موسيقی

موسیقی کلاسیک

همه ما می دانیم موسیقی چیست. سوتی است که موقع کار کردن می زنید، آوازی است که زیر دوش حمام می خوانید،… چگونه باید آن را تعریف کرد؟

به تعریف ساده، موسیقی مجموعه اصوات سازمان یافته ای برای ایجاد زیبایی فرم و بیان احساس است. موسیقی کلاسیک نیز مانند هر نوع موسیقی دیگری است. با این تفاوت که در آن اصوات به طرز متفاوتی سازمان یافته اند و معمولاً ساختارشان فرم مشخص تری دارد. اما آهنگ سازان “کلاسیک” خیلی وقت‌ها از آوازهای عامیانه، ریتم رقص های بومی و قومی، نغمه های مردم پسند و امثال این ها استفاده می کنند.

موسیقی کلاسیک را قبلاً موسیقی «مو بلندها» می خواندند. شاید به این دلیل که لیست، پاگانینی و سایر هنرمندان چیره دست آن قدر مشغول از خود بی خود کردن شنوندگان بودند که به خودشان زحمت نمی دادند به آرایشگاه بروند. وضع به همین منوال بود تا آن که بیتل ها و گروه های مختلف راک وارد صحنه شدند و با موهای بلند خود انحصار را از دست موسیقی کلاسیک خارج کردند.

موسیقی کلاسیک چیست؟

وقتی از موسیقی کلاسیک خوشم می آید چه نیازی دارم که درباره‌اش چیزی بدانم؟

بله، وقتی از یک تابلوی نقاشی خوش‌تان می آید نیازی ندارید که نقاشی بلد باشید، یا وقتی از یک شکلات خوش‌تان می آید لازم نیست طرز تهیه آن را بدانید، برای دوست داشتن موسیقی کلاسیک نیز به تحصیل موسیقی احتیاج ندارید. اما هر چه بیشتر بدانید لذت عمیق‌تری می برید.

از قرن نهم میلادی، که بعضی از راهبان متوجه شدند صدا در حالت هارمونیک بهتر است، موسیقی مدام بغرنج تر شده است. با بغرنجی، ظرافت نیز افزایش می یابد.

فرق اوبوا با ساکسوفون چیست؟ فرق سنفونی با سونات چیست؟ می دانید که فرق دارند. اما می توانید جلوتر بروید و مثلاً ترمین را بشناسید که تنها سازی است که بدون لمس کردنش از آن صدا در می آورید. یا ببینید پوئم سنفونیک چیست؟ که در آن موسیقی و ادبیات به هم می‌رسند. موسیقی کلاسیک یک زبان است. بدون دانستن دستور زبان و املای لغت های دشوار هم می توان کار خود را پیش برد، اما اگر این زبان را بهتر بشناسید ارتباط شما آسان تر و لذت‌تان بیشتر خواهد شد.

اگر بیشتر بدانید، بیشتر خوش‌تان می آید

خیلی ها می گویند که زبان فرانسوی زبان قشنگی است. اگر به حرف زدن یا آواز خواندن یک فرانسوی گوش کنید از سیلان شاعرانه اصوات، تغییرات ملایم لحن و قدرت بیان صوت شگفت زده می شوید. اما دریافت شما از زبان فرانسوی به همین اصوات منحصر می ماند. اگر زبان فرانسوی بلد نباشید نمی فهمید که چه چیزی گفته یا خوانده شده است و درک و دریافت شما جداً محدود می ماند.

در موسیقی نیز این طور است. حتی اگر اسم بتهوون را نشنیده باشید، از اصوات شگفت‌انگیز سنفونی ششم او، ” پاستورال ” از خود بی خبر می شوید. اما اگر بدانید که این موسیقی دارد یک روز را در روستا با آواز پرندگان و رعد و برق تابستانی توصیف می کند، آن وقت همین موسیقی ابعاد کاملاً تازه ای برای شما پیدا می کند. مدت ها پیش از مرد لامانچا، ریشارد اشتراوس ماجراهای دون کیشوت را به صورت ارکستری توصیف کرد. اما اگر ندانید که ویولا نماینده سانچو پانساست، یا نبرد شوالیه با آسیای بادی با ویولنسل و ماشین باد (دستگاهی که صدای باد را ایجاد می کند) توصیف می شود، در این صورت نصف لذت این موسیقی را از دست خواهید داد. خلاصه این که اگر به عناصر موسیقی کلاسیک با دقت بیشتری نگاه کنید شریک شدن در رویدادها و احساس های مورد نظر آهنگ ساز آسان تر خواهد بود.

آشنایی با موسیقی کلاسیک ساده است

یاد گرفتن مطالب ضروری در مورد موسیقی کلاسیک آن قدر وقت و استعداد و زحمت لازم ندارد که مثلاً برای نواختن ساز لازم است. قصد ما در این نوشتار نیز این است که کمک کنیم تا شما شنونده بهتری شوید و لذت بیشتری ببرید. در ابتدا خوب است نگاهی بیندازیم به بعضی عناصر اساسی در موسیقی کلاسیک.

