاودانه شد. وی پیش از انقلاب و از اوایل دهه 40، بجای بازیگران سینمای ایران صحبت کرد اما عمده فعالیت وی (چه در گویندگی و چه مدیریت) مربوط به فیلمهای پس از انقلاب است. از مشهورترین بازیگران ایران که با صدای مقامی در یادها هستند به این عناوین میتوان اشاره کرد: فرامرز قریبیان (در امشب اشکی میریزد، بازرس ویژه، غزل، آوار، خاک) / مجید مظفری (در تشکیلات، کشتی آنجلیکا، در است باد) / عبدالرضا اکبری (در جدال در تاسوکی، روز شیطان) / جهانگیر الماسی (در محموله ) / مهدی فخیم زاده (در تشریفات) / ابوالفضل پورعرب (در مرضیه) / ایرج راد (در گردباد) / پرویز پورحسینی (در مردی که موش شد) / چنگیز وثوقی (در نازنین) / حبیب دهقان نسب (در شرایط عینی) / سعید راد (در مرز) / رضا فاضلی (در سفر سنگ) / گرشا رئوفی (در عصیانگران) / هادی اسلامی (در مهمانی خصوصی) / جمشید مهرداد (در رامشگر) / اکبر سنگی (در مرگ پلنگ) و غیره
دوبلور خوب آن است که از خود بازیگر حس را بگیرد
استاد جلال مقامی، درباره لزوم داشتن استعداد در دوبله و با علاقه کار کردن در این حرفه گفت: گویندگان جدید ما انگار حس ندارند. به عنوان مثال آن زمان فرض کنید آثاری چون: شکوه علفزار، از اینجا تا ابدیت و ... که با حضور بازیگران معروف همراه بودند را دوبله میکردیم، سعی میکردیم حس را از خود بازیگر بگیریم و به خودش تحویل بدهیم. در این زمینه معتقدم دوبلور خوب آن است که از خود بازیگر حس را بگیرد. به نظرم این حس را هیچ استادی نمیتواند به شاگردش یاد بدهد. استاد فقط تکنیک دوبله را یاد میدهد و حس دوبله بستگی به خود گوینده دارد. جوانان حال حاضر ما هم گناهی ندارند؛ چراکه کارها عجلهای شده و اول سرعت مهم شده است. اینکه در یک روز یک فیلم را دوبله میکنند خیلی بد است، زمان ما اینطور نبود. اگر اواسط کار قسمتی از یک سکانس خراب میشد، باید آنرا از نو شروع میکردیم ولی حالا اینطور نیست.
او اضافه کرد: متأسفانه از طرفی، دیگر فیلم خوب برای دوبله نداریم که شخصیتهایی داشته باشد که مثل گذشته در خاطرهها بمانند. وقتی به جای یک کاراکتری حرف میزنیم که شخصیت دارد خیلی فرق دارد تا اینکه مثلا در کاری مثل: هشدار برای کبری 11 و ... صحبت کنیم. من در سری اول هشدار برای کبری 11، به جای بازیگر نقش سمیر حرف میزدم که به خاطر یک مسالهای بعدها به سراغ آقای افشین ذینوری رفتند که او هم جوان بسیار با استعدادی است اما متأسفانه شرایط دوبله خیلی فرق کرده است. در حال حاضر در شرایط فعلی فقط گفتار در دوبله میماند. مهمتر این است که فیلمها دیگر بازیگر محبوبی ندارند؛ به عنوان مثال در سریال هشدار برای کبری 11، حتی خود من هم یادم نیست اسم بازیگرش چه بود. وی یادآور شد: در حال حاضر اکثرا کارها در یک الی دو روز دوبله میشوند، به ویژه فیلمهای اکشن که همه آنها در یک روز دوبله میشوند. امکانی که آن موقع برای ما در دوبله وجود داشت دیگر نیست، وگرنه استعداد که فقط متعلق به منِ مقامی یا چنگیز جلیلوند و امثال ما نیست. این همه جوان و علاقهمند در این حرفه هستند ولی امکانات است که فرق کرده است. ما آن زمان میرفتیم به سینما و دوبلههای خودمان را نگاه میکردیم؛ ضمن اینکه آن زمان وسایلی مثل ماهواره، ویدئو و ... نبود و سینما اولین و آخرین سرگرمی مردم بود. یادش بخیر به یاد دارم آن زمان مردم از فیلمهایی مثل لارنس عربستان، شکوه علفزار و ... خیلی استقبال میکردند.
در دوبله لبه تاریکی واقعا اشک میریختم
وقتی فیلمهای آن دوره به زبان فارسی دوبله میشد به دلیل اینکه کتابهایش هم موجود بود، تأثیرگذارتر بود و همین کتاب ما را بیشتر راهنمایی میکرد که به عنوان مثال فلان کاراکتر کیست و چگونه باید رُل او را گفت. به عنوان مثال گریه کردن در دوبله تکنیک دارد و باید واقعا حس گریه را گرفت نه اینکه فقط صدا را لرزاند. به یاد دارم در سریال خارجی لبه تاریکی که صحبت میکردم، به جان دخترم قسم که دنیای من و دلیل زنده بودنم است، در آن فیلم واقعا گریهام میگرفت و علتش هم این بود آن زمان دخترم یک ناراحتی داشت به همین خاطر واقعا در دوبله آن سریال تکان خوردم و در جاهایی که نیاز به گریه بود، رُلم را با اشک میگفتم.
شرایط دوبله بسیار فرق کرده است و جوانان هم گناهی ندارند. دیگر کسی به دوبله فیلمها توجه آنچنانی ندارد. مگر کسی دیگر به دنبال این میگردد که آیا این دوبله درست است یا خیر؟ به یاد دارم برای فیلم شکوه علفزار که اکران شد، وقتی رفتیم فیلم را ببینیم یکی از دوستان من در سینما از دختران و پسران حاضر در سالن پرسید وارن بیتی را دوست دارید؟ که آن زمان یادش بخیر من هم یک جوان 24، 25 ساله بودم، همه جوانان شلوغ بازی میکردند و وقتی متوجه شدند که گویندهاش من هستم باور کنید چنان به سمت من هجوم آوردند که خودم تعجب کردم. از طرفی وقتی میدیدم که مردم برای کارمان، سینما و دوبله ارزش قائل هستند خیلی خوشحال میشدم.
وی سپس در بخشی دیگر از صحبتهایش به ضرورت حرفه دوبله اشاره و تاکید کرد: وقتی یک کشور سینما و تلویزیون دارد، دوبله هم لازم است و باید باشد و خواهد بود و هیچ وقت هم نمیرود. دوبله در همه جای دنیا لازم است و ما نباید بگوییم دوبله بد است و گرفتن صدای سر صحنه خوب است. او با یادآوری خاطرات گذشته سپس گفت: حسرت گذشتهها را نمیخورم، مثلا چه کار باید میکردم که نکردم؟ قسمتم این بود که وارد این حرفه شوم، در حالی که اوایل، کار در سینما را دوست داشتم. من علاقه زیادی به کارگردانی داشتم ولی وارد کار دوبله شدم و خوشبختانه تا به حال هم، همه کارهایم را انجام دادم. به یاد دارم چندین سال گذشته یک بزرگداشت در بنیاد فارابی برایمان گرفتند که حامد بهداد هم در آنجا حضور داشت. وقتی در آن لحظه کلیپ مرا نشان دادند، حامد بهداد به سوی من آمد و گفت آقای مقامی شما به جای این هم هنرپیشه حرف زده بودید! که من در پاسخ به او گفتم تازه این بخشی از هنرپیشههایی بود که من حرف زده بودم. از برنامههای رادیویی که در آنها حضور داشتم میتوان به: کتیبهها، رنگین کمان، گفتهها و ناگفتهها، عصر بخیر تهران و... اشاره کرد که خوشبختانه همه برنامههای موفق بودند
وی اضافه کرد: تقریبا اکثر فیلمهایی که حرف زدم را در خانهام دارم، وقتی میبینم یاد گذشتهها میکنم و میگویم در فلان فیلم 25 سال داشتم و همین مرور گذشتهها مرا به دوران جوانی میبرد. روزها میگذرد و نباید حسرتش را خورد. اگر در گذشته آدمی کار مثبتی انجام نداده باشد، آن وقت بله، باید حسرت خورد ولی وقتی من کارهایم را در حد توان و استعدادم انجام دادم دیگر حسرتی نمیماند؛ البته دلتنگی چیز دیگری است که نمیتوان آنرا نادیده گرفت. به عنوان مثال سینماهایی که در گذشته بودند و حالا دیگر اثری از آنها نیست، این اتفاقات حسرت دارد. بعضی سینماهای قدیمی از بین رفتند. هنوز هم وقتی از کنار محل آنها رد میشوم یاد آن روزهایی می افتم که پلاکارد سینما بالا بود و من جای آرتیستهای اول فیلم در سن جوانی حرف میزدم. گاهی با خودم میگویم ای وای یعنی میشود جوانیام برگردد؟ ولی وقتی میبینم نمیشود احساس تاسف و دلتنگی میکنم.
