● محل تـولد: تهـران
● درگـذشت: ١۴ آبان ١٣٩۵ در تهران
زندگینامه، آثـار و سوابق هنری
او نوشتن را در جوانی در دهه ۴۰ آغاز کرد. او به نوشتن نقد داستانها و داستانهای ادبی و سینمایی برای کودکان مشغول بود. زندهیاد محسن سیف، قصههای شاهنامه را به زبانی ساده و خواندنی، نگارش و به انتشار درآورد. مهمترین ویژگی او نثر وی بود که مختص به خودش بود و از هیچ کجا به عاریت نگرفته بود. او چون از قدیمیهای این عرصه محسوب میشد، نوع نگارش نقد خود را از هیچ کجا وام نگرفت. حتی نوع نگاهش مختص به خودش بود. بر خلاف بسیاری که در حوزه نقد می نویسند او قلم و نگاهی بکر داشت. نوع نگارش و قلم او، خبر از تسلط بر ادبیات میداد و در حقیقت، زندگی وی به مثابه یک اثر سینمایی است.. این را کسانی میدانند که بهاریه او را در شماره نوروز ۱۳۹۴ ماهنامه فیلم، با عنوان: قاپیدن بهار از منقار کلاغ؛ خواندهاند. سیف در آن نوشته مفصل؛ که قسمتی از رمان در شرف انتشارش بود؛ با نثری چالاک و تکاندهنده؛ ماجرای تلاش موفقیتآمیز خود را برای رهایی از چنگال اعتیاد در جوانی روایت کرده بود. شاید به همین دلیل پس از چاپ آن شماره، چند کارگردان با او تماس گرفتند و از او برای تبدیل داستانش به فیلمنامه اجازه و برای مشورت و بعد تنظیم قرارداد، فرصتی برای دیدار خواستند. به گواه همه اساتید عرصه نقد و تحلیل سینمای ایران، ادبیات و سینما، بخش جداییناپذیر در زندگی او محسوب میشد. او کتابی دارد به نام سرزمین مهر و ماه. که در آن حدود پانزده داستان شاهنامه را به نثر درآورده و با نثری شیوا. برخلاف موارد مشابه؛ نه به سمت زبان شاهنامه غلتیده که در حد تبدیل نظم به نثر متوقف شود و نه صلابت کلام فردوسی را در این گذار نادیده گرفته است.
او با قریب به پنجاه سال سایقه مطبوعاتی؛ با نام خود و اسامی مستعار، در نشریات سینمایی قبل از انقلاب فعالیت و حضوری حرفهای داشت. محسن سیف، با وجود کمکار بودنش در زمینه نقد و مباحث سینمایی، دارای دیدگاه و سبک نگارشی مستقل و تشخصیافتهای بود. او این تسلط و آگاهی را داشت که با اثر بر اساس لحن و دنیا و جهانبینی سازندهاش روبهرو شود و شیوه نثرش را در همان حوزه وجوه شاعرانه، مایههای ملودرام، نگرش اجتماعی و… متمرکز کند. اما مهمترین ویژهگی محسن سیف، گستره نگاه اجتماعی است که اجرای بیانیاش را با نثری بیتکلف و دلنشین به نمایش میگذاشت. این دستاورد کمی برای یک نویسنده و منتقد نیست که قدر مسلم ریشههای اصلیاش را باید در پرسهزنیهای اجتماعی عجیب و غریب او در دوران جوانیاش جستوجو کرد.
شادروان محسن سیف، از سالهای ۱۳۴۸ – ۱۳۴۹، در زمینه نقد و دیگر نوشتهها با مجلاتی مثل: فردوسی، ستارۀ سینما و سپید و سیاه همکاری داشت و گاهی حتی در مقام یک سردبیر در سایه، در نشریاتی که با آنها همکاری داشت، فعالیت میکرد. وی عادت به جار زدن و هیاهو نداشت و اهل روابط اجتماعی متظاهرانه نیز نبود و بیشتر در خودش بود و به همین خاطر علیرغم قابلیتهایش، به اندازهای که باید شناخته نشد. همه مطالب و نوشته های او با تکیه بر تجربه، مطالعات و دانش بسیار؛ انباشته از اطلاعات مختلف بود. معمولا در مطالبش روند و تاریخچهای را بررسی می کرد و درگیر نقطه ای نبود و عمیق مینوشت.
