● محل تـولد: آذربـایجان
زندگینامه، آثـار و سوابق هنری
وی دارای مدرک تحصیلی لیسانس ادبیات فارسی، از دانشگاه تهران است و به عنوان یکی از ١٠ منتقد برتر ٣٠ سال سینمای بعد از انقلاب اسلامی، معرفی شده است. منش و رفتار خاص و بزرگوارانۀ وی به گونه ای بوده که جامعۀ سینمای کشور و به خصوص نسل جوان سینما او را به عنوان معلمی دلسوز و دوست داشتنی برای سینمای این مرز و بوم می شناسند و حضور همیشگی او در جشنواره های فیلم کوتاه، تجربی، مستند و توجه ویژه و دلسوزانه اش به سینمای مستقل و سینمای جوان درطول سالیان متمادی موید این ادعاست. نگاه وی به سینما به هیچ وجه خصمانه نیست. با وجود آن که منتقدان سینما غالباً به دنبال عیبجویی و خرده گیری از آثار هنری هستند، اما صلحجو فیلم می بیند تا خوبیهای فیلم را به نگارش درآورده و مخاطب را برای لذت بردن از این نکات مثبت راهنمایی کند. او سالیان طولانی به همراه بزرگانی همچون هوشنگ گلمکانی در مجلۀ فیلم و دنیای تصویر به طور تخصصی نقد فیلم نوشته و نقدهایش، الگوی بسیاری از منتقدان جوان است و جوانان میراثدار سرمایۀ ادبی و فرهنگی او و بزرگانی چون او هستند. استاد صلحجو، از آن دسته منتقدانی است که کمتر به دفاتر سینمایی سرک میکشد و کمتر می شود در لوکیشنهای فیلمبرداری جستجویش کرد. اما تا دلتان بخواهد در سالن های سینما و کلاس های درس و دانشگاه ها رفت و آمد دارد و نام و آثارش ورد زبان اهالی مطبوعات و کارکنان و ساکنین دفاتر نشریات سینمایی و فرهنگی – هنری است.
او پیش از این که به طور حرفه ای نقد فیلم بنویسد، در انجمن سینمای جوان، که در آن روزگار سینمای آزاد نامیده می شد، در کنار کیانوش عیاری و کامبوزیا پرتوی، فیلم های کوتاه زیادی ساخته است، اما این روزها صرفاً به نقدنویسی و تدریس مشغول است و برخلاف برخی منتقدان دیروز همچون ایرج کریمی و … نقد فیلم را پله ای برای فیلمسازی نمی داند و گرایشی به ساخت فیلم ندارد. با این همه، نکتهای که طهماسب صلحجو را در میان سایر همکارانش ممتاز و متمایز می کند، توجه ویژۀ او به بحث آموزش و سینمای جوان است. صلحجو که بعضاً سینمای کوتاه در ایران را حتی حرفهایتر از سینمای بلند می داند، همچون بسیاری دیگر از بزرگان و پیشکسوتانِ دلسوز فرهنگ و هنر، معتقد است: سینمای جوان و سینمای کوتاه ما؛ با توجه به استعداد و پتانسیل بالقوهای که دارد، نیازمند حمایتی همه جانبه و جدی تر از سوی متولیان فرهنگی و هنری است و یکی از معضلات و مشکلات فنّی سینمای کوتاه ایران را در این نکته مستتر می داند که در بسیاری از آثار برجستۀ کوتاه ایرانی، فیلم ها در حدِّ همان ایدۀ ابتدایی باقی می مانند و سینماگران فیلم کوتاه و به خصوص جوانان سینماگرمان از پرداخت صحیح و اصولی ایدۀ آثارشان عاجزند که این نیز به دلیل آموزش غیراصولی هنرجویان جوان و طی نکردن اصولی تحصیلات آکادمیک در رشته های هنری و به خصوص سینماست.
