● محل تـولد: گـرگان
زندگینامه، آثـار و سوابق هنری
وی در خانوادهای همدانی، اما در شهر گرگان به دنیا آمد. او دانش آموخته حقوق و علوم سیاسی، از دانشگاه تهران است. او از نوجوانی وارد عرصه عکاسی شد و تاکنون بیش از ۴۵ سال است که از دریچه دوربین با مردم سخن گفته است. مریم زندی را میتوان شناختهشدهترین زن عکاس در ایران دانست و اگرچه او میگوید به عکاسی زنانه و مردانه اعتقاد ندارد اما برخی نمایشگاههای او از جمله: زن همگام انقلاب، نگاهی ویژه به زنان ایرانی دارد. او همچنین تنها عکاس شناخته شده زن ایرانی است که رویدادها و اتفاقات زمان پیروزی انقلاب اسلامی، در سالهای ۱۳۵۷ و ۱۳۵۸ را عکاسی کرده است و از این دوران حدود چهار هزار فریم عکس به یادگار گرفته است. او در حوزههای مختلف عکاسی کرده و عضو افتخاری انجمن عکاسان میراث فرهنگی ایران است. این عکاس ایرانی دبیر و داور چندین جشنواره عکاسی داخلی و خارجی بوده و ٢۰ نمایشگاه عکاسی انفرادی در داخل و خارج از کشور برگزار کرده است. مجموعه ١١ جلد کتاب از عکسهایش منتشر شده است. وی را عکاسی خوش تکنیک با نگاهی شاد و اجتماعی میدانند که فضایی زنانه و شاعرانه در قاب عکسهای او دیده میشود. استاد مریم زندی، عضو هیئت مؤسس انجمن ملی عکاسان ایران، اولین رئیس هییت مدیره انجمن عکاسان ایران یا انجمن ملی عکاسان است. او عضو افتخاری انجمن عکاسان میراث فرهنگی ایران بوده و در حال حاضر وی بازرس شورایعالی خانه هنرمندان ایران و دبیر و داور چندین جشنواره عکاسی داخلی و خارجی نیز هست. از اولین آثار او که با سرمایه شخصی خودش به چاپ رسید ترکمن و صحرا است. نادر ابراهیمی نویسنده و فیلم ساز مشهور نیز برای این کتاب مقدمه نوشته است. این کتاب به عنوان پایان نامه مریم زندی سندی است از دگردیسی و دگرگونی در سبک زندگی ترکمنها. اثر بعدی او مربوط است به رخدادهای انقلاب ۱۳۵۷، که به صورت کتاب و با نام انقلاب ۵۷ منتشر شد. یکی از مهمترین مجموعههای او که باعث نمایان شدن او به عنوان عکاس شد مجموعه کتابهای چهرهها هستند. این مجموعه در زمان خودش بسیار ناب و بکر بود. زندی در نخستین جلد از مجموعه چهرهها سراغ اهل قلم رفته است. او مجموعه کتب را در پنج جلد منتشر کرد. مجموعه ای از هنرمندان معماری نیز به چاپ رسید که در بین این پنج کناب قرار نگرفت.
آخرین اثر مریم زندی کتاب: چهرههای پنج، سیمایی از موسیقی معاصر ایران است که به تازگی از سوی انتشارات مریم روانه بازار شده است. عکس ۱۱۷ نفر از هنرمندان موسیقی در این کتاب آمده است، ازجمله استاد محمدرضا شجریان، عبدالوهاب شهیدی، رامبد صدیف، احمد پژمان، شهرام ناظری، حسین علیزاده، کیهان کلهر و مصطفی کمال پورتراب. به گفته مریم زندی عکاسی کتاب ۱۶ سال طول کشیده است و تعدادی از کسانی که عکسشان در کتاب آمده فوت کردهاند. عکس بیشتر بزرگان موسیقی سنتی و کلاسیک در این کتاب منتشر شده به جز تعدادی که برخی از آنها یا فوت کرده بودند یا به دلایل مختلف اجازه عکاسی ندادند؛ برای مثال استادان جلیل شهناز و حسن کسایی از جمله افرادی بودند که بهدلیل بیماری، موفق به عکاسی از آنها نشده است. عکسها در این کتاب هم مانند چهار اثر پیشین مریم زندی به ترتیب سن گنجانده شدهاند. این کتاب مختص چهرههای موسیقی سنتی و کلاسیک ایران است و اثری از فعالان موسیقی پاپ و رشتههای دیگر موسیقی در آن نیست. زندی در مقدمه چهرههای پنج، سیمایی از موسیقی معاصر ایران نوشته است که این آخرین کتاب چهرهها است و دیگر این مجموعه را ادامه نخواهد داد. وی عکاسی این پروژه را در سال ١٣٨۰، با دوربین آنالوگ شروع کرده و سال ١٣٩۶ با دوربین دیجیتال به پایان رسانده است. عکسهای این مجموعه در آتلیه خودش ثبت شده است.
