سیف‌ا‌لله صمدیان

تـولد: ٨ بهمن ١٣٣٢

محل تـولد: ارومیـه

زندگی‌نامه، آثـار و سوابق هنری
وی در سال ١٣۴٧ و در عنفوان جوانی، در ١۵ سالگی، برنده‌ نخست مسابقات سراسری عکاسی کشور شد و سه سال بعد، برای تحصیل رشته‌ زبان و ادبیات انگلیسی به دانشگاه تهران رفت. وی در سال‌های شروع جنگ تحمیلی در سال ١٣۵٩، در خبرگزاری جمهوری اسلامی، مسئولیت واحد عکس آن را عهده‌دار بود و در همان زمان، بانک عکس را در تنها خبرگزاری وقت ایران راه‌اندازی کرد. او همچنین تدوین نخستین فیلم خبری از عملیات بیت‌المقدس را در کارنامه‌ هنری خود به ثبت رسانده است. استاد سیف‌ا‌لله صمدیان، در بسیاری از رخدادهای مهم عکاسی جهان، از سال‌های گذشته تا به امروز، حضور جدی داشته است. وی مدرس فتوژورنالیسم در دانشگاه تهران و رشته عکاسی، در دانشکده هنر و دانشگاه آزاد اسلامی نیز بوده است. او در ویژه‌نامه‌ای تصویری که به‌ مناسبت درگذشت استاد شاملو سال‌ها قبل منتشر کرد، با دست‌خط خودش، داستان خود را این‌گونه نوشت: اخوی بزرگ ما، عبدالله خان؛ که حالا ویراستار تصویر است و از شناوران پیوسته‌ی اقیانوس شعر؛ اکثرا خستگی‌اش را در ساحل شعر بامداد بدر می‌کرد. در فاصله‌ سال‌های ١٣۴۵ تا ١٣۵۵، یعنی دوران دبیرستان و دانشگاهش مسابقه‌ای درون‌خانواده‌ای گذاشته بود. بین ما بچه‌های عشق سینما که به‌ جای خرید بلیط کامل و از سر نداری و اجبار، همیشه دم دربان سینما را با تک قرانی به‌جای پنج ریالی می‌دیدیم و او ما را نمی‌دید و در فاصله نگاهش به‌سمت چپ، از گوشه‌ی راست در می‌خزیدیم داخل سینما و آب از آب اقتصاد سینمای مملکت هم تکان نمی‌خورد. مسابقه‌ای برای به‌دست آوردن همین یک قرانی بود که پس از حفظ و قرائت بدون ایراد اشعار بامداد و در مواردی فروغ پرداخت می‌شد و من از بس خوانده بودم: مرا تو بی‌سببی نیستی…، همین سال‌ها هم هر روز از سر عادت و لذت چندین‌بار بر زبان و جانم می‌گذرد…

استاد صمدیان، با آغاز زمستان سال ١٣٧١، نخستین شماره‌ مجله تصویر را با همراهی زنده‌یاد مرتضی ممیز و محمود کلاری منتشر کرد. جشن تصویر سال، که به همت خالصانه و عاشقانه او هر سال برگزار می‌شود، همه‌ عرصه‌های هنرهای تصویری را در برمی‌گیرد. او بهترین‌های هنرمندان عکاس، گرافیست و کاریکاتوریست را به انتخاب برخی پیشگامان این عرصه‌ها انتخاب می‌کند و آثار منتخب را در قطع بزرگ و در همه‌ اتاق‌ها، تالارها و راهروهای خانه هنرمندان ایران، به نمایش می‌گذارد. بر همین اساس، نقش موثرش به گواه جامعه عکاسـان، در نمایشگاه‌ها و دوسالانه‌های عکس ایران از نخستین دوره‌ها تا امروز غیرقابل کتمان استت. او در باره افزایش هنرمندان عکاس و اشتیاق آنان برای حضور در مسابقات، بی‌ینـال‌ها و جشنواره‌ها طی مصاحبه‌ای، نکات ارزشمندی را جهت راهنمایی و دوری این هنرمندان از ناامیدی و یاس؛ بیان کرده است. وی می‌گوید: در مسابقات هنری به ویژه عکاسی، که این روزها به وفور برای آن فراخوان‌های منتشر می‌شود، چون تعداد شرکت‌کنندگان بالاست احتمال حسدها و حسرت‌ها و حرمان‌ها زیاد است. برای همین هیچ راهی وجود ندارد جز اینکه خودمان را سالم نگه داریم و کارمان را انجام دهیم. و آنقدر قوی کار کنیم که هر داوری با هر سلیقه‌ای نتواند از کنار آن به راحتی بگذرد. اما اینکه وقتی شکست می‌خوریم و انتخاب نمی‌شویم، پشت سر هیئت داوری حرف بزنیم، کار بسیار سخیف و بیهوده‌ای است و فقط از دست آدم‌های عقب‌مانده و خیلی ساده بر می‌آید. باید خود را آنقدر قوی کنیم که کارمان به این حرف‌ها نرسد. مطمئن باشید با سلامتی که خود ما به دست می‌آوریم، تعداد آن گروه‌ها و باند بازی‌ها کم می‌شود. ولی واقعیت تعداد بالای شرکت‌کننده با واقعیت تعداد پذیرفته‌شدگان و برندگان، همخوانی ندارد و خیلی‌ها شکست می‌خورند و ناراحت می‌شوند. تنها راه جلوگیری از افسردگی و دلسردی این است که نیمه پر لیوان را ببینیم و با کار خوب، این نگاه مثبت را ارتقا بدهیم. و وقتی وارد یک مسابقه‌ای می‌شویم با این آگاهی باشد که اولا هر گروه داوری سلیقه خاص خودش را دارد و احتمال اینکه ما برنده نشویم را از اول در ذهن مان حک کنیم و بعد جلو برویم. اگر از ابتدا با امید برنده شدن برویم، شکست تلخ تر می‌شود. اما اگر صرفا برای حضور داشتن در رویدادی، شرکت می‌کنیم، مطمئنا اگر شکست بخوریم خیلی دلتنگ نمی‌شویم. یعنی آدم باید عاقل باشد، ممکن است در یک فستیوالی اصلا پذیرقته نشود و در یک فستیوال دیگر نفر اول بشود. باید بدانیم که داورها پیامبران بی‌عیب و خطا نیستند. آدم‌هایی معمولی هستند و به طور طبیعی در شرایط و زمان‌های متفاوت می‌توانند حس‌های متفاوتی داشته باشند. به جز افراد بسیار بسیار خاص و حرفه‌ای که اگر زمین و زمان به هم بریزد، حس درک هنری‌شان سالم و دست نخورده می‌ماند. حرف‌هایم را خلاصه می‌کنم در این چند جمله که، ما باید آنقدر خوب کار کنیم و آنقدر برای لذت بردن از کار تلاش کنیم که به امید جایزه عکاسی نکنیم. اگر با تلاش زیاد و نگاه مثبت به جهان و انسان پیش برویم، من به شما قول می‌دهم که یک جا نشد جای دیگر قبول می‌شویم. ولی زیباترین کاری که هر هنرمند می‌تواند بکند این است که یاد بگیرد جایزه‌اش را از آفرینش اثرش بگیرد. یعنی لحظه خلاقیت، جایزه هر هنرمند داده می‌شود. البته چشم بصیرت می‌خواهد، قلب گشاده و روح بلند که آن را تشخیص بدهد. همه این‌ها را گفتم برای اینکه برسم به آن پیامی که می‌توانم بدهم و راه حل من این است که ما نمی‌توانیم بر سیاست‌های جهانی غلبه کنیم اما می‌توانیم یاد بگیریم از لحظه آفرینش کار هنری‌مان چنان لذتی ببریم که به هیچ جایزه‌ای محتاج نباشیم.