ریتم همان نبض یا ضربان قلب در موسیقی است و آن را پیش می راند. هر فعالیتی که در نظر بگیرید، از نفس کشیدن گرفته تا راه رفتن، دارای ریتم است و در موسیقی نیز ضربان و تپش معمولاً ویژگی و نوع موسیقی را معلوم می کند. مثلاً آوازهای گرگوریوسی جریانی آرام دارند. کنسرتوهای سبک باروک دارای فراز و فرودهای دقیق و منظم هستند، و بعضی موسیقی‌ها نیز ضرب متوقف دارند.

ملودی توالی نت هایی است با زیر و بم های مختلف که به هم چسبیده اند تا چیز رضایت بخشی بسازند. وقتی از سالن سینما بیرون می آیید و موسیقی فیلم را با سوت می زنید، دارید یک ملودی را با سوت می زنید. وقتی آوازی از شوبرت تارهای قلب تان را می لرزاند، یا بی اختیار تم‌ِ اصلی کنسرتوی شماره دوی راخمانینوف را زمزمه می کنید، معنی اش این است که این آهنگ سازان توانسته اند ملودی هایی بسازند که در یادها می مانند.

هارمونی عبارت است از صدا دادن همزمان دو یا چند نت. هارمونی سبب غنای صدای ملودی می شود. بر الگوهای متغیر ریتمیک تأکید می کند، و به موسیقی کلاسیک غنا و رزونانس مخصوص آن را می بخشد. ارون کاپلند گفته است: “هارمونی یکی از اصلی ترین دریافت های ذهن بشر است.”

رنگ، طنین یا لحن هر خواننده یا ساز سبب عمق و تنوع موسیقی می شود. مانند تفاوت یک فیلم سیاه و سفید با یک کارتون تکنی کالر است. مانند سُسی است که سرآشپز به غذا اضافه می کند، خطوط سیالی است که استاد معماری به آسمان خراش وارد می کند. مجموعه حلقه ریشارد واگنر را بدون سازهای برنجی تصور کنید. یا تصور کنید که ” فور اِلیزه “ی بتهوون را به جای پیانو با ترومپت بنوازند. آن وقت متوجه می شوید که رنگ چه تأثیری بر دریافت ما دارد. صدای تلفیقی سازهای مختلف ارکستر را ” رنگ ارکستری ” می نامند. گاهی سازهای بادی چوبی غلبه دارند، گاهی سازهای زهی، آهنگ ساز است که این رنگ های مجزا را مخلوط و سازگار می کند تا صدای مورد نظرش ایجاد شود.

ترکیب همه این اجزا و عناصر، اساس موسیقی کلاسیک است. آهنگ ساز باید این ترکیب‌ها را انجام دهد، خواننده یا نوازنده باید آن ها را اجرا کند، و در هر مقوله و دسته ای واریاسیون‌های بی پایانی وجود دارد که منتظرند تا شنونده حریصی آن ها را ببلعد. ما کارمان خیلی ساده تر است، صرفاً میوه تلاش آن ها را می چینیم.

موسیقی کلاسیک چیست؟

آن را یک نوع معماری در نظر بگیرید. موسیقی کلاسیک مطابق بعضی قراردادهای خط و فرم سازمان یافته است. در این تقسیم بندی کلی، چند تقسیم بندی فرعی نیز وجود دارد که هر کدام سبک خاص خود را دارد. مثلاً ساختمان های هم سبک را می توان با هم مقایسه کرد. در موسیقی می توانیم هایدن و موتسارت راکنار هم بگذاریم، و می دانیم که سبک باخ با استراوینسکی متفاوت است.

وقتی بشنوید تشخیص می دهید

حتی کارآزموده ترین موسیقی دانان گاهی نمی توانند هایدن را از موتسارت یا کورلّی را از ویوالدی باز بشناسند. اما با شنیدن چند نت به احتمال زیاد می توانید تشخیص دهید که این موسیقی کلاسیک است یا موسیقی نوع دیگر. هر نوع موسیقی ویژگی های قابل تشخیص دارد. مانند رنگ ارکستری در موسیقی کلاسیک. اگر پیچ رادیو را بچرخانید به انواع موسیقی در ایستگاه‌های مختلف برخورد خواهید کرد. اما موسیقی کلاسیک را حتماً تشخیص خواهید داد.

درباریان با فرهنگ

زمانی از یک آوازخوان پرسیدند موسیقی مردمی چیست؟ و او جواب داد که کل موسیقی، موسیقی مردمی است، اسب ها که آواز نمی خوانند! مارک تواین هم گفته بود: “موسیقی عامیانه آن نوع موسیقی است که هیچ گاه کسی آن را نساخته است”. در قرون وسطی، موقعی که ترانه‌ها و آوازهایی ساخته می شد که امروز هم برای ما عزیز است، یک نوع موسیقی نیز داشت در درون دیوارهای قلعه ها شکل می گرفت. شاهان و ملکه های اروپا طالب بیان های موسیقایی عالی تری بودند و به همین دلیل استادان عود، ماندولین و هارپسیکود را به دربار خود می‌آوردند تا برای آن ها بنوازند.

