● محل تـولد: تهـران
زندگینامه، آثـار و سوابق هنری
وی با شرکت در کلاسهای طراحی و نقاشی آیدین آغداشلو، در سال ۱۳۶۳، علاقه خود به هنر را به طور جدی، پی گرفت. در سال ۱۳۶۸، سفالگری را نزد عبدالله مهری آموخت در سال ۱۳۷۶ مجسمهسازی را نزد فیاض آغاز کرد و نزد شهابی ادامه داد. در چهارمین جشنواره هنرهای تجسمی فجر، فیلمی از زندگی وی، با عنوان رویاهای سنگی به نمایش درآمد. او تا به حال از موادی چون گل، سنگ، برنز، پاپیه ماشه و غیره، برای ساخت مجسمههایش استفاده کرده است. وی در سالهای اخیر بیشتر فعالیتهایش را روی تکنیک سنگ متمرکز کرده و معتقد است که تکنیک سنگ را بر دیگر تکنیکهای مجسمهسازی ترجیح میدهد. در واقع او یکی از مجسمه سازانی است که در رشتهٔ سنگ فعالیت مستمر داشته و تابه حال نمایشگاههای مختلفی از آثار او برگزار شده است. وی مؤسس نگارخانه الهی و آموزشگاه آزاد هنرهای تجسمی کانون هنر در شهر رشت میباشد. سبک مجسمه سازی نادره حکیم الهی فیگوراتیو است. دغدغه او حالات انسانی است و چون فیگور نخستین بیان انسانی است به همین دلیل روش فیگوراتیو را انتخاب کرده است. کارهای او بسیار خلاصه و آبستره است و تنها زمانی از ارایه جزئیات در اثر بهره می گیرد که به مفهوم کلی اثر کمک کند. تلقی وی این است که پیکر انسان، بار احساسی را بر دوش میکشد که هیچ فرم دیگری نمیتواند به اندازه آن تفسیرگرش باشد. او او همسر حمید علیدوستی (ملی پوش سابق و گلزن مشهور تیم ملی، دارای مدرک A مربیگری آسیا و سرمربیگری در ردههای مختلف ملی با سابقه مربیگری در تیم های سایپا، پیکان و تیم ملی نوجوانان امید ایران) و مادر پویان علیدوستی و ترانه علیدوستی، بازیگر معروف سینما است.
آثـار
– ۱۳۹۵ – سردیس دکتر محمدعلی مجتهدی گیلانی، بنیانگذار دانشگاه صنعتی شریف
– ۱۳۹۵ – سردیس سرلشکر شهید موسی نامجو، وزیر دفاع جمهوری اسلامی ایران
– ۱۳۹۵ – سردیس دکتر محمود بهزاد، پدر زیستشناسی نوین ایران
– ۱۳۹۵ – سردیس پروفسور مجید سمیعی، جراح برجسته مغز و اعصاب
– ۱۳۹۵ – سردیس فریدون پوررضا، خواننده و موسیقیدان نامدار گیلان
– ۱۳۹۵ – سردیس محمدحسین امین الضرب، پدر برق ایران
نمـایشگاههای انفرادی
– ۱۳۷۸ – مجسمههای گلی – نگارخانه سعد آباد
– ۱۳۷۸ – مجسمههای سنگ و گل – نگارخانه نیاوران
– ۱۳۸۰ – هفتاد اثر هفت هنرمند – نگارخانه سعد آباد
– ۱۳۸۲ – ماسکهای کاغذی – نگارخانه خاک
– ۱۳۸۲ – فیگورهای سنگی – نگارخانه آتبین
– ۱۳۸۲ – مجسمههای سنگ و برنز – نگارخانه گلستان