فعالیت‌ها
۱۳۴۷ – کسب مقام نخست مسابقات سراسرى عکاسى در پانزده سالگى
۱۳۵۰ – ورود به دانشگاه تهران و تحصیل در رشته زبان و ادبیات انگلیسى
۱۳۵۵ – فارغ التحصیل رشته زبان و ادبیات انگلیسی
۱۳۵۷ – شروع فیلمسازی مستند
۱۳۵۹ – ورود به خبرگزارى و مسئولیت واحد عکس و تأسیس بانک عکس در خبرگزارى جمهورى اسلامى
۱۳۶۵ – مدرس عکاسی در دانشگاههای: ایران تاکنون
۱۳۷۰ – دبیر چهارمین نمایشگاه سالانه عکس ایران
۱۳۷۱ – (اول دی ماه) – آغاز به انتشار ماهنامه تصویر
۱۹۸۹ – عضو هیئت داوری مسابقه عکس یونسکو (آسیا و اقیانوسیه) – ژاپن
۱۳۷۱ – عضو هیئت داوری جشنواره فیلم فجر
۲۰۰۲ – عضو هیئت داوری جشنواره فیلم میلان
۲۰۰۵ – عضو هیئت داوری جشنواره فیلمهای کوتاه اروپایی – آلمان
۱۳۸۳ – بنیانگذار و دبیر جشن تصویر سال و جشنواره فیلم تصویر تاکنون
– تدریس فتوژورنالیسم در دانشگاه تهران
– آموزش عکاسى در دانشکده هنر و دانشگاه آزاد اسلامى
– حضور در دو دوره از کلاس‌هاى خبرگزاری‌ آسیا و اقیانوسیه (OANA) به عنوان مدرس
– حضور مستمر در نمایشگاه دوسالانه عکس ایران از نخستین دوره / دبیر جشنواره، عضو هیأت انتخاب و داورى
– فیلمبـرداری ۳ فیلم از عباس کیارستمی: ای‌بی‌سی آفریقا / جاده ها / پنج
– عضو شورای سیاست گذاری گروه سینماهای هنر و تجربه
– عضو هیأت مؤسس انجمن عکاسان ایران
– شرکت در جشنواره ورد پرس فتو (فتوژورنالیسم هلند) به عنوان یکى از سه آسیایى مدعو
– کسب چندین جایزه بزرگ عکاسى به خاطر عکس تأثیر جنگ بر بازى کودکان
– انتخاب بهترین عکس چهل ساله اخیر دنیا توسط او به همراهى سردبیران روزنامه آساهى شیمبون، نشریه نیوزویک، نشریه نشنال ژئوگرافى و نشریه تایم

نمایشگاه‌های انفرادی و گروهی
۱۹۸۱ – رومانی
۱۹۸۷ – رومانی
۱۹۸۷ – ژاپن
۱۹۸۸ – ژاپن
۱۹۸۷ – چین
۱۹۸۸ – چین
۱۹۸۸ – زاگرب
۱۹۹۱ – ورلدپرس فتو – آمستردام، هلند
۱۹۹۵ – سوئیس
۱۹۹۵ – سنت اتین
۱۹۹۶ – ماه عکاسی در پاریس
۲۰۰۱ – نمایشگاه گروهی عکاسان ایرانی در پاریس
۲۰۰۱ – باربیکن سنتر لندن
۲۰۰۱ – جشنواره عکس آفریقا – باماکو – مالی
۲۰۰۳ – مرکز هنرهای معاصر کمپر فرانسه
۲۰۰۴ تا ۲۰۰۱ – فتو گالرهای فنک در نقاط مختلف دنیا
۲۰۰۶ – نمایشگاه هنرمندان بدون مرز – بورژ – فرانسه
۲۰۰۶ – مرکز هنری شارلتونبرگ- کپنهاک – دانمارک

فیلم‌های مستند
۱۳۷۸ – تهران ساعت ۲۵
۱۳۷۸ – ایستگاه سفید
۱۳۸۲ – هنر کشتن
۱۳۸۲ – بم؛ روز سوم؛ روز دهم
۱۳۸۵ – روزی که نبودی
۱۳۸۵ – روزی روزگاری در مراکش
– تصویر برداری فیلم ABC آفریقا – ساخته زنده‌یاد عباس کیارستمی

نمایش فیلم در جشنواره های بین المللی
۲۰۰۱ – داکومنتا ۱۱- آلمان
۲۰۰۳ – بینال شارجه
۲۰۰۳ – بینال استانبول
فجر، توکیو، آمستردام، لایپزیک، سانفرانسیسکو، تسالونیکی ،بیروت، هامبورگ، اوبرهاوزن، مارسی، فرانکفورت، بیلبائو، یاماگاتا، فرایبورگ، هامبورگ، کلن، ترابیکا، نیویورک

ارایه عکس و ویدئو آرت در بینال ها؛ موزه ها و مراکز فرهنگی
– موزه هنرهای معاصر وین – اتریش
– موزه ویکتوریا و آلبرت – لندن – انگلستان
– مرکز هنرهای معاصر کمپر – فرانسه
– مادرید – اسپانیا
– تورنتو – کانادا
– بورژ – فرانسه
– دانشگاه هاروارد – آمریکا
– مرکز هنری شارلتونبرگ کپنهاک – دانمارک

داوری‌هـا
– جشنواره فجر
– جشن سینما
– جشنواره فیلم شمسه
۲۰۰۲ – عضو هیئت داوری جشنواره بین المللی فیلم میلان
۲۰۰۵ – عضو هیئت داوری جشنواره فیلمهای کوتاه اروپایی – آلمان
۲۰۱۰ – عضو هیئت داوری جشنواره بین المللی فیلم کوتاه بیاف – جورجیا
۱۳۹۵ – عضو هیئت داوری سومین جشنواره عکس نورنگار
۱۳۹۶ – عضو هیئت داوری اولین جشنواره فیلم تبریز
۱۳۹۶ – عضو هیئت داوران اولین دوره جشنواره عکاسی ماسار

جـوایز
۱۹۹۰ – دریافت جایزه ورلد پرس فتو، مسابقه عکسهای مطبوعاتی جهان
– دریافت جایزه‌ی یوزپلنگ طلایی، بهترین فیلم کوتاه، برای فیلم: پنج داستان کوتاه – در دومین جشنواره بین‌المللی فیلم تاشکند
۱۳۹۳ – دریافت تندیس طوبی زرین،لوح سیمین و مدرک درجه یک هنری در هفتمین جشنواره بین‌المللی هنرهای تجسمی فجر
– دریافت لوح افتخار در سومین جشنواره یادگار برای ساخت فیلم مستند بم: روزسوم، روزدهم
۱۳۹۳ – دریافت مدالیوم عکاسی تئاتر

ورکشاپ‌ها
۲۰۰۶ – برگزاری ورکشاپ ده روزه در مدرسه سینمایی مکزیک به همراه ۵ تن از مستندسازان معروف دنیا همراه با نمایش فیلم‌های آنها
۲۰۱۲ – برگزاری ورکشاپ یک روزه در سیزدهمین جشنواره بین المللی سین مورلیا – مکزیک

نظـرات دیگران
محسن شاندیز – عکاس
این پیشکسوت دنیای عکاسی، هم‌سن‌ و سال صمدیان است؛ او صمدیان را از سال‌های همکاری در خبرگزاری می‌شناسد و چند سال قبل در گفت‌وگویی با خبرنگار ایسنا، از تاثیر مثبت صمدیان در خبرگزاری جمهوری اسلامی و مطبوعات آن‌روزها تاکنون سخن به میان آورد. او از مجموعه‌ی ایران در جنگ یاد کرد که توسط وی در ستاد تبلیغات جنگ منتشر شد و تجاوز علیه ایران را به‌دنیا نمایاند و هرگز انتشار آن تکرار نشد و به تاریخ پیوست. “صمدیان هر موقع که از ما عکس می‌گیرد پولی پرداخت نمی‌کند، می‌گوید که من برای تاریخ کار می‌کنم. روابط عمومی‌اش ٢۰ است شاید به‌ همین خاطر ما هم هر بار به او عکس می‌دهیم!