مدتی نگذشت که دربارهایی که سرشان به تن شان می ارزید صاحب آهنگ سازانی شدند که برای مراسم ازدواج، سوگواری، ضیافت های خصوصی و انواع رسم و آیین ها آهنگ می‌ساختند. بعضی از این فرمانروایان خودشان موسیقی دانان قابلی بودند. فردریک کبیر فلوت می نواخت. و لویی نهم در باله های درباری می رقصید. و بخش مهمی از آنچه امروزه موسیقی کلاسیک خوانده می شود محصول کار این اشراف اهل فرهنگ است.

از زمانی که هندل برای قایق سواری شاه جورج در رود تیمز آهنگ می ساخت خیلی چیزها عوض شده است. این روزها موسیقی کلاسیک برای همه است. می توانیم در رادیو و تلویزیون به این موسیقی گوش کنیم. به کنسرت برویم. یا مجموعه ای در خانه برای خود دست و پا کنیم و در محیط دنج موسیقی گوش کنیم. بیشتر شهرهای بزرگ جهان کنسرت های رایگان تابستانی دارند، ارکسترها در فضای باز به اجرای موسیقی می پردازند. و هر شکلی از موسیقی، از رسیتال‌های انفرادی گرفته تا اپراهای عظیم، در دسترس همگان است و در فروشگاه های موسیقی می توان ضبط شده آن ها را خرید.

کار چه کسی است?

موسیقی کلاسیک محصول کار آهنگ سازی است که تونالیته ها و اصوات را سازمان داده است. بداهه نوازی در موسیقی کلاسیک جای چندانی ندارد. البته اجراها ممکن است خیلی تفاوت داشته باشند. یک سنفونی را با رهبری هربرت فون کاریان و لئونارد برنستین بشنوید. آن وقت ممکن است از خودتان بپرسید که آیا هر دو دارند یک متن واحد را اجرا می کنند؟! البته که دارند یک اثر واحد را اجرا می کنند، اما متغیرهایی مانند سرعت، بلندی صدا و تأکید و تکیه سازها سبب می شود که موسیقی کلاسیک همیشه با طراوت و زنده به گوش برسد.

بافت و سازمان بغرنج

هیچ چیز ساده تر از ملودی غیر هارمونیک یک آواز گرگوریوسی نیست. اما وقتی به سراغ موتت ها و مادریگال ها می رویم که خطوط ملودیک آن ها درهم رفته است، وقتی سنفونی ها، کنسرتوها و اپراهای عظیم را در نظر می گیریم؛ می فهمیم که ساختار موسیقایی چه قدر بغرنج می تواند باشد. البته این باعث نمی شود که لذت کمتری ببرید، فقط باعث می شود که تشخیص نوازندگان و بازیگران برای شما مشکل تر شود.

انواع موسیقی کلاسیک

موسیقی کلاسیک یا سازی است، یا آوازی، یا تلفیق این دو. تنظیم های موجود برای هر کدام آن ها را در زیر می بینید.

موسیقی سازی

قطعه سازی صرفاً برای سازها نوشته می شود. ممکن است برای گیتار تنها یا ارکستر ۱۱۰ نفره باشد، اما خبری از خواننده نیست.

* سولو  یعنی یک. یک ویولنسل. یک ترومپت. اما سولو گاهی به معنی دو هم هست، مانند موقعی که ساز اصلی یک همراه بی اهمیت داشته باشد، مثل پیانوی همراهی کننده یک سولوی نوازنده ویولن.

* دوئت یعنی دو شریک برابر: دو ساز یکسان (مثلاً دو گیتار) یا دو ساز مختلف (مانند فلوت و باسون).

* موسیقی مجلسی برای دو یا چند ساز است که اهمیت یکسان دارند. هر چند که در این جا نیز گاهی نقش همراهی کننده به یکی از آن ها محول می شود. این اصطلاح قبلاً در توصیف جایی به کار می رفت که این موسیقی آن جا اجرا می شد. معمولاً یک سالن کوچک و نه سالن یا تالار بزرگ. اما امروزه برای هر نوع ارکستر کوچک به کار می رود.

* قطعه های سازی را اغلب سونات می نامند. تریو (سه نوازنده)، کوارتت (چهار نوازنده)، کوئینتت (پنج نوازنده) و الی آخر. کوارتت زهی، همان طور که از نامش پیداست، برای چهار ساز زهی است. (معمولاً دو ویولن، یک ویولا و یک ویولنسل). کوئینتت بادی شامل فلوت، اوبوا، کلارینت، باسون و هورن است. اما تریوی پیانو یا کوارتت پیانو معنی اش این نیست که سه یا چهار پیانو جمع شده است. بلکه معنی اش این است که پیانو نقشی همپایه سازهای زهی یا بادی دارد.

* از اوکتت (هشت نوازنده) به بعد، نوازندگان معمولاً احتیاج به یک راهنما دارند تا امورشان راحت پیش برود (که این راهنما همان رهبر است). از حدود ۳۵ نوازنده به بالا را اکستر مجلسی  می خوانند. زیرا در مجلس پذیرایی به راحتی جای می گیرند (بخصوص اگر در کاخ ورسای زندگی کنید!)