– ۱۳۸۷ – رویاهای زمینی – خانه هنرمندان ایران
– ۱۳۸۷ – نمایشگاه the International Onggi Competition – اولسان کره
– ۱۳۸۷ – نمایشگاه Online Art Scope – بازل سوئیس
– ۱۳۸۸ – چار هیکل رهای کاغذین و تندیسهای برنز – خانه هنرمندان ایران
– ۱۳۸۸ – مجسمه ها – نگارخانه گلستان
– ۱۳۸۹ – مجموعه آثار – نگارخانه شهرکتاب مرکز
– ۱۳۸۹ – آرت اکسپو – خانه هنرمندان ایران
– ۱۳۸۹ – صد اثر صد هنرمند – نگارخانه گلستان
– ۱۳۹۰ – حمایت از زلزله زدگان ژاپن – خانه هنرمندان
– ۱۳۹۰ – سایهها – نگارخانه جرجانی
– ۱۳۹۱ – جغدها فرشتهها پرندهها – باغ فرمانفرمایان
– ۱۳۹۱ – هفت نگاه – نگارخانه نیاوران
– ۱۳۹۱ – صد اثر صد هنرمند – نگارخانه گلستان
– ۱۳۹۲ – هفت نگاه – نگارخانه نیاوران
– ۱۳۹۳ – هفت نگاه – نگارخانه نیاوران
– ۱۳۹۴ – صد اثر صد هنرمند – نگارخانه گلستان
– ۱۳۹۴ – جشنواره مجسمههای شنی فورش – ساحل منطقه آزاد انزلی
– ۱۳۹۴ – هفت نگاه – نگارخانه نیاوران
– ۱۳۹۶ – صد اثر صد هنرمند – نگارخانه گلستان
– ۱۳۹۶ – مجموعه پناهنده (نقاشی) نمایشگاههای گروهی – نگارخانه سایه
– ۱۳۹۶ – یک از هزاران – نگارخانه الهی
تاسیس نگـارخانه الهی
در خیابان تختی رشت، در همان امتداد که مغازه های لوستر فروشی با نورافشانی به جلوه می آیند؛ در انتهای کوچه، بن بست شادمان و در خانه ای زیبا که آرامش بر فضای آن حاکم است؛ نگارخانه جدیدی افتتاح شده است. به گفته نادره حکیم الهی، راه اندازی و آغاز فعالیت نگارخانه الهی، در راستای حمایت هر چه بیشتر از هنرمندان است. وی می گوید: نمایشگاه نقاشی استادان برتر کشور، مجموعه کوچکی از هزاران هنر فاخر ایرانی است که در تلاش هستیم در سال های آینده، مجموعه های جدیدی از “یک از هزاران” را در نگارخانه الهی برپا کنیم. وی با بیان اینکه هنرمند، یکی از پایه های اصلی فرهنگ کشور است، تصریح کرد: در تلاش هستیم تا با همکاری مسئولان و متولیان امر، بیش از گذشته، شاهد شکوفایی فرهنگ و فعالیت های هنری استان گیلان باشیم. حکیم الهی در ادامه با بیان اینکه هنرمندان به عنوان یکی از ستونهای اصلی فرهنگ یک جامعه، در درجه اول نیازمند داشتن مکانی مناسب و درخور برای ارائه و نمایش آثار خود هستند، یادآور شد: نگارخانه ها، فضایی خلاق برای رویارویی هنرمند و مردم و بستری مناسب در راستای ایجاد ارتباط مستقیم با مخاطبان است. به گفته این هنرمند، توجه به ایجاد فضاهایی مناسب جهت ارائه آثار هنری حائز اهمیت است، زیرا تنها راه حفظ و اشاعه فرهنگی است.