علیرضا بهرامی – شاعر
در کمتر از صد کیلومتری مادرید، مرکز اسپانیا، شهری ویژه وجود دارد، به‌نام تولدو؛ از آن شهرها که اگر دست بدهد یک بار ببینی‌اش، خاطره‌ای ویژه برای شما خواهد ساخت. تا جایی که به‌ یاد دارم، یک‌بار دیگر از دیدن یک شهر چنین به وجد آمده بودم و آن، نخستین‌ دیدارم از یزد بود. ویژگی تاریخی تولدو یا تولیدو، این است که قرن‌ها محل حکمرانی عرب‌ها بود و وقتی سقوط کرد، پروسه‌ خروج مسلمانان از آندلوس کلید خورد. اما ویژگی کنونی آن ویژه‌تر است؛ شهری قرون وسطایی، با دیوارهای تاریخی بلند و کوچه‌های تنگ سنگفرش که همچنان زندگی در آن جریان دارد و مردم امروزی‌اش، در خانه‌های چندصدساله زندگی می‌کنند. این شهر که به‌ دلیل ویژگی‌های تاریخی، در سال‌های اخیر محل گردهمایی‌های: گفت‌وگوی ادیان بسیاری بوده، یک ویژگی دیگر هم دارد؛ شهر، شهر دُن کیشوت است. به هر طرف که بچرخی، جلو و داخل هر مغازه‌ای، مجسمه‌های کوچک و بزرگ دُن کیشوت همه‌جا را تسخیر کرده‌اند. در واقع مردم تولدو به سروانتس‌شان خیلی می‌نازند. نابغه‌ ادبیات هم‌عصر شکسپیر با اثر فوق‌العاده‌: دُون کیشوت دلامانکا که در سال ١۶۰٢، گشایش‌گر رمان مدرن بود و بر خیلی از مشاهیر بعد از خودش، مثل: گوستاو فلوبر، تیودور داستایوفسکی، والتر اسکات، چارلز دیکنز، جیمز جویس و جورج لوییز بورخس تاثیر گذاشت. روایت او از یک شوالیه‌ی متوهم، حالا پس از انجیل، پراقبال‌ترین و محبوب‌ترین کتاب لقب گرفته است. چهار سال قبل این شهر را دیدم و دوست داشتم کسانی‌ که دوستشان دارم، با من ‌بودند تا از لذت قدم زدن در شهری با اجزای باستانی کم‌نظیر و وول خوردن لابه‌لای کارناوال‌های رنگی و مردمی برای زندگی، لذت ببرند. چهار سال بعد وقتی قرار شد برای مخاطبان تصویر، چیزی در مقام سیف‌الله خان صمدیان و کار بزرگ‌اش بنویسم، اولین چیزی که به ذهنم رسید، دُن کیشوت بود با همه‌ی ابعاد و زوایای‌اش و اولین تصویر، لانگ‌شات تولدو. کلا حالم بد می‌شود وقتی درباره‌ کسی می‌گویند، خودش را وقف مجاهده برای هنر و هنرمندان کرده یا مثلا شهید راه فرهنگ شده است. مگر می‌شود در عرصه‌ی فرهنگ و هنر یا حتی خارج از آن کاری کرد و از آن لذت نبرد و باز بر آن اصرار و مداومت داشت؟! قطعا صمدیان از کاری که می‌کند بهره کافی می‌برد، اما بعید می‌دانم یک درصد آدم‌ها هم بتوانند درک کنند که چه بهره‌ای و چه لذتی. اصلا هم نباید ذهنتان را ببرید به سمت کلیشه‌ای نخ‌نما به‌نام لذت معنوی. باید مثل خودش بوده باشی یا تجربه‌های مشابهی داشته باشی تا بتوانی بفهمی یعنی چه. فکر نمی‌کنم لازم باشد ماجرای دُن کیشوت را یادآوری کنم. به هر حال، صمدیان هرچند شوالیه‌ای دیوانه است، اما از دوست‌داشتنی‌ترین و مؤثرترین دُن کیشوت‌هاست… وجودی باستانی، با کارکردی امروزی و چه کارکردی…!

حسین پاکدل – مجری، تهیه کنننده و مدیر سابق پخش شبکه صدا و سیما
ما فکر می‌کنیم هنگامی که راجع به سیف الله صحبت می کنیم، خودمان را به اندازه او می‌کنیم در حالی که سیف‌الله خودش یک وزارت‌خانه است. نمی‌توانم منکر تاثیرگذاری او بر هنر معاصر باشم. او زیبایی‌شناسی یک نسل را با انتخاب عکس‌ها و آثاری که بچه‌ها برای مسابقه تصویر سال می‌فرستند عوض کرد و حتی شکل داد و ما همه مدیون او هستیم. ان‌شاالله خدا سیف‌الله را که برای خودش یک وزارتخانه است را حفظ کند. واقعا این صمدیان یک‌ جور خاصی است که نمی‌شود برایش تعریف پیدا کرد. اصلا باید نشست و یک فرهنگ ویژه برای او و مجله تصویر نوشت. چون این موجود اگر در دوران پارینه سنگی هم به‌ دنیا می‌آمد همین‌طور عمل می‌کرد. و همین‌قدر مؤثر بود که الان هست و هزار سال دیگر هم همین‌گونه است که حالا هست. آدم‌هایی مثل او که به ندرت خلق می‌شوند و خیلی نایاب‌اند. اساسا به دنیا می‌آیند تا به زور هم شده عقل و شعور و بصیرت بشر را هل داده جلو ببرند. کار بیست و چند ‌ساله‌ی این آدم در تصویر و تصوّر و خیال، صد و بیست سال دیگر ارزش‌گذاری می‌شود و تا دویست سال بعد خوراک برای بخش بصری‌ جهان دارد. و دو هزار سال بعد این مجله مرجع کامل و کافی‌ شناخت امروز خواهد شد. این خط این هم نشان اگر نشد هرچه می‌خواهید به تکنولوژی بگویید!…

بهروز غریب‌پور – کارگردان تئاتر
تو از تبار همین سعید نفیسی‌ها و علی دهباشی‌ها و آدم‌های نادری، که خودت رابطه‌ات با همسرت با خانواده‌ات، دفترت و کسب و کارت غیرمتعارف است. عاشقانه می‌تازی و می‌سازی. عاشقانه به این و آن رو می‌اندازی که فرش قرمز زیر پای دیگران پهن کنی. عاشقانه و با لبخندهای همیشگی می‌سوزی و می‌سازی و شکی ندارم که همسر گرامیت، اکرم خانوم؛ در شب اول ماه عسلتان با انبوهی عکس مشغول شده است که خوب‌ها را از بدها جدا کند. درحالی‌ که آدم‌های عادی و متعارف آن شب وصل را به کارهای دیگر اختصاص می‌دهند و خودشان را از عالم و آدم جدا می‌کنند که عشق و حال کنند. چه کنیم؟ در این دنیای دیوانه‌ی دیوانه‌ی دیوانه‌، سعید نفیسی‌ها هستند، شفیعی کدکنی‌ها، ایرج افشارها، دهباشی‌ها و سیف‌اله صمدیان‌ها و… هستند که جان و مال را فدای کار می‌کنند و عشق و حال‌شان طور دیگریست. عزیزِ دلم، سیف‌اله جان من افتخار می‌کنم که اندک سهمی در عملی شدن برخی از آرزوهایت را داشته‌ام. هنوز چنارستان کیارستمی که یادگار دوستی و همراهی ماست، در قلب خانه‌ی هنرمندان ایران سر پا ایستاده است و این روزها که ایستادگی یک معنی بیشتر ندارد و آن جنون خالص است، یادگار جنون خدمت به دیگران هنوز که هنوز است محل تماشای کسانی‌ لست که از درد و رنج و عشق امثال تو بی‌خبرند… چنارت سبز و سر بلند و پایدار باد.

زنده یاد فرشته طائرپور – تهیه‌کننده سینما
صمد یکی از معماهای شیرین در دنیای ارتباطات من است. نمی‌دانم چه اکسیری به خوردش داده‌اند که هنوز جوان است، هنوز کار می‌کند، هنوز مجله و کتاب سال منتشر می‌کند، هنوز جشنواره فیلم برگزار می‌کند، هنوز پیر و جوان را به شوق می‌آورد، طنازی می‌کند، کودکی می‌کند، دلمردگی‌هایت را می‌پراند و یادت می‌دهد که چگونه به ریش نداشته دنیا بخندی و از یک اتفاق کوچک مثل چاپ شدن عکس یک عکاس جوان شهرستانی، در یک مجله تخصصی، به چیزی امیدوار شوی. به صمد که می‌رسی انگار به یک جشن پا گذاشته‌ای، با آن نگاه جان مالکویچی‌اش از همان ثانیه اول به تو می‌گوید “یالا بخند!” و تو می‌خندی و بلافاصله بی‌آنکه بپرسی متوجه می‌شوی که بازهم فکر بکر دیگری به سرش زده است. فکری برای تداوم جوانی و مداوای دلسردی. در دی ماه سال نود، در روزگاری که حال و احوال هنر و هنرمند، گرفته‌تر از همیشه است، صمد مثل همیشه، انگار نه انگار که در سینما و تئاتر و مطبوعات این سرزمین چه اتفاقاتی دارد می‌افتد، دلخوشانه، باز دارد کتاب سالش را آماده می‌کند؛ دلم می‌خواهد این دلخوشی را – ولو اگر نقابی است از سر خیر خواهی- باور کنم… حتا به آن مبتلا شوم؛ که این رمز عبور از همه شب‌های تیره‌ای است که سپری می‌کنیم. خدا این صمد را و مجله و طنز و جشن‌اش را از ما نگیرد. او همیشه دلخوش باشد و ما همیشه دلتنگِ دلخوشی‌های او.