او که مدتی به دلیل بیماری گوارشی در بیمارستان بستری بود، ساعت ۶ صبح جمعه ۱۴ آبان ماه سال ۱۳۹۵ در تهران درگذشت.
از نگاه دیگران
سیروس الوند، نویسنده، کارگردان
نکتهای که در مورد نوشتههای زندهیاد سیف وجود داشت این بود که برخلاف بسیاری از مطبوعاتیها که بعدها به فیلمسازی و سایر مشاغل مرتبط با این حرفه روی آوردند، نقدنویسی برای او مسیر نبود بلکه یک مقصد بود. شوخی نیست. محسن سیف نزدیک به نیم قرن قلم میزد و برخی نوشتههای قدیمی او حتی برای نسل امروز هم حرفهایی برای گفتن دارد.
ظهماسب صلحجو، نویسنده، مدرس و منتقد سینما
وی با اشاره به این که در زمان آغاز فعالیت این روزنامهنگار جزو خوانندههای مطبوعات بوده است، گفت: همان دوران از محسن سیف یادداشت کوتاهی خواندم که به دلیل طنز تلخ و نگاه معترضی که نسبت به فضای روشنفکری آن دوران داشت هنوز در خاطرم مانده است. با نام محسن سیف از همان سال های جوانی و نوجوانی که تازه شروع کرده بودم به مجله خریدن آشنا شدم. او در مجلههای سینمایی آن سالها مثل «ستاره سینما» و «فیلم و هنر» می نوشت. سابقه چشمگیری در سینما نویسی داشت. وی افزود: فکر می کنم در این دوران به جایگاهی که لیاقتش را داشت نرسید و به حق خودش از نظر ارزش فرهنگی و نویسندگی نرسید. بسیار اهل نوشتن بود. یک نویسنده حرفه ای بود و از معدود نویسندگانی بود که با نوشتن روزگارش را می گذراند و امرار معاش می کرد. متأسفانه در این دورانی که هستیم، قلم ارزش چندانی ندارد و نمی تواند با نوشتن روزگار گذراند.
شاپور منصف، روزنامهنگار
او با اشاره به همکاری خود با نشریه موسسه مهر گفت: آن زمان یک محصل دبیرستانی بودم و در این موسسه مجلهای به نام «هنر» منتشر میشد که سراسر کاغذ کاهی بود. یک روز جوانی به دفتر مجله آمد تا در مقابل تعجب و حیرت اعضای تحریریه، از کسی که تیترهای جذاب و جنجالی روی جلد مجله را زده بود تشکر کند و او کسی نبود جز محسن سیف که بعدها به یکی از همکاران خوب ما تبدیل شد.
ایرج صابری، بازیگر
متاسفانه در سالهای اخیر به دلیل خانهنشینی وی را ندیده بودم تا این که روزی همکار دیگرم، حسین گیتی، خبر درگذشت وی را به من داد. شنیدن این خبر بسیار تلخ و غمانگیز بود؛ به گونهای که انگار بخشی از وجودم کنده شد.
عباس تهرانی، صاحبامتیاز و مدیر مسئول هفتهنامه جهان سینما
وی که در سالهای اخیر بیشترین همکاری را با زنده یاد محسن سیف داشته، این فعالیت مشترک را جزو افتخارات خود دانست و گفت: متاسفانه ما میانسالی و پیری زودرس ایشان را دیدیم. روزنامهنگار برجستهای که اگر با تحریریه نشریه ما همدلی نداشت شاید واپسین نوشتههای ایشان هم کمتر در اختیار خوانندگان و مخاطبان مطبوعات قرار میگرفت.
جبار آذین، نویسنده، مدرس و منتقد سینما
او با اشاره به بازاریابی ناموفقی که در سالهای گذشته برای ارائه یکی از فیلمنامههای زندهیاد سیف به حوزه هنری انجام شده بود، گفت: مسئولانی که فیلمنامه مورد بحث را خوانده بودند گفته بودند این متن فراتر از تواناییها و توانمندیهای سینمای ایران است و بیشتر به درد هالیوود میخورد.