نگارخانه الهی، پلی بین هنرمندان گیلان و سایر استان ها / رونمایی از سردیس مشاهیر گیلان در منطقه آزاد انزلی در آینده نزدیک
نادره حکیم الهی طی مصاحبه ای گفت: سالها در تهران زندگی کردم و به مدت چهار سال است که در گیلان ساکن هستم. با توجه به فضای مستعد و مناسب در گیلان، مکانهایی که جوابگوی تقاضای فرهنگی مردم باشد موجود نیست. نگارخانهها بد نیستند اما می توانند فعال تر باشند. در ابتدای امر به فکر تاسیس نگارخانه نبودم و یک آموزشگاه هنرهای تجسمی و کلاس های حجم را برپا کردم. این نیاز در سطح استان گیلان است که فعال باشد و با بیرون از گیلان در ارتباط باشد. به دو دلیل نگارخانه الهی را تاسیس کردم. ابتدا به این منظور که پلی ارتباطی بین گیلان و تهران و سایر استان ها باشد و دوم اینکه انگیزه لازم برای حمایت مادی برای بچههایی که در نگارخانه شروع به فعالیت می کنند و آثار ارائه می دهند وجود داشته باشد. کار فرهنگی دغدغه ذهنی من بوده و این ایده گسترش پیدا کرده است. سیاست کاری ما این است که در سطح استان گیلان؛ هنرمندان نقاش بسیار زیادی هستند که در این حیطه مشخص و معروف هستند و در تهران نمایشگاه برگزار کردند و روی ارائه کارهایشان دقت نشده است. همچنین هنرمندان تهران نیز می توانند آثارشان را در نگارخانه الهی به نمایش بگذارند. از طرفی تماشای آثار اساتید و هنرمندانی چون: ایران درودی و استاد محجوبی، برای جوانان مایه دلگرمی است که اگر جوانان هم زحمت بکشند و استقامت داشته باشند نتیجه خواهند گرفت و هنر نیز از این قاعده مستثنی نیست.
برنامه های آینده نگارخانه چیست؟
اولین برنامه بعدی نگارخانه دورهمی کوچکی به مناسبت شب یلدا و گفتوگو با یکی از اساتید خواهد بود. زیرا نگارخانه یک مرکز فرهنگی است و مرکز فرهنگی علاوه بر ارائه آثار فرهنگی باید تداوم دهنده فرهنگ آن جامعه باشد. برای جشن های خاص سال، برنامههایی را در نظر داریم . همچنین برنامه های فرهنگی پنج شنبه های کانون که البته بخشی از آن به کانون هنر مرتبط است. اما از آنجایی که در یک محل هستیم سیاست های کاری نگارخانه و کانون در کنار هم پیش می رود. این نگارخانه با نمایشگاه نقاشی آعاز به کار کرده است؛ اما به نظرم نگارخانه ای که در بحث هنرهای تجسمی کار می کند، درست نیست برای خود محدودیت قائل شود و فقط شاخه ای از هنر را ارائه دهد. من مجسمه ساز هستم، هنر تجسمی در زمینه حجم در ایران فعال نیست. البته اگر در بحث نقاشی پیش برویم؛ چه در گیلان و چه در کل ایران، افراد فعال زیادی وجود دارند تا دیگر شاخه های هنری؛ اما هیچ محدودیتی برای برگزاری نمایشگاه نداریم. اگر بخواهیم کار هنری انجام دهیم صحیح نیست که دوباره به مرکز برگردیم، در حالی که در جنوب تهران در خیابان سه گالری وجود دارد.
مجموعه یک از هزاران، امسال انتخاب ۱۰۰ درصدی نبوده و براساس آنچه می توانستیم انتخاب کردیم که مجموعه خوبی شد. در این نمایشگاه از آثار سه پیشکسوت مطرح چون: ایران درودی ، محمود زنده رودی و استاد محجوبی، از خطه گیلان، آثاری ارائه شده است. در کنار آن، از آثار تعدادی از هنرمندان شناخته شده گیلانی و تعدادی از هنرمندان جوان تهرانی برای نمایش رونمایی شده است. برنامه بلند مدتی داریم و در سال های آینده فراخوان کشوری می دهیم و “یک از هزاران” را هر سال بهتر از سال قبل برگزار می کنیم.