* در ارکستر سنفونی ۶۰ ، ۷۰ و گاهی بیش از ۱۰۰ نوازنده همزمان روی صحنه حضور دارند. چهار خانواده اصلی از سازها در ارکستر وجود دارد که اعضای آن ها کم و بیش به صورت مشابهی تولید صدا می کنند.

سازهای زهی شامل ویولن ها، ویولاها، ویولنسل ها، دوبل باس ها، و گاهی هارپ می شوند. نوازنده یا آرشه‌ای را روی زه ها می کشد یا زه ها را با انگشت بلند می کند. سازهای برنجی همان سازهای پر سر و صدا و براق پشت ارکستر هستند: ترومپت ها، هورن ها، ترومبون ها، توباها. سازهای بادی چوبی همان طور که از اسم‌شان پیداست از چوب ساخته شده اند و نوازنده در آن ها می دمد.

امروزه سازهای بادی انواع قطعه ها و اجزای فلزی در خور دارند و حتی بعضی از آن ها، مانند فلوت و پیکولو، تماماً فلزی هستند. قسمت کوبه ای از همه قسمت ها پر سروصداتر است و شامل چیزهایی است که باید روی آن ها کوبید. گاهی این قسمت ارکستر را «آشپزخانه» هم می نامند چون غیر از لگن دستشویی هرچه بخواهید دارد.

موسیقی آوازی

موسیقی آوازی عبارت است از توالی اصوات موسیقایی که از گلوی انسان خارج می شود. شاید این اساسی ترین فرم ساختن موسیقی باشد، زیرا بدون واسطه از خواننده به شنونده می‌رسد.

* آواز – لید – در قرون وسطی، تروبادورها از قلعه ای به قلعه دیگر می رفتند و آوازهای عشق و شوق و یأس می خواندند. و گاه درگیر شایعات محلی می شدند و فاش می کردند که فلان آدم درباری مثلاً چه کاری با چه کسی کرده است. در فرانسه به این آوازها ” شانسون ” می‌گفتند. مادریگال آوازی بود در پنج یا شش قسمت. و عمدتاً شعری بود که به قالب موسیقی در می آمد. در آلمان، آواز را ” لید ” می نامیدند. لید بخصوص در عصر رمانتیک محبوبیت داشت. در لیدهای آهنگ سازانی مانند شوبرت، شومان و برامس شاهد اوج احساس و عاطفه هستیم.

* موسیقی مقدس یا کلیسایی – سرودهای گرگوریوسی در سقف بلند کلیساهای جامع طنین می انداخت و شنوندگان عظمت خداوند را احساس می کردند. این سرودها مونوفونیک و آکاپلّا، یعنی یک صدایی و بدون همراه بودند. در قرن یازدهم، آهنگ سازان رفته رفته پولیفونی برای دو صدا را پدید آوردند. موتت یک نمونه اولیه آن بود، و کلاً آوازی بود بر اساس متن لاتینی و به عنوان بخشی از مراسم کلیسا اجرا می شد. مس، آیین تقدیس، در دوره رنسانس رشد یافت و از آن پس بخش لاینفک موسیقی کلاسیک شد. آهنگ سازان، از موتسارت گرفته تا لئونارد برنستین، مس هایی ساخته اند که بعضی از آن ها آن قدرها هم که باید و شاید، سنگین نیستند.

* کر – موسیقی کُرال نوعی تنظیم صداهاست. کُر زنان داریم و کُر مردان، اما بسیاری از کرها مختلط اند تا کل گستره صداها را، از سوپرانو تا باس، در بر بگیرند.

* اپرا – وقتی یک داستان نمایش گونه با موسیقی آوازی اجرا شود و یک ارکستر نیز اساس آن قرار گیرد، با اپرا سروکار داریم (اگر داستانی انجیلی به قالب موسیقی درآید، با اوراتوریو مواجهیم). اپرا ممکن است مفرح باشد یا تراژیک، کوتاه یا طولانی، تخیلی یا واقعی، روحیه بخش یا مأیوس کننده. در عین حال، اپرا ممکن است هیجان آور و بسیار راضی کننده باشد.

چرا موسیقی کلاسیک گوش کنیم؟

گوش دادن به موسیقی کلاسیک ما را از دنیای روزمره با تمامی استرس ها و فشارهایش خارج می کند. زمانی بالای ورودی مرکز لینکلن در نیویورک نوشته بودند ” جانوران وحشی این جا آرام می گیرند “. شاید عجیب به نظر برسد، اما هارمونی های ناسازگار بارتوک یا نعره های بلند والکوره ها سبب آرامش و تسکین می شوند. ما وقتی آشفته یا خشمگین یا نومید هستیم خود به خود به موسیقی پناه می بریم، و این پدیده ای جدید نیست.

لذت هنری دارد

تصور کنید که موسیقی پیکاسو یا رامبراندِ گوش است. لازم نیست هنرمند یا پاکیزه یا جدی باشید تا از موسیقی کلاسیک خوش تان بیاید، بلکه با گوش دادن به موسیقی کلاسیک که ذهن و روان‌تان رفعت پیدا می کند.

الهام بخش است

واسیلی کاندینسکی، اکسپرسیونیست آلمانی، با موسیقی نقاشی می کرد. به عبارت دقیق تر، موسیقی را نقاشی می کرد.