فاطمه معتمدآریا – بازیگر سینما و تئاتر
من جدی نیستم پس نمی‌توانم درباره صمدیان جدی صحبت کنم. از اینکه برای چنین آدم بزرگ و استثنایی تاریخ عکاسی ایران و گاهی اوقات جهان در اینجا جمع شده‌ایم، خوشحالم. او بخواهد کاری را شروع کند تا آن را به انتها نرساند به آن فکر هم نمی‌کند. او ادامه داد: راست می‌گویند که صمدیان آدم بسیار کوشایی است. ما سفری با او به ارومیه و تبریز داشتیم که زبان آن را هم از صمدیان یاد گرفتیم، بر حسب اتفاق سفر دورتری هم به برزیل داشتیم، از داخل هواپیما او لپ‌ تابش را درآورد و شروع به مونتاژ عکس و فیلم کرد، در حالی که او به این کارها می‌رسید، من و دیگر همسفرم خانم جوادی غذا خوردیم، خوابیدیم، بیدار شدیم، از اقیانوس گذشتیم، به یک قاره دیگر رسیدیم و صمدیان همچنان در حال انجام کارهایش بود. در تمام طول مسیر که به برزیل برسیم او نه خوابید و نه صحبت کرد، تمام مدت در حال مونتاژ فیلم‌هایی بود که بعدها آن‌ها را به تمام دنیا فروخت، پولش را نگرفت اما آنها را به تمام جهان عرضه کرد. من و خانم جوادی به این فکر کردیم که چه آدم‌های ساده‌ای بودیم، شاید می‌توانستیم از این زمان طولانی استفاده‌ای بکنیم. هنگامی که در خیابان‌های برزیل راه می‌رفتیم، پشت هر ماشینی که کثیف بود با خطاطی بسیار زیبا، فاطمه معتمد آریا می‌نوشت و کاری هم می‌کرد که من نمی‌توانستم دست خط او را بردارم، چون هم هنر خودش را به من نشان می‌داد و هم من را می چزاند! و نشان می‌داد که حتی یک لحظه هم نمی‌تواند، بیکار باشد. این قصه‌ها را تعریف کردم تا بگویم حیات و هستی صمدیان با کار و با طنز عجین است. او یک بخشندگی در وجودش دارد که فکر می‌کنم از پدر بخشنده‌اش به ارث برده است یعنی دست خودش نیست. اگر به آرشیو او نگاه کنید، می‌بینید که حداقل ٢۶ سال عکس از همه اعضای سینمای ایران در جشنواره کن دارد. صمدیان آنقدر بخشنده است و در وجودش روح انسانی وجود دارد که از هیچ لحظه‌ای نمی‌گذرد. خدا به دادش رسیده که همسر نازنینی مانند اکرم هاشم‌لو و خانم نازنین‌تری هم مانند خانم ملک مسئول دفترش دارد.روزی آقای کیارستمی می‌گفت، من نمی‌دانم صمدیان بالاخره چه موقع می‌خواهد این همه عکس را جمع و جور کند و همچنان عکس می‌گیرد.

امرالله فرهادی – گرافیست
اصولا کارهای یک جور از آدم ها را در زندگی جدی نمی‌گیریم، من تعجب می‌کنم که چرا به سیف‌الله اهمیت می‌دهیم زیرا این دسته از آدم ها دیوانه هستند و سیف‌الله یکی از آنهاست. چون هیچ‌ کسی جز دیوانه نمی‌تواند کارهایی را انجام دهد که او انجام می‌دهد. سیف‌الله یک انرژی تمام عیار برای همه ماست. من کوچک هم، گاهی از همین دیوانگی‌هایی سیف‌الله را دارم و هنگامی که در حال از پای درآمدن هستم به او فکر می‌کنم و گاهی هم به او زنگ می‌زنم. این‌جاست که فکر می‌کنم این دیوانه متاسفانه خودش را تکثیر می‌کند و من هم به نوعی سلول تکثیر شده او هستم و ارادت خاصی هم به او دارم.

شادروان استاد عزت الله انتظامی، در پیامی تلفنی
به سیف الله بگویید که خیلی آقاست.

محمد رحمانیان – کارگردان و نویسنده تئاتر
به نظر من بزرگترین خدمتی که سیف‌الله صمدیان به هنرهای تجسمی ایران کرده است، ثبت مهم‌ترین وقایع تاریخی،فرهنگی و سیاسی اجتماعی در چند سال گذشته است.

مسعود پاکدل – عکاس و برنامه ساز تلویزیون
آدم هایی در این دنیا وجود دارند که به هزار آدم می‌ارزند. من فکر می‌کنم صمدیان هم جزو این آدم هاست. کسی که بتواند در این مملکت طی ٢٣ سال یک مجله را منتشر کند و یک جشنواره را ١٢ سال ادامه دهد، خیلی مرد است.

برگزاری فراجناحی ۱۶ سال «تصویر سال»/ بودجه دولتی نداریم
سیف الله صمدیان دبیر شانزدهمین جشن تصویر سال، برگزاری فراجناحی ۱۶ دوره این رویداد را مثبت ارزیابی کرد. به گزارش خبرنگار مهر، سیف الله صمدیان در نشست رسانه‌ای شانزدهمین جشن تصویر سال و جشنواره فیلم تصویر که سه‌شنبه ۳۰ بهمن ماه در خانه هنرمندان ایران برگزار شد، با اشاره به افزایش چند برابری شرکت‌کنندگان در این رویداد، پیشنهادی مبنی‌ بر گسترش فضای خانه هنرمندان ایران ارائه کرد و گفت: سال ۸۲ که برای اولین جشن تصویر سال را راه‌اندازی کردیم، ۱۲۰ هنرمند حضور داشتند که این میزان هر سال افزایش یافت و الان فضای کنونی خانه هنرمندان پاسخگوی نیاز جشن تصویر سال و جشنواره فیلم تصویر نیست. در این مسیر حتی کف راهروهای خانه را برای عکس‌های زلزله بم نمایشگاه برگزار کردیم تا اینکه در دوره‌ای چهار گالری جدید همزمان با جشن تصویر سال آغاز به کار کردند. در حال حاضر پیشنهاد می‌دهم تا فضای خانه هنرمندان ایران حداقل دوبرابر شود تا پاسخگوی نیاز جوانان هنرمند باشد. وی در ادامه جشن تصویر سال را جشنواره‌ای فراجناحی دانست و توضیح داد: برایمان خوشایند است هر سال که می‌گذرد جشن تصویر سال برای هنرمندان شوری ایجاد می‌کند که فراتر از سیاست به هنر می‌پردازند. لحظه زیباتری را در مراسم اهدای جوایز شاهدیم که روابطی فراتر از روابط اجتماعی و سیاسی شکل می‌گیرد و همه این مسایل به جو خانه هنرمندان ایران برمی‌گردد. صمدیان تاکید کرد: این حرکت مستقل نشان داده، می‌شود در کشوری که بدون مصلحت‌گرایی جشنواره‌ای برگزار نمی‌شود، یک جشنواره بدون حاشیه برگزار کرد.