رونمایی از سردیس مشاهیر گیلان در منطقه آزاد انزلی
حکیم الهی که ۵ سردیس مشاهیر در منطقه آزاد انزلی از جمله آثار او محسوب میشوند، درباره کارهای آینده خود گفت: در حال حاضر مشغول کار بر روی سردیس ۵ نفر از مشاهیر گیلان هستم که برای دهه فجر و یا بعد از آن در منطقه آزاد رو نمایی خواهد شد.
مجموعه پنـاهنده
این مجموعه شامل ۱۰ تابلو بود که برای اولین بار، در نگارخانه سایه به نمایش درآمدند. نادره حکیم الهی، در مورد این مجموعه نقاشی گفته است: کارهای این مجموعه، نتیجه برخورد اولیه من با این حجم از درد و حرکت جمعی حاصل از آن بود، هر چند که مهاجرت پناهندگان همچون پرندگان گروهی انجام میگیرد. پناهنده این مجموعه، هیکل انسانی واحدی است که ایفاگر نقشی دردناک در سناریویی سرشار از ترس و خشونت است. روی سیاه جنگ را همه میشناسیم اما تابلوهای این مجموعه گاه از امید به فردایی دیگر سخن میگوید از غریزه بقا در حرکتی جمعی برای فرار از نابودی و قساوت و بیرحمی، از میل رهایی، از رفتن، رسیدن، ماندن و شروع نو میگوید. مجموعه پناهنده، شاید از انسانهایی سخن میگوید که در نتیجه زیاده خواهی همنوع خود درمییابند، گذشته خوابی تیره و آینده امکانی نامحتمل است و تنها حقیقت موجود قدمی است که رو به جلو برداشته میشود. برهنه و تنها رو در روی نیستی و بر لحظه اکنون هرچند در هراس مرگ، هرچند به قیمت رفتن و فراموشی.
مصاحبه
مجسمه سازی عشق و حوصله میخواهد
من نادره حکیم الهی. خوشحالم از جایی که هستم و از خانوادهای هستم که هنر و فرهنگ دغدغه اصلیشان بوده حتی زمانی که هنر محل و مجال حضور نداشته است. من چهار خواهر و یک برادر دارم که آدمهای موفقی هستند. من و خواهرم، به هنر علاقهمند بودیم. هر دو، هنر را به شکل حرفهای دنبال کردیم. خواهرم به موسیقی روی آورد و من به حجم. مثل همه بچهها نقاشی میکردم اما نخستین بازخورد نقاشیهای من جالب بود. خواهر بزرگم میگفت: نادره چیزهایی میکشد که اول آدم نمیداند چه چیزی است اما بعد متوجه میشود که چه اتفاقی افتاده است. هنر تا سالها بعد برای من موضوعی جدی نبود. اما همیشه دستهای من هویتی جدا از تمام بدنم داشتند. بهترین بافتنیها، آشپزی لذیذ و شاگرد اولی در کلاسهای هنرهای دستی، محصول جدایی دستهای من از خودم بود. تا اینکه سی سال پیش مستندی در تلویزیون دیدم که روحم را تسخیر کرد و امانم را برید و من در عالم مادی بیامان شدم. مردی در برهوت کویر، روی برگهای خرما نشسته بود و سفالگری میکرد و من با چرخ سفالش چرخیدم. انگار روح من در دستهایش بود. احساس غریبی داشتم. در دستهایم نیازی را احساس میکردم. این هم گذشت. و من همچنان زن خانهداری بودم که دو بچه داشت و از صبح تا شب دغدغهای غیر از راحتی بچه هایم نداشتم. همیشه سعی میکردم اعتماد به نفس بچهها را بالا ببرم. اما دیدار چرخ سفال و حصیر خرما، روی روح و روانم سنگینی میکرد. رؤیاهای انسان، آدمهای لازم را سر راه قرار می دهند. کافی است فقط خوب ببینی. روزی با خانمی آشنا شدم که با دوستش به کارگاه سفال می رفت و تعریف کرد که جایی میرود که با گل کار می کنند. سال ۱۳۷۴ بود و دوباره چرخ مرد سفالگر در سرم میچرخید. فهمیدم مادهای به نام سیلیکون است که بعد از قالبگیری می توان آن را کشید و از کار جدا کرد. این برای من کم از جادوگری نداشت. پنجرهای رو به رؤیاهایم باز شده بود.