ویژگی کتاب: چهرههای پنج، سیمایی از موسیقی معاصر ایران این است که عکسهای این مجموعه با لباس سفید عکاسی شده و زمینه عکسها نیز سفید است. با این حال فضا و حس و حال عکسها کمنظیر است. تعداد ٢۴ قطعه از عکسهای این مجموعه اول تا هشتم دی ماه ۱۳۹۶ در گالری ایوان به نمایش در آمد که با استقبال علاقهمندان روبهرو شد. وی بیان کرد: در این کتاب هم مثل ۴ جلد قبلی کتابی که قبلا منتشر شده، عکس ها به ترتیب سن در کتاب گذاشته شده است یعنی از مسن ترین شروع می شود و به جوان ترین ختم می شود ضمن اینکه در این کتاب از چهره های موسیقی سنتی و کلاسیک ایران عکاسی شده است و فعالان موسیقی پاپ و رشته های دیگر موسیقی نیستند. زندی در پایان درباره ادامه این مجموعه گفت: فکر نمی کنم دیگر مجموعه چهرهها را ادامه بدهم همچنان که در مقدمه «چهرههای ۵، سیمایی از موسیقی معاصر ایران» هم عنوان کرده ام که این آخرین کتاب چهرهها است.
آثار
۱۳۶۲ – ترکمن و صحرا، مجموعه عکس سیاه و سفید – تهران، ناشر: مؤلف
۱۹۹۱ – تکچهره نویسندگان در کتاب آنتولوژی داستاننویسی در ایران از ۱۹۲۱ تا ۱۹۹۱، انتشارات میج – واشینگتن
۱۳۷۲ – چهرهها ۱، سیمایی از ادبیات معاصر ایران – مجموعه عکس(پرتره سیاه و سفید) – تهران و چاپ دوم ۱۳۷۷، ناشر: مؤلف
۱۳۷۳ – چهرهها ۲، سیمایی از نقاشان معاصر ایران، مجموعه عکس(پرتره سیاه و سفید)، تهران، ناشر: مؤلف
۱۳۷۳ – چهرهها ۳، سیمایی از هنرمندان سینما و تئاتر معاصر ایران، مجموعه عکس(پرتره سیاه و سفید) – تهران، ناشر: مؤلف
۱۳۷۹ – چاپ و نشر انواع کارت پستال و تقویم در زمینههای مختلف تاکنون
۱۳۸۰ – عکاشی(نقاشی روی عکس)، کار مشترک با ابراهیم حقیقی، رنگی – تهران، ناشر: نشر هفت رنگ
۱۳۸۳ – چهرها ۴، سیمایی از ادبیات معاصر ایران، جلد دوم، مجموعه عکس(پرتره سیاه و سفید) – تهران، ناشر: مؤلف و نشر هفت رنگ
۱۳۸۵ – ایران! گل محبوب من!، مجموعه عکس گل و طبیعت ایران، رنگی – تهران، ناشر: نشر نظر
۱۳۸۶ – چهرههای معماران ایران، جلد اول، سیاه و سفید – تهران، ناشر: نشر نظر و انجمن مفاخر معماری ایران
۱۳۸۷ – آبی با خط قرمز، مجموعه عکس رنگی – تهران، ناشر: نشر نظر
۱۳۹۳ – انقلاب ۵۷، مجموعه عکس سیاه و سفید – تهران، ناشر نشر نظر
نمایشگاهها
۱۳۵۲ – سیاه و سفید، گالری قندریز – تهران، انفرادی
۱۳۵۳ – بازیهای آسیایی، عکسهای رنگی، گالری قندریز – تهران، انفرادی
۱۳۵۵ – سیاه و سفید، پنتاکس گالری – لندن، گروهی
۱۳۵۷ – زن همگام انقلاب، دانشکده هنرهای زیبا – تهران، انفرادی
۱۳۵۷ – گزارشی از انقلاب، باغ فردوس – وزارت کار – تهران، گروهی
