سید محمد حسین شهریار

تـولد: ١ فروردین ١٢٨۵

محل تـولد: تبـریز
درگـذشت: ٢٧ شهریور ١٣۶٧ در تهران

زندگی‌نامه، آثـار و سوابق هنری
سید محمدحسین بهجت تبریزی، متخلص به شهریار، در تبریز به‌ دنیا آمد. وی دوران کودکی را به علت شیوع بیماری در شهر، در روستاهای قایش قورشاق، خشگناب و بستان‌آباد سپری کرد. پدرش، حاج میرآقا بهجت تبریزی (حاج میرآقا خُشْگِنابی)، نام داشت که در تبریز وکیل بود. استاد شهریار خود در این باره گفته است: تولد من تحقیقا معلوم نیست، ولی اواخر ٢۴ یا اوائل ٢۵ قمری است. در سال ١٣۰٢ در تهران اداره آمار تشکیل شده بود که رفتیم شناسنامه گرفتیم. آن روز هم نمی شد تحقیقا سال قمری را با شمسی تطبیق کرد که ٢۵ قمری به چه سال شمسی مطابق می شود. بعدها فهمیدیم ١٢٨۵ است و من تولدم را ٨٣ گرفتم در صورتی که ٨۵ شمسی بود. مخصوصا دو سال بیشتر می گرفتیم که بتوانیم در انتخابات شرکت کنیم. چون دوره کودکی شهریار مصادف با انقلاب تبریز علیه حکومت استبدادی محمدعلی شاه و طرف داری از مشروطه بود در نتیجه در شهر تبریز درگیری هایی به وقوع می پیوست. پدر استاد شهریار برای در امان ماندن جان خانواده اش فرزند خود را به همراه مادر و سایر افراد خانواده، به زادگاه خودش خشگناب فرستاد. بدین ترتیب شهریار دورخ کودکی را بیشتر در روستاهای: «شَنْگُولْ آباد»، «قِیشْ قُرشاقْ» و «خُشْگِنابْ» سپری کرد. وی تحصیلات مقدماتی را با قرائت گلستان سعدی و نِصابُ الصِبْیان در مکتب خانه روستا، یا در نزد پدر فرزانه اش شروع کرد. استاد و شهریار در این باره می گوید: اوّلین استاد و مربی من پدرم بود. وی طلبه ای بود خیلی نورانی… که نجف هم رفته بود و اجتهاد داشت. استاد شهریار، پس از پایان تحصیلات سیکل در تبریز، در سال ۱۳۰۰، برای ادامه تحصیل از تبریز عازم تهران شد و در مدرسهٔ دارالفنون تا سال ۱۳۰۳ و پس از آن در رشتهٔ پزشکی ادامه تحصیل داد. حدود شش ماه پیش از گرفتن مدرک دکتری، به‌ علت شکست عشقی و ناراحتی خیال و پیش‌آمدهای دیگر، ترک تحصیل کرد. پس از سفری چهارساله به خراسان، برای کار در ادارهٔ ثبت اسناد مشهد و نیشابور، شهریار به تهران بازگشت.

