● محل تـولد: شیـراز
● درگـذشت: ۲ آذر ۱۳۹۹ در تهران
زندگینامه، آثـار و سوابق هنری
به نقل از خودش؛ وی بچه محله دروازه سعدی شیراز است. او دارای مدرک فوق لیسانس مدیریت بازرگانی، از دانشگاهی در ایالت تگزاس آمریکا بود. وی فعالیت هنریاش را در سال ۱۳۳۶ و در تئاتر، به همراه ابوالحسن تهامی آغاز کرد. از او در مقاله ای معتبر در سال ۱۳۵۷، به عنوان یک دوبلور نمونه جهانی نام برده شده است. او بهترین شاگرد خود را یزدان بخشی معرفی کرده و به گفته خود، آیندهٔ طلایی برای وی در هنر دوبله می بیند. استاد جلیلوند ٧ یا ٨ ساله بود که به همراه خانواده راهی تهران شد و در خیابان ری تهران و به روایتی خیابان خراسان سکنی گزید. تحصیلات دوره ابتدائی را در مدرسه انوشیروان و دوره دبیرستان را در دبیرستان پهلوی گذراند. در دوره دبیرستان به دیدن فیلمهایی که در ایتالیا دوبله میشدند میرفت و علاقه او به دوبله از همین زمان شکل گرفت. صدایی که او را شیفته خود کرد؛ صدای مرحوم نصرت الله محتشم، در فیلم فاتح بود. صدای خوب زندهیاد جلیلوند، صدائی خداداده بود چنانکه پدرش نیز صدائی رسا داشت و شریک یک کارخانه آرد بود(در جای دیگری اشاره کرده است که پدرش مهندس راه بوده و بعضا بعنوان مترجم مهندسان روسی کار میکرده و بخاطر سفرهای متعدد به شیراز رفته و در آنجا عاشق شده و ازدواج کرده است). وقتی در دبیرستان مشغول تحصیل بود، در کلاس نهم یا دهم، با دیدن یک آگهی آموزش هنرپیشگی در خیابان لاله زار، که توسط استپانیان درج شده بود و اساتیدی چون دکتر والا، دکتر کاووسی و جنتی عطائی در آن تدریس میکردند، اولین گامهای خود را بسوی بازیگر شدن برداشت. کلاسها چنان سخت بود که در نهایت او ماند و داوودی و تهامی نژاد. وی اولین نمایش خود را در نقش ذخیره اکبر مشکین، در زمان غیبت وی بازی کرد و در دومین کار با عنوان: افیون، در حدفاصل سالهای ١٣٣۶ و ١٣٣٧، با مدیریت دکتر والا روی صحنه برد. جائی که سارنگ نقش اول مرد بود و توران مهرزاد نقش اول زن و جلیلوند بعنوان بازیگر ذخیره نقش اول در کنار گروه تمرین میکرد. در این نمایش نیز در زمان غیبت سارنگ، جلیلوند بجای او بازی کرد. دستمزدی که بابت این نقش آفرینی و چنین حضوری، در اولین گام از دکتر والا گرفت ١۰۰ تومان بود؛ آن هم جائی که دستمزد معمول آنها یک تومان بود. او در این دوره با هنرمندانی چون تفکری و وحدت نیز همکاری داشت. در سال ١٣٣٨ دیپلم گرفت و از خدمت سربازی هم معاف شد. وی برای ورد به دانشگاه در رشته کشاورزی دانشکده ورامین پذیرفته شد اما بخاطر علاقه به تئاتر و بُعد مسافت به آن دانشکده نرفت. مجددا دوبار در کنکور سراسری در رشته مورد علاقه خود، تاریخ و جغرافیا آزمون داد که پذیرفته نشد و از ادامه تحصیل منصرف شد.
در همان سالها برای اولین بار و به دعوت هوشنگ مرادی، به استودیو آژیر فیلم، که متعلق به ساموئل خاچیکیان و دکتر شاهرخ رفیع و ژوزف واعظیان بود و یکی از فعالیتهای این استودیو دوبله فیلم بود و درست مقابل دانشگاه قرار داشت گام نهاد. مرادی از او خواست تا در یک فیلم جمله: “تیر افتاد” را بجای یکی از بازیگران اجرا کند. با چندبار اشتباه در نهایت جمله را ادا کرد و بخاطر این جمله ٣۰ تومان هم دستمزد گرفت. پس از یک سال گویندگی در نقشهای فرعی، در نهایت در اواخر سال ١٣٣٩، در اولین نقش اول خود در فیلم سگ و مادرزن، بجای شرلی لوتر صحبت کرد. و پس از نشان دادن استعداد خود در نقشهای اول تثبیت گردید. در همان سالها در نقشهای اولی چون ماکسیمیلیان شل در شیرهای جوان، به مدیریت منصور متین صحبت کرد که خود متین در همان فیلم بجای مارلون براندو صحبت کرد. در دوبله مجدد که پس از سالها صورت گرفت، جلیلوند بجای مارلون براندو و ماکسیمیلیان شل(هر دو) در این فیلم صحبت کرد. در این فیلم متین ٢۵۰۰ و جلیلوند ٣۰۰ تومان دستمزد گرفتند. او همچنین، صدای یول برینر، در بسته مرموز را اجرا کرد که مورد توجه قرار گرفت. جلیلوند به دوبله فیلمهای ایرانی هم کشیده شد و در اولین گام بجای ویگن در چشمه عشاق در سال ١٣٣٩ صحبت کرد.
زندهیاد استاد چنگیز جلیلوند در سن هشتاد سالگی، به دلیل ابتلا به ویروس کرونا درگذشت.
شرح حال شخصی
من بچه جنوب شهر تهران و محله گارد ماشین دودی هستم. در شیراز متولد شدم و از سه سالگی به تهران و خیابان خراسان آمدیم. تمام محلههای جنوب شهر تهران را به خوبی میشناسم و در آنجا بزرگ شدهام و به آنها عشق میورزم. خیابان مولوی، میدان سبزی، میدان امیرسلطان، انبار گندم، باغ توتی که پر از درختان توت بود، لبخط و آن محیط و آن کوچهها و محلهها با آن بازیهای الک دولک، پوست هندوانه بازی، بیخ دیواری و… همه برای من خاطراتی است که با آنها بزرگ شده و عشق کردهام. حتی زمانیکه بعد از سالها به ایران بازگشتم، دو، سه روز یک تاکسی گرفته بودم و به همه این محلههای قدیمی سر زدم که البته متاسفانه برخی از آنها کاملا از بین رفته و جای خود را به آپارتمانهای چند طبقه داده است. بچه خیلی بازیگوشی بودم. خانه ما درست نزدیک ریل ماشین دودی بود و یکی از کارهای من در آن زمان این بود که زمانی که ماشین دودی از نزدیک خانه مان شروع به حرکت می کرد، دائم می پریدیم بالای ماشین و میپریدیم پایین و داخل واگن ها میدویدیم و در نهایت یکی از نگهبانان ماشین دودی با چوب زد توی سر من که هنوز هم جای این شکستگی روی سرم باقی است. در زمانهای قدیم چندین بار شناسنامهام را گم کردم و هر دفعه برای شناسنامه جدید، اتفاق جدیدی هم برای تاریخ تولد و نام خانوادگیام میافتاد. یکبار که شناسنامهام دزدیده شد، در شناسنامه جدیدم زدند: جلیلوند رضایی، متولد ۱۳۱۴ که این هم عجیب بود. بعد پدرم دوباره تقاضای المثنی کرد که رضایی را برداشتند ولی اینبار زدند: جلیلهوند و دوباره طی یک اتفاق شناسنامهها گم شد و بار دیگر پدرم تقاضای شناسنامه کرد و اینبار زدند: حلیلوند و وقتی دوباره اعتراض کردیم گفتند که خودتان یک نقطه زیرش بگذارید! تا اینکه در نهایت در آخرین سری شناسنامهای که گرفتیم هم نام خانوادگیمان را درست زدند و هم تاریخ تولد را! در سن ۶ سالگى به خاطر شغل پدرم که مهندس اداره راه بود به تهران نقل مکان کردیم و در حوالى خیابان رى ساکن شدیم. دوران مدرسه و دبیرستان را در همان منطقه بودم. بعد توانستم دیپلم طبیعی بگیرم. از همان دوران دبیرستان به تئاتر علاقه داشتم تا اینکه در این رفت و آمدها با تئاتر لالهزار آشنا شدم و چند کار هم اجرا کردم. ۱۸ ساله بودم که با صمد صباحی آشنا شدم و در کاری به نام: آرشین مالالا، به من یک نقش کوچک پیشنهاد کرد و من هم گریم شدم. این فیلم اولین کار سینمایی من بود. سپس کم کم چند کار کوچک تئاتر هم انجام دادم.