۱۳۵۸ – صورت و سنت در ترکمن صحرا، عکسهای رنگی موزه نگارستان – تهران، انفرادی
۱۳۶۰ – کودک، ایمان، رهایی، نمایشگاه جهانی عکس موزه هنرهای معاصر – تهران، گروهی
۱۳۶۸ – چهرههایی از ادبیات معاصر ایران انفرادی – تهران
۱۳۶۹ – چهرهپردازی، موزه هنرهای معاصر – تهران، گروهی
۱۳۷۰ – چهارمین نمایشگاه سالانه عکاسی ایران، موزه هنرهای معاصر – تهران، گروهی
۱۳۷۱ – چهرههای ادبیات معاصر ایران، دانشگاه جرج واشینگتن – واشینگتن، انفرادی
۱۳۷۲ – چهرههای نقاشان معاصر ایران، نگارخانه برگ – تهران، انفرادی
۱۳۷۴ – چهره تازهای از ایران، گالری عکس سنت اتین – انفرادی
۱۳۷۴ – نقاشی روی عکس، کار مشترک با ابراهیم حقیقی، گالری گلستان – تهران، انفرادی
۱۳۷۷ – منتخب پرترهها، گالری گلستان – تهران، انفرادی
۱۳۷۷ – نگاهی دیگر به طبیعت، گالری ۷ثمر -تهران، انفرادی
۱۳۸۱ – شیشه و رنگ، آثار شیشهای گالری گلستان – تهران، انفرادی
۱۳۸۲ – شیشه و رنگ، آثار شیشهای گالری گلستان – تهران، انفرادی
۱۳۸۶ – عکسها، گالری دی – تهران
۱۳۸۷ – افغانستان و بادام تلخ چشمهایش، گالری دی – تهران
۱۳۸۸ – نمایشگاه عکس گالری گلستان – تهران
۱۳۹۰ – مائدههای زمینی، به مناسبت سیزدهمین سال تقویم مائدههای ایرانی، گالری ۶ – تهران
۱۳۹۱ – کلاغها نمایشگاه عکس، گالری گلستان – تهران
۱۳۹۲ – شیشه و رنگ(آثار شیشه ای)، گالری گلستان – تهران
مصاحبه
آیا به جنسیت در عکاسی اعتقاد دارید؟ منظور نگاه مردانه یا زنانه درعکاسی است…
نه، من به هیچچیز زنانه یا مردانهای اعتقاد ندارم. آدمها تواناییهای متفاوتی دارند و این ربطی به زن یا مرد بودن ندارد. مسلما کارهایی هست که به دلایلی مردها میتوانند بهتر انجام دهند یا زنها اما بهن ظر من این یک قانون نیست و میتواند به واسطه تمرین و تربیت متفاوت باشد بخصوص در عکاسی. اگر هم تفاوتی وجود داشته باشد در واقع باید منتقدان تشخیص دهند که آیا بهطور مثال من نگاه زنانهای داشتهام یا خیر، یا اصلا نگاه زنانه یا مردانه چیست و چه تفاوتی دارد؟
صحبت از نقد کردید. نقد در عکاسی را چطور میبینید؟
به نظر من نقد در عکاسی ما وجود ندارد. همانطور که پیش از این نیز گفتهام متأسفانه پدیدهای به نام باندبازی در عکاسی ایران به وجود آمده که هر از گاهی کسی با اطرافیان و دوستانش اقدام به برگزاری نمایشگاه یا انتشار کتاب میکند و در نتیجه در مورد نقد هم همین اتفاق میافتد. ما منتقد درست در زمینه عکس نداریم و اگر کتابی هم نوشته شده است باز هم باندبازی بوده است، یعنی افرادی که در این حوزه هستند باز هم کار دوستان و آشنایان خود یا کارهایی را که طبق سلیقه شخصی خود دوست داشتهاند، مورد بررسی قرار میدهند.