این دوبلور پیشکسوت، در ادامه به صمیمیت دوره گذشته دوبله اشاره کرد و یادآور شد: یک زمانی بود که دوستیهای ما در واحد دوبلاژ با همکاران چقدر صمیمی بود. یادش بخیر سر روی شانههای همدیگر میگذاشتیم و در مشکلاتمان به هم دلداری میدادیم ولی الان شاید باور نکنید این چهار، پنج ماهی که من بیمار بودم از طرف دوستان قدیمیام حتی تلفن هم نداشتم. من نمیدانم چه تغییری در کاراکترهای ما به وجود آمده که زحمت یک تلفن کردن و حال هم پرسیدن را هم به خودمان نمیدهیم. ما در دوبله نمیتوانیم مانع هم شویم، حتی اگر خودمان را هم بُکشیم نمیتوانیم دیگری را از زمینه دوبله حذف کنیم. آن زمان که تازه دچار ناراحتی شده بودم جالب است که یکی از دوستانم با من تماس گرفت و گفت چه مشکلی پیش آمده؟ وقتی از او پرسیدم از کجا فهمید که من بیمار هستم، گفت فلانی گفت. برایم جالب بود که همان آدم اصلا حال مرا نپرسید و حتی یک تلفن نزد چطور به دیگران خبر داده است؟! ما با خیلی از دوستانمان 20 - 30 سال در کنار هم بودیم و دوستی واقعا خوبی داشتیم اما الان متاسفانه از حال هم خبر نداریم.
همه ما آفتاب لب بوم هستیم
وی سپس اظهار تاسف کرد و گفت: این اتفاقات آدم را متاسف میکند. ما دیگر آفتاب لب بوم هستیم، چه اشکالی دارد در روزهای خوشی و بیماری از حال هم جویا شویم و کنار هم باشیم. مرور گذشته و دیدن دوستان قدیمی به آدم انرژی مثبت میدهد اما متاسفانه مدتهاست که ما از هم پراکنده شدهایم و انگار به کشور دیگری رفتهایم. فقط به این فکر هستیم که یک مصاحبهای انجام شود تا خودمان را بالا ببریم. اینکه در این حوزه خودمان به خودمان نمره میدهیم یک روزی میرسد آنقدر باد میکنیم که میترکیم. حرف من در اینجا این است که اجازه دهید مردم قضاوتتان کنند. گاهی مصاحبههای دوستانم را که میخوانم متعجب میشوم که چرا این حرفها را زده است ما که در دوبلاژ نفر اول نداریم، همیشه تعدادی در این حرفه بودند و هستند که موفقتر هستند، اما نفر اول نداریم.
ما در دوبله چندین سلطان دوبله داریم و به یک نفر ختم نمیشود. چندی پیش در یک مصاحبه خواندم که یکی از همکارانم گفته بود جلال مقامی متاسفانه دیگر نمیتواند حرف بزند! این کارها یعنی چه؟! همین آدم حتی یک تلفن به من نکرد که ببیند آیا من واقعا میتوانم حرف بزنم یا خیر؟ دوستان با این حرفها به کجا میرسند؟! این دوبلور قدیمی در ادامه همین بحث مطرح کرد: اگر مثلا 20 سال دیگر کار ما فراموش شود برای جوانان نسل امروز که به دوبله آمدند 10 - 15 سال دیگر برای آنها این موقعیتها دیگر پیش نمیآید. آن زمان بگویند جای چه کسی حرف زدند؟ مگر اینکه فقط سریالها در یادشان بماند که آن هم، همه کرهای شدهاند که بازیگران کرهای در خاطرهها نمیمانند. از یک فیلم فقط بخشهای اکشنها در خاطرهها و یادها میماند. من فکر میکنم متاسفانه 10 الی 15 سال دیگر، دوبله دیگر حرفی برای گفتن نداشته باشد؛ البته خدا کند که این اتفاق نیفتد اما به نظرم میآید که در آن زمان، نه من حرفی برای گفتن دارم و نه آنهایی که فیلمها را دیدهاند، مگر اینکه شرایطی فراهم شود که فیلمهای هالیوودی برای دوبله به ایران بیایند و آنها را در سینماها نشان بدهند. در هر صورت امیدوارم همه عزیزان در صحت و سلامت زندگی کنند.
در دیدنیها نگران دوربین نبودم
وی گفت: نسل جدید ما الان دیگر با برنامهای مثل دیدنیها ارتباطی ندارند ولی تعجب میکنم که وقتی گاهی بخشهایی از برنامه در شبکه نسیم پخش میشود، نسل جوان هم هنوز به من میگویند چه برنامه جالبی بود. نسل گذشته هم میگویند دیدنیها، برایمان تداعیکننده دوران جوانیمان بود که با آن برنامه روزهایمان و زندگیمان را گذراندیم. آن زمان وقتی به من پیشنهاد شد که مجری دیدنیها شوم فقط دو شبکه داشتیم. خیلی سال قبل شبکه دو این برنامه را پخش میکرد که به یاد دارم ساختمان شبکه دو در خیابان الوند و میدان آرژانتین بود که آن زمان آنجا تپه و خیابانهای خاکی بود و من در آنجا سریال: شبهای آنجلس را بازی میکردم. شبهای آنجلس، پنجشنبه شبها پخش میشد و به طور زنده هم به پخش میرسید، بنابراین تجربه اجرای برنامه زنده را داشتم، بنابراین خیلی از دوربین نگران نبودم. تلاشم برای اولین بار که مقابل دوربین رفتم این بود که به خدا میگفتم طوری نشود که از فردای روزی که مشهور شدم بخواهم بادی به غبغب بیندازم. من در دیدنیها، با چشمانم با مردم حرف میزدم. به یاد دارم آن زمان که برنامه دیدنیها به روی آنتن میرفت یک بانوی بزرگی که اهل ادب هم بود و اکنون اجازه ندارم اسمی از او ببرم، همیشه به من میگفت مقامی تو آنقدر در چشمانت صداقت و صمیمیت داری که آدم حس میکند در خانهها محرم هستی. آن زمان که برنامه دیدنیها پخش میشد به دلیل اینکه در شرایط جنگی به روی آنتن میرفت و بخش عمدهای از برنامههای تلویزیون در زمینه جبهه بود، لازم بود این یک ساعت پخش شود تا روحیه مردم عوض شود. دیدنیها واقعا آن زمان جایگاه دیگری داشت و مردم با دیدن آن نفس میکشیدند تا فقط مساله جنگ در تلویزیون مطرح نباشد و مردم بتوانند یک ساعتی هم استراحت کنند.
به من گفتن کاپشن امریکایی تنم کنم!
مقامی سپس در ادامه به تعریف خاطرهای از برنامه دیدنیها که مربوط به طرز لباس پوشیدن وی میشد، اشاره کرد و یادآور شد: به یاد دارم زمانی که این برنامه پخش میشد مدیر وقت شبکه دو مرا صدا کرد و گفت آقای مقامی میگویند شما مرتب لباسهایتان را تغییر میدهید! که من هم به او گفتم میگویند یا شما خودتان دیدهاید؟ من آن زمان در پاسخ به آن مدیر شبکه گفتم یک مدیر نباید بگوید میگویند، بلکه باید خودش تلویزیون را ببیند، خودش نظر بدهد و سپس قضاوت کند. اگر شما خودتان برنامه را میدیدید و به من میگفتید که کدام لباس من ایراد داشت من خودم قبول میکردم. آن زمان به من میگفتند مثلا باید یک کاپشن آمریکایی تنم کنم و به روی آنتن بیایم که من گفتم من لیاقت این لباس را ندارم، اگر دوست دارید مجری را تغییر دهید؛ چراکه برایم مهم نبود و کار اصلیام دوبلاژ بود و مرتب در دوبله کار میکردم؛ ضمن اینکه من هزینه لباسهایم را بر گردن تلویزیون نینداخته بودم و خودم آنها را از قبل داشتم و میپوشیدم. لباسهایی که برای دیدنیها تنم میکردم متناسب با برنامه بود. اگر برنامه مختص جنگ و جبهه بود آن زمان من حرف مدیر شبکه را قبول میکردم و میگفتم که لباسهایم مناسب جبهه نیست و نمیشود با کت و شلوار آجری رنگ برنامهای درباره جنگ اجرا کرد. او همچنین دربارهی تهیهکنندگی برنامه دیدنیها توضیح داد: غلامحسین میرزاده تهیهکننده دیدنیها بود که من همیشه ذکر خیر ایشان را میگویم. آن زمان به یاد دارم با تهیهکننده برنامه خیلی هم فکری میکردیم که برای دیدنیها چکار کنیم. به یاد دارم بخشهایی از برنامه که مربوط به دوربین مخفی میشد و من از قبل آنها را ندیده بودم، وقتی اتفاقاتی میافتاد، از خودم بداههگویی میکردم و جملاتی را به کار میبردم که بعد از برنامه وقتی تهیهکننده مرا میدید از شدت خنده ریسه میرفت. زمان پخش دیدنیها، جوان بودم و خوشبختانه برنامه جذاب و موفقی از آب درآمد؛ نه مثل الان که دیگر ندیدنیها شدیم. الان دیگر من پیر شدهام ولی خدا را شکر در سلامت به سر میبرم و همین برایم کافی است. فقط آرزو دارم که آنقدر زنده بمانم که موفقیت نوههایم را ببینم. یکی از نوههایم رشته سینما میخواند و در خارج از کشور در حال تحصیل است. دوست دارم آنقدر زنده بمانم که ببینم آیا در سینما موفق میشود.
مقامی در ادامه همین مطلب در پاسخ به اینکه آیا دوبلورها برای بازیگری خوب هستند؟ پاسخ منفی داد و خاطرنشان کرد: دوبلورها برای بازیگری خوب نیستند؛ البته دوبلورهایی مثل زندهیاد نیکو خردمند، بهروز وثوقی و ... که واقعا کارشان حرفهای بود، اگر بودند خوب بود ولی بقیه دوستان در سیما موفق نشدند. همیشه در صحبتهایم به دوستان دوبلوری که به عنوان بازیگر مقابل دوربین رفتهاند عرض میکنم که ما همیشه عادت کردهایم که با صدایمان هر حسی را به شنونده یا بیننده انتقال بدهیم؛ چراکه سالهاست این کار را کردهایم. چند سال گذشته یک تئاتر از یکی از همکاران دوبلورم دیدم و بعد از اینکه نمایش تمام شد وقتی از من سوال کرد که کارش چطور است؟ به او گفتم خسته نباشید خوب بود ولی او از من خواست که واقعیت را بگویم و من به او گفتم شما اصلا بازی نمیکردید، انگار فراموشتان شده بود که روی صحنه هستید و فقط با صدایتان بازی میکردید. جالب است که برخی از همین دوستان، مدعی هم هستند که کارشان خیلی خوب است.