بوم های او نمونه های بصری اصواتی اند که او می شنید. اما آهنگ سازی مانند اسکریابین موسیقی می ساخت تا رنگ های خاصی را زنده کند. و سر ارثر بلیس یک سنفونی رنگ کامل تصنیف کرد. این نمودارها اعم از بصری یا سمعی، عواطف و احساسات را انتقال می دهند، آگاهی هنری ما را ارتقا می بخشند، و حتی انرژی درون ما را تقویت می‌کنند. تصادفی نیست که اسکیت بازان المپیک تمام پرش ها و چرخش های باور نکردنی‌شان را با موسیقی انجام می دهند، یا بسیاری از دست اندرکاران حقوق مدنی یا انقلابیون با خواندن سرود و پخش موسیقی اعتماد به نفس و نیرو پیدا می کنند.

زیباست

زیبایی در چشم ناظر یا گوش شنونده است. موسیقی خاصی ممکن است در این یا آن فرهنگ مسحور کننده باشد، اما در فرهنگی دیگر زشت به نظر برسد. ما افراد نیز قضاوت های موسیقایی متفاوتی داریم. بعضی از ما ممکن است از تکرار مکررات در کنسرتورهای باروک خوش‌مان نیاید. اما چهار فصل ویوالدی از محبوب ترین قطعه هایی است که تاکنون ساخته شده است. یک نقّاد پاریسی نوشته بود: ” این میومیوهای کروماتیک یک گربه عاشق پیشه هیچ گاه جای یک ملودی تنال تأثیرگذار را نخواهد گرفت”. این نقاد به یک سنفونی آوانگارد اشاره نمی کرد بلکه منظورش گارمن اثر بیزه بود! نتیجه اخلاقی این که اگر انواع موسیقی کلاسیک را خودتان و دنیای اطراف بیابید.

از الفاظ نترسید

کسانی که موسیقی کلاسیک را نمی فهمند از الفاظی مانند ” سنگین ” و ” جدی ” در مورد این موسیقی استفاده می کنند. آیا واقعاً چیزی سبک تر از یک والس اشتراوس و غیر جدی تر از «شوخی موسیقایی» موتسارت وجود دارد؟ گاهی هم قطعه کلاسیک را به این صورت از قطعه غیرکلاسیک تشخیص می دهند که می گویند قطعه کلاسیک برای ارکستر ساخته می شود. اما این راه مناسبی برای تشخیص قطعه کلاسیک از غیر کلاسیک نیست. زیرا امروزه می بینیم که بسیاری از گروه های موسیقی پاپ نیز از ارکستر (آن هم ارکستر کلاسیک) استفاده می کنند.

در متن حاضر سعی کرده ایم شما را با بعضی از اصطلاحات موسیقی کلاسیک مانند رنگ، لحن، هارمونی، کنسرتو، و امثال این ها آشنا کنیم. این ها مفاهیم بغرنج و غیرقابل درکی نیستند. شاید واگنر و بتهوون (و نه کالاس و کاروسو) رهبران و مدیران را می ترساندند. اما شنوندگان از کار آن ها لذت می بردند. هرچه بیشتر درباره موسیقی کلاسیک بدانید، ترس شما کمتر می شود. نهایتاً همه چیز از ریتم و رنگ و تونالیته و بافت تشکیل می شود، که مفاهیم ساده‌ای‌اند. نباید از الفاظ و اصطلاحات ترسید.

عناصر و اجزای موسیقی

 همان طور که می دانیم آب از دو بخش هیدروژن و یک بخش اکسیژن تشکیل شده است. و دی اکسید کربن نیز از دو بخش اکسیژن و یک بخش کربن حاصل شده است. موسیقی نیز از عناصری پایه ای تشکیل شده است. خوشبختانه برای درک و دریافت موسیقی نیاز به تخصیص ندارید. کافی است ذهن‌تان را باز نگه دارید و با گوش جان موسیقی را بشنوید.

سرشت موسیقی کلاسیک

موسیقی، چه ساده ترین نغمه های عامیانه و چه پیچیده ترین مجموعه های اپرایی، از اجزای بنیادینی تشکیل شده است که مهم ترین آن ها ملودی، ریتم، هارمونی و تونالیته است. بعضی از موسیقی ها قدرتی روحانی دارند. بعضی شوخی آمیزند، و بعضی صرفاً به دلیل زیبایی اصوات مورد توجه قرار می گیرند.

تلفیق

به اجزایی که گفتیم می توان بافت و ساختار داد. آهنگ ساز همه این ابزارها را به خدمت می‌گیرد تا صوتی پدید آورد. آهنگ ساز می تواند قطعه ای برای سازهای زهی یا سازهای بادی، برنجی و کوبه ای بسازد، یا تلفیقی از همه این ها به دست دهد که ما آن را ارکستر سنفونی می‌نامیم. آهنگ ساز ممکن است ایده هایی را در سازی مانند گیتار یا پیانو متجلی کند، یا اصوات الکترونیکی را ترکیب کند، یا کلام را با موسیقی بیامیزد. آهنگ ساز قادر است خنده یا خشم، صحنه هایی از نبردهای مخوف، یا تعارض شخصیت ها را در ذهن ما پدید آورد یا صحنه را میدان نبرد غول ها کند.