یعنی به هم نان قرض میدهند؟
نمیدانم. حالا اگر نان قرض دادن هم نباشد شاید از بیتوجهی و بیسوادی است. به هرحال کسی که تاریخ هنر مینویسد نباید سلائق شخصی خود را در نظر بگیرد و باید تولیدات هنری جامعه را بیطرفانه برآورد کند. ما حق نادیده گرفتن برخی آثار و تولیدات را بنا به تشخیص خود نداریم.
یعنی جریان نقد عکس مطلقا همینطور بوده است؟
نقد که به هیچ عنوان نداریم و آن اندکی هم که گاهی بوده بر همین منوال بوده است؛ کاملا سلیقهای.
فکر میکنید نبود نقد از کجا ناشی میشود و یک منتقد چگونه باید رفتار کند؟
من فکر میکنم سواد مسئله اصلی است. یک منتقد باید سواد هنری و فرهنگی و بالاتر از همه شعور اجتماعی بالایی داشته باشد، به اضافه احاطه بر جریانات و رویدادهای هنری و البته عدالت نیز از ضرورتهای نقد و نقادی است.
بیش از ۴۰ سال است که عکاسی میکنید. اگر به گذشته برگردید آیا باز هم همین راهی را که آمدهاید ادامه میدهید؟ به لحاظ اینکه در برخی شاخهها موفقتر بودهاید و شاید از برخی کارهایتان لذت بیشتری برده باشید.
فکر میکنم دوباره به همین شکل ادامه میدهم. من عکاسی را به زندگی خود دعوت کردم و خودم در وقوع آن نقش داشتم، مقداری هم خودش پیش آمده است که میتواند تقدیر بوده باشد. من عکاسی را به تدریج یاد گرفتم و همزمان صاحب اعتماد به نفس بیشتری شدم. همچنین آگاهیام نسبت به کاری که میکردم بهتدریج بالاتر رفت.
با کدام بخش از آثار خود احساس نزدیکی بیشتری دارید؟ در واقع کدامشان را بیشتر دوست دارید؟
کار سختی است. من همیشه از همه چیز عکاسی کردهام چون عاشق عکاسی بودهام و برایم فرقی نداشته است، اما از عکاسی فرم بیشتر لذت میبرم و آن را بیشتر دوست دارم. نگاه تازه و متفاوتی است به سوژههایی که همیشه به شکلی دیگر دیده شدهاند.
مثل کدام کارهایتان؟
آثار زیادی در فرم دارم اما بهطور مثال در عکاسی طبیعت فرم کار میکنم و به دنبال نشان دادن زیباییهای طبیعت به شکلی که در تعریف عکاسی آمده است، نبودهام.
درباره کپی رایت صحبت کنیم. شما هم درگیر پدیدهای با عنوان سرقت مالکیت آثار هنری بودهاید. چگونه میشود این مسئله را سر و سامان داد؟ آیا بحث اخلاق است یا در این حوزه ضعف قانون داریم؟
به هرحال قانون وجود دارد اما متأسفانه ضمانت اجرایی ندارد؛ شاید چون مجریان قانون خود با این مسئله درگیر نیستند و لاجرم تجربهای از این دست هم ندارند. به نظر من مولفین باید رعایت قانون کنند و ساده از حق و حقوق خود چشمپوشی نکنند و هر کاری که میتوانند بکنند. اگر صاحب اثر از حقوق خود تمام قد دفاع کند به تدریج قانونگذار هم مجبور به اجرای قانون خواهد شد و در نهایت دیگران نیز. من فکر میکنم حالا که قانون چندان جوابگو نیست باید خودمان برای احقاق حقوق خود بجنگیم.