برخی دوبلورها خیلی به خودشان لطمه میزنند
این دوبلور پیشکسوت سپس به فعالیتهای برخی دوبلورها در عرصههای خارج از دوبله اشاره کرد و گفت: یکی از دوبلورها در شبکه نسیم تست بازیگری میگیرد؛ این در حالی است که وقتی یک نفر در زمینه بازیگری اطلاعاتی نداشته باشد نمیتواند تست بازیگری بگیرد و بهتر است یک کارگردان و یک هنرپیشه حرفهای تست بازیگری بگیرد و داوری کند. من فکر میکنم برخی از دوستان نباید به سمت یکسری از کارها بروند. همیشه تأکید من این بوده که جایی نرویم که خودمان به خودمان لطمه وارد کنیم. بعد از برنامه دیدنیها، دهها برنامه به من پیشنهاد شد که بروم ولی نپذیرفتم؛ چراکه دیدم واقعا فایدهای ندارند و همیشه این برایم مهم بوده که با یک برنامه در ذهنها بمانم، همین برایم کافی است؛ چراکه معتقدم اگر بروم و وارد کاری بشوم و آن کار را خراب کنم دیگر ارزش دیدنیها هم از بین میرود. در حال حاضر هم خوشبختانه جوانان زیادی وارد واحد دوبلاژ شدهاند که همه آنها بازیهای خوبی دارند و با استعداد هستند. متأسفانه از برخی دوبلورهای قدیمی که در حرفه دوبله درجه یک بودهاند و هستند، به تازگی نقشهایی میبینم که خیلی به خودشان لطمه وارد میکنند. در چنین شرایطی ناراحت میشووم که چرا این اتفاقات میافتد.
او در بخشی از صحبتهایش در همین راستا اضافه کرد: به یاد دارم از همین دوبلورهای حرفهای نقشی را دیدم که پشت به دوربین گریه میکرد و ما فقط صدای گریهاش را میشنیدیم. وقتی از او پرسیدیم که چرا پشت به دوربین کرده است، گفت آدم وقتی گریه میکند چهرهاش زشت و دگرگون میشود! که این برای ما واقعا عجیب بود. صحبت من به دوستان فقط این است که اول خودشان را در کار بسنجند. وقتی چند فیلم و سریال بازی کردم الان که میبینم به این نتیجه میرسم که من اصلا به درد سینما نمیخورم. شاید اگر پیرتر شوم، با یک گریم متفاوت مقابل دوربین بیایم و بتوانم تواناییهایم را نشان بدهم. در همین زمینه اتفاقا یکی از دوستانم به نام ابوالفضل جلیلی، همیشه به من میگفت میخواهم زندگیات را بسازم و به صورت یک فیلم دربیاورم اما رفت و دیگر 10 سال است که از او خبری ندارم. خیلی دلم میخواهد رُل یک پیرمردی را بازی کنم که دچار آلزایمر شده است و یک اشکالی داشته باشد تا بتوانم توانم را نشان بدهم.
استفاده از صدای دوبلورها در تبلیغات چطور است؟
وی در ادامه در پاسخ به پرسشی دربارهی انتقادهایی که به استفاده از صداهای ماندگار برای تبلیغات میشود از جمله صدای بهروز رضوی (گوینده رادیو) گفت: آقای رضوی در رادیو کار میکند؛ البته اوایل کارش ابتدا به دوبله آمد ولی به دلیل اینکه صدایش قابل انعطاف نبود من همان موقع به او گفتم که وقتش را در دوبله تلف نکند. خدا را شکر او در حال حاضر در گویندگی رادیو، نریشن و تبلیغات از هنرمندان موفق است و درآمدش هم بیشتر شده و در کارش خیلی هم موفق است ولی من او را به عنوان یک دوبلور نمیشناسم بلکه به عنوان یک گوینده رادیو میشناسم. متأسفانه برخی از دوبلورهای قدیمیمان صدایشان در تبلیغات خیلی شنیده میشود که فقط به خاطر بحث مالی است که به اعتقاد من به خاطر پول نباید هر کاری کرد. دستمزدی که میگیرند نوش جانشان باشد اما حرف من در بخش رزومه کاری است. من جلال مقامی مگر نمیتوانم به تبلیغات بروم؟ یک جاهایی هست که آدم برای حفظ کارنامهاش نباید به فکر پول باشد. به نام او که روی دشمن و دوست بر هر جا که باشید جانب اوست. دوست و دشمن همه رو به خدا هستند حتی آنان که دشمن هستند میدانند خدایی وجود دارد ولی غفلت میکنند. من فیلمهای مستند را زیاد تماشا میکنم؛ چراکه معتقدم فیلمهای مستند آدم را به خدا نزدیکتر میکند. وقتی دوربین به زیر دریا میرود و موجودات زیبا را به تصویر میکشد آدم با خودش میگوید خدایا چکار کردهای، چه خبر است؟
کمی از سابقه همکاریتان با استاد چنگیز جلیلوند را بفرمایید.
در فیلم: طلای مکنا من عمر شریف را می گفتم و آقای جلیلوند گریگوری پک را. در خیلی از فیلمها کنار هم حرف زدیم و گویندگی کردیم. ما جدا از همکاری مان در دوبله، دو دوست بسیار صمیمی بودیم یعنی اکثر روزهای ما و سفرهای ما با هم می گذشت. مرحوم رسول زاده به ما می گفت وقتی شما 2 نفر در یک فیلم کنار هم هستید، مدیر دوبلاژ با اطمینان خاطر کارش را انجام می دهد. ما خودمان هم مدیر دوبلاژ بودیم و مشکلات و سختی های کار یک مدیر دوبلاژ را می دانستیم. متاسفانه از زمانی که به کرج آمدهام، این ترافیک اتوبان کرج - تهران در ساعات عصر، که کارمان تمام می شد، باعث دوریام از دوستانی مانند جلیلوند شد، چون کنار کشیدم. بعد از بیماری و ناخوشی ام هم دیگر نمی توانستم سرکار دوبلاژ بروم. این شد که متاسفانه از محیط دوبلاژ دور شدم. متاسفانه که نه؛ چون به هر حال کارهایم را کرده ام. من از 17 سالگی وارد کار دوبلاژ شدم تا الان که 74 سالم است؛ یعنی بیش از 50 سال. دیگر کافی است و الان باید جوانها کار کنند.
اینکه شما در اکثر فیلم ها به جای رابرت ردفورد صحبت می کردید یا هنرپیشهای مانند عمر شریف؛ باعث می شد حس خاصی نسبت به آن هنرپیشه داشته باشید؟
- طبیعی است که جواب مثبت است. شرایطی بود که هنگام کار حس می کردم، دارم خودم را می بینم و درصدی از من را در آن بازیگر می دیدم. نه تنها من، بلکه باقی دوبلورها هم وقتی چند بار به جای یک هنرپیشه، حرف بزنند، یک حس تعلقی بین آن ها و آن هنرپیشه به وجود میآید. من هم هنرپیشههایی را که چندبار به جای شان حرف زدم، دوست داشتم. فیلمهایی هم که فقط یک بار به جای یک هنرپیشه حرف زدم، بسیار زیادند و این حس اصلا بین من و هنرپیشه مورد نظر به وجود نمی آمد. شوخی نیست، چون 50 و چند سال گویندگی کرده ام و تعداد فیلمها خیلی زیاد بود. بعد از ورود هم زود به نتیجه رسیدم. یعنی یک سال بعد از شروع کارم در دوبله، توانستم رل اول بگویم. آن زمان هم تعداد گویندگان زیاد نبود و کسی هم دوبله را نمی شناخت. بنابراین از زمانی که برای گفتن رل اول آمادگی پیدا کردم تا یک سال پیش، حساب کنید هفته ای حداقل 2 فیلم می شود 8 فیلم در ماه. اگر در ماه 8 فیلم دوبله کنی، حساب کنید طی 50 سال چند فیلم می شود!
صدای تان در فیلم: بوچ کسیدی و ساندنس کید، خیلی جوان است و تفاوتش با صدای حال حاضرتان بسیار مشهود است. این اتفاق را در مورد برخی دیگر از گویندگان پیشکسوت هم می بینیم. دلیل این مساله را در چه می دانید؟ بیماری یا بالا رفتن سن و سال؟
نه! صدای من تا سال گذشته مانند همان دوران جوانی ام بود. من سکته مغزی کردم و اتفاقی که برای صدایم افتاده، به دلیل همان سکته است. بعد از سکته، صدایم در نمی آمد و بسیار هم ناراحت بودم. این خشی هم که الان به آن اشاره کردید، به خاطر قرصهایی است که می خورم. یکی از این قرص ها موجب حساسیت تارهای صوتی می شود.
پس علت تغییر صدای شما، بیماری است!
بله! شما به گوینده ای مانند منوچهر والی زاده نگاه کنید! صدایش هیچ فرقی نکرده است. حسین عرفانی هم همین طور. حتی درباره بهرام زند که شما می گویید، من این احساس را ندارم. صدا با بالا رفتن سن، فرق زیادی نمی کند. پیر شدن، ممکن است در تلفظ حروف و تضعیف تارهای صوتی دخیل باشد، اما نه اینکه باعث خش دار شدن صدا شود.