وی به اهدای جوایز و تندیس ویژه ۱۰ سالگی بخش زیر ۲۵ سال(محسن رسول اف) اشاره کرد و گفت: از ۱۰ سال پیش بخشی با عنوان محسن رسول اف شامل آثار جوانان زیر ۲۵ سال راه‌اندازی کردیم که امسال همزمان با ۱۰ سالگی این بخش، تندیس‌های ویژه‌ای اهدا می‌شود. چون بودجه دولتی برای اهدای جوایز جشن تصویر سال نداریم، جوایز را از طریق اسپانسر تامین می‌کنیم اما بنیاد محسن رسول‌اف و خانواده وی، هزینه جایزه‌های بخش زیر ۲۵ سال را تامین می‌کنند. وی ادامه داد: به مناسبت ۱۰ سالگی بخش محسن رسول‌اف در رویداد جشن تصویر سال، مروری بر ۱۰ سال برگزیده‌های جشنواره‌ فیلم تصویر خواهیم داشت. همچنین به این مناسبت، ۹ تندیس ویژه علاوه بر تندیس‌های معمول جشن تصویر سال و فیلم تصویر اهدا می‌شود که شامل، ۵ تندیس در بخش عکاسی، دو تندیس در بخش سینما، یک تندیس در بخش نگاهی دیگر و یک تندیس در بخش کاریکاتور و کارتون است. صمدیان با اشاره به بخش سینمایی جشنواره فیلم تصویر بیان کرد: جشن تصویر سال متشکل از بخش نمایشگاه سالانه جشن تصویر سال شامل نمایش آثار راه یافته به این بخش و جشنواره فیلم تصویر است. ویژگی خاص جشنواره فیلم تصویر برگزاری ۲۰ روزه آن است که در دنیا کم‌نظیر است. دو سالن خانه هنرمندان ایران در پنج سانس در اختیار جشنواره فیلم تصویر است و در بخش جشنواره جشنواره‌ها، فیلم‌های برگزیده سه جشنواره سینماحقیقت، فیلم کوتاه تهران و جشن خانه سینما را اکران می‌کنیم. وی با اشاره به بخش ایران ما(عکس‌های موبایلی) در جشن تصویر سال، بیان کرد: امسال تصمیم گرفتیم با همراهی اسپانسرمان، کتاب ایران ما را منتشر کنیم که به ابعاد مختلف زندگی اجتماعی، فرهنگی و سیاسی می‌پردازد. این کتاب که شامل ۳۰۰ اثر برگزیده خواهد بود، نگاهی ویژه به خلاقیت هنری در عکس‌ها خواهد داشت.

دبیر شانزدهمین جشن تصویر سال در ادامه به نمایش ۱۶ پروژه عکاسی از ۱۶ عکاس به صورت مالتی مدیا در گالری نامی اشاره کرد و گفت: در این بخش پروژه‌ عکاسی کیمیا رهگذار(پرتره‌های استودیویی و پولاروید)، پروژه عکاسی مصطفی نوده(ما هیچ، ما نگاه)، پروژه عکاسی ستاره سرداری(عکس‌های زندگی روزمره نرگس آبیار، کارگردان سینما)، پروژه عکاسی افشین آریافر(بر مدار عدم و عکس‌های قدیمی خانواده‌های ایرانی)، پروژه عکاسی ارسلان امانتی(اینجا، مراقب خنده‌های خود باشید/ آسایشگاه بیماران ذهنی)، پروژه عکاسی محمدرضا قوام‌پور(مجموعه صورت بی‌نقاب/ پرتره‌های اهالی سینمای ایران)، پروژه عکاسی حسین محمودی و کاوه مناف‌زاده(رگه‌های شور/ عکس‌های دریاچه ارومیه)، پروژه عکاسی احمد معینی‌ جم(مجلس شورای اسلامی در سال ۹۷)، حامد ملک‌پور(بازی‌های آسیایی جاکارتا ۲۰۱۸)، میلاد بهشتی(استادیوم خانوادگی/ پخش زنده جام‌جهانی فوتبال ۲۰۱۸)، نعیم احمدی(فوتبال جام ملت‌های آسیا)، امین جمالی(عکس‌های ورزشی المپیک و جام جهانی) منا هوبه فکر و مقداد مددی(جام جهانی فوتبال ۲۰۱۸)، گزیده کارتون‌ها و کاریکاتورهای منتشر شده در مطبوعات ایران ۱۳۹۷ به کوشش آروین و مالتی مدیای عکس‌های برگزیده بخش ایران ما، با موسیقی فردین خلعتبری در گالری نامی به نمایش در می‌آید.

وی با بیان اینکه شانزدهمین جشن تصویر سال و جشنواره فیلم تصویر سوم اسفندماه ساعت ۱۶ با رونمایی از کتاب سه جلدی فیلم‌های سینمایی گاو، ناخدا خورشید و باد صبا اثر آلبرت لاموریس و نمایش فیلم سینمایی قصر شیرین آغاز می‌شود، گفت: ۹۰۰ قاب روی دیوار خواهیم داشت که با قیمت ۴برابری چاپ شده‌اند. صمدیان در پایان هیات داوران بخش‌های مختلف تصویر سال را برشمرد و گفت: حسن فتحی، رخشان بنی‌اعتماد، پیمان شادمانفر، پیروز کلانتری، ساعد نیک‌ذات و مهناز افضلی، هیات داوران بخش فیلم هستند. هیات داوران بخش گرافیک شامل مجید بلوچ، ابراهیم حقیقی و کوروش پارسانژاد، هیات داوران بخش کاریکاتور نیز شامل کامبیز درم‌بخش، جمال رحمتی و بزرگمهر حسین‌پور، هیات داوران بخش عکس نیز شامل رعنا جوادی همسر زنده‌یاد بهمن جلالی، رضا معطریان و مهدی وثوق‌نیا هستند.

آشنایی با کیارستمی تا سفرهای مشترک
سیف‌الله صمدیان، کارگردان مستند: ۷۶ دقیقه و ۱۵ ثانیه با عباس کیارستمی؛ از نحوه آشنایی‌اش با کیارستمی گفت و درباره نحوه ساخت این فیلم و خاطراتی که با او داشته است، توضیح داد. این مستند که در نامش اشاره‌ای به ۷۶ سال و ۱۵ روز زندگی کیارستمی دارد، مستندی است که سیف‌الله صمدیان، عکاس و فیلمبردار و همکار کیارستمی درباره دوست درگذشته‌اش ساخته است. مستندی که به درخواست احمد کیارستمی پسر بزرگ آن مرحوم و آلبرتو باربرا مدیر جشنواره ونیز برای نمایش در افتتاحیه این جشنواره آماده شد. این ۷۶ دقیقه و ۱۵ ثانیه تصویر، از بین ده‌ها ساعت تصاویری که صمدیان در طول سال‌ها از زندگی روزمره، سفر و دوستی با کیارستمی گرفته انتخاب شده است. تصاویری که کیارستمی را در حال سفر در جاده‌های برفی بیرون شهر برای عکاسی، پشت صحنه فیلم: پنج، کیارستمی در حال صداگذاری این فیلم با روش‌های ابتکاری، شعر خواندن او در طول پرواز، ساختن تیتراژ: سربازان جمعه و رفاقتش با مسعود کیمیایی، عکس گرفتن از پشت پنجره ماشین در یک روز بارانی و نشان دادن عکس‌ها به صمدیان، سفر شمال با خانواده پناهی، انتخاب لوکیشن برای علیرضا رییسیان و لحظاتی شخصی نشان می‌دهد. در طول فیلم سیف‌الله صمدیان همیشه پشت دوربین است و کیارستمی روبه‌روی دوربین. لحظاتی شخصی از یک رفاقت. کیارستمی او را صمدآقا خطاب می‌کند و گاه با لهجه ترکی سر به سر او می‌گذارد. پایان فیلم اما حیرت‌انگیز است. پایانی که در لوکیشن سکانس پایانی: زیر درختان زیتون اتفاق می‌افتد و بسیار غیرمنتظره است. پایانی که باید روی پرده ببینید، آن هم بعد از از دیدن هفتاد و چند دقیقه تصاویر بی‌واسطه از عباس کیارستمی و از یک دوستی. این فیلم که در یادمان‌های عباس کیارستمی در جشنواره‌های متعددی به نمایش ‎در آمده‌، این روزها در گروه هنر و تجربه در حال اکران است. به همین مناسبت گفتگویی با سیف الله صمدیان انجام شده است.