وقتی دانشجو بودم یک استودیو روبروی دانشگاهمان بود به نام: آژیر فیلم، که آقای ساموئل خاچکیان و واعظیان و دکتر شاهرخ رفیع، آن را تاسیس کرده بودند. آن زمان من شبها با آقای وحدت تئاتر کار می کردم، ایشان به من گفتند: صدای خوبی داری بیا و دوبله کار کن و من را معرفی کردند به همان استودیو و خلاصه بعد از یک تست استخدام شدم. سپس کمکم چند کار کوچک تئاتر هم انجام دادم تا اینکه مرحوم دکتر والا از خارج آمده بود که یک پیاس گذاشت در تماشاخانه تهران، آنجا یک نقش کوچک به من داد به نام نمایشنامه: محاکمه مارین دوگان، که دکتر: والا از کار من رضایت داشت و ایشان به من گفت: اگر توجه و دقت بیشتری به بازیگر داشته باشی حتماً در این حرفه و عرصه موفق خواهی شد؛ اما من در آن مقطع به این صحبت ایشان کمتر توجه داشتم تا اینکه یک پیاس آمد به روی صحنه به نام: افیون که مرحوم سارنگ قرار بود آن را کار کند، اما برایش گرفتاری پیش آمد و در نهایت این نقش به من واگذار شد. من نقش یک این کار را گرفتم و چون صدایم خوب بود دکتر والا به من گفت این کار یک محک جدی و فوقالعادهای برای تو است. من در آن مقطع سر از پا نمیشناختم، شخصیتی که من در افیون داشتم یک نقاش عاشقی بود که بر اساس یک حادثه عشقی معشوقهاش اسید روی صورتش ریخته بود، من برای بازی در این کار کاملاً گریم میشدم، این پیاس مونولوگهای طولانی بیست دقیقهای داشت، در نهایت سعی کردم این کار به نحو احسن اجرا شود، خوشبختانه به کمک دوستان و دکتر «والا» سه ماه این پیاس روی صحنه رفت و موفق هم شد. در کنار آن من هم سری در سرها درآوردم و با فضا آشنا شدم. در این گیر و دار با وحدت آشنا شدم و با هم به کار دوبله رفتیم و دوبله شد و شد و شد تا الان که من در خدمت شما هستم و این کار همچنان هم ادامه دارد.
من اصالتا لر هستم ولی در شیراز متولد شدم. پدرم مهندس راه بود و به عنوان مترجم مهندسان روسی هم کار میکرد و ماموریتهای مختلفی به او میخورد که مجبور بود به شهرهای مختلف سفر کند و برای مدتی در آنجاها ساکن شود. پدرم در یکی از این سفرها که به شیراز داشت، در آنجا عاشق شد و ازدواج کرد و من هم در شیراز متولد شدم و بعد از چند سال که ماموریت پدرم تمام شد به تهران برگشتیم. درس را کنار گذاشتم در آن مقطع من قرار بود به دانشکده کشاورزی بروم اما نرفتم و به دانشکده علوم رفتم. دو سال درس خواندم اما متاسفانه آنقدر گرفتاریام در زمینه دوبله زیاد شد که درس را کنار گذاشتم و کاملاً وارد کار دوبله شدم که از لحظهای که این حرفه را شروع کردم، به قول معروف چهار نعل به سوی خوشبختی یا بدبختی رفتیم اما دوست داشتم در کنار آن میتوانستم درسم را هم ادامه دهم و یک مدرکی بگیرم اما متاسفانه این آرزو جامعه عمل به خود نپوشید. تا اینکه به آمریکا رفتم، آنجا محیط کاملاً دانشگاهی بود و من هم این کمبود را کمکم حس کردم و به دلیل اینکه از محیط کاری دور شده بودم خیلی ناراحت بودم. در طول این هفت هشت سالی که گذشت، توانستم فوق لیسانس مدیریت بازرگانی از دانشگده دالاس دریافت کنم. به هر حال در نهایت به دعوت آقای جعفری، مدیر عامل موسسه قرن ۲۱ به ایران آمدیم. دوست داشتم کار هتلداری و رستوران انجام دهم اما ایشان من را به نوعی قانع کرد و من برگشتم به دوبله و ماندم اینجا و کارهای دوبله را ادامه دادم.
خوشحالم زحماتی که کشیدهام، ثمر داده است. من به خاطر فرزندانم ایران را ترک کردم و عشق اصلیام را که کار دوبله بود رها و خودم را قربانی کردم و حالا که ثمره این فداکاریام را میبینم، واقعا خوشحالم. سال ١٣۴٧، من سالانه بالای ۵۰۰ هزار تومان درآمد داشتم ولی باور کنید همیشه جیبم خالی بود و انگار آن پول در آن زمان برکت نداشت ولی از زمانی که دوباره به ایران برگشتم با اینکه خرجها کمی بالاتر رفته ولی خدا را شکر هیچ مشکلی در زندگی ندارم و آرامش خوبی در زندگیام جاری است و واقعا از زندگیام راضی هستم و خداوند را شکر میکنم. من عاشق ایران هستم و دلیل اصلی من برای بازگشت به ایران، همین عشق و علاقه به وطنم بود. هرچند من ناچار به ترک ایران شدم چون فرزندانم در خارج از کشور مشغول تحصیل بودند و نمیتوانستم آنها را در میانه تحصیلشان بازگردانم و آیندهشان را خراب کنم چون سیستم تحصیلی که آنها سپری میکردند کاملا متفاوت بود و به همین دلیل بود که مجبور شدم ایران را ترک کنم تا در کنار فرزندانم باشم. چند سال در آمریکا بودیم و خدا را شکر که بچهها هم درسشان را خواندند و به مدارج خوبی رسیدند و ازدواج کردند و آنجا بود که تصمیم گرفتم حالا که همه بچهها به سرانجام رسیدهاند، به ایران بازگردم چراکه واقعا نمیتوانستم عشق به وطنم را نادیده بگیرم. همین حالا هم از شبکههای خارجی پیشنهادهای کاری خوب و زیادی دارم ولی دوست ندارم ایران را ترک کنم و ترجیح میدهم اینجا پول کمتری درآورم ولی ایران را ترک نکنم. ایران برای من یک پکیج کامل است و همهچیز برایم دارد؛ از دود تهران گرفته تا هوای پاک شهرهای شمالی، از آدمهایی که بیخود در خیابان به شما فحش میدهند تا آدمهای متشخص، باادب و… در این سالهایی که دوباره به ایران بازگشتهام واقعا خوب زندگی کردن را دوباره لمس کرده و از زندگیام لذت بردهام و این سالها با تمام سالهای گذشته زندگیام برابری میکند.