یعنی اگر گوینده، از صدایش محافظت کند، اتفاقی برایش نمی افتد؟
بله! تازه والی زاده یک سال هم از من بزرگ تر است. جلیلوند متولد 1315 است یعنی 5 سال از من بزرگتر است و همان طور که اشاره کردید خیلی مواظب خودش است. نه سیگار می کشد و نه هیچ کار دیگری که برای صدا ضرر داشته باشد انجام می دهد.
مجید مظفری و فرامرز قریبیان از جمله هنرپیشه هایی هستند که زیاد به جای شان گویندگی کرده اید!
به جای قریبیان زیاد حرف زدهام. گاهی اوقات به جای فرامرز قریبیان، یا آقای زند صحبت می کرد یا منوچهر اسماعیلی. نمونه هم در فیلم کانی مانگا بود که مرحوم ناظریان به جایش صحبت کردند. به نظرم صحبت کردنم به جای قریبیان به این علت بود که در آن سال ها، فرامرز جوان بود. خیلی از فیلمهایی را که جوان بود، به جایش صحبت کردم. در فیلم هایی مثل آوار یا فیلم غزل که با فردین همبازی بود یا فیلم پدر بزرگ به جایش حرف زدم. چند وقت پیش شبکه نمایش، هفته فیلمهای فرامرز را برگزار می کرد و فیلم های او را نمایش می داد. از 7 فیلمی که پخش شد، 2 فیلم را منوچهر اسماعیلی صحبت کرده بود و 5 فیلم باقی را من گویندگی کرده بودم. صدای من در آن زمان، برای فرامرز مناسب تر بود. چون جنس صدای اسماعیلی مسن است. در خیلی از فیلم های ایرانی به جای هنرپیشه های جوانی صحبت کردم که مشهور نبودند. به یاد دارم جوانی به نام جواد قائم مقامی بود که در فیلم های مجید محسنی یا رضا صفایی ایفای نقش می کرد و من به جایش صحبت می کردم. در 2 فیلم هم به جای پرویز پرستویی صحبت کردم. قبل از اینکه صدای سر صحنه باب شود. یکی فیلم شکار بود و دیگری فیلمی که نامش را به خاطر ندارم. آن سال ها بیشتر صداها باید به شخصیت های کلاه شاپودار و زیر بازارچهای می خوردند. مثلا تیپ صداهای جلیلوند و مرحوم ناظریان و جوان اولهایی که صدای من به آن ها بخورد کم بودند.
مثلا صدای آقای خسرو شاهی که به جوان ترها می خورد.
بله! دقیقا. هنرپیشه مورد مثالش هم بیژن امکانیان است که خسرو شاهی به جایش حرف می زد. یا ابوالفضل پور عرب.
آقای خسرو شاهی، به جای مجید مظفری هم گویندگی کرده اند؛ در فیلم جنگ نفت کش ها
بله! من آن موقع سفر بودم. متاسفانه گاهی اوقات بی مهریهایی می شود و ما مدیر دوبلاژها وقتی فیلمی را به ما می سپارند، رل اولش را خودمان می گوییم.
برای شما پیش آمد که با بازیگرانی که به جایشان صحبت می کردید، روبه رو بشوید و نظرشان را بپرسید؟
بله! در فیلمی به جای سعید راد صحبت کردم. اوایل انقلاب بود. اگر اشتباه نکنم نام فیلم مرز بود. آقای راد خیلی از من تشکر کرد چون باید با لهجه کردی با جایش صحبت می کردم. به یاد دارم که گل و شیرینی خریده بود و به استودیو آمد. در فیلم غزل هم به جای فرامرز با لهجه کردی صحبت کردم. مسعود کیمیایی دوستی داشت که کرد بود و با آن فرد، 2 روز تمرین کردم تا توانستم با لهجه کردی صحبت کنم.
به لهجه کردی اشاره کردید. در فیلم میرزا کوچک خان که به مدیریت منوچهر اسماعیلی دوبله شد و شما در آن به جای 2 شخصیت صحبت کردید؛ یکی خالو قربان و دیگری دکتر حشمت
له! آن فیلم را آقای اسماعیلی در ارشاد دوبله کرد. شخصیت دکتر حشمت را بازیگر معروفی ایفا نمی کرد.
شما تجربه تئاتری هم داشته اید؟
بله
خیلی از دوبلورهایی که از فضای تئاتر به دوبله می آیند، واقعا کاری متفاوت از کار دیگر گویندگان ارائه می دهند. شما هم از تجربه تئاتر می گویید؟
تئاتر بازی کرده ام ولی تئاتر های تک سانس بود. گروه هایی بودند که نمایشهایی را تمرین می کردند و سالنی را می گرفتند تا کارشان را روزهای جمعه به صورت تک سئانس در آن اجرا کنند. زنده یاد احمد صفایی چنین گروهی داشت. من با او همکاری داشتم و حدود 12 کار تئاتر تک سانس را با او در کارنامه دارم.
کارها در لاله زار اجرا می رفتند؟
بله! در لاله زار بود و اگر اجرا موفق بود و می گرفت، تمدید می شد و اجرای دیگری به آن می دادند و به غیر از تئاتر، در حدود 7 تا 8 فیلم هم ایفای نقش کردهام. اما درباره دوبله این اعتقاد اصلی من است که وقتی می پرسند استاد شما کیست، می گویم خود بازیگران. دوبلور وقتی موفق می شود که حس را از بازیگر بگیرد و دوباره تحوبلش بدهد. هیچ کس نمی تواند به شما بگوید چگونه عاشق شوید! حتی گوشتان هم باید به حجم صدای بازیگر عادت کند. به همین دلیل است که می گویم جوانان نمی توانند در دوبله خودشان را نشان بدهند. چون بازیگرهای خوب دیگر نیستند یا به چشم نمی آیند. ما قدیمی های دوبله هم که تافته جدا بافته نبودیم. در هر فیلمی که دوبله می کردیم، کمی به اندوخته مان اضافه شد و فرصت پیدا کردیم و مضاف بر اینکه در گذشته، دوبله هر فیلم بیشتر طول می کشید اما امروز با این دستگاه های دیجیتال، دوبله یک فیلم از صبح تا عصر تمام می شود.
فیلم ها همه مربوط به پیش از انقلاب بودند؟
نه! 2 تا از فیلم هایی که بازی کردم مربوط به پس از انقلاب می شوند. راز گل شب بو و زنگ اول. در یک سریال هم بازی کردم که اسمش شب های آندلس بود. این سربال به صورت زنده پخش می شد و مرحوم مقبلی، خانم پازوکی و خیلی های دیگر در آن بودند.
خیلی از دوبلورهای قدیمی و پیشکسوت از زنده یاد علی کسمایی به عنوان معرفشان به دوبله یاد می کنند. شما را چه کسی وارد فضای دوبله کرد؟
- من را هوشنگ لطیف پور وارد دوبله کرد.
ایشان شما را کجا دید؟
جای خاصی نبود. من آن زمان در دوبله بودم ولی جایگاه خاصی نداشتم. تصادفا من را در استودیویی دید و برای کار دعوتم کرد. بعد از آن هم برای فیلم های بعدیاش از من دعوت کرد. البته باز هم تاکید می کنم که مدیر دوبلاژ در عین اینکه تجربیات را به گوینده منتقل می کند، اما استاد اصلی گوینده، خود بازیگر است که حس را منتقل می کند. نقش مدیر دوبلاژ این است که به یک جوان فرصت بدهد و نقش مناسبی به او بدهد تا خودش را نشان بدهد.
هوشنگ لطیف پور، علی کسمایی یا سعید شرافت کسانی هستند که آن ها را بیشتر به عنوان مدیر دوبلاژ می شناسیم تا گوینده. به نظرتان مدیر دوبلاژ در وهله اول نباید خودش یک دوبلور باشد؟
اگر گوینده باشد، بهتر است یعنی تا 40 درصد در انتخاب صدا و انتقال حس موثر است ولی الزامی در این باره وجود ندارد. آقای شرافت در اوایل کارش در جوانی در چند فیلم صحبت کرد ولی آقای کسمایی هرگز. ولی مرحوم رسول زاده یا زنده یاد کاملی گویندگی هم می کردند. عکس آن ها، منوچهر اسماعیلی است که چند فیلم را مدیر دوبلاژی کرد اما بیشتر او را به عنوان گوینده می شناسیم.
خاطره خاصی از دوبله محمد رسول الله (ص) دارید؟ شما در آن به جای شخصیت جعفربن ابوطالب گویندگی کردید.
طبیعی است. در ایران به تازگی حکومت اسلامی برپا شده بود و همه جا صحبت از اسلام بود. در آن شرایط، چنین فیلمی آمد. محیط به طور کلی با پیش از انقلاب فرق می کرد. فیلم هم واقعا فیلم بود و به صورت 35 میلیمتری آمد؛ نوار ویدئویی نبود. با آپارات پخش می شد و در استودیوی فیلم کار، روی یک پرده عظیم آن را دوبله کردیم. به نظرم این فیلم با امکانات آن زمان، نسبت به فیلم آقای مجید مجیدی اثر ماندگارتری است. چون مصطفی عقاد بیشتر روی شخصیت پیامبر(ص) تمرکز کرده بود ولی فیلم مجیدی با امکانات و جلوه های بصری اش، مخاطب را از آن فضا دور می کند.
در«محمد رسول الله (ص)» همسرتان خانم رفعت هاشم پور به جای شخصیت هند با بازی ایرنه پاپاس صحبت می کرد. خاطره مشترکی از کار در دوبله این فیلم دارید؟
نه! خاطره نداریم. او کار خودش را می کرد و من هم کار خودم را. فقط با هم به سر این کار می رفتیم و بر می گشتیم.