وی اولین دفتر شعر خود را در سال ۱۳۱۰، با مقدمه ملک‌الشعرای بهار، سعید نفیسی و پژمان بختیاری منتشر کرد. در سال ۱۳۱۳ که شهریار در خراسان بود، پدرش حاج میرآقا خشگنابی درگذشت. سید محمدحسین شهریار پس از به پایان رساندن تحصیلات مقدماتی در مکتب، دوره متوسطه را در مدارسِ «متحده» و «فیوضات» طی کرد. آن گاه در سال ١٣۰۰ به تهران رفت و دنباله تحصیلات خود را در دارالفنون ادامه داد و در سال ١٣۰٣ وارد مدرسه طب شد و پس از پنج سال تحصیل در رشته پزشکی، یک سال قبل از دریافت درجه دکتریِ پزشکی به جهت تألمّات روحی ویژه ای که پیدا کرده بود، به طور کلی رشته پزشکی را رها کرد. اصولاً تحصیل در این رشته با روحیّات شهریار همخوانی نداشته است. خود وی در این باره می گوید: بعد از هر عمل جراحی که انجام می دادم، احساس ضعف می کردم و حالم به هم می خورد. پس از ترک تحصیل در رشته طب، به سال ١٣١۰ استاد شهریار در اداره ثبت اسناد تهران مشغول به کار شد و بعد به نیشابور و از آن جا به مشهد مقدس منتقل شد و تا سال ١٣١۴ در خراسان بود. آن گاه دوباره به تهران بازگشت و این بار در بانک کشاورزی مشغول به کار شد و در سال ١٣٣٢، به زادگاهش تبریز مراجعت، و درست یک سال پس از آن ازدواج کرد؛ که ثمره این ازدواج سه فرزند به نام های شهرزاد، مریم و هادی است. پس از آن هم بارها استاد شهریار، به دعوت دوستانش به تهران آمد، امّا هرگز حاضر به اقامت دائم در این شهر نشد.

دانشگاه تبریز، شهریار را یکی از پاسداران شعر و ادب میهن خواند و عنوان دکتری افتخاری دانشکدهٔ ادبیات و علوم انسانی تبریز را نیز به وی اعطا کرد. در سال‌های ۱۳۲۹ تا ۱۳۳۰ اثر مشهور خود: حیدربابایه سلام را سرود. در تیر ۱۳۳۱ مادرش فوت کرد. در مرداد ۱۳۳۲ به تبریز آمد و با یکی از بستگان خود به‌نام: عزیزه عبدِخالقی ازدواج می‌کند که حاصل این ازدواج سه فرزند، دو دختر به نام‌های شهرزاد و مریم و یک پسر به نام هادی بود. شادروان استاد شهریار، بنا به وصیت خود، در مقبرهالشعرای همین شهر به خاک سپرده شد. ۲۷ شهریور را روز شعر و ادب فارسی نام‌گذاری کرده‌اند. وجه تسمیه این نام گذاری، سالروز درگذشت شهریار است.

به دنبال تشدید بیماری، وقتی استاد شهریار امید به بهبود را از دست می دهد، به دوستانش می‌گوید: بیش از هشتاد سال زندگی کرده‌ام. آثار و اولادی دارم که آنها باقیات الصالحات من هستند… تمایل من چنین است که بعد از مرگم اگر در تهران خواستند مدفونم سازند، مرا در جوار مرقد مطهر حضرت عبدالعظیم به خاک سپارند و اگر در موطنم آذربایجان خواستند دفنم کنند، یا در دامن کوه «حیدربابا» که آن قدر آن را دوست داشته ام، یا در مقبره الشعرای تبریز در «سُرخاب» مدفونم سازند. سرانجام به دنبال این کسالت، از بیستم آذر ١٣۶۶، در بیمارستان بستری شد. علی رغم معالجه موقت، سرانجام روز شنبه ٢۶ شهریور ١٣۶٧ ش، شهریار کشور شعر و ادب به ابدیت پیوست و در روز دوشنبه ٢٨ شهریور ماه پیکر شهریار، در مقبره الشعرای تبریز به خاک سپرده شد .

تخلص شهریار
استاد محمدحسین بهجت تبریزی در اوایل شاعری، از تخلص «بهجت» در اشعار خود استفاده می‌کرد. روزی به این فکر می‌افتد که تخلّص شعری جدیدی برگزیند. از آن جا که از دوره کودکی به حافظ شیرین سخن ارادت خاصی داشت، در این کار از او استمداد می کند. پس از اهدای حمد و سوره ای به روان خواجه شیراز، به دیوان ایشان مراجعه می کند و این مصرع در جلو چشمش نمایان می شود: «که چرخ سکه دولت به نام شهریاران زد». سیدمحمّد حسین از دیدن این مصرع ابرو در هم می کشد و خطاب به خواجه شیراز می گوید: «اگر نمی شناختمت، می گفتم مسخره ام می کنی این کلاه برای سرما بسیار گشاد است! شاعر جوانی چون من کجا و تخلّصی مثل شهریار کجا؟» آن گاه دوباره پس از تکرار حمد و سوره ای تفألی به دیوان حافظ می زند. این بار نیز این مصرع می آید: «روم به شهر خود و شهریار خود باشم». شهریار لبخندی می زند و می گوید: «لطف آنچه تو اندیشی، حکم آنچه تو فرمایی»! از آن تاریخ استاد محمدحسین بهجت تبریزی، تخلّص «شهریار» را برای خود برمی گزیند.