اسماعیل میهندوست، کارگردان سینما و تلویزیون
من از آنجا که سینما را دیر شروع کردم محسن سیف را هم دیر شناختم. وقتی به او نزدیک شدم خیلی دلم میخواست کاری کنم تا از انزوا خارج شود به همین دلیل خواهش کردم در برخی جلسههای تحلیل فیلم شرکت کند و زمانی که بعد از حرف زدن درباره برخی فیلمها شعف را در چشمهایش میدیدم از این که توانستهام این ارتباط را با او برقرار کنم خیلی خوشحال و راضی بودم.
شاهین امین، روزنامه نگار و منتقد سینما
محسن سیف از منتقدانی بود که از سنین جوانی و دهه ۴۰ نوشتن را آغاز کرده بود. او هم نقد ادبی می نوشت، هم نقد سینمایی و هم قصه هایی داشت. زندهیاد سیف سعی کرده بود قصه های شاهنامه را به زبانی ساده روایت کند. مهمترین ویژگی سیف نثرش بود که مختص به خودش بود و از هیچ کجا به عاریت نگرفته بود. چون از قدیمی های این عرصه محسوب می شد نوع نگارش نقد خود را از هیچ کجا وام نگرفته بود. حتی نوع نگاهش مختص به خودش بود. بر خلاف بسیاری که در حوزه نقد می نویسند او قلمی اورجینال و نگاهی بکر داشت. هر فردی که محسن سیف را می شناسد، می داند او آدم خلوت گزیده ای بود و با مناعت طبع فراوان زندگی می کرد. حتی با شرایط سختی که برای او پیش آمد مناعت طبعش را از دست نداد. همیشه ۲ تصویر از او در ذهنم می ماند؛ یکی اینکه او در هر مجلسی یا مکانی حاضر می شد یک گوشه ای را پیدا می کرد و می نشست و اهل خودنمایی نبود. طنازی های خودش را داشت و با همه با روی خوش برخورد می کرد اما معمولا یک گوشه ای را پیدا می کرد تا نوشته هایش را بنویسد. بی صدا وارد تحریریه می شد و بی صدا می رفت. من آن روزها جوان بودم و او پیشکسوت محسوب می شد. یادم می آید در سالهایی که سینما قدس سینمای مطبوعات بود محسن سیف همیشه مطالبش را در پاگرد اول و دوم و به صورت ایستاده می نوشت و یا حتی وقتی در سینما فلسطین او را می دیدم همین طور بود. سیف سریع و بدون غلط می نوشت و کاش از کسانی چون او که استعدادی اینچنین دارند در زمان حیات بهره بیشتری برده شود.
امین دومین تصویری را که از او دارد مربوط به مطلبی که این منتقد درباره فیلم «زیر درختان زیتون» به کارگردانی زندهیاد عباس کیارستمی نوشته بود دانست و گفت: او اولین نفری بود که در مطلبش به فصل پایانی این فیلم و شاعرانگی آن اشاره کرده بود که بعدها مورد تاکید بسیاری قرار گرفت. یادم است او یک پاراگراف بلند بالا درباره این فصل نوشته بود و این نقد او بسیار مورد توجه قرار گرفت.
پوریا ذوالفقاری، کارگردان و بازیگر تئاتر، منتقد و روزنامهنگار
قلمش خبر از تسلط بر ادبیات میدهد و زندگیاش یک اثر سینماییست. این آخری را کسانی میدانند که بهاریه او را در شماره نوروز ۹۴ ماهنامه فیلم خواندهاند. با تیتر «قاپیدن بهار از منقار کلاغ.» سیف در آن نوشته مفصل با نثری چالاک و تکاندهنده ماجرای تلاش موفقیتآمیز خود را برای رهایی از چنگال اعتیاد در جوانی روایت کرده بود. خوانندگان مجله پس از نوروز پیامک پشت پیامک فرستادند. عدهای دستمریزادگویان او را ستایش و دیگرانی ابراز تعجب و حتی انکار کردند که: مگر میشود؟ مگر میشود از اعتیاد به هروئین خلاص شد؟ اما روایت سیف قانعکننده و دوام آوردنش در زندگی و ویران نشدن او تا امروز سند روشن این توفیق بود و هست. بهاریه به شدت سینمایی بود. به ویژه بخشی از آن که چندساعت پس از پتوپیچ شدن و عرق ریختن و لرزیدن در انتهای پاساژ، مردی از راه میرسد، بیخبر از حضور معتادی در حال ترک، مقداری مواد مخدر را به خیال خود دور از چشم عالم و آدم در همان نزدیکی پنهان میکند. حالا تصور کنید… اگر میتوانید تصور کنید که معتادی در حال ترک و لرزان و نیازمند به مواد در چند قدمی خود آنچه را میطلبد، میبیند. نرفتن و چشم بستن و ترجیح درد ارادهای میخواهد که در هرکسی نیست. سیف به شهادت نوشتهاش آن شب را با همه وسوسهها و تقلاها سالم به صبح میرساند و… رها میشود. آن بهاریه پر است از فصلهای دراماتیک اینچنینی و اهمیتش آنگاه افزون میشود که درمییابیم اینها حاصل هیچ تخیلی نیست. تجربه زیسته مردیست که ادبیات و سینما بخشجداییناپذیر زندگی اوست. شاید به همین دلیل پس از چاپ آن شماره چند کارگردان با سیف تماس گرفتند و از او برای تبدیل داستانش به فیلمنامه اجازه و برای مشورت و بعد تنظیم قرارداد فرصتی برای دیدار خواستند.