او فیلم کوتاه را یک زنجیره عظیم فرهنگی می داند و عقیده دارد، اگر بخواهیم تحقیق و پژوهشی درباره فرهنگ، آداب و رسوم، تغییرات اجتماع و سبک زندگی مردم انجام دهیم، فیلم کوتاه یکی از مهمترین و غنی ترین منابع برای نمایش تاریخ یک سرزمین از زوایای گوناگون است. استاد طهماسب صلحجو، درباره تاثیر سینمای حرفهای بر فیلم کوتاه می گوید: من فکر میکنم که فیلم کوتاه از فضای فیلم حرفهای متاثر نیست. معمولا در کشور ما سرو ته فیلمهای کوتاه و ویدئویی را میزنند و از آن یک فیلم کوتاه درمی آورند، در صورتی که فیلم کوتاه و انیمیشن کوتاه ،جایگاه خودش را دارد. نگاههای نادرستی به فیلم کوتاه وجود دارد. فیلم کوتاه نردبان ورود به سینمای حرفهای نیست و این موضوع برخاسته از یک نگاه سوء تفاهم آمیز است. درواقع مدیران و متولیان باید به جایگاه درست فیلم کوتاه توجه کنند، چرا که در حال حاضر فیلم کوتاه جایگاه و هویت مناسب خودش را پیدا نکرده است. وی با بیان اینکه فیلم کوتاه نمونه کار نیست و تست فیلمسازی به حساب نمیآید، گفت: فیلم کوتاه در کوتاهترین زمان ممکن به یک موضوع میپردازد. این فیلمساز است که باید مسیر خود را انتخاب کند و بخواهد از ایجاز فیلم کوتاه یا از پرداخت فیلم بلند بهره بگیرد. اما آنچه که به مدیران ما مربوط میشود نداشتن دستورالعمل کار کردن در فضای حرفهای است. جای افتخار ندارد که فیلمساز کوتاه ما به سینمای بلند روی بیاورد.
ریس سابق انجمن منتقدان و نویسندگان سینمای ایران، درباره نقش اقتصاد در فیلم کوتاه، تصریح می کند: در تمام دنیا اقتصاد در فیلم کوتاه نقش چندانی ندارد. اصلا قرار نیست که فیلم کوتاه برای اکران ساخته شود. سینمای حرفهای سینمایی برای مخاطب عام است و اکران میشود و گیشه خودش را دارد. اگرچه سینمای کوتاه سینمای اکران عام نیست اما نباید آن را سینمایی غیرحرفهای دانست. همه سینما باید سینمای حرفهای باشد و لازم است که ما سینمای آزمایشگاهی نیز داشته باشیم. سینما وقتی درست کار خودش را دنبال می کند که انواع جریانها در آن وجود داشته باشد. این جریانها شامل اکران، هزینهها، نهادهای فرهنگی، صداوسیما و… میشود. صلحجو که از منتقدان و عاشقان قدیمی سینماست برای تماشاگران از عشق به سینما میگوید. از زاون قوکاسیان یاد میکند که یک عاشق واقعی سینما بود و با غمی غریب در صدا از دوست از دسترفته دوران کودکیاش؛ ایرج کریمی حرف میزند که فهیمانه عاشق سینما بود.
خشت اول سینما در ایران درست گذاشته نشد
طهماسب صلحجو در ادامه میگوید: اگر امروز چیزی را داریم که به واسطهاش زندگی برای ما قابل تحمل و لذتبخش شده است، آن را عاشقان برای ما ساختهاند. سینما را هم در کشور ما عاشقها پایهگذاری کردند. مطفرالدین شاه، در سفر به فرنگ شیفته این شعبدهای میشود که پیش چشمانش شکل میگیرد و به میرزا ابراهیم خان عکاسباشی فرمان میدهد تا دستگاه سینماتوگراف را وارد ایران کند. البته اولین دوربین عکاسی از زمان ناصرالدین شاه وارد ایران میشود. سینما در ابتدا یک ابزار تفریح درباری است ولی در تاریخ سینما برادران لومیر به واسطهی عشقشان به کشف و به مردم اختراعشان را در همان نخستین گام در معرض تماشای مردم میگذارند. ابزار سینما در ایران وسیلهای میشود برای تفریح شاهان قاجار و لذت بردن اندرونی. اینگونه است که خشت اول سینما در ایران درست گذاشته نمیشود. ولی بعدها آدمهای دیگری میآیند که سعی میکنند سینما را مردمی کنند. یکی از این آدمها میرزا ابراهیم خان صحافباشی است؛ کسی که برای اولین بار در تهران برای مردم فیلم نشان میدهد. پردهای را در کوچه آویزان میکردند در تاریکی شب و از مردم نفری یک عباسی یک شاهی میگرفتند و برایشان فیلم را نمایش میدادند. لات و لوتها را هم از آن اطراف دور میکردند تا مردم بدون مزاحمت فیلم را ببینند. ولی صحافباشی سرنوشت بدی پیدا کرد. اولین ماشین بخار را هم او به ایران آورد. او از اعضای انجمن مجازات بود؛ آنها عقیده داشتند تا وقتی کشورمان ایران در جهل و عقب افتادن از تمدن قرن بیستم است ما باید سیاه بپوشیم. پایان زندگی صحافباشی در هند رقم میخورد.
