پدر و مادر او از اهالی طالقان بودند اما به دلیل شغل پدر، سالها در زنجان اقامت داشتند، و او نیز در زنجان متولد شد و تا سه سالگی در آن شهر زندگی کرد. وی از کودکی علاقهٔ خود را به رنگها نشان داد و به گفتهٔ خودش از کودکی با خط خطی کردن دیوار همسایهها کشیدن نقاشی انتزاعی را تمرین میکرد. پدرش کارمند اداره راه و مادرش خانهدار بود. دوران تحصیل را در دبستان علامه و دبیرستان شرف تهران گذراند. کلانتری در سال ۱۳۳۰، وارد دانشکدهٔ هنرهای زیبای تهران شد و در سال ۱۳۳۸، در رشتهٔ هنرهای تجسمی فارغالتحصیل شد. آشنایی او با همایون صنعتیزاده، موجب راهیابی او به مؤسسهٔ انتشاراتی فرانکلین، ناشر کتابهای درسی و نشریهٔ پیک گشت. به این ترتیب او به تصویرگری کتابهای درسی روی آورد. استاد پرویز کلانتری، در سال ۱۳۳۴، به استخدام سازمان برنامه و بودجه درآمد و تا سال ۱۳۴۷، که به کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان منتقل شد، در آن سازمان فعالیت داشت. شادروان پرویز کلانتری، از نقاشانِ مطرح نوگرای ایران بود. بسیاری از نقاشیهای آشنا برای کودکان دبستانی، بویژه در کتابهای نظام قدیم آموزش و پرورش، همچون روباه و خروس، چوپان دروغگو، حسنک کجایی؟، مرغابیها و لاکپشت و روباه و زاغ از آثار او بودند. وی در مراکز هنری از جمله دانشکدهٔ هنرهای زیبای تهران و کالج هنری کودکان در کالیفرنیا کار کرد و مدتی نیز مدیر کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در تهران بود. استاد کلانتری، نمایشگاههای گروهی و انفرادی بسیاری در داخل و خارج از کشور برگزار کرد. یک اثر از آثار این نقاش برجسته، در فهرست تمبرهای ویژه سازمان ملل به چاپ رسیده است. همچنین تابلوی مشهور شهر ایرانی، از نگاه نقاش ایرانی؛ از آثار او، در مقر سازمان ملل در نایروبی قرار دارد.
زندهیاد استاد پرویز کلانتری، نزدیک به ۲۶ کتاب کودک همچون: کدو قلقله زن، جمجمک برگ خزون، گل اومد بهار اومد و رنگین کمان را تصویرگری کرده است. این نقاش هنرمند، دستی هم در نوشتن داشت و کتابهایی مانند: ولی اوفتاد مشکلها، چهار روایت، نیچه نه و فقط بگو مشد اسماعیل را روانه بازار نشر کرده است. همچنین مقالات بسیاری در مورد هنر و هنرمند ایرانی، از این نقاش و تصویرگر در نشریات ایرانی منتشر شدهاند و او در سفرهای خود به خارج از ایران، برای معرفی هنر ایرانی به مخاطبان خارجی، تلاش زیادی کرده است.
وی از سال ۱۳۵۳، با شروع نقاشیهای کاهگلی، دورهٔ تازهای را در زندگی هنری خود آغاز کرد. تابلوهای او جلوهای ملموس از زندگی مردمان کویر و ساحل را در خود دارد. او بیشتر با تابلوهای کاهگلیش شناخته میشود و حتی بسیاری او را پایهگذار سبک کاهگلی میدانند؛ اما به گفتهٔ خودش پیش از او، مارکو گریگوریان اولین کسی بود که این کار را کرد، هرچند شیوهٔ کلانتری برخلاف گریگوریان، که کاملاً انتزاعی و مدرن بود، ملایمتر و طبیعیتر است. وی گفته است: من نقاش مناظر خاک آلود مملکتم هستم. به همین دلیل است که او در بیشتر کارهایش، فضاها و نمادهای روستایی و بومی را تصویر میکرد. استاد کلانتری، همچنین از هنرمندان بنام مکتب سقاخانه بود. او به نویسندگی و روزنامهنگاری نیز پرداخت و چند مجموعه داستان منتشر کرد، از وی هم چنین مقالات هنری متعددی در خصوص ارتباط هنر و هنرمند ایرانی، در نشریات منتشر شده است. استاد کلانتری، در جمعه ۳۱ اردیبهشت ماه ۱۳۹۵، پس از تحمل بیماری طولانی، به دلیل عارضه مغزی و قلبی و ضعف بدنی درگذشت.