در واقع، در موسیقی کلاسیک خیلی چیزها را می توان مطرح کرد. همان طور که سرآشپز ماهری می تواند غذای خوشایند ذائقه و حتی چشم ما بپزد، آهنگ ساز نیز اجزای گوناگون را ترکیب می کند تا اثری پدید آورد که هم گوش و هم ذهن ما آن را بپسندد.

کار آهنگ ساز البته با سرآشپز تفاوتی هم دارد. زیرا اجرا کننده نیز در موسیقی نقش مهمی دارد و می تواند با افت و خیزها و تأکیدهای خود به قطعه موسیقی حالت های جدیدی ببخشد. البته آهنگ ساز اثر را می سازد؛ اما اجرا کننده ضمن تبعیت از فرمول های آهنگ ساز می تواند لحن و رنگ آن را کم و زیاد کند. در موسیقی جاز بداهه نوازی حرف اول را می زند، اما در موسیقی کلاسیک، ضمن وفاداری به اثری که آهنگ ساز ساخته است، راه های مختلفی برای نواختن سازها و خواندن اصوات مطابق نیت ها و ریتم ها وجود دارد.

در بعضی از آثار جان کیج و آهنگ سازانی دیگر، بداهه یا در پارتیتور وارد شده است یا نت‌های قطعه به تصادف انتخاب شده است. موسیقی بر اساس اجزای تصادفی، از این اجرا به آن اجرا فرق می کند. اما منظور آهنگ ساز نیز جز این نبوده است. به عبارت دیگر، از فرم های قابل پیش بینی رقص های باروک گرفته تا بی ساختارترین آثار مدرن، آهنگ ساز همان سرآشپزی است که خوراک موسیقایی را می سازد.

ریتم

بسیاری از شعرها ریتم دارند: متن ها اغلب الگوهای ریتمیک دارند (تیک – تاک، دینگ – دانگ، و غیره) اما استفاده خلاقانه از قافیه ها، ترجیع بندها و ترفندهای دیگر در موسیقی نیز به دریافت صوت کمک می کند. همان طور که به فهم معنای مشخص واژه ها نیز کمک می‌کند. ریتم جنبه بنیادین دارد. همان طور که اگر ضربان قلب و حتی جریان ورود و خروج هوا از ریه ها نباشد، زندگی متوقف می شود. کودکان خیلی زود با دست زدن ریتمیک آشنا می‌شوند و به آوازها واکنش نشان می دهند. البته دنبال کردن ضربه های ریتمیک در آثار دشواری چون ” شعر خلسه “ی اسکریابین بسیار دشوار است، اما به هر حال، اگر همسو نشویم و نخواهیم این نوع ریتم ها را دریابیم، اصلاً موسیقی در کار نخواهد بود.

مارش ریتم چپ – راست دارد. موقع رژه صبر می کنیم تا مطابق وزن و ضرب موسیقی نظامی حرکت کنیم، اما والس حالت یک – دو – سه دارد. مازورکا نیز سه ضربی است اما به صورت یک – دو – سه، یعنی تأکید روی ضرب دوم است.

زمان و سرعت

لفظ تمپو در زبان ایتالیایی به معنی زمان است و سرعت موسیقی را نشان می دهد و با ریتم در ارتباط است. زیرا نشان می دهد که با چه سرعتی باید از یک تأکید به تأکید بعدی رفت. سرعت تغییرات هارمونیک را نیز کنترل می کند و هیجان های ما را در قطعه شکل می دهد. آهنگ سازان با علامت های مخصوص سرعت اجرا را مشخص می کنند و از مترونوم استفاده می کنند (وسیله ای برای زدن ضرب در سرعت های مختلف). اجراکنندگان اغلب با کمی آزادی عمل و چاشنی سلیقه از این دستورات آهنگ سازان پیروی می کنند. گاهی آهسته تر اجرا می کنند تا تأنی و آرامش وارد موسیقی کنند، و گاهی تندتر اجرا می کنند تا بر هیجان قطعه بیفزایند.

علامت های تمپو کلاً ایتالیایی اند. چند علامت رایج را در زیر می آوریم:

* لارگو (Largo) : خیلی آهسته، با تأنی زیاد.

* گراوه (Grave) : هر چه جدی تر.

* لنتو (Lento) : آهسته.

* آداجو (Adagio) : مانند لنتو. کمی تندتر از لارگو.

* آداجتو (Adagietto) : کمی تندتر از آداجو.

* آندانته (Andante) : در لفظ به معنی «رونده» و «روان»، مانند قدم زدن، با سرعت متوسط.

* آندانتینو (Andantino) : کمی سریع تر از آندانته.

* مُدراتو (Moderato) : ملایم. این لفظ در ارتباط با لفظ دیگری به کار می رود، مانند آندانتو مُدراتو، یعنی زیاد در آندانتو سماجت نکنید.

* آلگرو (Allegro) : یعنی جاندار، با سرعت نسبتاً زیاد.

* آلگرِتو (Allegretto) :کمتر از آلگرو.