گفتیم ادبیات و بگذارید به یکی دیگر از کارهای مهم محسن سیف اشاره کنیم. او کتابی دارد به نام سرزمین مهر و ماه. حدود پانزده داستان شاهنامه را به نثر درآورده و چه نثری. برخلاف موارد مشابه نه به سمت زبان شاهنامه غلتیده که در حد تبدیل نظم به نثر متوقف شود و نه صلابت کلام فردوسی را در این گذار نادیده گرفته. راه میانهای یافته. به عنوان مثال پارهای از فصل رویایی سهراب و هژیر در داستان رستم و سهراب را میآوریم: «هژیر بر فراز تپهای از رفتن بازایستاد. بر پشت مرکب قد برافراشت و چون رعد غرید: «روباهان خاماندیش را کدام پندار پوچ به کنام شیران کشانده است؟ از میان شما بیباکترین دلاور کدام است که بر مرگ خویش شتاب دارد؟ اینک این من و این شمشیر…» تورانیان شگفتزده در یکدیگر مینگریستند. گستاخی سوار ایرانی که یکتنه در میان آن سپاه عظیم مبارز میطلبید، دور از باور بود. سرداران و گردنکشان سپاه توران ناشکیبا و خشمناک دندان برهم میساییدند، اما هیچ یک را شهامت پیش تاختن نبود. سهراب که به بانگ جنگاور ایرانی از سراپرده بیرون آمده بود، نگاهی به سوی او انداخت، لبخندی بر لب نشاند و آرام بر پشت اسب سوار شد…» توصیف این صحنه، حفظ قدرت تصویرسازی فردوسی، یافتن نثری آهنگین و فخیم و همزمان فهمیدنی و خواندنی برای این روایت کار هرکسی نیست. کار کسیست که بر واژه واژه شاهنامه مسلط باشد و حماسه را بشناسد. محسن سیف در پی مطالعات گستردهاش به تسلط بر واژه رسیده و حماسه را هم که زندگی کرده است. سزاوار نیست چنین مردی را میلههای سرم و شیشههای مات بیمارستان به حصار بکشند. سیف نیاز به مویه بابت تنها ماندنش ندارد. او در زندگی دشوارتر از تنهایی را شکست داده و دوباره برخاسته. او فرزند سرزمین مهر و ماه است. یکی از آخرین مردانی که در فروتنی و سر به زیریشان هنوز توان طغیان و اراده بازگشت هویداست. مردی که در جوانی بهار را از منقار کلاغ قاپید، با ارده آهنین و میلی تمام به ماندن و تنی رنجور و لگدکوب در برگریز درد، روی تخت بیمارستان است. ما که کاری از دستمان برنمیآید، او را تنها نخواهیم گذاشت. ولی آنانی را که میتوانستند کاری کنند و نکردند را هم فراموش نخواهیم کرد.
