او دوران ابتدائی و متوسطه را در تهران گذراند و ضمن تحصیل به عكاسی پرداخت. در سال 1351، وارد مدرسه عالی تلویزیون و سینما شد و در سال 1353 در رشته تصویربرداری و فیلمبرداری مدرک خود را دریافت کرد. او سپس به عنوان استاد عكاسی و لابراتوار در همین مدرسه به تدریس و آموزش پرداخت. او 2 سال بعد، كار تدریس را رها و به عنوان عكاس صحنه، وارد سینمای حرفه ای شد و با بسیاری از كارگردانان مشهور سینمای ایران همكاری کرد. او در سال 1371، در فیلم: هنرپیشه به کارگردانی محسن مخملباف به عنوان مدیر فیلمبرداری فعالیت داشته است. گرچه موفقیت این اثر نسبت به آثار شاخص بعدی او مانند فیلم کلاهقرمزی و پسرخاله، بیشتر نبود اما تجربه خوبی برای عزیز ساعتی محسوب میشود و همکاری با هنرمندانی همچون اکبر عبدی، فاطمه معتمدآریا، ماهایا پطروسیان و حمیده خیرآبادی را تجربه کرد. وی در سال 1373 دورهی پرتلاشی را در عرصه سینما و تلویزیون گذراند و در تولید آثار مهمی حضور داشته است. او در این سال، در 4 فیلم مهم سینما حضور داشت و خود را به جامعه هنرمندان معرفی کرد. آثار مهم عزیز ساعتی در این سال، فعالیت در فیلم الو الو من جوجوام! به کارگردانی مرضیه برومند، فعالیت در فیلم روسری آبی به عنوان مدیر فیلم برداری ، فعالیت در فیلم کلاهقرمزی و پسرخاله به عنوان مدیر فیلم برداری و فعالیت در فیلم من زمین را دوست دارم به عنوان مدیر فیلم برداری محسوب میشود.
وی در سال 1373، در فیلم کلاهقرمزی و پسرخاله به عنوان مدیر فیلم برداری فعالیت داشته است که توانست با مهارتش، جای خود را میان اهالی فضای سینما مطرح کند. عزیز ساعتی توانست با فعالیت در فیلم کلاهقرمزی و پسرخاله تجربه حرفهای موفقی برای خود رقم بزند و همکاری در کنار بازیگران بزرگ و باتجربهای نظیر فاطمه معتمدآریا، حمید جبلی، ایرج طهماسب و زندهیاد حمیده خیرآبادی، سطح کاری او را متحول کند. عزیز ساعتی علاوهبر فیلم کلاهقرمزی و پسرخاله، سال 1376، در فیلم آژانس شیشهای نیز فعالیت داشته است. عزیز ساعتی اینبار با ابراهیم حاتمیکیا یعنی کارگردان فیلم آژانس شیشهای و هنرمندانی چون پرویز پرستویی، حبیب رضایی، رضا کیانیان و اصغر نقیزاده همکاری داشت. با اینکه وی را بیشتر بعنوان مدیر فیلم برداری میشناسیم، اما در حرفههای دیگر نیز فعال بوده است. عزیز ساعتی علاوهبر مدیر فیلم برداری بهعنوان عکاس و عنوانبندی (تیتراژ) نیز در سینما و تلویزیون فعالیت داشته است. مهمترین آثار عزیز ساعتی در حرفهی عکاس، فیلم کمیته مجازات، فیلم رد پای گرگ، فیلم دلشدگان، فیلم بانو، فیلم رد پای گرگ، فیلم مادر، سریال هزار دستان، فیلم ماموریت، فیلم کمال الملک و فیلم صمد در به در میشود است. مهمترین اثر عزیز ساعتی در حرفهی عنوانبندی (تیتراژ)، فیلم زیر درخت هلو است.