مهم‌ترین اثر شهریار، منظومه حیدربابایه سلام، یا سلام به حیدربابا است که از شاهکارهای ادبیات ترکی آذربایجانی به‌ شمار می‌رود و شاعر در آن از اصالت و زیبایی‌های روستا یاد کرده‌ است. این مجموعه در میان اشعار مدرن قرار گرفته و به بیش از ۸۰ زبان زندهٔ دنیا ترجمه شده است. شهریار در سرودن انواع گونه‌های شعر فارسی، همانند قصیده، مثنوی، غزل، قطعه، رباعی و شعر نیمایی نیز تبحر داشته‌ است. اما بیشتر از دیگر گونه‌ها، در غزل شهره بود و از جمله غزل‌های معروف او می‌توان به علی ای همای رحمت و آمدی جانم به قربانت اشاره کرد. شهریار نسبت به علی بن ابیطالب(ع) ارادتی ویژه داشت و همچنین شیفتگی بسیاری نسبت به حافظ داشته‌ است. در مجموعه تلویزیونی شهریار، که به کارگردانی کمال تبریزی در سال ۱۳۸۴ ساخته شد؛ جلوه‌هایی از زندگی این شاعر به تصویر کشیده شده‌ است و در سال ۱۳۸۶ از طریق شبکه دوم سیما به نمایش درآمد، که اعتراض دختر شهریار، مریم بهجت تبریزی به همراه داشت مبنی بر اینکه نود درصد سریال شهریار ساختگی است، اما پسر شهریار هادی بهجت تبریزی معتقد است: این سریال در کلیات هیچ مشکلی نداشت و در جزئیات هم دست هنرمند باز است که تغییراتی را بوجود آورد تا مجموعه برای مخاطب جذابیت داشته باشد.

بسیاری از اشعار او به فارسی و زبان ترکی آذربایجانی جزء آثار ماندگار این زبان‌هاست. منظومه حیدربابایه سلام که در سال‌های ۱۳۲۹ تا۱۳۳۰ سروده شده‌است، از مهم‌ترین آثار ادبی ترکی آذربایجانی شناخته می‌شود. او علاوه بر استادی در شعر، وی استاد سه تار هم بود. شهریار در دیوان سه جلدی خود با اشاره به اینکه آذربایجان خاستگاه زرتشت پیامبر است؛ به تبار آریایی مردم این دیار اشاره می‌کند و نسبت به اشاعه سخنان تفرقه‌انگیز که بوی تهدید و تجزیه از آنها به مشام می‌آید، هشدار می‌دهد و خطاب به آذربایجان می‌گوید:
درد دل را با زبان دل بیان کردی ولی کیست اهل دل که باشد آشنا با آن زبان
لیکن اینها دشمنان کردند، از ایران مرنج دوست را قربانی دشمن نشاید کرد هان
تو همایون‌مهد زرتشتی و فرزندان تو پور ایرانند و پاک‌آئین نژاد آریان
اختلاف لهجه ملیت نزاید بهر کس ملتی با یک زبان کمتر به یاد آرد زمان

شعری پس از فرار فرقه دموکرات آذربایجان
هان به یغما برده آن ناخوانده‌ مهمان می‌رود / آن نمک‌نشناس، بشکسته نمکدان می‌رود
گرچه بام و در به سر کوبید صاحب‌خانه را / خانه آبادان، که جغد از بوم ویران می‌رود
از حریم بوستان باد خزانی بسته باد / با سپاه اجنبی از خاک ایران می‌رود
خاتم جم گو به وقت آصف دوران قوام / اهرمن دیدم که از ملک سلیمان می‌رود
بار قحط و رنج و درد آورد و رفت گو بماند / درد را، کز سینه پیکان می‌رود
دیزی سفت و سیاهی پشت پایش بشکنید / ترسم آخر بازگردد چون پشیمان می‌رود
شرّ آن کوبنده‌ چکش از سر ما کنده شد / لیک از رو مشکل این کوبنده‌سندان می‌رود