جواد طوسی، منتقد و نویسنده سینما
محسن سیف، یکی از همکاران محجوب و قدیمیمان این روزها روی تخت بیمارستان است. حتما شنیدید که میگویند خدا کسی را روانه بیمارستان نکند، آن هم بیمارستانهایی که یا باید چپت پر باشد تا تحویلت بگیرند یا برخلاف اسامی مقدس و زیبا و پرطمطراقشان اصلا سرویسدهی درستی ندارند و در آن محیط بلبشو و خالی از هر موج عاطفی، بیشتر مریض و افسرده حال میشوی. سابقه مطبوعاتی دوست و همکارم محسن سیف بیش از چهل و پنج سال است. او با اسم خودش و اسامی مستعار در نشریات سینمایی قبل از انقلاب فعالیت و حضور حرفهای داشته و شعر (نه دَری وَری و هذیان) سروده و قصه نوشته و داستانهای شاهنامه را به زبان ساده درآورده و آثار متعددی در حوزه کودک و نوجوان نگاشته و نثری منحصربهفرد و شیرین و خواندنی دارد که یک نمونهاش، قسمتی از رمان در شرف انتشارش بود که در شماره عید سال گذشته مجله فیلم چاپ شد و بازتاب گستردهای داشت.
خب، نویسنده و منتقدی با این سابقه و ذوق و قریحه، واقعا حقش این نیست که چنین عاقبتی داشته باشد. حتی اگر بخواهیم منصفانه قضاوت کنیم و بگوییم در چنین حضور تکافتاده و مهجورماندهای خود او هم به لحاظ برخی اشتباهاتش در دورهای مقصر بوده، باز از یک جا به بعد که به خود آمده و مسیر زندگیاش را در عرصه فرهنگ و هنر متمرکز کرده نباید اینقدر غریب و بیاجر و مزد بماند. شاید خود محسن به خاطر غرور مردانهاش نخواهد این چیزها را بگویم، ولی حق او در این سن و سال و با این پشتوانه فرهنگی یک آپارتمان کوچک ۴٠، ۵٠ متری اجارهای در ده متری ارامنه خیابان اجارهدار (خواجه نظامالملک سابق) نیست. به لحاظ رابطه صمیمانهای که با محسن سیف دارم، جسته وگریخته در جریان بیماری کبد و رودهاش طی یک سال اخیر بودم (چون او آدم توداری است و خوش ندارد ننهمنغریبم راه بیندازد و حتی رفقا و نزدیکانش را در جریان ریز مشکلات زندگیاش قرار دهد و آنها را درگیر این مسایل کند.) با آنکه او با هماهنگی پزشکش در حال انجام مراحل درمانی بیماریاش بود، میدیدم که همین هزینههای عکس و آزمایش و دارو را با چه سختی متحمل میشود و همواره سعی میکرد آبروداری کند و در قبال انجام کاری پژوهشی و تاریخنگارانه در حوزه سینما بتواند دستمزد اولیهای دریافت کند و اموراتش را بگذراند. محسن سیف با وجود کمکار بودنش در زمینه نقد و مباحث سینمایی دارای دیدگاه و سبک نگارشی مستقل و تشخصیافتهای است. او این تسلط و آگاهی را دارد که با اثر براساس لحن و دنیا و جهانبینی سازندهاش روبهرو شود و شیوه نثرش را در همان حوزه (وجوه شاعرانه، مایههای ملودرام، نگرش اجتماعی و…) متمرکز کند. اما مهمترین ویژگی محسن سیف، گستره نگاه اجتماعی است که اجرای بیانیاش را با نثری بیتکلف و دلنشین برگزار میکند. این دستاورد کمی برای یک نویسنده و منتقد نیست که قدر مسلم ریشههای اصلیاش را باید در پرسهزنیهای اجتماعی عجیب و غریب او در دوران جوانیاش جستوجو کرد.
خوش ندارم این بچه قدیمی و اصیل و غد تهران و سرچشمه و خیابان پیروزی را در گذر از آن جوانی پر شر و شور که بخشی از آن در تکاوری بوده، این طور ضعیف و بیرمق و بیحال و حوصله روی تخت بیمارستانی ببینم که پرسنلش با بیمار برخوردی خشک و مکانیکی دارند، تا انسانی. محسن با غرور مردانهاش دوست ندارد رفقا و دوروبریهایش او را در این حال و روز ببینند و به همین خاطر از ملاقاتیهایش با حالتی محجوب و در عین حال معذب میخواهد که زیاد بالای سرش نمانند. به امید بهبودی و دوباره سرپا شدن هرچه زودترش.