عزیز ساعتی سال 1376، برای فیلم آژانس شیشهای به کارگردانی ابراهیم حاتمیکیا توانست در شانزدهمین دوره جشنواره فیلم فجر در بخش سودای سیمرغ برای جایزه سیمرغ بلورین بهترین فیلمبرداری نامزد شود. همچنین عزیز ساعتی سال 1374، برای فیلم بوی پیراهن یوسف به کارگردانی ابراهیم حاتمیکیا توانست در چهاردمین دوره جشنواره فیلم فجر در بخش سودای سیمرغ، برای جایزه سیمرغ بلورین بهترین فیلمبرداری نامزد شود. استاد عزیز ساعتی، هم اكنون از عكاسان و فیلمبرداران صاحب نام سینمای ایران و عضو هیأت مدیره انجمن فیلمبرداران سینمای ایران است.
وی در حاشیه نمایشگاه عکس "با کیمیایی در تهران" در اردیبهشت 1392 گفت: لذت کار کردن با کارگردانهای باتجربه فرصتی بود که عکاسی به من میداد. این طوری میتوانستم یاد بگیرم و تجربه کنم فکر میکردم با فیلمبرداری این امکان را از دست بدهم. چرا که در کنار این کارگردانهای بزرگ با استقلال کامل و دلخوشی عکسهایم را میگرفتم و چیزهای زیادی هم میآموختم.
عزیز ساعتی، یک تاریخ است
- در حاشیه نمایشگاه عکسهای عزیز ساعتی از سه فیلم مسعود كیمیایی(تیغ و ابریشم، دندان مار، رد پای گرگ)، در گالری گلستان:
رخشان بنیاعتماد: عزیز ساعتی خود یک تاریخ است. حضور و نگاه از دریچه دوربین موقعیتها و فضاها را آنگونه ضبط کرده که آنچه در قابش میبینی تو را به دنیای بیرونی و زمانهای ورای لحظه ثبت میخواند، به همین دلیل عکسهای فیلمهایش، فقط عکس فیلم نیست، یادآوری طعم فراموش شده زندگی در گذشتهای است که هیاهوی حال، مجال اندیشیدن به آن را از ما دریغ کرده است. حضور عزیز سینمای ایران مستدام باد.»
مسعود کیمیایی: برای تو نوشتن جادهای سخت دارد، کمعابر اما رفیق و عشق، طرفهای بسیار دارد، جادهای که مسافر ندارد، تنها و دوستان کم. فرو نریخته و عنق، طرف زندگی آن قرص است و هموار، گذرنده غریبه ندارد، تو در جادهات همراه زن و عشقت با دوربینی بر کول… آرام میروید. حالا دیگر ترسی برایت نمانده، تلاش روبهروی مرگ را که ترس دارد، شادمانه عکاسی کردی. تو با من و چند نفر دیگر، شب که سیاهیاش را به ما گران میرفت و گران میفروخت از پا انداختیم حتی با شوخی شب شدیم. حالا دیگر، تو و ماچند نفر، سیاه را بلد شدیم. اسبان شاهنامه را سوار شدیم. من در میدان شهر و تو که فراوان در عکسها نگهشان داشتی. اسبان تو آمادهات بودند. تو خیلی از این جهان را در عکس نگه داشتی. ممنونت شدند که ماندند. آدمهای قدیم در عکسهای تو جوان شدند، پیر شدند. بر جنازههای هم نشستند، به خاک رفتند و عکس تو ماند. بوی نفسهای تو بر عشقها ماند. اسبان اسطوره که دوربینهای تو را به دوش میکشیدند. در زمینههای سیاه ایستادی. بوی مرگ را عطر کردی و به چهره و لبخندت زدی، اما قواره تو، چشمهای قدیمی است. هیچگاه در تو برف نشد که آب شود.
لیلی گلستان، (مدیر گالری گلستان): وقتی به این عکسها نگاه میکنید هنرپیشه های معروف زیادی را میبینید اما واقعیت این است که فارغ از این مساله خود عکسها از نظر عکاسی فوقالعاده هستند. درست است که فضا را کارگردان به وجود آورده است اما عکسها از زاویهای گرفته شدهاند که متعلق به عکاس است و او این کادر و فضا را به تصویر کشیده. همین است که عکسها را زیبا کرده است.