من سه فرزند و پنج نوه دارم. نیلوفر، دختر و فرزند بزرگ من است که دکترای هنر و دکترای حساب دارد که بسیار باعث افتخار من است. بزرگترین نوهام ۲۴ ساله است که دکترای زیبایی دارد و یک کلینیک زیبایی را در نیویورک اداره میکند. یک نوه دیگرم ۱۸ ساله است که یک نابغه در کارهای هنری و سینماست؛ هم در نویسندگی، هم در بازیگری و هم در کارگردانی و در دالاس بین تمام شاگردها، شماره یک بود. او الان در دانشگاه شیکاگو سال دوم تحصیل خود را سپری میکند و پیش از آن هم یکی از نوابغ کالجی بود که مادرش هم یکی از اساتید آنجاست؛ تا جایی که دولت، به دلیل استعداد و خلاقیت و فعالیتهایش به او ۹۰ هزار دلار بورسیه تحصیل دانشگاه داد. حتی چند وقت پیش به ایران آمده بود و با هم به جاهای مختلفی سفر کردیم و یک فیلم مستند ساخت که به دانشگاه ارائه کرد و ۹ هزار دلار جایزه گرفت. او آنقدر نابغه است که حتی اجازه ساخت فیلم بلند هم به او دادهاند. پسرم فوقلیسانس ویدئو اینجینیر دارد که شاید در کشور ما خیلی کار شناخته شدهای نباشد ولی در آنجا یکجور کارگردانی برای مراسم، محافل، کارهای انتخاباتی و کارهای خاص است. پسرم یک دختر و یک پسر دارد که آنها هم نابغه بوده و مشغول تحصیل در رشتههای مختلف هستند. دختر کوچکترم هم دکترای تعلیم و تربیت دارد و مدیر یک دبیرستان است و خودش هم یک دختر دارد که دانشجوی سال دوم پزشکی در رشته زیبایی است.
من دوبله را بیشتر ترجیح میدهم، چون خودم هنوز یک گوینده و مدیر دوبلاژ هستم. آن کار را هم دوست دارم اما خیلی دلم میخواهد حالا که وارد این کار شدم کمتر از «چنگیز جلیلوند» نباشم. من معتقدم دوبله خیلی عوض شده، اما نیروهایی که امروز مشغول شدهاند، میتوانند خیلی خوب کار کنند و در کنار آن میتوانند دوبله را هم دوباره زنده کنند و کم هم نیاورند. به عقیده من بچهها استعداد زیادی دارند اما متاسفانه محیط مناسب نیست، استودیوها مناسب نیست، دستمزدها مناسب نیست، دیگر مثل سابق انگیزه نیست، دوبلورها هیچگونه تامینی ندارند، اگر کسی از پله افتاد و پا یا دستش شکست، نقش عوض میشود و ارزشی برای این کار قائل نیستند.
ما در گذشته سه جا کار میکردیم، در روز ۹ صبح تا ۱ بعد از ظهر یک استودیو مجزا، ۳ تا ۷ بعد از ظهر در استودیوی دیگر و ۸ تا ۱۲ شب یک جای دیگر. دوبله هر فیلم ۷ تا ۱۰ روز طول میکشید. ما سوار نقش بودیم، زمان داشتیم و برای گویندگی هر نقش خون تازه داشتیم. همواره سعی میکردیم خوب کار کنیم و بعد در نقش دیگر مشغول به گویندگی میشدیم و این نیرو و انرژی تازه باعث میشد کار دوبله برای ما خستهکننده نشود. احساسها عوض میشد، انرژی هم زیاد بود اما الان کار دوبله خیلی خستهکننده شده است، الان فقط به فکر دوبله و گذاشتن صدا روی یک کار هستند و ارزش کار کمتر شده است. وقتی کمی روی دوبله یک کار وقت میگذارند، کار فرق میکند.
من تاکنون ۵ هزار کار دوبله کردم و در این چند سال اخیر که در موسسه قرن بیست و یکم مشغول به فعالیت هستم، ۶۰۰ تا ۷۰۰ فیلم دوبله کردم و جای رابرت دنیرو خیلی صحبت کردم که دیالوگهای جذاب، خوب و ماندگاری هم داشت. کمترین دستمزدی که گرفتم برای زمانی بود که گوینده سرشناسی نبودم. اولین بار ۳۰ تومان دستمزد دریافت کردم که این موضوع برای سال ۱۳۳۹ است. برای یک فیلم هندی یک کلمه گفتم و اینقدر دریافت کردم. بالاترین دستمزد هم در فیلمهای آن مقطع زمانی بود که ۳۰۰ هزار تومان گرفتم، من ۱۰ درصد از این مبلغ را گرفتم. این بالاترین رقمی بود که گرفتم ولی خوب بعد از مقطعی کارها افت کرد.
برخی از ترجمهها بسیار خوب است و برخی هم به شدت ضعیف و بد. یعنی حد وسط خیلی کم است. کسی که انگلیسی بداند و با ادبیات فارسی آشنا باشد، خوب ترجمه میکند و عدهای هم بلد هستند ولی اصطلاحات را نمیدانند اما این نکته را نباید فراموش کرد که ترجمه خیلی در دوبله یک کار موفق تاثیرگذار و نقش اساسی دارد اما برخی ترجمههای ضعیف برای مدیر دوبلاژ مشکلاتی ایجاد میکند و خوشبختانه برخی هم برای این کار وقت بیشتری میگذارند. تجهیزات خوب همه تقریباً دیجیتال شده اما از نظر کیفت میکس و ساند افکت یک کمی ضعف داریم. صدای ساند افکتها از صدای گوینده بالاتر است. الان به میکس کمتر توجه میشود.
به نظر من وقتی وارد بازیگری میشوی، باید همه نوع نقشی را بازی کنی. بعد از چند سال من در سریال ماه رمضانی «عبور در پاییز» به ایفای نقش پرداختم اما درست این شخصیتی که من ایفا کردم مقابل شخصیت خود من بود اما دوست داشتم این کار انجام دهم. اصولاً دوست دارم نقشهایی که بازی میکنم نقشهای مطرحی باشد. بعد از آن در کار محمدرضا ورزی بازی کردم که نقشی مثبت است. فیلمی به نام: پدرم حاج محمود، عاشقانه پدر یا تولد، که نامش تغییر میکند. در این فیلم بازیگرانی چون مصطفی زمانی، محمدرضا شریفینیا و … به ایفای نقش پرداختهاند و نقش من هم کاملاً مثبت است. هر کسی بینند، اشکش درمیآید. در این فیلم من نقش پدر را بر عهده داشتم، این فیلم در سه زمان است و گریم من هم حال و هوایی کاملاً متفاوت دارد.
بیشتر فیلمها یک داستان یا واقعه است. یک قهرمان و شخصیت نیست که ما با آن همذات پنداری کنیم و خودمان را جای آن بگذاریم. گاهی اوقات فیلمهای خارجی تماشا میکنم و فیلمهای خیلی خوب را هم تماشا میکنم. بیشتر دوبله میکنم، ممکن است از ۱۰ فیلمی که پیشنهاد دوبله میشود، دو فیلم را دوبله کنم. من امروز فقط برای دوبله فیلم خوب کار میکنم و نه برای درآمد و دستمزد. مسئولین برای کار هنری بهتر به فکر سلامتی هنرمندان باشند. سلامتی باید تضمین شود، این دغدغهای است که همه به آن نیاز دارند، من اگر امروزه قلبم بگیرد ۲۰ میلیون باید بدهم، ما بیمه تکمیلی داریم اما ماکسیمم ۸ میلیون میتوانیم بپردازیم، ۱۲ میلیون دیگر را از کجا بیاوریم؟ درست است برخی بیمارستانها دولتی است اما صبر ایوب میخواهد. مسئولین برای مشکلات، معیشت و وضعیت هنرمندان فکر کنند، همه ما میدانیم یک جاهای کار عیب دارد و میلنگد.
من هم اکنون با تیم و گویندگان جدید کار میکنم. با این تیم جدید ۵ سال چند کار دوبله کارتون داشتیم. جدیدا در چند کار به جای جمیز باند صحبت کردم. در کاری دیگر به جای هیو جکسون (ترانسفورمرز) صحبت کردم که نقش جالبی بود. من نقش قهرمان داستان را داشتم و چند فیلم هم به جای «رابرت دنیرو» صحبت کردم.