میخواهم از نهادسازی بپرسم که جایش در حوزه فرهنگ خالی است. منظورم انجمنهایی است که نتوانستهاند جذب مخاطب داشته باشند و قوی عمل کنند، عملا کارکرد قابل توجهی در رشته عکاسی نداشتهاند و عکاسان هنوز به فعالیت فردی تمایل دارند. آیا به این گفته باور دارید که جامعه ما قادر به کارگروهی نیست؟
مسلما همینطور است. چون ما کار گروهی نکردهایم و درن تیجه بلد نیستیم اما چارهای نیست جز اینکه آنقدر تمرین کنیم تا یاد بگیریم. کار گروهی برای ما سخت است و دلایلش کاملا اجتماعی است. یک نابسامانی اجتماعی وجود دارد که منافع آدمهای هر گروه را در مقابل هم قرار میدهد و همین فرض باعث میشود که رفته رفته از مسیر خارج شویم. از طرفی تجربه چندانی هم نداریم و باید یاد بگیریم.
سراغ دوربین برویم. آیا هرگز فناوری امروز را با گذشته مقایسه میکنید؟ منظورم دوربین دیجیتال و فیلم کمرا (آنالوگ) است…
بله. من هم با دیجیتال کار کردهام هم با آنالوگ که البته بیشتر کارهایم با آنالوگ بوده است. هر وقت پشت کامپیوتر مینشینم یاد تاریکخانه میافتم. تاریکخانه را خیلی دوست داشتم و هر وقت در تاریکخانه بودم متوجه گذشت زمان نمیشدم. حالا هم همینطور است؛ وقتی پشت کامپیوتر مینشینم همه چیز از دست میرود. غذا میسوزد و هر چیزی را فراموش میکنم. به هرحال نمیتوان منکر سهولت و امکانات عکاسی دیجیتال شد. بخصوص ارزانی آن. امکانی بوجود آمده است و باید از آن استفاده کرد.
اگر بتوانیم از واژه بحران استفاده کنیم، نظرشما درباره بحران عکاسی دیجیتال چیست؟ از این منظر که امروزه همه عکاس شدهاند.
البته این مخصوص ایران نیست و همه جای جهان همینطور است. این به خاطر همان امکانی است که اشاره کردم. آنقدر عکاسی راحت شده که همه میتوانند عکاسی کنند و در نتیجه همه عکاس شدهاند.
تفاوت بین عکاس و غیرعکاس را چطور میبینید؟ آیا تفاوتی نمیتوان قائل شد؟
بهن ظر من تنها تفاوت در تعداد عکاسان است که رقابت را فشردهتر کرده است. هر روز تعداد بسیار زیادی عکس تولید میشود و با بمباران عکس مواجه هستیم اما در نهایت این نگاه و تفکر است که حرف آخر را میزند.
برگردیم به سؤال اول. شما در مواجهه با عکاسان نسل جوان و شاگردانتان زنان را عکاسان بهتری میبینید یا مردان؟
البته باید توجه داشت بیشتر کسانی که به من رجوع میکنند، آقایان هستند. تفاوتی قائل نیستم، اما مردان از امکانات بیشتری برخوردار هستند. در جوامع دیگر هم همینطور است اما در جامعه ما خیلی بیشتر. زنان مشکلات بسیاری دارند و طبیعی است که باعث دلسردیشان بشود و کمتر گرایش نشان دهند.
در عکاسی یا انتشار یا مسائل دیگر؟
در تمام مسائل. مهمترین مسئله ارتباطات اجتماعی است. عکاسان مرد به راحتی با مدیران و روسای نهادهای مختلف ارتباط دارند و تنها دعوت به نوشیدن یک فنجان چای میتواند بهانهای برای دیدار و ارتباط باشد اما من هرگز نمیتوانم چنین ارتباطی بگیرم و در نتیجه ارتباط من نسبت به عکاسان مرد بسیار ضعیف است. مردها به راحتی با هم ارتباط میگیرند به هم کار میدهند و ادامه ماجرا.