عزیز ساعتی: ما همه، آنچه را یاد گرفتیم توی همان سالن سینما بود و روی پرده سینما. تلویزیون كه وجود نداشت، به تصاویر دیگری هم دسترسی نداشتیم، تصویر روی پرده بود و ویترین جلوی سینما. خود من ساعت ها جلوی ویترین سینما می ایستادم، عكس ها را نگاه می كردیم. من اواخر فیلم خط قرمز بود كه نخستین كار حرفه یی ام را با آقای كیمیایی آغاز كردم: سر آن فیلم نمی دانم به چه علتی عكاس فیلم رفته بود، گویا باید سر كار دیگری می رفت: به این ترتیب و از آن فیلم بود كه من با آقای كیمیایی ارتباط كاری پیدا كردم. اتفاقا یكی از همان عكس هایی كه سر آن فیلم گرفتم، پوستر شد. این در واقع آغاز ارتباط كاری من با آقای كیمیایی بود، آشنایی مان برمی گردد به فیلم «قیصر» كه من البته همیشه بیننده فیلم های ایشان بودم.
مسعود كیمیایی: البته این رابطه برای من با هر عكاسی پیش نمی آمد، ولی این اتفاق بین من و عزیز افتاد. خیلی به این اعتقاد دارم كه وقتی بعد از اینكه روزها فیلمبرداری مان تمام شد، من شب ها عكس ها را ببینم. برای اینكه عكس ها برای من از راش مهم تر است. با عكس هاست كه من حال و هوای فیلمم را پیدا می كنم، بعد آرام آرام خود فیلم را پیدا كنم. وقتی كسی مثل عزیز عكس می گیرد شما می توانید تمام آن فضا را ببینید و مهم تر این است كه ادامه فیلم را هم می توانی ببینی، یعنی می توانی ده تا سكانس نگرفته را با عكس های آن سكانس ببینی و تصور كنی و حال و هوایش را سبك و سنگین بكنی. برای اینكه راش فیلم وقتی حركت می كند ولی هنوز سینما نیست با خودش خیلی ابهامات دارد ولی عكس نه، در همان مكان فیلمبرداری گرفته شده، بازیگرت همان است و لازم نیست تا منتظر تدوینش باشی، همان حس را می دهد، رنگ دیوار را نشان می دهد، حال و هوای بازیگر را نشان می دهد.
عزیز ساعتی: كاملا درست است، عكس این فرصت را می دهد كه آدم تمركز بیشتری داشته باشد تا حالا حول و حوش صورت بازیگر، دكور، و سایر مسائل را ببیند، چون عكس همه چیز را فیكس نگه داشته و همه چیز در اختیار آدم است. همان طور كه آقای كیمیایی گفتند، راش فیلم نیست، باید سر هم شود تا بتوان درباره اش تصمیم گرفت. در نتیجه، نتیجه حاصل از راش را كارگردان خیلی بعدتر می بیند. ولی در عكس، با توجه به تمركزی كه بیننده دارد می تواند ببیند كه چه چیزهایی باید احیانا عوض شود یا مثلاآیا گریم خوب هست یا نه و درباره مسائلی كه كارگردان بهتر می تواند تصمیم بگیرد. تعریف نباشد، تنها كسی كه دیدم كه خیلی، خیلی علاقه مند بود كه حتما عكس ببیند، بین كارگردان ها و فیلم سازها، مسعود بود. و خیلی وقت ها هم ممكن بود فكر كند كه من كه روز قبلش خیلی عكس گرفتم، فردایش بیست یا سی تا عكس بیاورم، ولی خیلی وقت ها گله می كرد كه من چرا مثلا چهار تا عكس می آورم، ولی حس می كردم كه خیلی راضی است و دوست دارد. به نوعی از كسانی است كه من را در راهی كه می رفتم، تشویق كرد. البته من تصویر دیگری هم از مسعود كیمیایی دارم. درست است كه به همین سادگی ماجرا را گفتم و حل كردم ولی سكانس گرفتن به این سادگی هم نیست. من اولین بار كه مسعود را دیدم، در كنار دوربین آری فلكس تو. سی بود، به دوربین تكیه می داد، انگار اصلا باید به دوربین تكیه می داد و فیلمبرداری مثل نعمت حقیقی یا مازیار پرتو هم بودند. انگار كه این دوربین تو. سی بین آن دو نفر، جزو ذات شان می شد. یكجور انگار جزو جسم شان می شد. دوربین تو. سی هم جسه كوچكی داشت، فقط صدای زیادی می داد. انگار تا با هم جفت نمی شدند، كار در نمی آمد، وقتی جفت می شدند، آن وقت می گرفتند.