از همان دوران جوانی آدم مثبتی بودم. حسادت را لمس نکردم و نمیدانم حسادت چیست؛ همچنین رقابت را حس نکردم و هرگز رقیب کسی نشدم. سخن چین نبودم و پشت سر هیچ کسی حرف نزدم. از نظر من صفات بد وجود ندارد و همیشه سعی کردهام از صفات بد دوری کنم. به شدت به پوشش و لباسهایم اهمیت می دهم و روی آن حساس هستم. شیکپوشی برایم بسیار مهم است و همیشه سعی می کنم بهترین لباسها را برای خودم تهیه کنم، ست پوشیدن همیشه مورد توجهم بوده است و عاشق لباسهای زمستانی هستم. من همیشه دوبله را به بازیگری ترجیح میدهم و اگر کار دوبله مثل سالیان گذشته بود و فیلمهای سینمایی خوب وجود داشت، من هرگز همین تعداد کم را هم در بازیگری تجربه نمی کردم و در همان کار دوبله باقی میماندم درواقع دوبله مرا گرفتار خودش کرده است.
به عدد ۲۷ علاقه زیادی دارم چون این عدد، ایجاد کننده اتفاقات عجیبی است. شما اگر عدد هفت را دو بار جمع کنید به ۱۴ معصوم می رسید اگر دو را از هفت کم کنید به پنج تن میرسید اگر عدد را جا به جا کنید به ۷۲ تن می رسید به نظرم این عدد یک عدد جادویی است. من زمانیکه در آمریکا بودم، کلاسهای تیراندازی را پشت سر گذاشتم؛ به دلیل همان روحیه نظامیگری و علاقهای که به این کار داشتم. قهرمان ماشین سواری با تراک بودم کلاسهای آشپزی را سپری کردم و حتی در اواخر حضورم در آمریکا، پرواز با هواپیماهای کوچک و تک نفره را هم تجربه کردم؛ کوهنوردی و جنگل نوردی را خیلی دوست دارم عاشق رودخانه و شنا هستم و علاقه زیادی به طبیعت دارم.
از نظر تغذیه و برنامه غذایی سعی میکنم هرچه خداوند آفریده است را مصرف کنم چراکه میدانم خلقت آن بیدلیل نبوده است. سعی میکنم تغذیه سالمی داشته باشم و در هر فصلی میوههای آن فصل را مصرف میکنم. به وزنم اهمیت زیادی میدهم و هرگز نمیگذارم دچار اضافه وزن یا حتی کمبود وزن شوم. بهشدت به پوشش و لباسهایم اهمیت میدهم و روی آن حساس هستم. شیکپوشی برایم بسیار مهم است و همیشه سعی میکنم بهترین لباسها را برای خودم تهیه کنم. ست پوشیدن همیشه مورد توجهم بوده است و عاشق لباسهای زمستانی هستم. به ظاهر خودم اهمیت زیادی میدهم و این موضوع از جوانی در من نهادینه شده است و حالا هم در سنی هستم که حس میکنم باید به این مسائل بیش از پیش اهمیت دهم. به مرگ فکر نمیکنم چون میدانم بالاخره دیر یا زود برای هر انسانی اتفاق میافتد. نه اینکه برایم مهم نباشد ولی دوست ندارم با فکر کردن درباره اتفاقی که دیر یا زود رخ میدهد، زندگیام را خراب کنم. معتقدم تا وقتی زنده هستیم، باید خوب زندگی کنیم و با دیگران مهربان باشیم و درست رفتار کنیم.
معتقد هستم که به هرچیزی که خداوند به ما داده است باید قانع باشیم. امکان ندارد من یک روز به خداوند فکر نکنم و یک روز بدون ذکر خداوند از خانه خارج شوم. وقتی به خانه بازمیگردم و خانه و زندگیام را میبینیم از خداوند تشکر میکنم که این نعمات را به من داده است.
من تقریبا از نسل سوم دوبله هستم. از نسل اول که گویندههای فیلمهای ایتالیایی بودند که هم در ایران بودند و هم خارج از ایران، دیگر فکر نمیکنم کسی در قید حیات باشد. نسل دوم دوبله بیشتر از بازیگران تئاترهای آن زمان بودند که به سمت دوبله آمدند که شاید از آن نسل هم تعداد خیلی کمی زنده باشند و من از نسل سوم دوبله هستم که در همین نسل هم تعدادی از گویندهها، کار بازیگری هم انجام میدادند. تئاتر یک زمانی در کشورمان برووبیایی داشت، بازیگران شاخصی در آن عرصه بودند و مردم عاشق تئاتر بودند که من هم درواقع عاشق کار تئاتر بودم و برای اینکه وارد دنیای تئاتر شوم، ابتدا وارد گویندگی و دوبله شدم ولی بعد از اینکه کار دوبله را آغاز کردم، بهشدت به آن علاقهمند شدم و برای همیشه در دوبله باقی ماندم. الان دوباره تئاتر رفتهرفته به روزهای خوب خود نزدیک شده است و خیلی از مردم دوباره برای تماشای تئاترها به سالنهای تئاتر میروند و حتی بازیگران هم به سمت تئاتر گرایش زیادی پیدا کردهاند. اخیرا یک پیشنهاد تئاتر هم به من شده که راجع به شهدای قهرمان کشور است. این کار اصلا تبلیغاتی نیست و داستانی واقعی دارد که قرار است توسط دکتر معینی روی صحنه برود و امیدوارم بتوانم در این کار حضور داشته باشم.
من در کار دوبله، عاشق نقشهای نظامی هستم چون کلا خودم از لباسهای نظامی خیلی خوشم میآید و در جوانی هم بارها لباس نظامی پوشیدهام؛ البته بدون درجه و علامتهای رسمی. یک ماشین جگوار هم داشتم و با لباسهای شبهنظامی که داشتم، هرجا که میرفتم همه فکر میکردند من افسر هستم. نمیدانم چرا ولی از اینکه دیگران فکر میکردند من نظامی هستم، حس خوبی داشتم. (باخنده) حتی گاهی جاهایی میرفتم که دیگران اجازه ورود نداشتند و نگهبانها فکر میکردند من نظامی هستم و مرا براحتی راه میدادند. در همین سن و سال هم عاشق این موضوع هستم و حتی اگر نقش یک نظامی خوب به من پیشنهاد شود، حتما بازی میکنم. شاید اصلا یک روز خودم فیلمی را با این موضوع تهیه کردم.
فعـالیتهای دوبله
تاریخ دوبلاژ ایران کمتر ستاره ای را بیاد دارد که بجای اکثر ستارگان سینما صحبت کرده باشد. ستارگانی که حضور هرکدام در هر فیلم کافی بود تا فروش آنرا تضمین کند. چنگیز جلیلوند، گویندهای است که شما کمتر ستاره درجه یک تاریخ سینما را بیاد خواهید آورد که صدای او، حتی در یک فیلم، بجای آن هنرپیشه مرد ثبت و ضبط نشده باشد. او بجای برخی از آنها گوینده ثابت بود و برخی دیگر را که گویندگان ثابت دیگری داشت گهگاه گویندگی میکرد. جلیلوند هرگز ابائی نداشت که رابرت ردفورد مقامی یا کرک داگلاس کاملی، یا جیمز استوارت طهماسب، یا کلینت ایستوود مظفری، یا آنتونی کوئین اسماعیلی یا حتی جان وین دوستدار را گویندگی نکند. او بی محابا و گاه بدون رخصت به خیل فیلمها میزد و هر آنچه از فیلم و بازیگر بود را یکجا درو میکرد. او آنقدر نبوغ داشت که حتی تمام قواعدی که گویندگان ثابت آن فیلمها روی آن بازیگرها رعایت میکردند را نیز با شیوه خود رعایت کند و حاصل کار را در اوج نگه دارد. از سوی دیگر در فیلمهائی که او صحبت کرده است، در اکثر موارد در نقشهای اول ظاهر گردیده و نقشهای دومش نیز همواره در ردیف و به موازات نقشهای اول بوده است. او هرگز در نقشهای سوم و چهارم یا سیاهی لشکر گویندگی نکرده است. اگر نقشی را در رده دوم گویندگی کرده به خواست یا اصرار کارگردان یا وارد کننده فیلم و یا علل دیگری بوده که خواست خود وی در آنها کمتر دخیل بوده است(از گویندگی اش در نقش جیمز کان، در دوبله اول پدرخوانده بگیرید تا گویندگی وی، بجای جمشید مشایخی در نقش ناصر الدینشاه در سریال سلطان صاحبقران. در دوبله اول پدرخوانده آنچنان که خود وی ادعا دارد، کمپانی سازنده و وارد کننده فیلم به ایران خواستار دوبله نقش مارلون براندو (پدرخوانده) توسط جلیلوند بوده است و حتی تست گویندگی وی نیز بعمل آمده لیکن به دلیل برخی اختلافات بین خود جلیلوند، مدیر دوبلاژ و وارد کننده فیلم در نهایت محمود نوربخش بجای براندو صحبت کرده است.