یکی از ویژگی‌های فیلم شما این است که اصلا فیلم غمگینی نیست، در حالی که در یادبود یک دوست و هنرمندی که از دنیا رفته ساخته شده است.
این سوال اصلا بحث دیگری را باز می‌کند. پس باید کمی از قبل‌تر شروع کنیم. ما یعنی من و عباس کیارستمی، سال ۲۰۰۰ از طرف سازمان ملل و مجموعه ایفاد که مسئولیت حمایت از بچه‌‌های یتیم باقی‌مانده از پدر و مادرهایی که براثر ایدز از دنیا رفته‌اند را برعهده دارد به اوگاندا دعوت شدیم. کشوری که دو میلیون نفر در آن از ایدز مرده بودند. آقای کیارستمی گفت صمدآقا بیا با هم برویم. رفتیم و البته در کنار ما آقای رامین رفیع رزم، که در همان ایفاد کار می‌کرد و محمد رازدشت عکاس و مستندساز و سهند پسر من هم به عنوان دستیار تدوین حضور داشتند. از این گروه چهار الی پنج نفره، سه نفرشان فوت کرده‌اند. هر سه نفر جز من و سهند. ولی حاصل کار این سه نفری که حالا به سوی مرگ رفته‌اند، هدیه‌ای به نفع زندگی بود و در نهایت شد فیلم: ABC آفریقا. قرار بود راجع به ایدز و مرگ و بچه‌های یتیم فیلم بسازیم ولی نتیجه فیلمی شد از درون بسیار شاداب و سرشار از لحظاتی که هم ما و هم بچه‌های جلوی دوربین سرخوش بودیم. سال بعد که فیلم در بخش اصلی جشنواره کن پذیرفته شد، که شاید اولین فیلم کن بود که با هندی‌کم گرفته شده بود؛ مارتین اسکورسیزی که به واسطه داوری در بخش سینه‌فونداسیون کن با کیارستمی آشنایی داشت، آن‌جا به کیارستمی گفته بود حسرت به دل ماندم در سینما لذتی را که شماها با دو دوربین از پروسه فیلم‌سازی برده‌اید، تجربه کنم، اما می‎دانم هیچ‌وقت به آن نمی‌رسم، چون صنعت فیلم‌سازی و حاکمیت پول بر سینما نمی‌گذارد به آن رهایی برسیم که در کار شما است. این‌ها را در ادامه همین سوال می‌گویم. با دو دوربین و برخورد کشف و شهودی با لحظه‌ها، بدون دکوپاژ و بدون سناریو رفتیم وسط یک ماجرایی و نتیجه چیزی شد که اسکورسیزی می‌گفت دوست داشته به این رهایی برسد و می‌گفت ما در سینما در یک کادر بسته اول همه زندگی را می‌کُشیم و بعد می‌خواهیم باورپذیری صحنه را به همه بقبولانیم اما دوربین شما سیصد‌وشصت درجه در این فیلم می‌چرخد و خودتان می‌آیید داخل کادر و می‌روید بیرون و انگار جزو لاینفک این اتفاق بوده‌اید. در سینمای ما اصلا این کار امکان‌پذیر هم نیست.

در مسترکلاس مراکش هم که فیلم دیگری درباره آن ساخته‌اید و در هنروتجربه هم اکران شد، مشابه همین جملات را مارتین اسکورسیزی نسبت به سینمای کیارستمی بیان می‌کند. شما کلا چندبار سفر کردید با آقای کیارستمی؟
تعدادش آنقدر زیاد بوده که نمی‌توانم بشمرم. انگار بگویی چندبار نفس کشیده‌ای…

اولین بار اصلا چطور با ایشان آشنا شدید؟
این را جایی تعریف نکرده بودم. البته آشنا شدن فرق دارد با دوستی و اولین دیدار هم فرق دارد با آشنایی. همه این‌ اولین‌ها در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در خیابان جم نزدیک همان بیمارستانی که خاطره بدی برای ما به جا گذاشت، اتفاق افتاد. من سال ۵۷ فیلمی ساخته بودم از روزهای انقلاب در ایران و راهپیمایی اربعین که یک‌ سرش میدان فوزیه سابق بود که الان شده امام حسین و سر دیگرش تا میدان شهیاد که آزادی شده. اسم فیلم را از روی شعری که سیاوش کسرایی داشت گذاشته بودم: راه دراز رنج تا رستاخیز. آن موقع‌ها برای ما رنج معنای خاصی داشت. این فیلم سوپر هشت، در تدوین حدود بیست دقیقه شد. نورالدین زرین کلک عزیز مسئول بخش سینمایی کانون، فیلم سوپر هشت من را دید و خوشش آمد و خواستند بخرند که درن هایت هم به مبلغ پنجاه و چهار هزار تومان خریدند و با آن پول یک رنو خریدم. فیلم را در استودیو فیلم‌ساز به شانزده میلی‌متری ریورسال تبدیل کردند، بنده که رفتم امضای نهایی قرارداد را بگیرم گفتند برو اتاق آقای کیارستمی در طبقه بالا. من در اتاقی تاریک با مردی با عینکی تیره مواجه شدم، برای اولین‌ بار.

پس این شد اولین رودررویی شما دو نفر. ولی سال‌ها طول کشید تا در یک فیلم با همدیگر همکاری کنید. اولین همکاری شما در ABC آفریقا بود؟
ما با هم برای بازبینی و انتخاب لوکیشن فیلم: باد ما را خواهد برد، سفری سه‌نفره داشتیم با آقای کیارستمی و بهمن قبادی که آن زمان دستیارش بود و قرار بود لوکیشن‌های آن منطقه را به ما نشان بدهد. سفر بسیار عجیبی بود و من کلی تصویر خاطره‌انگیز گرفتم که هم از نظر سینمایی و هم از نظر رفاقت جالب بودند. هیچ‌کدام از آن تصویرها را در فیلم: ۷۶ دقیقه… نگذاشتم. آن سفر باعث شد که کیارستمی بیشتر با دوربین من و نوع کارم آشنا بشود.

در دفتر هنر و تجربه هم خیلی مواقع شما را با دوربین روشنِ موبایل‌تان دیده‌ایم. چقدر فیلم داشتید که این ۷۶ دقیقه را از آن درآوردید؟
سوال‌های سخت نکن! اول برگردیم به ABC آفریقا! همه چیز تبدیل شد به شور و شوق زندگی و بچه‌هایی که می‌آمدند و خودشان را مهمان دوربین می‌کردند اما نمی‌دانستند که این‌ها میزبانان اصلی فیلم هستند. یکی از همین بچه‌های بازمانده از ایدز دختری به نام پاسکازیا بود که یک راهبه در گوشه خیابان پیدایش کرده بود. ما در هتل شرایتون کامپالا یک روز صبحانه می‌خوردیم که دیدیم یک بچه سیاهپوست خیلی خوشگل با تیشرتی که رویش ABC نوشته بود لای جمعیت راه می‌رود. دوربینم روشن شد و دنبال این بچه راه افتادم. دیدم که این بچه رفت بغل دو تا غربی. خیلی تعجب کردیم. عباس آقا گفت برویم با این‌ها صحبت کنیم. رفتیم و صحبت کردیم و تبدیل شد به آخرین سکانس فیلم که دارند بچه را از اوگاندا می‌برند و به فرزندخواندگی می‌پذیرند. مادر خانواده یک معلم بود و پدر یک ارتوپد و چقدر این دو نفر انسان بودند. ۱۰ سال بعد هم در اتریش دنبال آن‌ها رفتم. چون در ادامه آن فیلم یک کاری دارم می‌کنم و دیدم یک بچه دیگر هم آورده‌اند و گفتند سرپرستی دورادور چند بچه دیگر را هم پذیرفته‌ایم و هزینه‌های‌شان را می‌پردازیم. یاد بگیرند ایرانی‌هایی که فکر می‌کنند باید حتما بچه از خودشان باشد تا مورد لطف و مهربانی قرار بگیرد و محبت را از این همه بچه مشتاق محبت دریغ می‌کنند. خلاصه این بچه از آفریقا خوار شد و به سمت خوشبختی رفت اما به قول آقای کیارستمی باید دید آیا اگر می‌ماند احساس خوشبختی بیشتری می‌کرد یا حالا که رفت.

چه سوال عجیبی هم هست. بچه‌ها در این فیلم در اوگاندا واقعا شاد هستند.
باید دید که به دپرسیون اروپا دچار می‌شود یا آن جوش و خروش درونی‌ شده آفریقایی‌اش را آن‌جا میخ می‌زند به جامعه اکثرا سرد اروپا. باید منتظر ماند و دید.