مسائلی غیراز ارتباطات هم وجود دارد؟
بسیار زیاد. مثل خود عکاسی کردن، سفر رفتن و خیلی چیزها. هنوز در هتلها به زن تنها اتاق نمیدهند. عکاس زن بیشتر جلب توجه میکند و مأموران انتظامی به یک عکاس زن حساسیت بیشتری نشان میدهند. مسئله مهم دیگر هم مشکلات خانوادگی است.
لطفا بیشتر توضیح دهید.
یک دختر عکاس نمیتواند دیر به خانه برود، نمیتواند با مردها سفر کند، حتی بعد از ازدواج هم این نمیشودها، ادامه دارد. مرد عکاس خانوادهاش را میگذارد و به سفر عکاسی میرود. آیا زن عکاس هم میتواند؟
هیچ مزیتی در زن بودن یک عکاس وجود ندارد؟ آیا مردم عکاس زن را راحتتر قبول نمیکنند؟
نه. همه جا اینطور نیست. به ندرت آن هم در بعضی روستاها. همین.
و در نهایت چه نتیجهای از این فضا میتوان گرفت؟
در نهایت یک زن جایی باید عکاسی را کنار بگذارد. یعنی بین خانواده و عکاسی یکی را انتخاب کند که معمولا خانواده را انتخاب میکند و به نفع مردها از دور خارج میشود.
به موضوع نقد برگردیم. مدتی است در ایران جریانی در نقد عکاسی به راه افتاده است که بهنظر بیطرفانه میآید. نظر شما چیست؟
من از شخص یا جریانی نام نمیبرم اما اینطور نیست. اتفاقا این نقادان طرفدار جریانی هستند که تعریفشان از عکاسی مورد قبول من نیست.
دقیقا چه تعریفی دارند؟
شما یک تصویر محو و کج و معوج ثبت کنید که کسی از آن چیزی نفهمد و بگوییم کار مفهومی! من هرگز این نوع عکاسی را قبول ندارم چراکه راحتترین و بیخاصیتترین نوع عکاسی است. نه فایدهای دارد نه به یاد میماند و نه در جامعه مؤثر است. این جریان سطحینگری را در عکاسی رواج خواهد داد.
به این شدت؟
حتی بیشتر. مثل داعش که به جان آزادی دموکراسی و حق حیات مردم افتاده است، این جریان نیز کمر به قتل هنر عکاسی بسته است. جریانی که در نهایت شما را به پرتگاه سطحینگری و آساننگری خواهد برد.
آیا طرفداران مشخصی هم دارد؟
نام نمیبرم اما گروهی هستند که مدافع این فکر هستند و تنها کسی که به این شیوه کار کند را تأیید میکنند و اسمش را گذاشتهاند کار مدرن. مسئله اینجاست که خودشان هم عکاس نیستند. عکاس بودن و نظریهپرداز بودن متفاوت است. به خصوص در دنیای امروز که خیلی راحت میشود حرف زد اما تولید اثر مفید نداشت.
غالبا نظریهپردازان آثار عملی ندارند و بالعکس. یعنی کسانی که آثار خوبی دارند در نظریهپردازی ضعیف هستند؟
این طور نیست. به نظر من کار عملی تعیین کننده است، نتیجه را میتوانید ببینید. منکر علم نیستم اما حرف زدن آسانترین کار است، شما چند سخنرانی را به خاطر دارید؟ یا چند تا از این سخنرانیها اثرگذار بوده است؟ اما بسیاری اثر تصویر و نقش در حافظه دارید. این یعنی اثر تعیینکننده است نه حرف.
اما در سرزمینهای پیشرفتهتر هنرمند هیچگاه نظریهپردازی نمیکند. اینطور نیست؟
درست هم همین است. اما به دلیل شرایط اجتماعی و فقدان منتقدان باسواد و بیطرف ما از این دایره بیرون هستیم.