گویندگیهای وی بجای مارلون براندو، در نوع خود یکی از بهترین تیپ سازیهای دوبلاژ ایران است. اون این صدای تودماغی بسیار مردانه و با صلابت را اولین بار در دوبله اول زنده باد زاپاتا، به مدیریت عطاالله کاملی اجرا کرد و برخی از گویندگان آن دوره ادعا دارند وی برای رسیدن به این صدا از یک گیره که برای بستن سوراخهای بینی استفاده میکرد بهره جست. هر چند خود وی ادعا دارد بدون هیچ وسیله ای و در همان لحظات ابتدائی، این صدا را ساخته و پرداخته کرده است. این شکل از گویش در دوبلاژ ایران کمتر توسط دیگران تکرار شده است و مختص خود جلیلوند است . بعنوان مثال نوربخش و ناظریان در دوبله های اول و دوم پدرخوانده، با تقلید از این ابتکار جلیلوند بجای براندو صحبت کردند.
گویش او بجای پل نیومن، یک گویش صاف و ساده با صدائی زیبا و جوان است که بعدها همان را در دهان فردین گذاشت. شخصیت شوخ و شنگ و زبل و چهره زیبای پل نیومن، در اکثر فیلمهایش به مدد صدای جلیلوند و زیبائیهای منحصر به فرد این صدا تطبیقی عجیب در دوبله دارد بطوریکه کمتر گویندهای چون ایرج ناظریان (در مرد) جرات کرد بجای نیومن با شکلی متفاوت و بسیار پخته صحبت کند و در این امر موفق هم باشد. گویندگی جلیلوند در گربه روی شیروانی داغ و اتوبوسی بنام هوس، در کنار ژاله کاظمی، در حد یک شاهکار است. گویش او بجای ریچارد برتون، با صلابتی فوق العاده و اجرائی موثر و دقیق و آنچنان که صدای زیبای خود برتون و چهره مردانه اش اقتضا میکرد صدای کسی چون جلیلوند بجای او بنشیند که به گواهی آثارش، جلیلوند در این خصوص بسیار موفق بوده است. اجرای او در چه کسی از ویرجینیا ولف میترسد، در کنار ژاله کاظمی، اجرائی بیاد ماندنی و فوقالعاده است. همچنین گویشهای بینقصش، بجای برت لنکستر، که تیپی مشابه آنرا اجرا میکرد صلابت یک مرد را دوشادوش این دوستاره بیبدیل سینما در نقشهای ماندگارش استحکام بخشیده است. هرچند به گمان عدهای ایرج ناظریان، نیز بجای این دو بازیگر نیز عملکردی فوقالعاده و بی چون و چرا داشته است. صدای جلیلوند همچنین بجای گریگوری پک، در پرده نقره ای خوش نشسته و ماندگاری خاصی دارد . هرچند گویشهای گویندگان بزرگ دیگر ایران، بجای این ستاره سینما نیز به هر ترتیب قابل ستایش بوده است.
استاد جلیلوند در کنار دوبله آثار خارجی، ید طولائی در دوبله فیلمهای ایرانی پیش از انقلاب اسلامی داشت. به ندرت میتوان فیلمی ایرانی را دید و صدای جلیلوند را در آن نشنید. او بجای اکثر بازیگران طراز اول فیلم فارسی صحبت کرده است که به نمونههائی از آنها اشاره خواهد شد. توضیح اینکه صدای جلیلوند بیش از هر بازیگری بجای فردین خوش نشسته است. مردم ایران آنچنان با صدای جلیلوند بجای فردین مانوس بودند که هرگز تاب شنیدن صدایی دیگر بجای این هنرپیشه محبوب را جز جلیلوند نداشتند و اکثریت مردم معتقد بودند صدای فردین صدای خود اوست. وقتی ایرج دوستدار در فیلم جبار سرجوخه فراری، با صدای خاص که با طنز هم همراه بود بجای فردین صحبت کرد این فیلم عملا در گیشه شکست خورد و تهیه کننده فیلم دست به دامن جلیلوند شد و فیلم مجددا با صدای جلیلوند دوبله شد. جلیلوند اولین بار در فیلم فریاد نیمه شب، بجای فردین صحبت کرد .هرچند کسان دیگری نیز بجای فردین صجبت کردند اما هیچ کدام، در تطبیق لحن و شخصیت جوان و با شور و نشاط فردین، که در صدای جلیلوند بشکلی خدادادی مستتر بود موفق نبودند. از جمله افرادی که بجای فردین صحبت کردند میتوان به: منوچهر اسماعیلی(در برزخیها، غزل و جهنم زیر پای من)، عطاالله کاملی(در گرگهای گرسنه)، ایرج ناظریان(در مواظب کلات باش و شکست ناپذیر)، منوچهر زمانی(در یک خوشگل و هزارمشکل)، سعید شرافت(در طلای سفید و دختری که فریاد می کشد)، سیامک یاسمی(در چشمه آب حیات – خود جلیلوند اعتقاد دارد این محمدعلی زرندی بود که در این فیلم بجای فردین صحبت کرده است) و … اشاره کرد. به همین سبب سهم عمده ای از دریافتی فردین بابت بازیگری در فیلمها به جلیلوند تعلق میگرفت. برخی این سهم را بین ٣۰ تا ۶۰ درصد دستمزد فردین در نوسان میدانند). خواننده فردین، ایرج بود اما گهگاه خود جلیلوند مجبور میشد برخی سکانسهای کوتاه را خود شخصا آوازخوانی کند. وی حتی در چند فیلم، مانند مردانه بکش، که فردین در خارج از کشور بازی کرد نیز گویندگی کرده است. تیپی شاد و در عین حال مردانه که وی بجای فردین ابداع کرد یکی از بهترین نمونه های تیپیک دوبلاژ در تاریخ سینمای ایران و درعین حال تاثیر و نقش یک گوینده در بازی یک سوپراستار بازیگری در سینماست.
اما ماجرای این که جلیلوند بجای فردین نشست چه بود؟ جلیلوند وقتی بجای پل نیومن در فیلم یکی آن بالا مرا دوست دارد با صدای عادی و معصومانه خودش حرف زد؛ این صدا مورد توجه سیامک یاسمی، کارگردان قرار گرفت و بلافاصله فیلمی با موضوع جنوب شهری، احتمالا آقای قرن بیستم و با حضور فردین ساخت و از وی دعوت کرد با همان لحنی که بجای نیومن صحبت کرده بجای فردین صحبت کند. که این صدا عجیب روی این بازیگر و این نقش نشست و پس از آن این صدا متعلق به فردین شد.