منظورتان دفرماسیون بعد از قالبگیری است؟
بله. از وی خواهش کردم یک بسته گِل برای من بیاورد. و همان بسته گل مرا به خاک وابسته کرد. شاید هم به خاک سیاه نشاند.
البته این خاک سیاه آدم را رو سفید میکند.
من بدون آموزش یک سر کوچک درست کردم و بعدها که مجسمه ساز شدم سردیسهای کوچکی با نام رؤیابینان ساختم. آنقدر بیتوجهی شد که یک روز نخستین رؤیابین را با غیظ دور انداختم اما سالها بعد سری کامل رؤیابینان را بر اساس همان ایده خام اولیه دوباره ساختم. در آن دوره کمی افسرده بودم. بچههایم بزرگ شده بودند و من وقت زیادی داشتم انباشت انرژی اذیتم میکرد. شماره حاج مهری سفالگر و مرحوم فیاض را پیدا کردم و چرخ سفالگری من با کلاسهای حاج مهری چرخید.
شما از مواد سفالگری و حجم سازی ماده دلخواهی دارید؟
من سنگ تراشم و اوایل فکر میکردم سنگ را بیشتر دوست دارم. سنگ مجال خروج ذهن از کار را نمیدهد. ابزار سنگ تراشی خیلی خطرناک است و اگر در لحظه کنار سنگ حضور نداشته باشید اتفاق لازم نمیافتد. الان تعصب خاصی روی هیچ مادهای ندارم؛ نقاشی هم میکنم. دو سال نزد آیدین آغداشلو اصول اولیه طراحی و نقاشی را آموزش دیدهام. این به قبل از اقامت ما در آلمان به خاطر شغل همسرم برمیگردد. حالا با مدیوم حجم با مواد مختلفی مانند فایبرگلاس، برنز، آهن، و… کار میکنم. ترجیح میدهم به همه مواد دست بزنم و با هر مادهای که همخوانی بهتری با اندازه و مفهوم ایده تناسب دارد کار کنم.
به نظر شما کدام ماده، وسعت بیشتری را درون خود دارد؟
آب. کارهایی دیدهام که آب و نور در آنها حضوری جدی دارند. از نظر بصری هر مادهای که حرکتی ایجاد کند وسعت دارد.
کدام ماده درهم تنیدگی بیشتری دارد؟ سنگ یا چوب یا اپوکسی یا آهن؟
سنگ پیوستهتر از هر چیز دیگری است.
شما به شکل تجربی مجسمه سازی می کنید یا آکادمیک؟
من تجربی مجسمهساز شده ام. از سال ۱۳۷۶ شروع به کار کردهام و از سال ۱۳۷۷ تکنیکم سنگ شده است. استادم در مجسمه سازی استاد فیاض است.
آیا به نقاشی یا دیگر هنرهای تجسمی هم گرایش داشتهاید؟
استاد من آیدین آغداشلو است همچنین مدتی به سفالگری هم پرداخته ام.
استقبال مردم و منتقدان از نمایشگاه آخرتان چگونه بوده است؟
استقبال زیاد شده است. مردم بارها به من گفتهاند با آنکه اطلاعات و شناخت چندانی از مجسمه سازی ندارند، اما با آثارم ارتباط برقرار می کنند و با حوصله و دقت به آنها نگاه می کنند. عده ای از دانشجویان و عکاسان برای عکسبرداری به نگارخانه می آیند، و برخی از آنها نکاتی را درباره کارهایم یادآور شده اند که خودم هم از آن بی اطلاع بودهام. بنابراین خیلی خوشحال می شوم از اینکه با مردم درباره آثارم گفت وگو می کنم.