آیا تنگنظری هم وجود دارد؟
البته. اینها همه بهدلیل کمبودهای اجتماعی است، فشارهایی که گریبان همه ما را گرفته است و خفقان کاری و روانی که این وضع را به وجود آورده است. نمیخواهم بگویم ما آدمهای بدی هستیم و عکاسان ما اینطور یا آنطور هستند. ما در جامعهای زندگی میکنیم که در همه زمینهها فشار بر همه مردم وجود دارد و این بازخورد این فشارهاست.
در همه حوزهها همینطور است؟
همه حوزهها. به موسیقی نگاه کنید همه با هم دشمن هستند. کسانی که در تلویزیون هستند مستقلها را قبول ندارند و اگر از فلان گروه کسی جایی باشد از گروه دیگر کسی آنجا نمیرود. یا مثلا به عکاسان میگویند اگر فلانی هم آنجا هست از من عکس نگیرید! همه جا همینطور است. سینما، نقاشی و دیگر حوزهها و همه هم بهدلیل فشارهای اجتماعی است و چارهای هم نیست.
این قضیه در عکاسی بهتر است یا بدتر؟
در عکاسی هم همینطور است اما به دلایل مختلف عکاسی وضع بدتری دارد و بهاصطلاح کمی عقبماندهتر است.
در مورد مهمترین اثر شما: چهرهها؛ آیا تا به حال به فکر انتشار خاطرات خود افتادهاید؟
در واقع نه. احمدرضا احمدی همیشه به من میگفت اگر خاطراتت از برخورد با چهرهها را بنویسی از خود کتاب پرفروشتر خواهد شد. اوایل شروع کار چیزی از برخوردها یادداشت نمیکردم اما از سری دوم چهرهها یعنی کتاب دوم ادبیات سعی کردم یادداشتهایی همزمان با عکاسی داشته باشم. از ملاقاتها و احساساتم و صحبتهایی که میشد. مقداری یادداشت دارم اما هنوز به صرافت چاپ و نشر آنها نیفتادهام.
و آخرین چهرهای که ثبت کردهاید؟
چهره هنرمندان موسیقی معاصر است که با پرترهای از استاد محمدرضا شجریان منتشر شده است.
٢۰ دیماه سالروز تولد شماست. در جایگاهی که اکنون در آن قرار گرفتهاید، چه نگاهی به راهی که پشت سر گذاشتهاید دارید؟ اگر بتوانید به عقب برگردید باز هم همین مسیر را طی میکنید؟
بله، حتما.
مریم زندی عکاس، با مریم زندی دنیاهای دیگر چه تفاوتی دارد؟ آیا عکاسی بخش مهمی از زندگیتان را اشغال کرده است؟
هیچ فرقی ندارد. مریم زندی در همهی دنیاهایی که برای خود میسازد با انرژی و عاشق است، چون تا دنیایی را دوست نداشته باشد به آن وارد نمیشود. درست نیست که بگویم عکاسی زندگی من را اشغال کرده، بلکه من از او دعوت کردهام و به زندگیام آمده تا به من احساس رضایت و امید بدهد. عکاسی و بخشهای دیگر زندگیام با هم و بهخاطر هم هستند.
زنی که تمام نمیشود! شما متولد گرگان هستید. چه وقت از زادگاهتان فاصله گرفتید و آیا دوست دارید روزی برای زندگی به آنجا برگردید؟
گرگان را همیشه دوست دارم و برای من یادآور کودکی و نوجوانی، روزهای بارانی و بوی بهارنارنج و جنگلهای سبز است. دیپلم که گرفتم برای تحصیلات دانشگاهی به تهران آمدم، ولی گرگان همچنان در خاطرات من، شهرِ سبزِ مرطوبِ محبوبِ کودکیهایم است، ولی فکر نمیکنم برای زندگی به آنجا برگردم.
شما در صحبتهایتان نگاهی انتقادی به وضعیت عکاسان داشتهاید. این نگاه بیشتر به چه مواردی برمیگردد و فکر میکنید شرایط در چه صورتی بهتر میشود؟
من همیشه در عکاسی، به فرصتطلبی، عوامفریبی و جوسازی معترض بودهام و هنوز هم هستم. درست شدن هم به عشق، تخصص و احساس مسوولیت نیاز دارد که هنوز از این نظر در مضیقه هستیم.