در طول دوران کاری تان در دوبله چطور؟
خب، خیلی فیلمها بوده که با هم در آن ها حرف زدهایم. اما وجه اشتراک مان این بود که صبح باهم می آمدیم و بعد از کار با هم بر می گشتیم.
خانم هاشم پور را چه کسی وارد دوبله کرد؟
او را هم هوشنگ لطیفپور معرفی کرد. همسرم لیسانس تئاتر دارد و هم دوره بازیگرانی چون جعفر والی زاده، فهیمه راستکار و بهمن مفید بوده است. آقای لطیف پور هم با او در تئاتر آشنا شد که به فضای دوبله دعوتش کرد.
شما از پارسال می گویید ولی کارهای ایشان را که مرور می کردم، به نظرم رسید که سریال معصومیت از دست رفته آخرین کاری بوده که ایشان در آن گویندگی کرده است. یعنی سال 1381 یا بگوییم اوایل دهه 80. اخیرا هم تلویزیون سریال قصه های جزیره را پخش می کرد که ایشان در آن، به جای جکی باروز و شخصیت خاله هتی صحبت می کرد.
بله! آن سریال را خودش دوبله کرد.
علت این قهر و کناره گیری شان چه بود؟
- قهری به آن معنا در کار نیست. گفت خسته شده ام و دیگر نمی خواهم کار کنم. اتفاقا خیلی هم به او اصرار کرده و برای کارهای مختلف دعوتش کردند ولی نرفت. مرحوم فرج الله سلحشور برای سریالی از او دعوت کرد ولی قبول نکرد. مشکلی هم نداشت و گفت به احترام شما به سخنانتان گوش می دهم ولی پاسخ نهایی ام نه است.
آقای مقامی! یکی از هنرپیشه هایی که به جایش صحبت کرده اید، و حقیقتا صدای تان روی این بازگیر نشسته، رابین ویلیامز است. طوری که به نظرم، صدای شما بهتر از صدای خودش به این چهره می خورد. جومانجی، چه رویاهایی می آیند و نمونه عالی اش ویل هانتینگ خوب است که به جای او صحبت کردهاید. دوبله ویل هانتینگ خوب واقعا عالی است. مدیر دوبلاژش خودتان بودید؟
نه! دوبله این فیلم را مدیریت نکردم ولی چند فیلم دیگر از ویلیامز بود که هم دوبله کردم هم به جایش صحبت کردم. جومانجی، مرد 200ساله یا خانم دابت فایر را خودم دوبله کردم. این بازیگر را خیلی دوست داشتم.
احتمالا خیلی از مرگش ناراحت شدید!
اتفاقا خبرنگاری در این باره از من پرسید و گفت رابین ویلیامز مرده است. حرفی نداری؟ گفتم نه، چه حرفی! خدا بیامرزدش!
درباره ویل هانتینگ خوب بگویید. شاید مخاطب آنقدر که از تماشای نسخه دوبله فیلم لذت می برد، از دیدن نسخه صدای اصلی لذت نبرد و صدایتان به طرز عجیبی بهتر از صدای خود رابین ویلیامز تاثیر می گذارد.
لطف دارید. به نظرم 2 مساله باعث می شود که شما این طور قضاوت کنید. یکی اینکه به هنرپیشه علاقه داشته باشی و دیگری؛ بازی هنرپیشه است که تو را دعوت می کند مثل خودش بشوی. واقعا وقتی قرار است داخل اتاق دوبلاژ بروی و به جای یک هنرپیشه حرف بزنی، تقریبا خودت را فراموش می کنی. نمیخواهم مثل بعضی بگویم که 3 ماه در یک شخصیت یا نقش فرو رفتم و 3 ماه بعد را صرف بیرون آمدن از او کردم. این ها شعار است. چون اگر امروز به جای این هنرپیشه حرف زدی، فردا باید جای یک هنرپیشه دیگر حرف بزنی. یکی از هنرپیشه هایی که زیاد به جایش حرف زده ام، عبدالرضا اکبری است. پیش از آن که صدای سر صحنه بیاید، در خیلی از فیلم های جنگی و انقلابی، به جای خیلی از جوان هایی که آن زمان شناخته شده نبودند، حرف زدم. به یاد دارم که در چند فیلم به جای مجید مجیدی حرف زدم.
فیلم های جنگی، در سال های دهه 70 بیشتر در حوزه هنری دوبله می شدند؟
بله! زمانی بود که آنجا در قرق من بود و فیلم های زیادی را آنجا دوبله کردم. به جای خیلی از جوان های فیلم های جنگی صحبت کردم. اما این روال از زمانی که برنامه دیدنی ها از تلویزیون پخش شد، کمتر شد و گفتند شناخته شده ای! می گفتند در فیلم ها اگر جایی جوان مذهبی در فیلمی باشد، می گویند صدای آقای دیدنی هاست. آن سال ها فیلم های تلویزیون اکثر در شبکه 2 دوبله می شد. جام جم سالن داشت اما خراب شده بود و مشغول تعمیرش بودند. بعد از مدتی که جام جم راه افتاد، دوبله در شبکه 2 تعطیل شد و همه چیز به جام جم منتقل شد. به غیر از این سریال مزد ترس، سریال دیگری مانند پدر سالار بود که برای شبکه 2 دوبله اش کردم. در این سریال هم به جای یک شخصیت جوان صحبت می کردم.
اینکه از منوچهر اسماعیلی به عنوان مرد هزار صدای دوبله ایران یاد می شود، به چه علت است؟ چون صدای زیباتر از صدای ایشان در دوبله هست اما این عنوان را به او داده اند.
منوچهر خلاق است. واقعا خلاق است. شما آن دوران را ندیدهاید. هنرپیشه ای به نام پیتر فالک، در سریالی به نام: کلمبو یا تری توماس، که دندان های جلویش ریخته بود. وقتی منوچهر به جای اینها حرف می زد، فکر می کردید خود هنرپیشه است و گوینده به جایش حرف نزده است. شما آن موقع را ندیدهاید که چه خلاقیتی به خرج می داد. هیچ کدام از بچه های دوبله این توانایی اسماعیلی را در تیپ سازی ندارند.
چرا؟ مگر بعد از دیدن کار ایشان نمی توانستند به روش او کار کرده و تقلید کنند؟
اتفاقا این کار را کردند. خود من هم این کار را کردم. در «دنیای دیوانه دیوانه» همین پیتر فالک و تری توماتس بازی می کردند و منوچهر برای آمدن و دوبله کردن، امروز و فردا کرد. صاحب فیلم هم به من اصرار کرد که زودتر فیلم را دوبله کنم. من هم این کار را کردم و به جای 2 شخصیت مورد نظر حرف زدم. باور کنید که صاحب فیلم متوجه نشد که گوینده من هستم و اسماعیلی نیست ولی باز هم کاری که اسماعیلی می کرد، نشد. دیگر هم آن هنرپیشه ها نیستند که گوینده ای مثل اسماعیلی خلاقیتش را به کلی خرج کند. مرتب صحبت از در گذشتگان است. یک بازیکن فوتبال حق دارد بگوید زمین مسابقه مناسب نبود. یک دوبلور هم حق دارد بگوید فیلم یا بازیگر مناسب نبود.
بعد از انقلاب که فضای تلویزیون تغییر کرد چه کارهایی شروع کردید و با چه کسانی؟
آقای باریزاده، طهماسیب، جلیلوند، سهیلی، مرحوم ناظریان و بسیاری از بچههای قدیم هنوز در قید حیات بودند. همین گروه قبل از انقلاب به تلویزیون ورود کردیم. منتهی آقای جلیلوند اوایل انقلاب بود و یکی، دو سال بعد، حدود سال 1360، با خانوادهاش به آمریکا رفت و 20 سال بعد دوباره برگشتند و الان مجددا فعالیتشان را شروع کردهاند و حدود 12 سال است که به ایران برگشتهاند. برخی هم مثل آقای ناظریان، مومنی، نوربخش، معمارزاده، منصور غزنوی، رسولزاده، کاملی، کسمایی به رحمت خدا رفتهاند. به هر حال همه از همان گروه قبل با هم بودیم. مثلا آقای زمانی به ایتالیا رفت چون آنجا دفتر فیلم داشت و چند فیلم هم با هنرپیشههای ایتالیایی تهیه کرده بود. البته قبل از انقلاب هم فیلمهای تلویزیونی را حرف میزدیم منتها در استودیوهای بیرون دوبله میشد و برای تلویزیون میفرستادند. من سریالی را قبل از انقلاب حرف زدم به نام: سند که در آن آقای راجرمور، هنرپیشه انگلیسی که نقش یک کارآگاه را به نام سند بازی می کرد. همینطور سریال دیگری به نام: حس ششم را قبل از انقلاب در بیرون از سازمان برای تلویزیون دوبله کردیم. قبل از انقلاب هم در استودیوی کاسپین و ایران فیلم، که الان خانه سینما شده است، آن زمان استودیو بود و چند سالن داشت که فیلمهایی برای تلویزیون دوبله میکردیم. یواشیواش در اوائل انقلاب، در سال 1359، فیلمهای سینمایی 35 میلیمتری هنوز بود و ما هم برای سینما و هم برای تلویزیون دوبله میکردیم و بعد از آن فیلمهای 35 از رده خارج شد و به صورت دیویدی آمد. دوبله یکسری از فیلمهایی که قبلا دوبله شده بود، مجددا با تاسیس استودیوهای ویدئویی برای ویدئو خانگی تجدید کردند. در بعد از انقلاب، استودیوهای ویدئویی هم یک مدت بیرون از سازمان فعال بودند و فیلمها را بدون مجوز دوبله می کردند و مشکلی بین ایران و کمپانیهای فیلم بوجود آمد که وزارت ارشاد جلوی فعالیت استودیوهای ویدئوی را گرفت و آنها را جمع کردند. البته هنوز هم دو، سه استودیو هست که فیلم دوبله میکند اما نه برای تلویزیون بلکه برای بخش ویدئو خانگی. مثل استودیوی قرن 21 که برای بخش ویدئو خانگی فیلم دوبله میکنند. بنابراین الان دوبله ایران بیشتر تا حدود 80 درصد در تلویزیون متمرکز شده و 20 تا 30 درصد هم برای ویدئوهایی که خارج از سازمان است و برای بخش خانگی.