وضعیت مجسمههای سنگ و برنز در ایران چگونه است؟
به دلیل هزینهبر بودن و سخت بودن تکنیک سنگ و برنز، هنرمندان کمتری وارد این رشته هنری می شوند. این هنر نیاز به فضای باز و کارگاه وسیعی دارد تا از مزاحمت مردم به دور باشد و هنرمند آزادانه بتواند مجسمه اش را بسازد. پیدا کردن سنگ و حمل آن و نگهداری از مجسمه و زمانی که صرف تولید یک مجسمه سنگی میشود، همه باعث میشود این هنر خیلی سخت شود یک کار سنگ از دو ماه تا ۶ سال وقت میبرد و این باعث می شود که هنرمند نتواند به کار دیگری برای تامین مخارج زندگیاش برسد. به همین دلیل در کشورمان افراد کمتری امکان مجسمه سازی سنگ و برنز را پیدا می کنند. متاسفانه دولت هم از طبقه هنرمند حمایتی نمی کند و ما نیز از این موضوع بی نصیب نمانده ایم.
چه کسانی میتوانند وارد این هنر و حرفه شوند؟
خیلیها دوست دارند به این کار بپردازند، اما استعداد و توانایی این کار را ندارند. علاوه بر اینها صبر و شکیبایی و عاشق بودن نیز در بودن و ماندگاری در این هنر اهمیت دارد. پرداختن به سنگ حوصله زیادی می خواهد، آدم کم حوصله از عهده این کار برنمی آید. متاسفانه افرادی بودهاند که توانایی و استعداد داشتهاند اما به دلیل نداشتن بضاعت مالی به سراغ هنر دیگری رفتهاند. امیدوارم مردم همچنان به دیدن نمایشگاهم بیایند. من دوست دارم تا از نزدیک با واکنش و نقد و نظرهای مردم آشنا بشوم و از زبان آنها شاهد اتفاقاتی باشم که در آثارم رخ داده و خودم از آن بی اطلاعم.
در کارهایتان مجسمههایی با ابعاد مختلف وجود دارد اما ظاهراً مجسمههای کوچک علاقهمندی اصلیتان است؟
من حجم دلخواهم حجمی است که در دستم جا شود تا انگشتانم تسلط بیشتری داشته باشند. کارهای کوچک، اتود کارهای بزرگ هستند. انگار نطفهشان در دستم بسته میشود بعد بزرگ میشوند. بزرگ شدن این مجسمهها بیشتر محصول تکنیک است. این اتودها را دوست دارم و حتی زمانی که پول لازم داشتم آنها را نفروختم، کادو هم نمیدهم. در واقع فکر میکنم انسان و حالات انسانی که او را به کمال راهنمایی میکند و پیچ و خمهای این راه آن اتفاق عزیز است. پیکر انسان بار احساسی را بر دوش میکشد که هیچ فرم دیگری نمیتواند به اندازه آن تفسیرگرش باشد.
ارتباط شما با آثارتان بیشتر کنش و واکنش حسی است. به نظر شما دانش و اجرا در کار حجم لازم و ملزوم همدیگرند یا اصلاً دانش ضروری است؟
اول باید حس و خلاقیت تقویت شود. من رفتم اتریش پیش آقای حشمت و او گفت چقدر خوب که شما آکادمیک کار نمیکنید. نگاه آکادمیک به هنر، اثر و دست را خشک میکند.