تصویری كه دارم این است كه مسعود را دیدم، با یك دفتر 200 برگ بزرگ كه در این دفتر تقسیم بندی شده بود، یعنی به همان ترتیبی كه گرفته بودند، در دفتر ثبت شده بود، یعنی حتما حتما قبل از فیلمبرداری تصاویر فیلم را می دیدند. صفحات را كه می دیدم، شامل توضیح صحنه بود، به همان شكل كه همه تصویری از فیلمنامه در ذهن دارند، نوشته بود لنز: 80، 50 و یا 25 و مشخصات صحنه، همه را در این دفتر نوشته بود، یعنی همین طوری هم نبود كه بروند سر صحنه، بلكه قبلافكرهایش را می كردند و نكته یی كه مهم بود جای دوربینی بود كه مسعود كیمیایی تعیین می كرد كه خیلی مهم است، اگر كار كرده باشید می فهمید چقدر مهم است، می گفت دوربین اینجا یعنی دوربین اینجا و می گفت لنز 85 یا 50 یعنی همان.
ما دیدیم كه در بیشتر فیلم ها جای دوربین عوض می شود، دوربین را می كشند این ورتر یا آن ورتر یا لنز را عوض می كنند تا با آن هم صحنه را ببینند ولی اینها ثبت شده بود، مدرك وجود دارد، در آن دفتر نوشته شده بود: این عكس با لنز 50 گرفته می شود، آن پشت كسی نشسته بود كه بلد بود، كاری هم نداشت كه برود از پشت ویزور نگاه كند، دقیقا از روی دفتری كه دستش بود، كارش را انجام می داد، یعنی تصور مسعود كیمیایی از عكس و لنز، همه حل شده بود، یعنی می شناخت كه این لنز 50 اندازه قاب اش چقدر است یا كی دوربین را حركت بدهد و خیلی وقت ها برای من شیرین ترین لحظاتی كه وجود داشت، به همان دوره مربوط می شود كه وقتی دوربین داشت كار می كرد، مسعود هم همزمان داشت با هنرپیشه صحبت می كرد، این عادت شده بود كه الان دیگر تقریبا امكان این كار نیست، این لحظه یكی از صحنه های شیرین و یادگاری این سینما است كه در كنار دوربین تو. سی با آن صدایی كه دارد و كارگردانی كه دارد با هنرپیشه اش هم صحبت می كند و او را هدایت می كند، وقتی كه دوربین خاموش بود، تمرین می كرد، ولی وقتی دوربین روشن بود، لذت دیگری داشت، همان طور كه گفتم: روح و جسم با دوربین و فیلمبردار یكی می شد، آن موقع آدم می فهمید كه حرف های جدیدتری باید بزند، انگار ظرایف جدیدی یادش می افتاد و این از تصاویری بود كه من خیلی از تماشایشان لذت بردم و بعدها هم دیگر شاهدش نبودم، در فیلم های دیگر هم ندیدم.
وقتی دوربین آریفلكس تو. سی بود، چهارصد فیت فیلم توی كاستش جا می خورد. من اسمش را محدودیت نمی گذارم، اسمش امكان بود و با همین امكان كار می كردیم و فیلم می ساختیم. كمتر كسی از بچه های آن دوره بود كه فكر می كرد در خارج، كاست هزار فیتی هست، كاش ما هم داشتیم، خب نمی شد، ولی با همان چهارصد فیتی كار می كردیم و فیلم می ساختیم. مشكلی پیش نمی آمد، امكان ما آن بود و با همان آنها بود كه قیصر ساخته شد، رگبار ساخته شد، داش آكل ساخته شد، با همان كاست های چهارصد فیتی. در حالی كه بعدها امكانات بهتر شد، دوربین بی. ال. فور آمد، شرایط بهتر شد، لابراتوارها بهتر شد، ولی آیا فیلم هایمان هم بهتر شد؟ آیا داش آكل تكرار شد، آیا گوزن ها تكرار شد؟ یا رگبار تكرار شد؟ بله امكانات كم بود، امكان همان دوربین تو. سی بود ولی سینمای ما داشت با دوربین تو. سی كار می كرد. از ساموئل خاچیكیان گرفته تا بهرام بیضایی و مسعود كیمیایی داشتند با تو. سی كار می كردند.