انفرادی
۱۳۳۰ - گالری استتیک
۱۳۴۰ - دانشکده هنرهای زیبا
۱۳۴۹ - دانشکده هنرهای زیبا
۱۳۵۱ - گالری سیحون
۱۳۵۲ - موزه کرمان
۱۳۵۴ - گالری سیحون
۱۳۶۶ - گالری کتاب سرا
۱۳۶۹ - گالری کتاب سرا
۱۳۷۰ - گالری کلاسیک - اصفهان
۱۳۷۰ - گالری هوریان - کالیفرنیا
۱۳۷۱ - گالری پاریز - رفسنجان
۱۳۸۹ - گالری ساربان - تهران
گروهی
۱۳۴۶ - نمایشگاه هنر مدرن ایرانی - دانشگاه کلمبیا
۱۳۴۹ - نمایشگاه «۲۵ سال هنر معاصر ایرانی - تهران
۱۳۵۳ - نمایشگاه یاد بود بازیهای آسیایی - گالری قندریز - تهران
۱۳۵۵ - نمایشگاه هنر معاصر ایرانی - تهران
۱۳۵۶ - نمایشگاه واش آرت، بخش ایرانی - واشینگتن
۱۳۶۲ - موزه آسیای شرقی - کالیفرنیا
۱۳۶۷ - گالری واگنر - آلمان
۱۳۷۰ - تایجان اکسپو - کره جنوبی
۱۳۷۲ - نمایشگاه لیلات کالا - دهلی نو
۱۳۷۴ - سومین دوسالانه نقاشی - تهران
۱۳۷۵ - نمایشگاه گروهی - کالیفرنیا
۱۳۷۶ - نمایشگاه MK۲ - پاریس / چهارمین دوسالانه نقاشی - تهران
۱۳۷۷ - نمایشگاهی در ساختمان سازمان ملل - نیویورک
۱۳۷۸ - اولین دوسالانه طراحی - تهران
۱۳۷۹ - گالری آزتک - مادرید
۱۳۸۰ - دومین دوسالانه نقاشی - تهران
۱۳۸۰ - نمایشگاه هنر معاصر ایرانی - لندن
۱۳۹۳ - کاخ موزه نیاوران
۱۳۹۳ - جشنواره تجسمی فجر
سالها پيش کودکی با قطعه زغالی توی کوچه روی ديوار خانه شان نوشت: اگر میخواهی مرا بشناسی سر اين خط را بگير و بيا. او خط را پيچاند و پيچاند و رفت روی ديوار کناری و بعد روی ديوار همسايه، رفت تا انتهای کوچه و خط را ادامه داد تا کوچه های بعدی، تا اينکه ناگهان متوجه شد؛ در يک محله غريبه گم شده است. شروع کرد به گريه و زاری چون گمشده بود. البته طبيعي بود که سر آن خط را دوباره بگيرد و برگردد سر جای اول. ولی از آن جا که خط را در هم پيچانده بود ديگر نمی توانست اين کار را انجام دهد.
حالا ببينيم قضيه چه بوده است؟ اصلا کسی قرار نبود اين بچه را بشناسد که سر آن خط را بگيرد و آن را دنبال کند تا بداند اين بچه کيست؟! در واقع معنای روانشناختی اين کار چنين است که، اين بچه می خواست خودش خودش را بشناسد و در وادی خودشناسی بود که رفت و گم شد. حالا سالها گذشته است و من همچنان او را میبينم که در حال خط کشيدن است تا خودش را پيدا کند.
در صبح روز شنبه نخستين روز هفته و نوروز سال 1310 هنگام طلوع آفتاب و در لحظه تحويل سال کودکی به دنيا آمد. همين که چشم گشود و سفره هفت سين را ديد گفت: نوروزتان مبارک. از اين رو نام پرويز بر او نهادند. در دو سالگی پيراهن سفيد بلندی به تن داشت و از مادرش می خواست دکمه های رنگين گوناگون بر آن پيراهن بدوزد. کودکی با پيراهن عجيب و غريب که سر تا پا پوشيده از دکمه های الوان بود. در دو سالگی عشق خود را به رنگها نشان داد و در سه سالگی با خط خطی کردن در و ديوار همسايه ها، به جکسون پولاک نشان داد که چگونه بايد نقاشی انتزاعی ساخت. البته جکسون پولاک، هيچگاه از همسايه ها کتک نخورد. امروز هم در ميان انبوه خاطرات پراکنده، هنوز او را می بينم که در هفت هشت سالگی، با قطعه زغالی روی ديوار مینويسد: اگر می خواهی مرا بشناسی سر اين خط را بگير و بيا.
برای شروع گفتگو و چت با همکاران ما، بر روی نام آنها کلیک کنید. در صورت ضرورت، به آدرس زیر ایمیل ارسال نمایید: info@artmag.ir