اینکه میگویند بخشی از داستان و دیالوگها را در فیلمها عوض میکنند، درست است؟
نه، مگر میشود؟ شما که خبرنگار هنری هستید چرا باورتان میشود؟ کارگردان بالای سر ما ایستاده و فیلمنامهنویس حضور دارد، آنوقت ما چگونه داستان عوض کنیم؟
البته سوال من درمورد فیلمهای خارجی است.
مگر دیالوگهای فیلم، از نظر فرهنگی مشکل داشته باشد. الان و بخصوص بعد از انقلاب در فیلمهایشان اظهار عشق میکنند و کلمات رکیکی را به کار میبرند که در فرهنگ ما جا نمیافتد. در تلویزیون که داستان داریم؛ وقتی یک فیلم ترجمه میشود، گروه ویراستار، دیالوگهایی که مشکل دارد را درست میکنند و بعد از آن به واحد دوبله میرود. قبل از انقلاب هم این اتفاق میافتاد و بسیاری از فیلمها که مشکل داشت و به راحتی به همدیگر فحش و ناسزا می گفتند، عوض میشد. البته این موضوع در تمام دنیا باب است و نه فقط ایران. بعضی موارد را به دلیل رکیک بودن کلماتشان تغییر میدادند، مخصوصا در فیلمهای کابویی که ترجمه اصلی آن حرفهای رکیک زیادی داشت که تغییر مییافت. اصلا مشکل یک مدیر دوبلاژ وقتی است که بگویند قصه فیلم به گونهای است که ما نمیتوانیم اجازه نمایش را بدهیم و باید به سلیقه خودتان عوض کنید. این برای مدیر دوبلاژ سختتر است چرا که تازه باید بر اساس تصویر، دیالوگنویسی کند. بنابراین مدیر دوبلاژها در این تغییر هیچ نقشی ندارند و کارشان سختتر میشود.
مثلا در جاهایی ضربالمثلهایی در فیلمهای خارجی میبینیم که ایرانی است! این نشان میدهد که قطعا در خودِ فیلم نبوده است.
نبوده ولی شما فکر کنید مثلا اصلاحات یا ضربالمثلهایی دارند که وقتی عین آن را بگویید اصلا تماشاگر منظور شما را نمیفهمد. البته حافظهام یاری نمی کند که چه مواردی بوده است. اینها را براساس مفهومی که دارد، معادلسازی میکنند ولی مثلا بعضی ابیات را در فیلمها نمیتوان گذاشت یا پند و اندرزهایی که سعدی می گوید مثل: بنیآدم اعضای یکدیگرند را نمیتوانیم در فیلم بگذاریم چراکه از زبان یک بازیگر آمریکایی یا فرانسوی این عبارت و مصرع قابل فهم نیست. بنابراین باید مراقب باشیم که یک عبارت بینابین به کار ببریم که تماشاگر درک کند.پس دوبله ریزهکاریهای زیادی در ترجمه دارد. متاسفانه برخی از دوستان و نشریات همه جنبههای منفی را گردن مدیران دوبلاژ میاندازند. گاهی اجازه نمیدهند و مجبوریم فیلم را کمی دستکاری یا ویراستاری کنیم. آیا شما میتوانید عین به عین جملات مرا منتشر کنید یا ویراستاری میکنید؟ به هر حال فقط جنبههای منفی را توسط نشریات به خورد مردم دادهاند تا بگویند دوبله ارزشی ندارد درحالی که دوبله در تمام دنیا باارزش است و دوبله ایران هم واقعا قبل از انقلاب، شاید تنها دوبلهای بود که در جهان اسم و رسم داشت و برجسته بود. البته نمی گویم بعد از انقلاب، تواناییها کم شده بلکه فرصتها کم شده است. یعنی چگونه میتوانید یک سریال چینی یا کرهای را با فیلمی مثل برباد رفته مقایسه کنید؟ یا فیلمهایی مثل بینوایان، اسپارتاکوس و خوشههای خشم؟! تمام رمانهای برجسته جهان به صورت فیلم درمیآمد و در اختیار ما گذاشته میشد. درواقع آن فیلمها برای ما یک کلاس بود و دوبله را از فیلمها یاد گرفتیم. جای فیلم جنایت و مکافات داستایوسفکی و قهرمان رمان حرف زدن نیازمند دقت زیاد است تا یک فیلم کرهای که اصلا کارآکتر ندارند و فقط در فیلمها بزن بهادر هستند و با یک شمشیر یک قبیله را از بین میبرند! فیلمی که مرا مجبور کند کارآکتر را بشکافم، نیست. از من سوال می کنند اولین استادت کیست؟ همیشه گفتهام در نهایت احترام به عزیزانی که اولین بار دستمان را گرفتند ولی آنکه دوبله را از او یاد گرفتم، خودِ هنرپیشههایی بودند که به جایشان حرف زدم. به نظرم باید از خودِ هنرپیشه همه حس و حالات را بگیری و به خودش دومرتبه تحویل دهی.
در واقع شما یکبار دیگر نقش را بازی می کردید!
واقعا همینطور است و فقط حرکت نداشتیم والا ما آن نقش را بازی میکردیم. فقط روی چهارپایه نشسته بودیم و دیالوگ و اکران فیلم هم مقابلمان بود. به قول استاد مشایخی یکبار می گفت که من سالهاست کار دوبله شما را در استودیو میبینم اما هنوز نفهمیدم چه زمانی به دیالوگی که روی میز است نگاه می کنید و چه زمانی به هنرپیشه! که هر کار ظریفی که او انجام میدهد را به موقع با دیالوگها می گویید. گفتم: استاد این تجربه است و چشم ما دزد دیالوگ است. در یک لحظه دیالوگ را می قاپیم تا بتوانیم به درستی و به موقع تحویل دهیم. کار دوبله خیلی ریزهکاری دارد. برخی صحبتها بیرحمی و کملطفی برخی است. واقعا کار مشکلی است و جدال اینکه دوبله بهتر است یا صدای سر صحنه از زمانی شروع شد که گفتند برای فیلمهای فارسی، صدای سر صحنه مناسبتر است. طبیعی است، همه دوستان هم مطمئنا این را قبول دارند که صدای سر صحنه بهتر است اما ما چه گناهی کرده ایم؟ آن موقع میگفتند روی فیلمهای ما صدا بگذارید و ما میرفتیم، دعوت نمیکردند هم نمیرفتیم. فیلمهای آقای کیارستمی از اول همه صدای سر صحنه بوده است. بعد که امکانات و تجهیزات صدای سر صحنه آمد و وارد کردند خیلی خوب شد و ما هم مزاحمشان نمیشویم. شاید همین الان هم دوبله بتواند به خیلی از فیلمها کمک کند. مثلا بازیگری که فیزیک خوبی دارد اما صدای خوبی ندارد! اما الان این اتفاق نمیافتد و به فیلم ضربه میخورد. الان برخی از کارگردانان بعضی وقتها در فیلمهایی که بازیگران فیزیک مناسب و صدای نامناسبی دارند، صدای سر صحنه را میگیرند اما در عین حال دوبلوری که صدایش به آن نقش نزدیک باشد را در اختیار دارند که به جای او تقلید کرده و حرف بزند. الیته این اشکالی ندارد و دوبله در یک کشور لازم است، هم برای فیلمهای ساخت خود آن کشور وهم برای فیلمهایی که از کشورهای مختلف میرود و به زبان فارسی یا آن کشور باید دوبله شود. بعضی از منتقدین میگویند که باید انگلیسی باشد! شما انتظار دارید 75 میلیون جمعیت ایران انگلیسی بدانند! خیلی از ما زبان فارسی خودمان را نمیدانیم. فرض محال که واقعا محال است اگر این 75 میلیون انگلیسی بدانند در صورتی که با فیلم فرانسوی یا هندی یا آلمانی یا اسپانیایی مواجه میشوند باید چکار کنند؟ آیا باید تمام زبانها را بدانند؟ الان هم اگر دوبله جلوه آن زمان را ندارد، هیچ گناهی گردن جوانهای نازنین نیست، بلکه فیلم خوب نیست. شما نمیتوانید دوبلهای مثل بربادرفته پیدا کنید چون مثل آن فیلم در اختیار ما نیست.
اتفاقی که افتاده اینکه شاید آن زمان فیلم خارجی به جز تلویزیون، اکران سینما هم داشت و دوبله لازم تر بود اما الان اکران فیلم خارجی هم نداریم!
اشاره جالبی کردید. ببینید فیلمی مثل دکتر ژیواگو که آن موقع میآمد وقتی در اکران وسیع سینما قرار می گرفت و شاهکاری فیلمسازی را به تصویر میکشید، تماشاگر از منزل خود به نیت دیدن فیلم میآمد و هیچ کار دیگری نداشت و در سالن ساکت می نشست و تمام توجهاش هم به فیلم بود. درحالی که در تماشای خانگی گاهی بچههایش نق میزنند و گاهی هم به تلویزیون نگاهی میاندازد آن هم تازه نه آن فیلمها را. منظورم این است که این اشکالات که توسط برخی از دوستان خردهگیر عنوان میشود را به یاد بیاورید که از دوبله لارنس عربستان چه ایرادی میتوانید بگیرید؟ یا چه اشکالی از فیلمهای: ده فرمان یا شکوه علفزار آن زمان میتوانستید بگیرید؟ حتی مجلات سینمایی و منتقدین هم از دوبلهها بهبه و چهچه می کردند.