در گذشته ها دوربین خانگی نبود و اول سال كه می شد، آماده می شدند تا همه با هم بروند عكاسخانه، عكسی بگیرند، توی مناسب هایی خانواده می رفتند تا عكس بگیرند، لباس های نویشان را می پوشیدند، آرایش می کردند. مثل همان عكس هایی كه مسعود اشاره كرد. عكس هایی كه ژستی بود، عكس های شش ژستی می گرفتند، آدم ها كه در عكاسخانه ها می رفتند، از هر طیفی كه بودند، دوست داشتند با كراوات عكس بگیرند، به همین خاطر كراوات در عكاسخانه ها بود، یك شانه كثیف آنجا بود و پارافین كه می زدند و عكس می گرفتند. عكس هایی كه مطابق مد روز بود. مهم بود، خیلی مراسم داشت، مثل خود سینما رفتن، خود سینما رفتن هم این طور بود، باید جمعه یی می آمد عده یی بیكار می شدند و شرایط آماده می بود، آن موقع هم باز مردم لباس های شیك شان را می پوشیدند كه بروند این مراسم را اجرا كنند. فیلم دیدن مهم بود، یك خانواده داشتند می رفتند سینما، اتفاق مهمی بود. دیگر آن صحنه ها نیست، این تصاویری كه من می گویم خیلی افسانه یی است.
الان كه دیگر فیلم به دست آوردن و فیلم دیدن خیلی ساده شده است. این همه فیلم ما داریم ولی ما كمتر فیلم می بینیم، دیگر به آن شكل تشنه فیلم نمی بینیم. الان دارم می بینیم كه تعدادی فیلم دارد توی خانه ها اضافه می شود ولی آیا همه این فیلم ها را می بینید؟ آیا با آن تشنگی ای كه ما داشتیم می دیدید؟ آیا با آن دقتی كه ما می دیدم، می بینید؟ فكر نمی كنم. ما به زحمت و زور آن جمعه را به دست می آوردیم كه بتوانیم برویم سینما، فیلم ببینیم. در نتیجه واقعا می بلعیدیم. با جسم و روح مان فیلم را می دیدیم.
فعالیت هـا
1363 - نمایشگاه عكسهای رواقهای قدیمی طهران، در گالری نشر نقره
1371 - از بنیانگذاران انجمن عكاسان سینمای ایران و ریاست آن
1379 - 1388 - عضو هیئت مدیره انجمن فیلمبرداران سینمای ایران
1374 - 1382 - عضو شورای برپائی موزه سینمای ایران
1377 - عضو هیئت داوری اولین نمایشگاه عكس سینمای ایران
1373 - عضو هیئت داوران بخش مواد تبلیغی سیزدهمین جشنواره فیلم فجر
1378 - عضو هیئت انتخاب فیلمهای سینمای ایران، در هیجدهمین جشنواره فیلم فجر
1379 - عضو هیئت انتخاب فیلمهای سینمای ایران، در نوزدهمین جشنواره فیلم فجر
1379 - عضو هیئت داوران مسابقه سینمای ایران، در بیست و سومین جشنواره فیلم فجر
1379 - 1383 - رئیس انجمن فیلمبرداران سینمای ایران
1383 - 1388 - عضو هیئت مدیره انجمن فیلمبرداران
1388 - چاپ مجموعه عكسهای تهران، در سالنمای طهران، با همكاری پرویز دوائی
1389 - عضو هیئت داوران مسابقه فیلمهای كوتاه،در نمایشگاه تصویر سال