روز جانبازیست ای بیچاره آذربایجان سر / تو باشی در میان، هر جا که آمد پای جان
ای که دور از دامن مهر تو نالد جان من / چون شکسته بال مرغی در هوای آشیان
تو همایون مهد زرتشتی و فرزندان تو / پور ایرانند و پاک آیین نژاد آریان
اختلاف لهجه، ملیت نزاید بهر کس / ملتی با یک زبان کمتر به یاد آرد زمان
گر بدین منطق تو را گفتند ایرانی نه‌ای / صبح را خواندند شام و آسمان را ریسمان!
بیکس است ایران، به حرف ناکسان از ره مرو / جان به قربان تو ای جانانه آذربایجان
با خطی برجسته در تاریخ ایران نقش بست / همت والای سردار مهین ستارخان
این همان تبریز کامثال خیابانی در او جان / برافشاندند بر شمع وطن پروانه سان
این همان تبریز کز خون جوانانش هنوز / لاله گون بینی همی رود ارس، دشت مغان
یاشاسین آذربایجان / یاشاسین آنا یوردوم ایران.
(دیوان – ج ۱ – ص ۳۵۲)

شهریار قطعه شعر فوق را «جوش خون ایرانیت» خویش می‌داند و می‌گوید:
این قصیدت را که جوش خون ایرانیت است
گوهر افشان خواستم در پای ایران جوان
شهریارا تا بود از آب، آتش را گزند
باد خاک پاک ایران جوان مهد امان
(دیوان – ج ۱- ص ۳۶۵)

نمونه قصیـده‌
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟ / بی‌وفا حالا که من افتاده‌ام از پا چرا؟
نوشدارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی / سنگدل این زودتر می‌خواستی حالا چرا؟
نازنینا ما به ناز تو جوانی داده‌ایم / دیگر اکنون با جوانان ناز کن با ما چرا؟
آسمان چون جمع مشتاقان پریشان می‌کند / در شگفتم من نمی‌پاشد ز هم دنیا چرا؟
در خزان هجر گل، ای بلبل طبع حزین / خامشی شرط وفاداری بود غوغا چرا؟
شهریارا بی‌حبیب خود نمی‌کردی سفر / این سفر راه قیامت می‌روی تنها چرا؟

نمونه‌ای از غزلیات
امشب ای ماه! به درد دل من تسکینی / آخر ای ماه، تو همدرد منِ مسکینی
کاهش جان تو من دارم و من می‌دانم / که تو از دوری خورشید، چه‌ها می‌بینی
شهریارا! اگر آیین محبت باشد / چه حیاتی و چه دنیای بهشت‌ آیینی

علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را / که به ماسوا فکندی همه سایهٔ هما را
دل اگر خداشناسی همه در رخ علی بین / به علی شناختم من به خدا قسم خدا را
همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی / به پیام آشنائی بنوازد آشنا را
ز نوای مرغ یا حق بشنو که در دل شب / غم دل به دوست گفتن چه خوشست شهریارا

گفته شده است که مرحوم آیت الله شهاب‌الدین مرعشی نجفی از فقهای شیعه، درست در لحظهٔ سرودن شعر: علی ای همای رحمت توسط شهریار، در خواب و طی دیدن رویای خاص، مبنی بر تایید پیامیر(ص) و ائمه اطهار(ع)، آن را شنیده‌ است.