کاربرد بیداری اجتماعی در اوایل پدید آمدن سینما در ایران بسیار بالاست. اینکه مردم با زندگیهای دیگر هم در جهان آشنا شوند با سینما در ایران آغاز شد. مثلاً خان باباخان معتضدی اولین کسی است که در ایران لابراتوار چاپ فیلم درست میکند؛ یک حوضچههایی درست میکند و نگاتیوها را دور یک تکه چوب میبندد و مواد چاپ فیلم را میریزد توی حوضچه تا زمانی که ظاهر شوند و پهن میکند روی طناب تا خشک بشوند. تمام این کارها با پشتوانه عشق انجام میشوند. او میرود سینما تمدن را به فرمان شاه میسازد. بعد به شاه میگوید سینما ساختیم ولی کسی به تماشا نمیآید. رضا شاه با احضار رئیس شهربانی دستوراتی برای رفتن مردم به سینما صادر میکند. اینگونه است که با پس گردنی مردم را به سینما میفرستادند!
برای زنده بودن به همان اندازه که به هوا و پوشاک نیاز داریم به سینما هم نیاز داریم. امروز نمیشود نسلی را تربیت کنیم که چشمش را باز کند و سینما را نبیند.
تا میرسیم به عبدالحسین سپنتا، که از فرهیختگان و بزرگان فرهنگ اصفهان است. بیشتر ادیب بوده تا اهل سینما. نویسنده و بازیگر اولین فیلم ناطق سینمای ایران است که آن را در هند میسازد و البته کارگردانش خانبهادر اردشیر ایرانی است که یک هندی ایرانینسب است. خانمی به نام صدیقه سامینژاد، با نام سینمایی روحانگیز هم در فیلم بازی میکند که همسر یک کارمند کمپانی هند شرقی است به نام دماوندی. روزی رفتم به سینما پایتخت و دیدم پوستر بزرگ «دختر لر» را زده اند به دیوار. مدیر سینما پایتخت گفت که من پسر آقای دماوندی هستم. سامینژاد در خاطراتش میگوید که حتی بچهها توی کوچه او را با سنگ میزدند که چرا رفته و فیلم بازی کرده است. وقتی سپنتا فیلم: لیلی و مجنون را در ایران نمایش میدهد با مشکلاتی مواجه میشود و پس از آن دیگر به هند برنمیگردد. قبل از سپنتا و نمایش «دختر لر» یک آدم ارمنی به نام اوانس اوگانیانس از ارامنهی گرجستان به ایران میآید و اولین فیلمهای صامت را در ایران میسازد؛ فیلمی میسازد به نام «آبی و رابی» که در آتش سوزی سینما مایاک نابود میشود. بعد «حاجی آقا اکتور سینما» را میسازد که تحت تأثیر ناطق بودن «دختر لر» شکست میخورد. اوگانیانس بعدها سرنوشت دیگری پیدا میکند و مثلاً ادعا میکند که داروی رفع طاسی سر را اختراع کرده و از سینما به کل دور میآفتد.
سینما مردمیترین پدیده فرهنگی و هنری است
اواخر دههی بیست که فیلمسازی رواج پیدا میکند، باز هم ما شور و عشق همین آدمها را میبینیم. وقتی با یک عده مواجه میشویم که تاریخ سینمای ایران را تحقیر میکنند، من با این تحقیر مخالفم. این آدمها در زمان خودشان جایگاه بسیار والایی داشتند. مثلاً دکتر اسماعیل کوشان را ببینید؛ وقتی تاریخچهی زندگیاش را می خوانیم میبینیم این آدم رفته در آلمان حقوق خوانده، آن هم وقتی نود درصد مردم ایران بیسواد مطلق بودند. این آدمها میتوانستند موقعیتهای ممتازی خارج از فضای سینما کسب کنند. یک چیزی اینها را میبرد به سمت سینما و آن هم عشقی است که به هنر و فرهنگ داشتند. سیامک یاسمی پسر استاد رشید یاسمی است؛ یکی از اولین کسانی که دستور زبان فارسی را می نویسد. سیامک یاسمی میرود فرانسه درس میخواند. اینها از چنین طبقه ای بودند. آدمهای پیش پا افتاده و ابتدایی نبودند. اینها عاشق این کار بودند. هدف مهمی را دنبال میکردند که آن هدف این روزها گم شده است.