1389 - 1390 - عضو شورای عالی داوری خانه سینما
1391 - نمایشگاه عكس با عنوان با حاتمی در طهران، در گالری شش
1392 - نمایشگاه عكس با عنوان با کیمیایی در تهران، در گالری گلستان
مدیر فیلمبرداری
۱۳۸۷ - تردید
۱۳۸۴ - زیر درخت هلو
۱۳۸۱ - کلاه قرمزی و سروناز
۱۳۸۰ - دختر شیرینی فروش
۱۳۷۹ - گفتگو با باد
۱۳۷۹ - مسافر ری
۱۳۷۷ - پسر مریم
۱۳۷۶ - آژانس شیشهای
۱۳۷۴ - برج مینو
۱۳۷۴ - بوی پیراهن یوسف
۱۳۷۴ - مرد آفتابی
۱۳۷۳ - الو! الو! من جوجوام
۱۳۷۲ - من زمین را دوست دارم
۱۳۷۱ - یک مرد یک خرس
فیلمبردار
۱۳۷۶ - مهر مادری
۱۳۷۴ - بوی پیراهن یوسف
۱۳۷۳ - روسری آبی
۱۳۷۳ - کلاه قرمزی و پسرخاله
۱۳۷۲ - من زمین را دوست دارم
۱۳۷۱ - هنرپیشه
عکـاس
۱۳۵۵ - کلاغ
۱۳۵۵ - در امتداد شب
۱۳۵۶ - سایه های بلند باد
۱۳۵۶ - صمد به شهر میرود
۱۳۵۸ - چریکه تارا
۱۳۶۱ - خط قرمز
۱۳۶۱ - مرگ یزدگرد
۱۳۶۳ - کمال الملک
۱۳۶۶ - تیغ و ابریشم
۱۳۶۶ - دستفروش (برنده سیمرغ بلورین از جشنواره فیلم فجر)
۱۳۶۶ - مأموریت
۱۳۶۶ - حاجی واشنگتن
۱۳۶۷ - پائیزان
۱۳۶۷ - جعفرخان از فرنگ برگشته
۱۳۶۷ - سایههای غم
۱۳۶۷ - شاید وقتی دیگر
۱۳۶۸ - بایسیکل ران (برنده سیمرغ بلورین از جشنواره فیلم فجر)
۱۳۶۸ - برهوت
۱۳۶۹ - دندان مار
۱۳۶۹ - زمان از دست رفته
۱۳۶۹ - مادر
۱۳۷۰ - سایه خیال
۱۳۷۰ - بانو
۱۳۷۰ - سفر جادوئی
۱۳۷۱ - دلشدگان
۱۳۷۱ - رد پای گرگ
سریالها
۱۳۶۴ - ۱۳۵۹ - هزاردستان
۱۳۶۴ - پائیز صحرا
فیلمبردار - فیلم های کوتاه
۱۳۷۳ - گزیده تصاویر قاجار، سنگ و شیشه
۱۳۷۸ - گفتگو با باد
کارگردان
۱۳۸۵ - فیلم مستند فیلمبرداران سینمای ایران
۱۳۸۶ - فیلم کوتاه به یاد علی حاتمی
۱۳۷۸ - فیلم مستند مهندس بدیع، صنعتگر سینما
کتـاب
1393 - ساعتی در تهران
جـوایز
- جایزه منتقدین مجله سینمائی فیلم، برای فیلمبرداری فیلم هنرپیشه - کارگردان: محسن مخملباف
- جایزه منتقدین مجله سینمائی دنیای تصویر، برای فیلمبرداری فیلم آژانس شیشهای - کارگردان: ابراهیم حاتمی کیا
- ۱۳۸۵ - جایزه ویژه برای مستند فیلمبرداران سینمای ایران، از بخش فرهنگی و هنری شهرداری تهران
جشنوارهها
۱۳۶۸ - برنده سیمرغ بلورین بهترین عکاسی - بخش مسابقه مواد تبلیغاتی فیلمها، از هشتمین دوره جشنواره فیلم فجر برای فیلم بای سیکل ران، ساخته محسن مخملباف
۱۳۶۷ - برنده سیمرغ بلورین بهترین عکاسی - بخش مسابقه مواد تبلیغاتی فیلمها، از هفتمین دوره جشنواره فیلم فجر برای فیلم دستفروش؛ اپیزود اول، ساخته محسن مخملباف
فعالیتهای جنبی
۱۳۸۸ - انتشار مجموعه عکس در سالنمای طهران
- طراحی پوستر برای سینما
- طراحی جلد کتاب
- طراحی صحنه
- برنامه ریز و دستیار کارگردان