پیش از شهریار، شاعرانی سروده‌هایی دربارهٔ علی بن ابی‌طالب با همانندی‌هایی در وزن، قافیه، ردیف، مضمون و فضای شعری و نزدیک به شعر شهریار داشته‌اند که از نظر سوژه، زبان و اندیشه با شعر شهریار قابل مقایسه نیستند و شباهتهای بین آنها به جهت توارد و استقبال ادبی است که شهریار مانند حافظ در افقی بالاتر از دستمایه‌های شعری پیش از خود هنرنمایی کرده است. در این راستا شعری شبیه به آن از سید حسن میرخانی (درگذشته ۱۳۶۹) متخلص به بنده با نام: سحاب رحمت موجود است که با مطلع: علی ای سحاب رحمت همه مظهر خدایی/ همه خلق ماسوی را به خدای رهنمایی و شعری نیز از مفتون همدانی، معاصر شهریار با مطلع: علی ای همای وحدت تو چه مظهری خدا را / که خدا نمود زینت به تو تخت انّما را و شعر مشابه دیگری از میرزا آقا مصطفی افتخارالعلماء متخلص به صبا در دوره ناصری و نیم قرن پیش از شهریار در کتاب افتخارنامه حیدری با مطلع: علی ای سحاب رحمت تو چه آیت خدایی، در دسترس می‌باشد که هیچ‌کدام از جهت غنای ادبی و محتوایی با شعر شهریار قابل مقایسه نیستند و شباهت‌های ظاهری تنها به دلیل توارد ادبی بوده است.

زنده‌یاد شهریـار در اشعار دیگر شـاعران
هـ. ا. سایه
ترانه غزل دلکشم مگر نشنفتی که رام من نشدی آخر ای غزال رمیده
خموش سایه که شعر تو را دگر نپسندم که دوش گوش دلم شعر شهریار شنیده

نیما یوشیج
رازی است که آن نگار می‌داند چیست رنجی است که روزگار می‌داند چیست
آنی که چو غنچه در گلو خونم از اوست من دانم و شهریار می‌داند چیست

مفتون امینی
چون دل مفتون ترا مشکل به دست آورده‌است کی رها می‌سازدت اینگونه آسان شهریار
اولین استاد شعر و آخرین سلطان عشق هر کجا نام تو در آغاز و پایان شهریار

پژمان بختیاری
زین شهر مردپرور و زین شهر عشق‌زای برخیزد آنچه مایهٔ غرور و وقار ماست
گه شهریار پرورد این شهر، گاه شمس کز نامشان تفاخر ملک و دیار ماست

مهرداد اوستا
شعر همان عشق که با شهریار کرد سرافرازی و نام‌آوری
شعر همان فتنه و آذرم و راز کز نگه دوست کند دلبری

بیژن ترقی
به شهریار بگو شهریار می‌آید دوباره بخت ترا در کنار می‌آید
بگو که عرصهٔ شعر و ادب بپیرایند که از سواد دل آن شهسوار می‌آید

فریدون توللی
ای شهریار نغمه که با چتر زرفشان دستانسرای عشق و خداوند چامه‌ای
از من ترا به طبع گرانمایه، صد درود ز آنرو، که در بسیط سخنی، پیش جامه‌ای

مهدی اخوان ثالث
شهریارا تو همان دلبر و دلدار عزیزی نازنینا، تو همان پاک‌ترین پرتو جامی
ای برای تو بمیرم، که تو تب کردهٔ عشقی ای بلای تو بجانم، که تو جانی و جهانی

فریدون مشیری
در نیمه‌های قرن بشرسوزان
اشک مجسمی بود، در چشم روزگار
جان‌مایهٔ محبت و رقت
ای وای شهریار

عمران صلاحی
شهریار حزن بودی، خانه‌ات بیت‌الحزن پادشاه قلعهٔ خاموش روح خویشتن
شهر ویرانی سراسر خانه‌هایش سوخته بادهای دربه‌در چرخان و بر در حلقه‌زن

چرم مشهد
0 0 رای ها
امتیـازدهی
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
ارسـال پیـام
لطفـا مقـاله یا رزومـه هنـری خود را به این آدرس ارسال کنید: info@artmag.ir
تا دقایقی دیگـر، پاسخ شما ارسـال خـواهد شد.