میگفتند که شما صدها کیلومتر جلوتر از فیلمسازی هستید که البته همینطور هم بود. اما اخیرا میخواهند گفت و گویی را پر کنند و بعضا از دوبله ایراداتی میگیرند.
اتفاقا برای دوبله فیلم فارسیهایی هم که در اوایل انقلاب دوبله میشد، صدای شخصیتی مثل ناصر ملکمطیعی یا بهروز وثوقی با شخصیت یکی شده بود و مردم فکر میکردند خودشان هستند. یعنی واقعا دوبله به فیلم شخصیت میداد. خیلی از بار فیلم روی دوش دوبله بود.اگر آقای اسماعیلی جای بیک ایمانوردی حرف نمی زد آیا او این معروفیت را آن زمان پیدا میکرد؟ اگر آقای جلیلوند از نظر صدا به کمک مرحوم فردین که بازیگر خوشتیپ و خوشصورتی بود، نمیرفت، فردین اینقدر محبوب میشد؟ یا به قول شما جناب ناصر ملکمطیعی که در قیصر چنان نقشی را بازی کرد یا در امیرکبیر نقش امیرکبیر را بازی کرد، بی انصافی نکنید ولی پرویز بهرام که به جای امیرکبیر حرف زد، لذتبخش بود. اینها بهانهگیری است و نباید چشممان را روی واقعیتها ببندیم. اتفاقا شاید خیلی هم باعث تاسف باشد که بخش زیادی از تنزل کیفیت فیلمهایمان به خاطر از دست دادن دوبله است. یعنی با از دست دادن دوبله، بخشی از کیفیت و تاثیر فیلمها را هم از دست دادیم. چون تاثیر صدای خوب، واقعا غیرقابل انکار است. الان همه صداها معمولی و بعضا بد است اما کسی هم به فکر دوبله نیست. آن زمان که بحث این بود که صدای سر صحنه مناسبتر است یا دوبله، یکی از بازیگران در مجله فیلم گفته بود که طبق قانون طبیعت، صدای هر کسی مناسبترین صداست برای او! من گفتم که این درست نیست اما آن دوست نازنین به من گفت که آیا مخالفی؟ پاسخ دادم که نه، طبق قانون طبیعت، مناسبترین صدا برای هرکس صدای خودش است اما وقتی او یک کارآکتر یا شخصیت دیگری شود، چطور؟ یعنی با کمک گریم و لباس و هزار ترفند سینمایی مثلا نقش گوژپشت را بازی کند. آن زمان دیگر صدای من برای خودم مناسب است و نه برای آن کارآکتر. مگر یک هنرپیشه انقدر توانایی داشته باشد که صدایش را بر اساس نقشش بتواند تغییر دهد. در فرنگ برای هر هنرپیشه براساس فیزیک و شخصیت و صدای هر کسی نقشآفرینی می کنند. سال ها پیش در یکی از مجلات خواندم که فلان کمپانی به فیلمنامهنویسانش گفته بوده که از آقای براندو چند سال است که فیلم نگرفتهایم. یک فیلمنامه براساس شخصیت اکنون خودِ مارلون براندو بنویسید! آنجا صدای خودش مناسب است چون براساس شخصیتی که دارد یک فیلمنامه نوشتهاند. اما مثلا نقشی به آقای آنتونی کوئین بدهند که گوژپشت نوتردام را هم بازی کرده است و گریم وحشتناکی داشت اگر او نتواند صدایش را مناسب آن کارآکتر کند، طبیعی است که دوبلوری به جایش می گذارند و اشکالی هم ندارد.
داود میرباقری هم در سریالش بعضی صداها را دوبله کرده بود.
بله، در خیلی از سریالها صدا را عوض کردند. پس این اشکالی ندارد و دوبله جایگاه خودش را دارد و فیلمسازی هم جایگاه خودش را. بعضی از صداها در فیلمهای ایرانی یخ میزند... چطور هنرپیشه را گریم میکنید، پس گریم هم بد است؟ واقعا در یکی از فیلمها با کمک گریم نقشی به هنرپیشهای دادند که بازی کرده است. فرض کنیم آن گریم هم برای آن کارآکتر مناسب بوده است ولی صدایش واقعا آزاردهنده است. به هر حال از این موارد هست و خودِ هنرپیشه صدایش حتی به خودش هم نمیخورد اما وقتی با گریم به صورت مرد تنومند و باوقاری درمیآید، صدا باید به کمکش برود. تنها حرف درستی که شنیدم حرف آقای مخملباف بود که گفت: همانطور که گریم و لباس به کمک یک هنرپیشه میرود، چه اشکالی دارد که صدا هم به کمکش برود.
درواقع دوبله، گریم صداست!
آفرین، مثال قشنگی بود.
آیا کارآکتری بوده است که همیشه دوست داشتید، صحبت کنید؟
ـ واقعا نه، چون من انواع و اقسام نقشها را گفتهام. من نقشهای مختلفی را گفته ام و همه نقشها را هم دوست داشته ام. خوشبختانه صدای من به لطف خدا به گونهای است که توانایی درآوردن صداهای مختلف را دارم. مثلا آلبرتو سوردی مرحوم استاد سرشار از ایتالیا جای ایشان حرف میزد و بعد از اتمام دوبله ایتالیا چند فیلم از آلبرتو سوردی به ایران آمد. من عین صدای خودش را که پیرمردی بود در سن 26 سالگی درآوردم به صورتی که قابل باور برای کسی نبود. حتی برایتان بگویم باور نمیکنید جای یک پیرزن هم سرتاسر فیلم: جی حرف زدم! البته بیشتر نقشهای جوانان آرام را دوست داشتم اما از گفتن نقشهای منفی هم رویگردان نبودم. مثلا فیلم: درکمال خونسردی، جای جوانی حرف زدم که آدم فوقالعاده بدی بود. از یک خانواده پیر که یک دختر جوان داشتند، کمک خواست و از آنجا که طینت بدی داشت نسبت به دختر خانواده کنجکاو شد و مادر و پدر پیر دختر را با اسلحه کشت تا بتواند به دختر تجاوز کند. یعنی یک آدم قصیالقلب که جای او هم حرف زدم اما زیاد دوستش نمیداشتم و فقط جای او حرف زدم. همانطور که گفتم من و امثال من دوبله را از هنرپیشهها یاد گرفتیم، سعی می کردم طینت بدجنسی این آدم ها را در صدایم بگنجانم. ولی فرض کنید درشکوه علفزار یا آقای عمرشریف طور دیگری حرف زدم. نقشهایم فرق میکرد و بیشتر این تیپها را دوست داشتم و خودِ مدیران دوبلاژ با توجه به شناختی که از صداهای ما دارند، ما را انتخاب می کردند. مثلا یک نقش به من و نقش دیگری به والیزاده یا سعید فخاری یا میرکریمی براساس جنس صدایمان و کارآکتر هنرپیشه میدادند و انتخاب میکردند. حالا متاسفانه این ملاحظات در دوبله کمتر میشود ولی اصل و اساس این است که فیلم خوب نمیآید. تماشای فیلم در کادر تلویزیون با اکران سینما خیلی فرق می کند. تماشاگر آن زمان که به سینما میرفت در سکوت بود و اگر یک نفر هم پچپچ میکرد او را دعوت به سکوت میکرد اما در خانه که هر کسی کار خودش را میکند و صدای ظرف شستن و بشقاب میآید و نگاهی هم به فیلم میکند! این است که جوانان الان به هیچوجه گناهی ندارند. خیلیها هم آمدهاند و دوبلورهای خوبی هم شدهاند.
اما قبول دارید که صداهای ماندگار در دورههای الان خیلی کم است!ً نسل شما خیلی از صداها داشت و تقریبا میتوان گفت که همگیتان به نحوی صدایتان منحصر به فرد و خاص و تک بوده است.
طبیعی است. این نکته را قبول دارم و درست می گویید. یک دوبلور حرفهای که صداشناس است باید از بین 100 نفر 10 را انتخاب کند و کنجکاوی کند که چه صدایی ماندگار میشود اما الان متاسفانه این اجازه را به انجمن ما نمیدهند و خودشان میبرند و میدوزند. صداها را ما انتخاب نمی کنیم خودِ سازمان یا هر استودیویی انتخاب صدا میکند و میخواهد که تعلیمشان دهیم! درحالی که ما نمیتوانیم صدا را با تعلیم عوض کنیم. ما میتوانیم بگوییم که این کار را بکنید اما جنس صدا را نمیتوانیم تغییر دهیم. مثلا صدای آقای جلیلوند را نمیتوان در بین افرادی که بعد از انقلاب آمدند، پیدا کرد. صدایی مانند صدای جلیلوند نیست. صدایی مانند صدای خسروشاهی و والیزاده و سعید مظفری و اسماعیلی نیست. آنها قدرتی در دوبله و نقشها داشتند که فراموششدنی نیست. این کمی بی انصافی است هر چند هرچه بنویسید، مردم هنوز تائید میکنند.
آخرین فیلم یا سریالی که دوبله کردید، چه بوده است؟
ـ جای آقای رابین ویلیامز در فیلم بیداری یا بیخوابی»که با آلپاچینو بازی میکرد، دو نقش بود. دو، سال قبل از اینکه صدایم دچار مشکل شود.