سینما مردمیترین پدیده فرهنگی و هنری است. اصلاً سینما مال مردم است. سینما موقعی میتواند به آن هدف فرهنگی و اجتماعیاش برسد که این صندلی ها پر از تماشاگر باشد. هدف آن آدمها به سینما کشاندن مردم بوده و در این کار بسیار موفق بودند. در دههی چهل شمسی سالی چهارصد فیلم در ایران نمایش میدادند. از این فیلمها پنجاه تاشان ایرانی بودند. این فیلمهای ایرانی با همان تکنیک ساده، حریف آن سیصد و خردهای فیلم آمریکایی و اروپایی بودند. باز هم مردم می رفتند فیلم ایرانی میدیدند چون احساس میکردند روح زندگی خودشان را در این فیلمهای ایرانی میبینند. ایران یکی از بازارهای مهم فیلم بوده و کمپانیهای خارجی میخواستند این بازار را به نفع خودشان تصرف کنند. جاهایی که امروز میگویید مجللترین سالنهای سینما را دارند روزگاری که ایران سالن سینما داشت اصلاً به حساب نمیآمدند. عدهای میکوشیدند تا فیلمهای ایرانی را بیارزش جلوه دهند. میگفتند که این فیلمها را احمقها میبینند. در صورتی که این طرز فکر درست نبود.
این که فکر کنیم دیگران نمیفهمند و ما میفهمیم این یک تفکر غلط و مستبدانه است. یک آدم عامی ممکن است درک و فهمش از زندگی از یک آدم تحصیلکرده بیشتر باشد. امروز ما صاحب سینمایی هستیم که می توانیم در دنیا به وجودش افتخار کنیم. سینما باید سعی کند با مردم دنیا ارتباط برقرار کند و فقط برای جشنوارهها ساخته نشود. نگاه کنید به هند که صاحب یکی از ویترینهای صنعت سینمای دنیا است. توانسته فرهنگ خودش را در دنیا به نمایش بگذارد. فیلم هندی هنوز اغراق و مبالغه دارد. این اغراق و گریز از واقعیت و فانتزی قوی هنوز هم هست در سینمای هند ولی از نظر تکنیک با سینمای دنیا رقابت میکند. سینمای آمریکا نتوانسته سینمای هند را شکست دهد. هندیها خودشان را فدای روشنفکرنمایی سینما نکردند. اینکه فکر کنیم که با مدل کیارستمی که فقط جشنوارهها بپسندند فیلم بسازیم یک خطر بزرگ است.
سینما خود زندگی است و نه تنها وسیلهای برای بیان. گوشههایی از تأثیرات فرهنگی و اجتماعی سینما را در همین فیلم: هفت تیرهای چوبی دیدیم. وقتی سینما را از جامعهای بگیری آن جامعه دچار جنون اجتماعی میشود. برای زنده بودن به همان اندازه که به هوا و پوشاک نیاز داریم به سینما هم نیاز داریم. امروز نمیشود نسلی را تربیت کنیم که چشمش را باز کند و سینما را نبیند. سینما شعبده عظیم قرن بیستم و قرن بیست و یکم است. باید به قویتر کردن پیوند مردم و سینما فکر کرد. هیچوقت مردم را فراموش نکنیم. اولین صاحب حق سینما همین مردم هستند. صلحجو معتقد است: اگر حرف مورد نظرمان را خوب بیان کنیم قطعاً تأثیرگذار میشود و معمولاً در گفتگوهایمان دنبال حرف خوب هستیم در حالیکه خوب حرف زدن به حرف خوب زدن اولویت دارد. اگر بتوان حرفی را خوب بیان کرد قطعا مخاطب هم مجذوب آن خواهد شد. زمانی میتوان گفت که فلان سریال حرفهای خوبی میزند که تمام آن حرفها به خوبی بیان شود و ما بتوانیم به راحتی آن را باور کنیم. البته “بچه مهندس” هم میتواند کار جذابی باشد اما باید به پرسشهایی که خودش مطرح میکند هم پاسخ دهد.
دبیرستانی بودم که شیفتهی نقدهای آقای صلح جو شدم؛ حتی برایشان نامه نوشتم و ایشان هم پاسخ دادند دخترم من در آستانهی پنجاه سالگی همصحبت مناسبی برای شما نیستم.
هر جا هستن سلامت باشند.