منظورتان این است که جریان منطقی در کار بیشتر یک نگاه صنعتی به کار است تا هنری؟
بله، درست و غلط بودن، کار را مصنوعی و بیروح میکند. انقلاب فرهنگی و تعطیلی دانشگاهها، برای من توفیق اجباری بود که هنر را آکادمیک شروع نکنم. وقتی خودت کار را شروع میکنی مثل این است که صدبار سرت را به دیوار میکوبی تا راهی باز کنی. البته من بعدها در کلاسهای مختلف به حداقلی از دانش آکادمیک دست پیدا کردم.
پس معتقدید هیچکس با تحصیلات هنرمند نمیشود و هیچ هنرمندی هم بینیاز از دانش هنری نیست.
بله، همینطور است.
شما دغدغه انسان دارید؟ به خاطر حضور پررنگ انسان در کارهایتان
دغدغه من حالات انسانی است. فیگور نخستین بیان انسانی است به همین دلیل فیگوراتیو کار میکنم.
کارهای شما بسیار خلاصه و آبستره است و به جزئیات اشاره نمیکنید. این نگاه را اگر تأیید میکنید از کجا ناشی میشود؟
صورت پوشاننده و حجاب است. شما وقتی با کسی حرف میزنید یا به چشمهایش نگاه میکنید یا دهانش. من میخواستم مرکز توجه را از صورت بردارم.
در پیاده رو فرهنگی شهر رشت، مجسمهای که ظاهراً قرار بود برای تجلیل از شهدا باشد و فارغ از اجرای کارآموزی، بیشتر کنش تسلیم و شکست دارد. هیچ شکوهی از این مجسمه دریافت نمیشود. نظر شما چیست؟
ترجیح میدهم به عنوان مخاطب به این سؤال پاسخ دهم و متأسفانه من هم ابهتی را که بتواند شأن، شکوه و مقام کسی را که در راه اعتقاد و وطنش جان خود را در دست گرفته در این کار نمیبینم و در کل معتقدم یک اثر خوب و تأمل برانگیز در سطح شهر، بهتر از صد اثر که بدون فکر و صرفاً به منظور درآمدزایی خلق شده اند، کارایی دارد. شهرها نیازمند کارهایی هستند که متضمن بالابردن مفاهیم فرهنگی، ساختارهای زیبایی شناسانه و ایجادکننده آرامش باشند . متأسفانه متولیان امر، به این مسأله توجه چندانی ندارند و این باعث میشود ما هرروز شاهد کارهایی ضعیفتر از قبل باشیم.
دلیل مهاجرت از تهران به رشت برای شما چه بود، با اینکه تهرانی هستید و خانواده و دوستانتان در تهران هستند؟
من تهرانی نیستم، شیرازیام. در ۱۲ سالگی بعد از فوت پدرم در تهران ریشه دواندم. کندن این ریشهها اصلاً آسان نبود اما ما همه مسافر قطاری هستیم که سوزنبان مسیرش را عوض میکند و در مورد من درست عوض کرد. تهران آدم را خسته میکند و خستگی برای هنر، سم است. در ضمن من در تهران کارگاهم را از دست داده بودم. یقین دارم که هرگز از رشت به تهران برنمیگردم.
شما در رشت کانون هنرهای تجسمی تأسیس کرده اید و به آموزش هنرجویانتان مشغولید. این آموزش رسالت است یا جنبه کاری دارد؟
این منطقه از نظر فرم و حجم بسیار غنی ولی از نظر مدرس حجم، خیلی فقیر است و من احساس وظیفه کردم.
برای کارهای آیندهتان مسیر و کانسپت خاصی متصور هستید؟
مفهوم زدایی از هنر، به معنی ارائه کار بیمفهوم نیست .زمانی سهراب سپهری مد میشود و زمانی لگینگ مد شد. و زمانی فیلمها و سریالهایی که با فرصت طلبی و پرداختن به مثلثهای عاشقانه، کنجکاویهای ممنوع را ارضا میکنند. امروز هم مجسمهسازی و نقاشی مد شده است و دیوارهای خانهها نیز خالی است.