الان دقیقا چند وقت است که دیگر کار نمیکنید؟
ـ درست از آذرماه سال 1393 تا الان. البته یک فیلم در اردیبهشت و خرداد1394 به نام از دست رفته، که آقای رابرت ردفورد با یک قایق و دریا در فیلم حضور داشت که دچار حادثه شده بود و قایق وسط دریا سرگردان بود. او در فیلم مسن بود و گفت و گو نداشت جز یک سکانس خیلی کوتاه. صدای من برای خاطراتی که او به صورت کتاب مینوشت، مناسب بود. به تلویزیون رفتم و هرچه اصرار کردم که صدایم دیگر مناسب نیست اما نپذیرفتند و این آخرین فیلم من بوده است.
سراغ دیدنیها برویم که با صدای شما به حس کودکی و برنامه دیدنیها رفتیم. آن برنامه چگونه شکل گرفت و چطور مجری برنامه شدید؟
در استودیو جام جم فیلمی به نام ارثیه فامیلی را دوبله می کردم. جناب آقای میرزاده تهیهکننده دیدنیها به آنجا آمد و یک ربع از من وقت خواست. زمان استراحت ناهار با ایشان گفتگو کردیم و توضیح داد که چنین برنامهای دارم و یکی، دو ماه است روی شما زوم کردهام که اجرای این برنامه را به شما بسپارم. البته من در جوانی در 7، 8 فیلم بازی کرده بودم و از دوربین نمیترسیدم. درمورد برنامه توضیحاتی داد و با توضیحات او احساس کردم که برنامه بدی نمیشود. دهه 60 و 70 و کوران جنگ بود و من پذیرفتم و به دعوت ایشان مجری برنامه شدم. خوشبختانه برنامه مورد توجه قرار گرفت و در آن سالها واقعا یکشنبهها خیابانهای تهران خلوت میشد. چون زمان جنگ بود و امکانات امروزی هم نبود و ماهواره و اینترنت و ویدئو نبود. همیشه گفتهام واقعا زحمت آقای میرزاده به عنوان تهیه کننده را نباید فراموش کرد. من هم از تجربه دوبلوریام استفاده میکردم و روی آیتمها در لحظه مواردی را بداهه می گفتم که تجربه دوبلوریام بود. به همین سادگی دعوت ایشان را پذیرفتیم و مجری هم شدم.
متنها را خودتان مینوشتید؟
نه، نویسنده داشتیم و جز صحنههایی که بداهه گویی میشد بقیه را نویسنده مینوشت. البته پلاتوهای کوتاه را براساس آیتمی که پیش رو داشتیم، میگفتم.
با توجه به اینکه این برنامه اینقدر موفق و پربیننده شد، چرا کار اجرا را به آن صورت ادامه ندادید؟
دوست نداشتم. چنان دیدنیها مورد توجه قرار گرفت که فکر میکردم هر برنامهای اجرا کنم، دیگر مثل آن نمیشود بنابراین همین در نوستالوژی مردم بماند. واقعا هم پیشنهاد میشد ولی دیگر نپذیرفتم. حرفه اصلی من دوبله است و در رادیو هم برنامههایی داشتم و اینها را محک میزدم. حتی بعد از انقلاب هم فیلمهای: راز گل شببو و زنگ اول را بازی کردم ولی زیاد علاقهمند نبودم. هنوز که هنوز است با اینکه سن و سالم و موهایم به سپیدی رفته است مردم میگویند که ما را یاد جوانیهایمان میاندازی. برنامه دیدنیها در ماهوارههای مختلف نمایش داده شد و نسل جوان هم در خاطرش مانده است. هنوز هم از سفره دیدنیها بهره مندم چرا بروم و مجری شوم؟! ذاتا اجرای برنامههای کُمیک را نمیتوانم، اینکه بخواهم بخندانم در توانایی من نیست. این برنامه اولین برنامهای بود که به عنوان مجری جلوی دوربین بودم پس بهتر است که آخرینش هم باشد. هنوز هم از برکت آن برنامه در مردم هستیم و مورد محبتشان واقع میشوم.
راستی بیماریتان چه بوده؟
خیلی ناگهانی و ساده. یک روز صبح در رادیو استان البرز برنامه داشتم، تا لحظهای که میخواستم با سرویس به رادیو بروم با هیچکس حرف نزده بودم، سوار ماشین شدم و خواستم که جواب سلام راننده را بدهم، دیدم که نمیتوانم. آقای افتخاری(راننده) تعجب کرد و پرسید که آقای مقامی تیپ گرفتهای؟ گفتم نه واقعا نمیتوانم. با به یادآوردنش حالم دگرگون میشود. راننده گفت که بهتر است به رادیو نرویم و سریعا مرا به بیمارستان قائم رساند و دکتر بعد از ویزیت دستور بستری شدن مرا صادر کرد. راننده هم با رادیو تماس گرفت و اطلاع داد که برای مقامی مشکلی پیش آمده است و برنامه زنده را به فرد دیگری بدهید تا اجرا کند. در رادیو هم اعلام کردند که متاسفانه برای آقای مقامی مشکلی پیش آمده و نمیتواند بیاید و آن روز یک خانم برنامه را اجرا کرده بود. چون در پخش زنده رادیو این خبر اعلام شد حدود نیم ساعت بعد همه بچههای رادیو حتی جناب دکتر ترکاشوند، شهردار کرج به بیمارستان آمدند و سفارش کردند. یک لحظه این مشکل را پیدا کردم که ظاهرا سکته مغزی بود. دکتر به من گفت که خدا مرا خیلی دوست داشته است. گفتم اگر دوست داشت که اینطوری نمیشدم! گفت که باید از آقای راننده تشکر کنی چون اگر نیم ساعت دیرتر میرسیدی معلوم نیست چه اتفاقی برایت میافتاد و ممکن بود یک سکته کامل که منجر به از کارافتادن دست و پا میشد، برایت رخ میداد. به موقع رسیدی و تنها روی صدایت اثر گذاشته است که یواشیواش از بین خواهد رفت. بعد از یکی، دو ماه آرام آرام توانستم حرف بزنم اما الان هنوز اثرش مانده است و دکتر میگوید دوره درمان و استفاده از قرصهایت که تمام شود، صدایت هم خوب خواهد شد. سکته مغزی در یک لحظه میآید اما وقتی بخواهد خارج شود، طول میکشد. گویا راننده با این مسئله آشنا بود و مرا سریعا به بیمارستان رساند. به بیمارستان که رسیدم دکتر کشیک مرا ویزیت و بستری کرد. آقای ترکاشوند، شهردار که به دیدار من آمد سفارش کرد که آقای مقامی مالِ خودش نیست و متعلق به هفتاد میلیون جمعیت ایران است. (البته به گفته ایشان) آنی و بلافاصله قرص دادند و سرم وصل کردند و یک سال است که نتوانستم از این صدا بهرهای در کار ببرم.
از خانوادهتان بگویید
من فقط یک دختر دارم که همراه دو فرزندش در فرانسه زندگی میکند. همسرم، خانم هاشمپور دوبلور بسیار معروف و شناختهشدهای است. من و ایشان در همین آپارتمان زندگی میکنیم. خواهرم در سعادت آباد تهران ساکن است و گاهی به ما سر میزند.
الان که کار نمیکنید، زندگیتان از چه راهی می گذرد؟
به هر حال میگذرانیم. با لطف بعضی از ارگانها میگذرانیم.
دوست داشتیم که خدمت خانم شما هم میرسیدیم
ـ ایشان 10 الی 15 سال است ک دوبله را کنار گذاشته حتی برای مختارنامه دعوت شد که تکنفری جای خانم پروانه معصومی و شخصی دیگر حرف بزند اما قبول نکرد. دیگر در لاک خودش رفته و به هیچ وجه مصاحبه نمیکند. حتی در خانه هم بیشتر در لاک خودش است. حتی دکترم پیشنهاد داده که او را نزد روانپزشک ببرم اما قبول نمیکند .من هم سکوت کردهام و دیگر چیزی نمیگویم.
صحبت خاصی باقی مانده است؟
بالاخره ما هم یک مقدار به سینما وارد هستیم و مونتاژ و زاویه دوربین و لنز را میشناسیم و فیلمی که مشکل دارد را میفهمیم. بچههای دوبله 50 سال است که فیلم میبینند و از هر فیلمی یک ذره هم یاد گرفته باشیم، کافی است. ممنونم از خوانندگان شما و مردم که هنوز محبت دارند. اگر این تنهایی برایم قابل تحمل شده است فقط به لطف مردم و لطف شماست و در وهله اول لطف خداوند. محبت مردم ما را نگه داشته است ولی سخت است. کسی که بیش از نیم قرن فعالیت کرده است. من 18، 19 ساله بودم که به صورت حرفهای وارد دوبله شدم. متولد 1320 هستم و واقعا بیش از نیم قرن با صدایم برای مردم کار کردم. تحمل یکباره گرفتن این صدا از من کمی سخت است. دلم برای فضای استودیوها تنگ شده است. دلم برای جمع بچههایی که با هم بودیم، تنگ شده است ولی هرچه خدا بخواهد.
انشاءالله بازهم کار میکنید و الان هم صدایتان خوب است و سرحال هستید
انشاءالله جوانهایی که دراین کار آمدند، موفق باشند و من دست همهشان را میبوسم. جوانهای نازنینی هستند که محبت دارند ولی اگر ایرادی متوجه آنهاست باید اول به این نکته اشاره کنیم که فیلم خوب دیگر نیست.
منابع: خبرگزاری ایسنا و سایت بانی فیلم
برای شروع گفتگو و چت با همکاران ما، بر روی نام آنها کلیک کنید. در صورت ضرورت، به آدرس زیر ایمیل ارسال نمایید: info@artmag.ir