* آلگرو مولتو (Allegro Molto) : «مولتو» یعنی خیلی یا زیاد.

* ویواچه (Vivace) : خیلی تند.

* پرستو (Presto) : هر چه تندتر.

* پرستیسیمو (Prestissimo) : تندتر از پرستو.

ممکن است اجرایی را بشنوید که در آن آداجوی آهنگ ساز به پرستو تبدیل شده باشد. یا برعکس؛ اما در هر حال، تغییرات حتی جزئی در تمپو ممکن است حال و هوا و شخصیت اثر را تغییر دهد.

ضرب ثابت

ضرب ثابت تأثیر خواب آور دارد. آهنگ سازان اغلب برای برانگیختن نوعی احساس ” بدوی ” از ضرب ثابت استفاده می کنند.

الگوهای بغرنچ

در ضرب پایه می توان الگوهای بسیار یافت که گاهی مکمل یکدیگرند، و گاهی با هم برخورد دارند. بخش مهمی از موسیقی باروک ریتم های انرژیک، ثابت و تکراری دارد (عده ای که این نوع موسیقی را دوست ندارند آن را ” موسیقی چرخ خیاطی ” می خوانند). اما بافت ها غنی‌اند و کنترپوان ملودیک با مهارت و استادی کامل تم ها را مقابل هم قرار می دهد. باخ، ویوالدی و تلمان تزیین های ظریف و بغرنجی در آثار خود وارد کرده اند. چرا که نه؟ لفظ ” باروک ” که از معماری به حوزه های دیگر آمده است. معناهای ضمنی خاص با خود دارد. مانند ساخت و روشی که ماهرانه، پیچ در پیچ و تأثیرگذار باشد.

در دوره کلاسیک، ریتم ها ظرایف و دقایق بیشتری پیدا کردند. در دوره رمانتیک، روح شاعرانه غلبه کرد و آزادی ریتم رواج یافت. قرن بیستم، با پیشرفت های تکنولوژیک و انرژی و قدرتی که یافت به تجربه هایی در ریتم دامن زد. بارتوک، استراوینسکی و بسیاری دیگر از ” پولی ریتم ” استفاده کردند. چندین الگوی مستقل در آن واحد به گوش شنونده ماهر می رسند.

سنکوپ

سنکوپ موقعی اتفاق می افتد که ضربی را که انتظارش را داریم نشنویم. یا به عبارت فنی تر، جابجایی تأکید روی ضربی است که معمولاً تأکید بر نمی دارد. ممکن است این غافل گیری آزاردهنده یا خوشایند باشد. برای بیشتر ما شنوندگان، این تأکید خارج از ضرب خوشایند است. در موسیقی جاز، بلوز و رگتایم این سنکوپ وجود دارد. در موسیقی کلاسیک نیز سنکوپ نوعی حالت تعلیق یا رازگونه پدید می آورد. لفظ سنکوپ از واژه ای یونانی به معنی «قطع کردن» می‌آید.

ضرب موسیقی را پیش می برد

ضرب ریتمیک مارش یا والس را پیش می برد اما در قطعه های آوازی نیز قرینه‌هایی دارد. گاهی شعر است که موسیقی را پیش می برد و گاهی ملودی است که شعر را با خود می برد. تندی و کندی قطعه، تکرارهای ریتم ها، یا نحوه تغییر آن ها، همه و همه در پیش رفتن قطعه موسیقی سهم دارند.

مجموعه نت ها

ملودی یا نغمه عبارت است از توالی نت های موسیقی که هویت قابل تشخیصی می سازند. ممکن است آهنگ تولد باشد، یا یک سنفونی بغرنج مالر. کارل هاس موسیقی شناس گفته است: ” ملودی همان شعر است. همان تقارن ها و تقسیمات ریتمیک را دارد، تابع همان انگیزه‌های فشار و تخلیه عاطفی است “.

جمله

ملودی معمولاً از واحدهای کوچک تری تشکیل می شود که آن ها را موتیف یا جمله می نامیم. این موتیف ها یا جمله ها ممکن است به کوتاهی یک صدای دو نتی کوکو باشند (که در سنفونی اول مالر هم آمده است). ممکن است از دو یا سه نت متوالی یک گام ساخته شوند، یا کل یک اوکتاو را در بر بگیرند.

ساده یا بغرنج؟

اگر ملودی مستقل باشد یا بر یک همراهی هارمونیک مسلط باشد، به سادگی قابل تعقیق است، اما وقتی دو یا چند ملودی با هم می آیند ما مخلوط آن ها را می شنویم و نه جداگانه.

” فوگ ” شامل چندین بخش است (غالباً آن ها را «صدا» می نامیم، چه نواخته شوند و چه خوانده شوند). و هر صدا به تقلید صدای قبلی می آید. موتیف آغازین را ” سوژه ” یا ” تم ” می‌نامند. تقلیدها را «” جواب ” می خوانند و قسمت های بین ورودهای کامل صداها را ” اپیزود ” می نامند. یک نفر به شوخی گفته است که فوگ قطعه ای است که در آن سازها یکی پس از دیگری اضافه می شوند و تماشاچیان یکی پس از دیگری کم می شوند.