به جای ناصر ملک مطیعی
کاکو، بابا شمل، قصاص، پل، نقره، کلیه آنسوی رودخانه، عروس استانبول، عبور از مرز زندگی، اوستا کریم نوکرتیم، پاشنه طلا، مردها و جاده ها، مردان، نقره داغ، مهدی مشکی، همت، مرز زندگی، شیخ صالح، فرار از حقیقت، ابرام در پاریس، سالار، یک پارچه آقا، غلام ژاندارم، قصه دلها، جاده زرین سمرقند، علی بی غم، طوقی، مرید حق، مردان خلیج، سرگروهبان، خاطرخواه، مهدی مشکی، قصه دلها، مرید حق، مرد، قلندر، سراب، دشمن، شورش، ابرمرد، صلات ظهر، ناخدا، اخم نکن سرکار، آتش جنوب، دو مرد خشن، کلک نزن خوشگله، سرباز، ده بومی کوچک، شیخ صالح، سینه چاک، شادیهای زندگی ما، بت، چلچراغ و… جلیلوند در اکثر فیلمهای ناصر ملک مطیعی بجای وی صحبت کرده است. تیپ لمپنی و جاهل مسلک، که وی بجای ملک مطیعی ابداع کرد یکی دیگر از تیپهای فوق تاریخ دوبلاژ ایران است که بعنوان یک شاخصه این نوع تیپها بعدها مورد تقلید گویندگان دیگری قرار گرفت که بجای خود ناصر یا شخصیتهای مشابه با کلاههای شاپو صحبت کردند. نبوغ جلیلوند یویژه در فیلمهایی نمود عینی داشت که همزمان بجای فردین و ناصر ملک مطیعی صحبت میکرد مانند باباشمل و هر دو تیپ را بشکلی حیرت انگیز در اجرا رعایت میکرد که نشان از تسلط شگرف وی بود. گویندگان دیگری که بجای ملک مطیعی صحبت کردند عبارت بودند از: ایرج ناظریان، منوچهر اسماعیلی، پرویز بهرام، منوچهر زمانی، نصرالله مدقالچی، جواد بازیاران و خود ملک مطیعی هم در ابتدای دهه ٣۰ که دستی در دوبله داشت بجای خود در فیلمهای اولیه صحبت کرد. اگرچه اکثر این گویندگان بخوبی از عهده کار برمی آمدند و بطور مثال ناظریان در قیصر، مدقالچی در برزخیها و بهرام در سلطان صاحبقران مافوق تصور بودند اما صدای جلیلوند همواره روی ملک مطیعی، واقعا ترکیبی خاص و استثنائی بوده است.
به جای ایرج قادری
پشت و خنجر، برادرکشی، حکم تیر، بن بست، بیگناه، لیلاج، ناخدا باخدا، شاهراه زندگی، بی حجاب، موسرخه، کوسه جنوب، طغیانگر، سرسپرده، دوکله شق، دشت سرخ، بسترهای جداگانه، رابطه، سوگند سکوت، خشم عقابها، جدائی، قفس، ترکمن، دکتر و رقاصه، عمو فوتبالی، هوس، هدف، خشم عقابها، شاهرگ، رفیق، آژیر خطر، دلهای بی آرام، پلنگ در شب، سینه چاک، جان سخت، برای که قلبها می تپد، بی نشان، بیداد در شهر و… به جای قادری گویندگان دیگری نیز مانند: ایرج ناظریان، حسین عرفانی، منوچهر اسماعیلی، سعید مظفری و حتی منوچهر نوذری نیز گویندگی کردند، اما تیپ نه چندان خاص جلیلوند، بازهم بیشتر از هرکس دیگری بجای قادری خوش می نشست. تیپ بسیار مردانه و گاه عصیانگر قادری به مدد گویشهای فوق العاده جلیلوند، همواره در یادها مانده است.
به جای مرتضی عقیلی
موسرخه، بیداد در شهر، مروارید، جای امن، گلهای کاغذی، استوار و پاسبان، تعقیب تا جهنم، پشمالو، خانواده سرکار غضنفر، مردها و نامردها، غریب، قربون زن ایرونی، پاپوش، غول، آقای جاهل، دشمن، جنوبی، سلام برعشق، شورش، مسافر، ناجورها، هرجائی، دکتر و رقاصه، در شهر خبری نیست، سیاه بخت، بی گناه، جایزه، هوس، هم خون، گروگان، قفس و … نوع بازی و شخصیتهایی که مرتضی عقیلی جای آنها ایفای نقش کرد عمدتا جوجه جاهل یا وردست لاتها و جاهلهای اصلی فیلم بود. به همین جهت جلیلوند با تیزهوشی خاصی نوعی صدا برای این شخصیت ابداع کرد که نه جدی بود، نه طنز بود، نه با صلابت بود و نه زمخت، در عین حال همه اینها بود و بعضا از استفاده از لحن تودماغیای که از گویش بجای مارلون براندو ابداع کرده بود به آن اضافه میکرد. شوخ و شنگ بودن، ادای کلمات گاه به مقتضای زبان عوام و گاه پرکش و قوس و گاه با ضرباهنگی شدید و گاه نازک و گاه عادی را یکجا در شخصیتی چون مرتضی عقیلی گرد آورد. گویندگان دیگری چون نصرالله مدقالچی، منوچهر زمانی، فتح اله منوچهری، ناصر طهماسب، ایرج ناظریان و حتی خسروشاهی و نوذری هم بجای عقیلی صحبت کردند اما بازهم صدای جلیلوند، بیش از هرکس دیگری به این شخصیت این بازیگر عجین گشت.
به جای منوچهر وثوق
زخم خنجر رفیق، باهم ولی تنها، حکم تیر، کاکو، نواب، قایقرانان، نانجیب، مغربی، مکافات، سرگروهبان، روسیاه، زن باکره، در آخرین لحظه، هرجائی، دروغگوی کوچولو، مسافر، پری خوشگله، تهمت، این دست کجه، کینه، هیچ کی بابا نمیشه، رقیب ستیز، زیبای پررو، انگشت نما، آلوده و … اگرچه ایرج ناظریان از گویندگان خاص منوچهر وثوق بود و در رقابت با جلیلوند هردو تقریبا به یک اندازه به جای این بازیگر صحبت کردند و اگرچه گویش جلیلوند بجای این شخصیت شکل متفاوتی از سایر کارهایش نبود و عمدتا بشکل جدی و گاه تودماغی، صداها ادا میشد؛ اما باز هم میتوان جلیلوند را گوینده محبوب منوچهر وثوق دانست.