از علاقهمندیهایی بگویید که فرصت نکردید دنبالشان کنید.
دوست داشتم بتوانم پیانو یا گیتار بنوازم. برای یادگیری هر دو هم سعی کردم، ولی دیگر شرایط و زمان مناسب را در اختیار نداشتم. در عوض دخترم را مجبور کردم هر دو را یاد بگیرد و بنوازد!
بخشی از کارهای شما مربوط به پرترهی نویسندگان و بازیگران و هنرمندان است. عکاسان پرتره همواره نگاه خاصی به این حرفه داشتهاند و آن را یک کار صرف عکاسی نمیدانند. نظر شما در این رابطه چیست؟
من به هیچگونه از عکاسی صرفا به عنوان عکاسی نگاه نکرده و همیشه آن را راهی یا شیوهای برای حرف زدن و انجام خواستههایم دانستهام.
دربارهی عکسهایتان از انقلاب و اتفاقات آن روزها بسیار از شما سوال شده و صحبتهای مختلفی در رسانهها منعکس شده است. اینبار از شما میخواهم از احساس یک زن در دل یک اتفاق بگویید؛ اتفاقی که هر روز شکل تازهای داشت و تصویرهای تازهای را در قاب دوربین شما مینشاند.
احساس من به انقلاب ربطی به زن بودن من نداشت. من همان قدر به آزادی امید بسته بودم که یک مرد آزادیخواه.
دنیای امروز پر از جنگ و ناامنی و بیعدالتی است. عکاسی از این دنیا و ثبت لحظههایی که روح انسان را آزار میدهند، چگونه ممکن است؟ عکاس چگونه با اینها کنار میآید؟
به نظر من، یک عکاس با ایمان و شناختی که از کارش دارد و مقدار مسوولیتی که احساس میکند، میتواند با این مسائل کنار بیاید و شجاعت لازم را داشته باشد.
دلتان برای چه کسی تنگ شده و دوست دارید چه دورانی از زندگیتان را دوباره تجربه کنید؟
دلتنگی که هست، ولی دلم برای شخص خاصی تنگ نشده و دوست دارم بیشتر دورانهای زندگیام را دوباره تجربه کنم، چون خوب بوده و خاطرات خوشی دارم.
اگر بگویند دوربینتان را بردارید و یک جا را برای عکاسی انتخاب کنید، اولین مکانی که به ذهنتان میرسد کجاست و چرا؟
جاهای زیادی هست که دوست دارم از آنها عکاسی کنم. بنابر این یک دفعه و به سرعت نمیتوانم تصمیم بگیرم.
دربارهی علاقهتان به ادبیات، موسیقی و سینما بگویید.
از کودکی و نوجوانی با ادبیات، بخصوص ادبیات جهان از طریق آثار نادر ابراهیمی آشنا شدم و بسیار کتاب خواندم. در ١٢ – ١٣ سالگی همهی کارهای جک لندن را خواندم و در رویا و ماجراجویی غرق بودم. مائدههای زمینی آندره ژید را در ١۵ سالگی خواندم و مریدش شدم. بعدها، هرمان هسه را دوست داشتم و آثارش را میخواندم. خواندن: سیذارتا در تصمیمگیری مهمی در زندگیام موثر بود. هنوز هم سعی میکنم کتابهای مطرح روز را بخوانم. فضای سینما را هم همیشه دوست داشتم. قبل از انقلاب در سریال: آتش بدون دود و چند کار دیگر بازی کردم، ولی بعد از انقلاب سراغ عکاسی رفتم، اگرچه بازیگری را دوست داشتم. زندگی ما دیگر جدا از موسیقی امکان ندارد، ولی گونههایی از موسیقی من را بهشدت تحت تأثیر قرار میدهد و آرامش ذهنم را به هم میریزد. به همین دلیل، وقتی مشغول کار جدی هستم مثلا در حال عکاسی، با موسیقی نمیتوانم کار کنم و سکوت را ترجیح میدهم.