خوشایند و مطبوع

منظورمان از قطعه «ملودیک» معمولاً قطعه ای است که به گوش خوش می آید، و در طول تاریخ نیز بخش مهمی از قطعات موسیقی به همین منظور ساخته شده اند. آهنگ سازان دربارها جرئت نمی کردند چیزی بسازند که به مذاق شاهان و ملکه ها خوش نیاید. حتی هایدن با تمام عظمتش وظیفه داشت آثاری بسازد که از سر میز شام گرفته تا نمایش های خیمه شب بازی به کار بیاید. البته آثار بزرگ هنری ممکن است نه تنها خوشایند نباشند بلکه ما را آشفته کنند. ممکن است نشانگر اعتراض سیاسی باشند. وقایع دردناک و تراژیک را نمایش دهند، و در زمانه ما نیز که «عصر تشویش» نامیده می شود روحیه معاصر را بازتاب دهند. چیزی که بخواهد ” مطبوع ” باشد باید هر گونه اثر تخیل، اصالت و قدرت را در بر بگیرد. امروزه صرفاً به آرامش و تسکین نیاز نداریم. موسیقی خیلی چیزهای دیگر هم می تواند به ما بدهد.

هارمونی

هارمونی یعین صدادهی همزمان دو یا چند نت. زیربنای ملودی است و به آن عمق و گستردگی می بخشد. هارمونی یعنی هماهنگی و سازگاری. اما در موسیقی دقیقاً به این معنی نیست. نت‌هایی که با هم صدا دهند ممکن است نامطبوع هم باشند. در قرون وسطی منظور از هارمونی این بود که خواننده (الف) و خواننده (ب) دیگر نت های واحدی را در زمان واحد نخوانند. امروزه اما همه چیز مجاز است.

یک نت را در نظر بگیرید، هر نتی که باشد فرق نمی کند. یک نت دیگر را هم در نظر بگیرید. بین این دو ” فاصله ” وجود دارد. و فاصله ها موقعی به هارمونی بدل می شوند که شما این دو نت را همراه هم به صدا درآورید. ممکن است به یک آکورد تبدیل شوند، هر چند که عده ای با سختگیری می گویند که حداقل باید سه نت با هم صدا دهند تا یک آکورد تشکیل شود.

هارمونی سبب غنای ملودی می شود. بر الگوهای ریتمیک تأکید می کند، و حال و هوای شنیدن را تغییر می دهد. در رایج ترین شکل، ملودی غلبه دارد و آکوردها زینت بخش و حامی و تقویت کننده آن هستند. وقتی همه بخش های آکورد با هم پیش بروند، و معمولاً هم ملودی بالای آن هاست، مانند نیایش های کلیسایی، با چیزی روبرو می شویم که موسیقی شناسان آن را «” هوموفونی ” می نامند. وقتی هارمونی ها با بازی میان ملودی های مختلف تولید می شوند، ما با ” پولیفونی ” سروکار داریم. در دوره رنسانس و در دوره باروک، پولیفونی حکومت می کرد. در دوره کلاسیک چرخشی قطعی در جهت ملودی روی داد که در دوره رمانتیک به اوج رسید. البته باخ ملودی های ۷عظیمی ساخت. و در قرن بیستم هم نمونه های معروفی سراغ داریم (مانند «آداجو برای سازهای زهی» اثر باربر).

تولد هارمونی

تصاویری از مصر باستان و یونان قدیم به ما رسیده است که نشان می دهد آن ها انواع سازها را می نواخته اند. از این رو، شاید فن هارمونی کهن تر از چیزی باشد که ما می شناسیم. اما در قرن نهم میلادی که کلیسا در اروپا هارمونی را کار شیطان دانست عده ای از راهبان شورشی تصمیم گرفتند صدای دومی بر آوازها بیفزایند. و سرانجام صدای سوم و چهارم را هم اضافه کردند. حدود سال ۱۰۰۰ میلادی، در بحبوحه هنر و معماری رومانسک، آهنگ سازان تجربه موسیقی برای دو صدا را آغاز کردند. که هر صدا به راه مستقل خودش می رفت. این گام تعیین کننده ای در تکامل موسیقی کلاسیک بود زیرا از این پس بود که موسیقی غرب از موسیقی آسیا و خاورمیانه متمایز شد.

وقتی رنسانس در اروپا رواج یافت و هنر از سیادت کلیسا درآمد و علاقه به علم جان دوباره گرفت، آهنگ سازان مذهبی و غیرمذهبی به بسط ساخته های هارمونیک قطعات خود پرداختند و تا شش خط مختلف صوتی را در هم آمیختند. زمانی که مادریگال الیزابتی رواج یافت، آهنگ سازان به موضوع های کاملاً غیرمذهبی، از قبیل عشق روحی و جسمی نیز سیاست، روی آورده بودند.

*منابع و ماخذ در تحریریـه مجله هنر موجود است.

اقامت 24
4.6 20 رای ها
امتیـازدهی
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
ارسـال پیـام
لطفـا مقـاله یا رزومـه هنـری خود را به این آدرس ارسال کنید: info@artmag.ir
تا دقایقی دیگـر، پاسخ شما ارسـال خـواهد شد.