به جای بهروز وثوقی
لیلی و مجنون، طوقی، بت، بت شکن، نفس بریده، ماه عسل، کندو، ذبیح، همسفر، ممل آمریکائی، ایمان، دور دنیا با جیب خالی، بیست سال انتظار، امروز و فردا، دشنه، فرار از تله و … همه اهالی سینما میدانند که گویندگی بجای بهروز وثوقی بعلت تنوع نقشها و نوع بازی این بازیگر قهار چقدر میتواند مشکل باشد. صرفا دو گونیده دیگر توانستند از عهده هنرنمائیهای وی برآیند که یکی از آنها منوچهر اسماعیلی(در فیلمهائی چون سوته دلان، داش آکل، قیصر، رضا موتوری، خاک و …) و دیگری منوچهر زمانی(در دالاهو، خداحافظ تهران، گرداب گناه، هنگامه و …) بود. حسین عرفانی در تنها فیلمی که بجای وثوقی صحبت کرد بنام کاروانها، نمایش ضعیفی داشت و در مابقی فیلمها خود وثوقی بجای خودش صحبت کرد(مانند تنگسیر، گوزنها، گرگ بیزار، سازش، لذت گناه، قهرمانان، دختر ولگرد، صدکیلو داماد، دختر گمشده و …). کار جلیلوند در برخی فیلمها که بجای وثوقی صحبت کرد در حد شاهکار است. بطور مثال در فیلم طوقی، اثر زندهیاد علی حاتمی، که خود، مدیریت دوبلاژ این فیلم را نیز برعهده داشت و همزمان بجای ناصر ملک مطیعی و بهروز وثوقی صحبت میکند در صحنه ای که سید مرتضی(بهروز وثوقی) با حالتی مست جلو آینه با دیالوگی طولانی از عشق خود به طوبی(آفرین عبیسی) داد سخن میدهد ، یکی از شاهکارهای دوبله ایران را خلق میکند که شاید بتوان گفت از بازی وثوقی نیز پیشی میگیرد: … راحتت کنم، دست آقا مرتضی افتاده دست یه الف دل. چی بگم، حکم، حکم اونه، نالوطی. اینا رو نخونده بودم. این دیگه چجورشه حیرونم. یه آدم گنده باس بشه نوچه یه وجب دل … دختر شیرازی دل ما رو بردی، بردی دل ما، غم ما نخوردی …
جلیلوند در کنار گویشهای اصلی خود بجای ستارگانی که به نام آنها اشاره شد کم و بیش بجای دیگر بازیگران بزرگ ایران هم صحبت کرد که گویندگان اصلی آنها کسان دیگری بودند. بطور مثال وی بجای سعید راد، به طور مثال در سفرسنگ، سالومه، تیغ آفتاب و … ، بهجای رضا بیگ ایمانوردی، در یک مرد یک شهر، عصیان، میلیونرهای گرسنه، نفس گیر، کاکل زری، علی بابا و … ، بهجای فرامرز قریبیان، در چشم انتظار، بهجای جمشید مشایخی در سوته دلان، شازده احتجاب، سلطان صاحبقران و ..، بهجای بهمن مفید، در حیدر، رشید، نامحرم، کیفر، توبه و … ، بهجای آرمان، در دلهره، بجای چنگیز وثوقی، در سه نفر روی خط و …، بهجای داود رشیدی، در خروس، بهجای عبدالله بوتیمار، در خروس جنگی و …، بهجای گرشا رئوفی، در هلوی پوست کنده، جنجال عروسی و …، بهجای جمشید مهرداد، در مرغ همسایه و …) و دیگران صحبت کرده است. با عنایت به این نکته که وی پس از انقلاب و در اوج دوبله فیلمهای فارسی در دهه ۶۰ و ٧۰ هجری در ایران و دوبله فیلم حضور نداشت متاسفانه بسیاری از نقشهای فیلم آنزمان ایرانی که میتوانست صدای جلیلوند را در خود به یادگار داشته باشد با صدای گویندگان دیگر دوبله شد و عملا ٢۰ سال از هنرنمائیهای وی که در اوج رها شد، از دست رفت. شاید اگر جلیلوند در ٢۰ سال اول پس از انقلاب در ایران بود اکثر نقشهای اکشن جمشید هاشم پور یا بازیگران تراز اول ایران با صدای او در خاطره ها مانده بود. او زمانی به ایران بازگشت که عملا دوبله فیلمهای ایرانی کنار گذاشته شده بود و صدابرداری سرصحنه جای آنرا گرفته بود اما با این وجود وی در دوبله فیلمی چون جرم، ساخته مسعود کیمیائی، پس از سالها مجددا در دوبله یک فیلم ایرانی، بجای حامد بهداد صحبت کرد.
زندگی چنگیز جلیلوند را باید در ٣ دوره و عملکرد وی در وادی هنر را باید در ٢ دوره، یعنی پیش از سفرش به خارج از کشور و پس از حضور مجددش در کشور بررسی کرد.
دوره اول هنری و زندگی
وی در دوره پیش از انقلاب که دوره اول حضورش در دوبله است در حد ستارهای بی چون چراست. در واقع امپراطوریای که وی با صدای خود در دوبله برای خود ساخته بود فراتر از عملکرد سایر ستارگان دوبله بود. وی در دهه های ۴۰ و ۵۰ ستاره بی چون و چرای دوبله فیلمهای داخلی و خارجی بود. بزرگترین ستارگان تاریخ سینمای ایران و جهان وقتی از فیلتر صدای او رد میشدند عظمت و ابهت می یافتند. به جرات میتوان گفت جلیلوند مشهورترین، باصلابت ترین، مغرورترین و پردرآمدترین گوینده دوبله در پیش از انقلاب بود ضمن آنکه آثارش در رده بهترین آثار دوبله ایران هستند. صدای او در این دوره ترکیبی از نبوغ تکتک گویندگانی بود که هرکدام در بخشی از کار مهارت داشتند. زیبائی صدایش در جایگاه زیباترین صداپیشگان ایران، همچون کاووس دوستدار و خسرو خسروشاهی بود. مهارتش در تیپ سازی، کم از منوچهر اسماعیلی و ناصر طهماسب نداشت. بداهه گوئیها و مزه پرانیهایش کم از ایرج دوستدار و حمید قنبری نبود. صلابت صدایش را گاه میتوانست به سطح ایرج ناظریان برساند. او نابغه ای بود که کمتر گوینده ای قادر بوده است در طول تاریخ هنری خود به این سطح از توانائیها رسد. وی استعداد را چاشنی توانایی کرد و جایگاه خود را در دوبله ایران چنان ثبیت کرده بود که همواره یکی از سه فوق ستاره دوبلاژ ایران از او نام برده میشود. خود وی اذعان دارد که نامبر وان (نفر اول) دوبله است و این خود حکایت از همان غروری است که در آن هم سرآمد است. آثار او در دوبله در تمام دوره ٢۰ ساله ای که پیش از انقلاب فعالیت کرد همگی در سطح بالائی از توانائی است. چه آثاری چون: شیرهای جوان که در نخستین سالها دوبله کرد و چه در فیلمی چون: غازهای وحشی و شعله که در واپسین روزهای دوره پیش از انقلاب در آنها حضور داشت. چه در نقشهای دوم مانند: بن هور یا ال سید و چه در نقشهای اول مانند: بیلیاردباز یا دزیره. او هرگز ابایی از گویندگی در نقشهای دوم نداشته است اما به جرات میتوان میتوان گفت نقشهای دوم وی به لحاظ سطح بازی بازیگر کم از نقشهای اول نبوده و این انتخابها نشان از هوش وی دارد.
دوره دوم زندگی
او در سالهای اول پس از پیروزی انقلاب اسلامی به ایالات متحده آمریکا رفت. آنچنان که خود میگوید، دلیل سفر، سروسامان دادن به زندگی فرزندانش بود که در انگلیس تحصیل میکردند. در آمریکا یک موسسه شستشو و خشکشوئی لباس دایر کرد. همزمان یک رستوران مکزیکی هم در شهر کوچک کالج تاون، که ٢۰ هزار جمعیت داشت و شهرکی دانشگاهی در دالاس بود افتتاح کرد. جالب اینکه بواسطه گران بودن تعمیرات ماشینهای لباسشوئی در آنجا، وی در خصوص آموزش و تعمیر ماشین لباسشوئی هم دست بکار شد و به زودی در این حرفه نیز مهارت یافت. بعدها و پس از ازدواج فرزندانش به دالاس مهاجرت کرد و نزد تقی جاویدنیا که رستورانی بزرگ همراه با فروش فرش و فروشگاهی دیگر در دالاس دارد و در بخش فروش محصولات فرهنگی مانند کتاب و سی دی و نشریات مشغول بکار شد. اما علاقه به عشقش دوبله که از آن دور مانده بود موهایش را خیلی زود سفید کرد و بقول خودش گاه حرکاتی از او سر میزد که همسایگان، لقب دیوانه و عرب را به او داده بودند. به دلیل علاقه مفرط به نظامیگری، در همان جا کلاسهای تیراندازی، را هم سپری کرد ، قهرمان ماشین سواری با تراک شد، به کلاسهای آشپزی و هتلداری رفت و حتی با هواپیمای تک نفره هم پرواز کرد. او علاقه خاصی به طبیعت و مخصوصا کوه و جنگل و عدد ٢٧ و شیک پوشی، تغذیه خوب و کنترل وزن خود دارد. علاقه خاص او پوشیدن لباس نظامی و بازی در چنین نقشهائی در تئاتر یا سینما یا تلویزیون است. او اذعان دارد در سال ۴٧ درآمدش سالیانه بالای ۵۰۰ هزار تومان بود اما هرگز به فکر اندوختن ثروت نبود و علت مهاجرتش به آمریکا، بالا بردن سطح تحصیلات و تربیت خانواده و فرزندان بوده است.