طوسی با بیان اینکه این نشاندهنده قابلیتهای اوست، افزود: منتها عادت به جار زدن و هیاهو نداشت و آدمی نبود که بخواهد روابط اجتماعی متظاهرانهای داشته باشد و بیشتر در خودش بود. این نشان میدهد که این آدم نمیخواست تواناییهایش را به رخ بکشد و کار خودش را میکرد و به همین خاطر علیرغم قابلیتهایش، به اندازهای که باید شناخته نشد و قدر ندید. این منتقد سینما همچنین با اشاره به اینکه ممکن است امثال محسن سیف هم همین وضع را داشته باشند، گفت: این قضیه باید آسیبشناسی شود؛ آدمهایی که در عرصهی فرهنگ و هنر فعالیت میکنند عموماً خیلی مهجور و با شرایط بد اقتصادی و معیشتی زندگی میکنند و غرورشان اجازه نمیدهد که با اعلام آن، آن را به شرایطی ترحمآمیز تبدیل کنند و جای اینطور آدمها کجاست؟
طوسی با تأکید بر لزوم شناسایی و استفاده از تجربیات این پیشکسوتان اظهار کرد: در کنار این جدلها و دستهبندیها اگر بخواهیم جایگاهی رفیع برای فرهنگ قائل باشیم، باید جلوتر از مرگ افراد سراغش برویم و از آنها مراقبت کنیم. حداقل شرایط معیشتی و فرهنگی مناسب برای ادامه حیاتشان در نظر بگیریم نه اینکه آنها خودشان بخواهند این مسئله را مطرح کنند. بعضیها عادشان نیست که جلب ترحم کنند و محسن سیف هم چنین آدمی بود. رئیس انجمن منتقدان و نویسندگان سینمایی همچنین دربارهی شرایط زندگی این منتقد فقید در واپسین روزهای عمرش اظهار کرد: من شاهد بودم که یک ماه اخیر را با شرایطی بد و با درد و رنج سر کرد؛ سرمایهی این آدم چه بود!؟ یک خانهی چهل متری اجارهای در محلهای متوسط به پایین. طوسی در پایان با بیان اینکه این قضیه هم عادی میشود و بعد از این پیامهای تسلیت دوباره به همان پیله خودمان برمیگردیم، گفت: لااقل مرگ تلخ امثال محسن سیف را جدیتر بگیریم و کسانی که در حوزه فرهنگ و هنر مسئولیتی دارند این آدمها را در دوران حیاتشان دریابند و یک بستر مناسب فرهنگی و شرایط نسبی معیشتی برایشان پیشبینی کنند تا این اتفاقات تکرار نشود.
بهزاد عشقی، منتقد سینما
محسن سیف در فاصله سنی اندک، برآمده از دورانی است که خود شروع به نقدنویسی کرده بودم. مطالب او را از سال های دور در مجلاتی مثل فردوسی می خواندم. البته در این زمینه مثل بسیاری از منتقدان دوران خودش همچون پرویز دوایی و پرویز نوری، پرکار نبود که ما مدام و مرتب نوشته های او را بخوانیم، ولی با این همه در چند دهه حضور مداوم داشت که در نوع خودش کمیاب است. وی افزود: کسانی که نقد فیلم می نویسند، نقد فیلم را تبدیل به نردبانی می کنند که بعدها بتوانند وارد سینمای حرفه ای شوند، آنهایی که از نفس نمی افتند و در دهه های طولانی به کار نقد ادبیات سینمایی می پردازند، بسیار اندک هستند که محسن سیف یکی از آنهاست. وقتی هر کدام از این اتفاق ها می افتد آدم فکر می کند بخشی از خاطرات خودش در حال فرو ریختن است و تکه ای از وجود خودش از دنیا می رود. همان طور که آقای گلمکانی به آن اشاره کرد محسن سیف، مطلبی در شماره نوروز ماهنامه فیلم نوشته بود که دربرگیرنده بخشی از زندگی خصوصی او بود که بسیار تکان دهنده بود. من از همه می خواهم برگردند و آن مطلب را بخوانند که برخاسته از تجربیات زیست شده خودش بود و بسیار تکان دهنده و تاثیرگذار بود.