وقتی سئوال کردم چندبار با هم سفر کرده‌اید، تعداد این سفرها مهم نبود. برایم جالب بود ببینم عباس کیارستمی در سفر چگونه بوده است. لحظاتی از شعر خواندن او در هواپیما در فیلم هست که از لحظات خوب فیلم محسوب می‌شود.
این فیلم یک آموزش برای خود من هم بود که برگردم به داشته‌هایم. در مراسمی که بعد از فوت ایشان در خانه شعر پاریس گرفتند و ژیل ژاکوب و مارین کارمیتز از MK٢ و خیلی از بزرگان آن‌جا بودند، احمد پسر بزرگ عباس کیارستمی گفت: یک ماه بعد، جشنواره ونیز شروع می‌شود و می‌خواهند برای پدرم بزرگداشت بگیرند و جز متریال تو چیزی به ذهنم نرسید عمو صمد! خواهش می‌کنم فیلمی بساز که آن‌جا نمایش دهیم. گفتم آخر فقط یک ماه مانده و فیلم ساختن در یک ماه از لحاظ حرفه‌ای و حسی بیشتر شبیه جوک است. تا این‌ که خود آلبرتو باربرا زنگ زد و حرفی زد که من را تحریک غیرتی و اخلاقی کرد. گفت برای اولین بار می‌خواهم ریسکی در مقام مدیر یک جشنواره الف جهانی کنم که اسم فیلمی را که هنوز ساخته نشده در کاتالوگ چاپ کنم به شرطی که تو قول بدهی این کار را می‌کنی. حالا حساب کنید در یک ماه نمی‌شود حتی صدای یک فیلم را درست کرد. آن هم با این همه فیلمی که من داشتم!

که نگفتید هم چند ساعت است!
کیارستمی در ورک‌شاپ مراکش به من اشاره کرد و گفت این صمدآقا را می‌بینید؟ اگر بعضی‌ها روزی چهار پنج پاکت سیگار می‌کشند، صمد آقای ما روزی چهار پنج کاست فیلم می‌گیرد! وقتی فیلم‌ها را تدوین‌شده می‌دیدم، آموزش هم بود برای من. خلوت و لحظات شخصی یا محدوده شخصی یک آدم خیلی خیلی مقدس است و ما حق نداریم با دوربین دریده و بی‌ملاحظه وارد لحظات خصوصی آدم‌ها شویم و این امنیتی که احمد آن‌جا در مراسم پاریس از آن صحبت کرد، نشانش آن‌جاست. احمد در پاریس گفت پدرم ۳۰ سال مقابل دوربین عمو صمد آرام، مطمئن و خیالش راحت بود که او دارد کار خودش را می‌کند و اگر هم من در کادرش هستم قرار نیست، سوء‌استفاده‌ای شود. وقتی فیلم‌ها را دیدم احساس کردم که دوربین، بدون ریا و تعارفات ایرانی ما، خیلی نجیب در صحنه حضور دارد. این نجابت بدون قصد و غرض بوده. انواع مختلفی از بیننده‌ها فیلم را می‌بینند و امکان ندارد بتوانی بدون صداقت باشی و سر همه را کلاه بگذاری. اینقدر بی‌محابا این روزها در مهمانی‌ها و مجالس فیلم و عکس می‌گیرند و بدون این‌که شان آن محیط حفظ شود دو ثانیه بعد در فضای مجازی دست به دست می‌چرخد. این کار زشت‌ترین خیانتی است که به محضر تصویر می‌شود.

تعریف‌های زیادی در مصاحبه‌ها خوانده‌ایم از سفرهایی که برای پیدا کردن لوکیشن انجام می‌شده. خیلی‌ها گفته‌اند این سفرها بهترین خاطرات‌شان از کیارستمی بوده‌ است. در فیلم شما هم تصاویری از سفرها هست و در یکی از همین‌هاست که کیارستمی لوکیشن را Look-eishen نام‌گذاری می‌کند.
بله، یعنی نگاه کن و عیش کن! این سفر سه نفره را برای فیلم: ایستگاه متروک با علیرضا رییسیان رفته بودیم. جایی بود که سه دهه قبل در همان‌جا با آراپیک باغداساریان برای کانون فیلمی ساخته بودند. خاطرات من گفتاری نیست، تصویری است. انگار وقتی دوربینم را روشن می‌کنم، حافظه‌ام پاک می‌شود و چیزی یادم نمی‌آید. ولی وقتی اولین فریم یک خاطره تصویری را می‌بینم، حتی حرکت دوربین چند ثانیه بعدش برایم زنده می‌شود. ما جداگانه کار خودمان را می‌کردیم و هرکس مشغول خلق خودش بود و از با هم بودن لذت می‌بردیم. اکثر مواقع ما در ماشین مشاعره می‌کردیم. یک مصرع را ایشان شروع می‌کرد و من ادامه می‌دادم و ناگهان می‌دیدی یک ساعت است ما داریم همین‌طور منظوم با هم حرف می‌زنیم با خنده یا طنزهایی که پیش می‌آمد… حیلی هم حسرت می‌خورم. حرف‌هایی می‌زد که به خاطر حفظ همان خلوت در فیلم نیاوردم. جاهایی دوربین روشن بود که خود موقعیت و طبیعت به من تحمیل می‌کرد. قرار هم نبود در همه لحظات سفر دوربین روشن باشد. ولی باورت نمی‌شود در تمام لحظاتی که دوربین روشن بود استعداد به حافظه سپردن را از دست می‌دادم. از طرفی به خاطر مسائل فنی و اندازه کادر، در این فیلم از راش‌های مینی‌دی‌وی اوایل دوران دیجیتال استفاده شد که هنوز اچ‌دی نیامده بود و با راش‌های ماتریال‌های دیگر می‌شد فیلم‌های دیگری هم ساخت. از فیلم‌های خارج از کشور، از نمایشگاه‌ها… از همه این‌ها می‌توان فیلم‌های دیگری ساخت.

در واقع انتخاب ۷۶ دقیقه از بین این همه راش باید خیلی سخت باشد.
خیلی سخت بود ولی دوتا پلان من را نجات داد. یکی سکانس آخر که فهمیدم اگر خدا قرار بود معجزه‌ای در دامن من قرار بدهد، از این درست‌تر نمی‌شد. به قول امیر نادری که در جشنواره بوسان می‌گفت با من چه کردی تو… در ونیز هم در یکی از نقدها نوشته بودند پایان‌بندی این مستند یکی از به یادماندنی‌ترین پایان‌های پنجاه سال اخیر سینمای جهان است. این را نمی‌گویم چون دوربین من ثبتش کرده است، واقعا اگر کاری که کیارستمی در این صحنه انجام می‌دهد و آن کنش که از آن روح همیشه جوان سر زد، نبود، این پایان‌بندی به عقل هیچ تنابنده‌ای نمی‌رسید. آن صحنه من را نجات داد. یک صحنه دیگر هم اول فیلم که در جاده برفی داشتیم می‌رفتیم فیلم: جاده‌ها را کار کنیم. عکاسی از سگ را آگاهانه گذاشتم که آدرس بدهم این کدام سفر است. البته هزار تا ریزه‌کاری داشت درباره صحنه‌ها و آدم‌هایی که در فیلم هستند و این چالش که چه‌ کار کنم بت‌سازی نکنیم و فیلمی در تایید صرف یک انسان نسازیم.