دوره دوم هنری و دوره سوم زندگی
دوره دوم حضور وی، مربوط به حضور مجدد او در دوبله پس از بازگشت از خارج از کشور و از سال ١٣٧٧ تاکنون است. جلیلوند پس از انقلاب و پیش از بازگشت دائم خود، تلاشهائی در بازگشت به وطن داشت که همگی ناکام ماند. علت آن در قید حیات بودن محمدعلی فردین، اسطوره بازیگری سینمای ایران بود که پس از انقلاب صحبت از وی یا حتی یادآوری صدای وی حتی در دوبلاژ به مذاق برخی خوش نمی آمد. حتی وقتی وی در اواسط دهه ٧۰ برای ملاقات مادر بیمارش در شیراز به ایران آمده بود توسط خسروشاهی در دوبله فیلم دوستان، ساخته شاه حاتمی، بصورت افتخاری بجای یوسف مرادیان صحبت کرد، که وقتی مسئولین ارشاد فیلم را برای صدور مجوز بازبینی کردند، اجازه اکران داده نشد و علت آنرا چنین گفتند که صدای فردین از فیلم بگوش میرسد. فیلم دوستان مجددا و با صدای کس دیگری دوبله و اکران شد. پس از فوت فردین، برای حضور جلیلوند بهانه ای نبود و او به وطن بازگشت و وارد کاری شد که پشتوانه آن سالها تجربه بود.
گـزیده نقشها
سال ساخت / نقش / بازیگر /نام فیلم
۱۹۳۷ – مایلز هندون / ارول فلین – شاهزاده و گدا – ساخته: ویلیام کیلی و ویلیام دیترله
۱۹۴۸ – روپرت / جیمز استیوارت – طناب – ساخته: آلفرد هیچکاک
۱۹۵۱ – استنلی / مارلون براندو – اتوبوسی به نام هوس – ساخته: الیا کازان
۱۹۵۲ – امیلیانو زاپاتا / مارلون براندو – زنده باد زاپاتا – ساخته: الیا کازان
۱۹۵۳ – جانی / مارلون براندو – وحشی – ساخته: لاسلو بندک
۱۹۵۴ – ناپلئون بناپارت / مارلون براندو – دزیره – ساخته: هنری کاستر
۱۹۵۴ – تری مالوی / مارلون براندو – در بارانداز – ساخته: الیا کازان
۱۹۵۷ – لوید / مارلون براندو – سایونارا – ساخته: جاشوا لوگن
۱۹۵۸ – بریک / پل نیومن – گربه روی شیروانی داغ – ساخته: ریچارد بروکز
۱۹۵۹ – سلیمان / یول برینر – سلیمان و ملکه سبا – ساخته: کینگ ویدور
۱۹۵۹ – راجر / کری گرانت – شمال از شمال غربی – ساخته: آلفرد هیچکاک – دوبله دوم
۱۹۶۱ – ادی / پل نیومن – بیلیارد باز -ساخته: رابرت روسن
۱۹۶۱ – گای / کلارگ گیبل – ناجورها – ساخته: جان هیوستون
۱۹۶۲ – رابرت استراد / برت لنکستر – پرنده باز آلکاتراز – ساخته: جان فرانکن هایمر – دوبله اول
۱۹۶۳ – دن فابریتزیو / برت لنکستر – یوزپلنگ – ساخته: لوکینو ویسکونتی
۱۹۶۴ – زوربا / آنتونی کوئین – زوربای یونایی – ساخته: مایکل کاکویانیس
۱۹۶۶ – کول تورنتون / جان وین – ال دورادو – ساخته: هاوارد هاوکس
۱۹۶۷ – اوگدن / مارلون براندو – کنتسی از هنگ کنگ – ساخته: چارلی چاپلین
۱۹۶۸ – شاه هنری دوم / پیتر اوتول – شیر در زمستان – ساخته: آنتونی هاروی – مدیر دوبلاژ: ابوالحسن تهامی
۱۹۶۸ – جان اسمیت / ریچارد برتون – قلعه عقاب ها – ساخته: برایان جی هاتن
۱۹۶۹ – سر ویلیام والکر / مارلون براندو – کوئیمادا (بسوزان) – ساخته: جیلو پونتهکوروو
۱۹۷۱ – پیتر / مارلون براندو – شب روها – ساخته: مابکل وینر
۱۹۷۶ – رابرت لی کلایتون و نقش تام / مارلون براندو و جک نیکلسون – میسوری از هم می پاشد – ساخته: آرتور پن
۱۹۸۱ – ایندیانا جونز / هریسون فورد – ایندیانا جونز – سری فیلمهای ایندیانا جونز – ساخته: جرج لوکاس
۱۹۹۱ – رابین هود / کوین کاستنر – رابین هود – ساخته: کوین رینولدز
۱۹۹۲ – ویلیام (ویل) / کلینت ایستوود – نابخشوده – ساخته: کلینت ایستوود
۲۰۰۱ – پرات / کوین اسپیسی – کی پکس – ساخته ئییین سافتلی
۲۰۰۲ – کاراگاه میچ / رابرت دنیرو – وقت نمایش – ساخته: تام دی
۲۰۱۳ – کای / کیانا ریوز – ۴۷ رونین – ساخته: کارل لینچ
۲۰۱۵ – پاپ سیلوا / رابرت دنیرو – سرقت – ساخته: اسکات من
۲۰۱۵ – برایان / لیام نیسون – ربوده شده ۳ – ساخته: الیویر مگاتن
۲۰۱۷ – برنی مدوف / رابرت دنیرو – جادوگر دروغها (استاد دروغ) – ساخته: بری لوینسون
۲۰۱۷ – هرکول پوآرو / کنت برانا – قتل در قطار سریع السیر شرق – ساخته: کنت برانا
بـازیگری
تئـاتر
۱۳۹۲ – بر فرس تندرو، صداپیشگی تئاتر، برج میلاد تهران، کارگردان محسن معینی
۱۳۹۶ – پدر، بازیگر، پردیس تئاتر شهرزاد، کارگردان محمود زنده نام
سینما
۱۳۳۸ – آقای شانس
۱۳۳۹ – آرشین مالالان
۱۳۴۰ – دختر همسایه
۱۳۴۶ – بندرگاه عشق
۱۳۹۰ – فیتیله و ماه پیشونی
۱۳۹۰ – قلادههای طلا
۱۳۹۱ – قصه عشق پدرم
۱۳۹۳ – این سیب هم برای تو
۱۳۹۵ – ترمینال غرب
تلـویزیون
– عبور از پاییز
– یلدا
– نوشدارو
– مسابقه ستاره بیست (داور)
– جادوی صدا (داور)
– معمای شاه
– هنر دوبله
فعـالیتهای دیگر
– بازی در تئاتر در آغاز فعالیتهای هنری
– بازی در سینما و تلویزیون در مقاطع مختلف پیش و پس از انقلاب اسلامی
– حضور در رادیو ارتش در پیش از انقلاب و ارائه نمایشهای رادیوئی؛ که عمدتا خود در نقش فرماندهان نظامی ارائه نقش میکرد.
– حضور در کلاسهای آموزش دوبله بصورت نظری و عملی – بعنوان مثال وی درحال حاضر در یکی از موسسات هنری با ٢ماه (٣٢ ساعت) دوبله را تدریس میکند
– حضور در تبلیغات و آگهی های تلویزیونی