آنتونیا شرکا، منتقد سینما
محسن سیف یکی از منتقدان پیشکسوت و قدیمی ما بود. من بیشتر خاطراتی که از او دارم مربوط به سال های اخیر و جلساتی است که این افتخار را داشتم در کنار او باشم. همیشه چهره رنجور و دردمندی از او در ذهنم است و به یاد دارم که همیشه از وضع معیشتی خود به عنوان منتقد که نمی تواند آنطور که باید زندگی اش را تامین کند، ناراضی بود. آخرین باری که او را دیدم در مراسم درگذشت جمشید ارجمند بود که اتفاقا عکسی هم در کنار او دارم. آن روزها که چند روزی از فوت عباس کیارستمی نگذشته بود و جمشید ارجمند هم فوت کرده بود، آقای سیف گفت که باید دید نفر بعدی چه کسی است. متأسفم که یکی از نوبت های بعدی، او بود. او واقعا یک منتقد فروتن و به دور از جنجال بود که عمرش را روی سینما و ادبیات سینما گذاشته بود.
هوشنگ گلمکانی، منتقد، روزنامهنگار و مترجم سینما
او مردی خوشقلم، انعطافپذیر و به قول گفتنی بامرام بود. میگفتم برای مجله فیلم، این جوری خودت و قلمت را رها نکن. کمی خویشتندارتر و کنترلشدهتر بنویس. و فردا با روایتی از همان مطلب میآمد، کاملا متفاوت. یک حرفهای تمامعیار که همه جور و در مورد همه چیز میتوانست بنویسد. میخواهید محسن سیف را بیشتر بشناسید؟ بهاریهای که در شماره نوروز پارسال مجله فیلم نوشته با عنوان: قاپیدن بهار از منقار کلاغ را بخوانید. نثر و روایتش را ببینید از ماجرای ترک اعتیادش که به نظرم یک حماسه است. خود آن ماجرا را میگویم که حماسه است. با نثر و روایتی تکاندهنده. حالا داریم در قطعه هنرمندان برایش دنبال گور میگردیم. آنجا از رفتگان پر شده و باید بازماندگان یکی از آن خفتگان رضایت بدهند که محسن را در طبقهای از گور عزیزشان دفن کنیم. هنوز موفق نشدهایم. کسی هست که رضایت بدهد؟ روحش شاد، یادش گرامی، جایش خالی».
حسین سلطان محمدی، منتقد سینما
او یکی از نویسندگان و منتقدان بسیار باتجربه و با دانش بود که کلیه مطالبی را که می نوشت، انباشته از اطلاعات مختلف بود. معمولا در مطالبش، روند و تاریخچه ای را بررسی می کرد و درگیر نقطه ای نبود. آن هم متکی به مطالعات و دانش زیادی بود که سال ها داشت و بسیار عمیق می نوشت. انشالله روح او قرین رحمت الهی قرار بگیرد، ولی فقدانی برای جامعه نوشتاری امروز ما و تحمل آن بسیار سخت و سنگین است. امیدوارم خداوند ما را میراثداران خوبی برای او که متکی به دانش انباشته از اطلاعات و تخصص از جریانات سینمای ایران و خارج بود، قرار دهد.
پیام تسلیت انجمن منتقدان
درگذشت محسن سیف نویسنده و منتقد سینمایی صاحب سبک برای اهل اندیشه و قلم ناگوار و دردناک است. فقدان این نویسنده شریف، خلوت گزیده و نکتهبین برای همیشه حس خواهد شد و حسرت حضور با محبت و بدون تکلف او برای ما باقی خواهد ماند. انجمن منتقدان و نویسندگان سینمایی ایران، از پروردگار مهربان برای ایشان، رحمت واسعه مسألت دارد و این مصیبت را به خانواده آن عزیز، بازماندگان، همکاران رسانهای و علاقهمندان ادبیات و سینما تسلیت میگوید.
تسلیت مدیرعامل بنیاد سینمایی فارابی
جامعه فرهیخته سینمای ایران، یکی از منصفترین، نجیبترین و فهیمترین منتقدان خویش را از دست داد. مجموعه مقالات و آثار زندهیاد محسن سیف، طی سالها فعالیت مستمر، بر تارک هنرهای نمایشی این مرز و بوم میدرخشد. ضایعه کوچ مهجورانهاش را به خانواده محترم ایشان، اهالی شریف سینما و دوستدارانش تسلیت و تعزیت عرض نموده، علو درجات را برایش از درگاه خالق “ن و القلم” مسألت می نمایم.
علیرضا تابش / مدیرعامل بنیاد سینمایى فارابى