که این کار را نکردید.
من هم اگر خواستم در عمل چنین فیلمی از کار در نیامده. هرکس دیده گفته فیلمی کاملا بی‌طرف است. نتیجه چیز غریبی شد. آدم‌هایی که از سر بدبینی‌های سیاسی و فرهنگی با کیارستمی بد بودند که این‌ها غرب‌زده‌اند یا به میل اجنبی‌ها فیلم جشنواره‌ای می‌سازند و کشورشان را دوست ندارند… خیلی از همین‌ها بعد از نمایش فیلم آمدند پیش من و می‌گفتند می‌خواهیم حلالیت بطلبیم. در این فیلم شیوه ساختن یک پرتره سینمایی کاملا متفاوت است. یک پرتره اطلاعات لازم دارد اما این فیلم بدون این‌که با کسی مصاحبه کند یا خود کاراکتر در مورد خودش صحبت کند یا من از او حرف بزنم، ۷۶ دقیقه پیش می‌رود. فیلم یک‌ماهه تمام شد اما واقعیت این است که یک ماه در طول زمان طول کشید و ۲۵ سال در عمق زمان و فقط انرژی خود عباس کیارستمی این تدوین را پیش برد و لحظه لحظه فیلم داد می‌زند که با من باشید با من بیایید با من حال کنید و با من لحظات غیرقابل لمس را لمس کنید. آن تلفن احمد و جشنواره ونیز باعث شد بفهمم چقدر لازم بود این فیلم ساخته شود. از کشورهای مختلف آدم‌های مختلف آمدند پیش من و گفتند برای ما دیدن این وجه از وجوهات ذهنی و انسانی و این‌جهانی کیارستمی، با این فیلم بازتر شد و شناخت دقیق‌تری نسبت به او پیدا کردیم. الان دیگر نه تنها از دیدن فیلم ناراحت نمی‌شوم، بلکه عادت کرده‌ام به دیدن آن. انگار الان عباس کیارستمی با من دارد، زندگی می‌کند.
منبع: سایت سینمای گروه هنر و تجربه

آثار هنری را در نگاه مسافران قطار جستجو کنید
داور جشنواره فیلم و عکس راه آهن معتقد است با گسترش دوربین‌های اسمارت فون دیگر عکاسی فراگیر شده است و در کنار عکاسان حرفه‌ای باید به مردم عادی که مسافران قطار هستند نیز توجه کنیم. به گزارش هنرآنلاین، سیف الله صمدیان رئیس هیئت مدیره انجمن عکاسان ایران و داور جشنواره فیلم و عکس راه آهن، یکی از جذابیت‌هایی که می‌توان در زندگی شهری امروز از آن نام برد را همین سفر با قطار دانست و گفت: با وجود این که راه آهن ایران قدمتی ٩۰ ساله در کشور دارد اما تأسف می‌خورم که چرا بعد از این همه مدت و چرا بعد از ۴۰ سال از انقلاب ایران به فکر برگزاری جشنواره‌ای هنری افتاد. به نظرم برگزاری این جشنواره که باعث شده تا نقاط مبهم و تاریک تصویر راه آهن هر چه بهتر به مردم نشان داده شود را باید به فال نیک گرفت و باید ریشه یابی کرد که چرا با تجهیز تکنولوژی‌هایی که در قطار ایجاد شده است، مردم با آن همراه نیستند و نسبت به جذابیت‌های سفر با قطار غافل هستند. وی توجه به عکس در زندگی امروز را ناشی از انقلاب دیجیتالی دانست که روز به روز هم گسترش پیدا می‌کند و اظهار داشت: گسترش تکنولوژی‌ها باعث شده تا اهمیت عکس فزونی یابد و به گونه‌ای شود که تصویر، حرف اول و آخر را بزند. این داور جشنواره‌های مختلف عکاسی، مجوز ها و تورهای عکاسی که در این دوره از جشنواره راه آهن شاهد بودیم را در ارائه عکس‌های با کیفیت بی تأثیر ندانست و خاطر نشان کرد: این مجوز ها و هماهنگی‌هایی که در کل کشور اتفاق افتاد، باعث شد تا کمپینی تشکیل شود که عکاسان جوان از صمیم قلب به عکاسی از دستاوردهای راه آهن مشغول باشند و امیدوارم که همینطور در دوره‌های بعدی با دقت هر چه تمامتر به مسیر خود ادامه دهند.

صمدیان ادامه داد: البته پیشرفته شدن دوربین‌های اسمارت فون‌ها باعث شده تا عکاسی از انحصار عکاسانی با دوربین‌های حرفه‌ای خارج شود و عکاسی به یک مدل فراگیر و مردمی‌تر در آید. اگر این جشنواره استمرار داشته باشد، تعداد عکس‌های ارسالی در دورۀ بعد، بسیار چشمگیرتر از این دوره خواهد بود و می‌توان امیدوار بود که عکس‌هایی خواهد آمد که مجبور شوید، دو بار در سال جشنواره بگذارید. وی در خصوص نحوۀ نمایش آثار که به واقع مهمترین بخش یک جشنواره را تشکیل می‌دهد، این طور گفت: ما ملت ایران همیشه سعی می‌کنیم که صفر و صد عمل کنیم. اول احساسی می‌شویم و جشنواره برگزار می‌کنیم و در آن نقطه‌ای که باید نمایشگاه درستی را از آثار رسیده برگزار کنیم یا به صورت کتاب آن را منتشر کنیم از آن غافل هستیم. وی ادامه داد: در خیلی از جشنواره‌ها که داور بودم، کتابی چاپ نشد و الان اگر بخواهید به آن آثار رجوع کنید هیچ منبعی در دسترس نیست. امیدوارم که در این جشنواره ترتیبی اتخاذ شود که حداقل چاپ کتاب را شاهد باشیم. داور جشنواره فیلم و عکس راه آهن، ارتباط این جشنواره با دنیای خارج را در دوره‌های آتی لازم بر شمرد و خاطر نشان کرد: همان طور که راه آهن مقاصد را به همدیگر متصل می‌کند، باید کاری کرد که جشنواره هنری راه آهن هم با هنرمندان خارج از ایران ارتباط بگیرد و از داوران بین‌المللی استفاده کند که این هم به نفع کشور و هم به نفع جشنواره است. برای رسیدن به این مهم بیش از هر چیزی باید به فکر یک دبیرخانه دائمی و کارشناسان مجرب باشیم. صمدیان در پایان از اعلام حمایت انجمن عکاسان ایران از برگزاری جشنواره‌ها خبر داد و گفت: مطمئناً برگزاری یک چنین جشنواره‌ای باید از کانال‌های حرفه‌ای خودش دنبال شود. همکاری دو سویه با انجمن‌های تخصصی در این خصوص می‌تواند کمک کند تا مشارکت جامعه عکاسان در حد مطلوبی باشد.

بهارستان رویداد هنری شوق انگیزی است
سیف الله صمدیان می‌گوید: وقتی به خیابان ولیعصر پا گذاشتم و آثار هنری: بهارستان را دیدم، برای لحظه‌ای فکر کردم اشتباهی به جای خیابان به گالری رفتم. به گزارش روابط عمومی سازمان زیباسازی شهر تهران، سیف الله صمدیان عکاس، تصویربردار و مستند ساز با اشاره به برگزاری سالانه: بهارستان و جانمایی آثار هنری بر دیوارها و پیاده روی‌ها عنوان کرد: برای من دیدن این فعالیت‌ها بسیار شوق انگیز بود و مدتی پیش که در خیابان ولیعصر پیاده‌روی می کردم دیدن این آثار هنری به خصوص تخم‌مرغ‌های بزرگی که به مناسبت سال نو به زیبایی آراسته شده بودند فوق‌العاده جذاب بود و در وهله اول احساس کردم که اشتباه به خیابان آمده‌ام و شاید به یک گالری رفته‌ام و به انتخاب و اجرای این طرح باید تبریک گفت. البته در سال‌ها قبل هم فعالیت‌های مهم دیگری مثل نصب تابلوهای نقاشی بزرگان در بزرگراه‌ها انجام شده بود و نشان از اهمیت این کارهای فرهنگی نزد شهرداری و سازمان زیباسازی است. این هنرمند با تاکید براین مسئله که خیلی از خیابان‌های تهران نیازمند چنین طرح‌هایی هستند افزود: باید یک همگن سازی در جهت زیبا سازی در خیابان‌ها انجام شود و در همین خیابان ولیعصر، در جاهایی این ناهماهنگی هم دیده می شود و در این راه سایر نهادها و ارگان‌ها هم باید مشارکت و همکاری کند. لازم به یادآوری است، رویداد هنری: بهارستان(سالانه هنرهای شهری بهار تهران)، به همت سازمان زیباسازی شهر تهران همزمان با ایام نوروز ۱۳۹۵ در تهران برگزار ‌شد.

چرم مشهد
0 0 رای ها
امتیـازدهی
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
ارسـال پیـام
لطفـا مقـاله یا رزومـه هنـری خود را به این آدرس ارسال کنید: info@artmag.ir
تا دقایقی دیگـر، پاسخ شما ارسـال خـواهد شد.