مطالب عمومی هنر

نقش‌آفرینی فرهنگ در آفرینش یک اثر هنری

علی‌رضا کریمی صارمی: یکی از ویژگی‌های هر سرزمین، فرهنگ مردمان آن در طول تاریخ است و فرهنگ شاخصه‌ای فراگیر برای ماندگاری و حفظ اصالت هر ملتی در عصر جهانی‌شدن است.

فرهنگ، واژه‌ای فارسی است و از دو جزء «فر» و «هنگ» تشکیل شده که «فر» به‌عنوان پیشوند به معنی جلو، بالا … و «هنگ» از ریشه اوستائی «تنگا» و به معنی کشیدن، سنگینی و وزن است. [۱] فرهنگ همواره مفهومی تأثیرگذار بوده و از سده‌های گذشته تا کنون در ایجاد رابطه سیاسی و اجتماعی میان ملل مختلف جهان نقشی حیاتی ایفا نموده است. اما این کلمه دارای معانی دیگری نیز هست؛ در لغت‌نامه عمید آن را علم، دانش، ادب، معرفت و تعلیم ‌وتربیت معنا نموده‌اند و در لغت‌نامه معین آن را به معنای عقل، خرد، تدبیر و چاره نوشته‌اند. در فرهنگستان زبان و ادب فارسی نیز آن را “مجموعه عادات و رفتارهایی که در یک جامعه انسانی که عمدتاً  از طریق فرایندهای اجتماعی و نه فرایندهای زیستی از نسلی به نسل دیگر منتقل می‌شود و در نمادها، باورها، هنر، مهارت‌ها و آداب‌ و رسوم آن جامعه انعکاس می‌یابد معنی  کرده‌اند.” [۲]

ادوارد بارنِت تایلور[۳] در سال ۱۸۷۱م در کتاب فرهنگ ابتدایی، تعریفی کامل از فرهنگ می‌دهد و می‌نویسد: “فرهنگ مجموعه پیچیده‌ای است که شامل معارف، معتقدات، هنرها، صنایع، فنون، اخلاق، قوانین، سنت‌ها و بالاخره تمام عادت‌ها، رفتارها و ضابطه‌ها که فرد به‌ عنوان عضو جامعه، از جامعه خود فرا می گیرد و در برابر آن جامعه وظیفه‌ها و تعهدهایی را بر عهده دارد”. [۴]

آنتونی گیدِنز نیز معتقد است فرهنگ به شیوه زندگی یک جامعه مشخص همراه با عادات و رسوم آنها و کالاهای مادی که تولید می‌کنند مربوط می‌شود و جامعه به نظام روابط متقابلی اطلاق می‌گردد که افرادی را که دارای فرهنگ مشترکی هستند به همدیگر مربوط می‌سازد. هیچ فرهنگی نمی‌تواند بدون جامعه وجود داشته باشد، هم چنان‌که هیچ جامعه‌ای بدون فرهنگ وجود ندارد. بدون فرهنگ ما اصلاً انسان، به معنایی که معمولاً قابل ‌درک است، نخواهیم بود، نه زبانی خواهیم داشت که با آن مقاصد خود را بیان کنیم و نه هیچ‌گونه احساس خودآگاهی و توانایی تفکر و تعقل. فرهنگ را می‌توان به لحاظ مفهومی از جامعه متمایز کرد، اما ارتباط بسیار نزدیکی بین این دو وجود دارد.[۵]

برخی از تعاریف و معانی فرهنگ در سده‌های دیرین توسط شاعران پارسی‌گوی نیز به کار گرفته شده اند.  فردوسی در شاهنامه در شعر مربوط به ” اندرزنامه انوشیروان” فرهنگ را  به معنی دانش و علم به کار برده است:

 ز دانا بپرسید سپس دادگر / که فرهنگ بهتر بُود یا گُهر

چنین داد پاسخ بِدو رهنمون / که فرهنگ باشد ز گوهر فزون

که فرهنگ آرایش جان بُود / ز گوهر سخن‌گفتن آسان بود

هم چنین سعدی فرهنگ را به معنی دوراندیشی و عقلانیت آورده است:

هر چه خواهی کُن که ما را با تو روی جنگ نیست / پنجه با زورآوران انداختن فرهنگ نیست

ناصرخسرو نیز در جایی فرهنگ را در مفهوم فضیلت و دانش و عامل اختیار انسان در مقام اندیشه و عمل آورده است:

 به فضل و دانش و فرهنگ و گفتار /  تویی در هر دوعالم گشته مختار

در طول تاریخ، کوشش انسان در جهت «زیباسازی» و «خوشایندی» یکی از ویژگی‌های فرهنگ بوده است. همان گونه که می‌دانیم، انسان‌های نخستین پس از آنکه از دشواری‌های تهیه خوراک، مسکن و پوشاک آسوده شدند به آفرینش هنری بر روی دیواره غارها پرداختند.  شاید این تفکر انسان خردمند با به‌جای گذاردن  اثری از خود بر دیواره غارها، آغازی باشد بر همراهی فرهنگ و هنر. هزاران سال پس از آنها روان‌شناسان، روانکاوان و فیلسوفان هرکدام هنر را از دیدگاهی متفاوت بررسی کردند. به طور مثال دانشمندان یونانی هنر را «هدیه خدایان» می‌پنداشتند. برخی از روان‌شناسان و هنرشناسان، آثار هنری را شاهکارهایی می‌دانند که ساخته افرادی با تفکر خاص است به همین دلیل هیچگاه آثار هنری را جدا از پدیده‌های فرهنگی در نظر نگرفته‌اند. هنر در هر جامعه‌ای به ‌وسیله نمادها و قراردادهای اجتماعی تعریف می‌شود و هنرمند شکوفایی آثارش را از اجتماعی که در آن زندگی می‌کند گرفته و در نهایت آثار هنری او در اجتماع تأثیر می‌گذارد، بنابراین بازتابی از فرهنگ است وهنر در حقیقت جهت نیازمندی‌ها و سودمندی‌های فردی و اجتماعی و فرهنگی است. [۶]

“در نظریه تاریخی هنر، هنر به‌ منزله مرحله‌ای فرهنگی تلقی می‌شود و می‌توان نتیجه گرفت که فرهنگ‌ها می‌توانند به مرحله‌ای گذر کنند که در آن هنر آفریده می‌شود.”[۷]  پس چگونه می‌توان نقش‌آفرینی فرهنگ را در خلق آثار هنری یک جامعه پویا نادیده انگاشت؟  با کمی تفکر در باب فرهنگ، می‌توان نقش اساسی آن را در آفرینش‌های هنری مشاهده نمود.

نیچه[۸] فیلسوف آلمانی معتقد بود “نقش هنرمند در مقام آفرینشگر و رهبری فرهنگی یک جامعه است”. [۹]هنرمندان بزرگی در جهان با الهام از فرهنگ و ویژگی‌های فرهنگی خود و ملل مختلف آثاری جهانی و ماندگار خلق نموده‌اند. نباید از نظر دور داشت که ریشه بسیاری از اندیشه‌های ناب هنری بر اساس شناخت از فرهنگ‌ها صورت‌گرفته و می‌گیرد به ‌گونه‌ای که “در حدود سال ۱۷۰۰ م، مردم فرانسه خود را ملت پیشتاز فرهنگی یا ملت پادشاه آفتاب می‌نامیدند و دیگران نیز ایشان را چنین می‌پنداشتند. زیرا فرانسه سرچشمه تمام شیوه‌های نو در طراحی لباس و معماری و دیگر جنبه‌های فرهنگ و هنر بود”. [۱۰]

در اینجا لازم است پرسشی را مطرح نماییم: آیا هنر با الهام گرفتن از فرهنگ می‌تواند در روند تکامل اجتماعی یک جامعه مؤثر باشد؟ بی شک هنرمند بر اساس آگاهی و دریافت‌های خویش از محیطی که در آن تربیت شده و آموخته است اقدام به آفرینش اثر هنری می‌کند. این تربیت بر اساس فرهنگ و آداب رسوم محیط تربیتی او شکل می‌گیرد، خواسته یا ناخواسته در بیان هنری او تأثیر می‌گذارد و به تَبع آن جامعه نیز از وی متأثر می‌گردد.

 سباستیائو سالگادو[۱۱] عکاس معروف برزیلی در فیلم مستندی که در باره زندگی‌اش ساخته شده است می‌گوید [۱۲] که عکاسان با فرهنگ خود عکس می‌گیرند به شکلی که این نوع نگاه را می‌توان در روند کاری آنها و در آثارشان مشاهده نمود. نمونه واقعی این عقیده را می‌توان در سفالگری ایران که پیشینه‌ای کهن دارد مشاهده نمود. قدمت این هنر در مناطق باستانی بلوچستان به عصر پارینه‌سنگی و پیش‌ازتاریخ می‌رسد. در ۳۲۰۰ سال پ. م تولید سفال در شهر سوخته بسیار چشمگیر بوده است اما در این میان حدیث سفال کلپورکان حکایتی دیگر است، سفالی که آکنده از شور و شعور در روح و جسم زنان روستای کلپورکان است. آمیختگی فرهنگ و نمادهای فرهنگی بلوچ در طراحی و تزئین این سازه‌های سفالین نشانی از بلوغ و آگاهی به فرهنگ هزاران‌ساله دارد؛ سفالینه‌هایی که بدون چرخ کوزه‌گری و صرفاً با تمرکز ذهن و دست زنان هنرمند بلوچ ساخته‌ وپرداخته می‌شود. این بازتاب تفکر و اندیشه فرهنگی توانسته است جایگاهی رفیع در عرصه جهانی پیدا کند هرچند که در کشورمان ایران، مهجور و ناشناخته باقی مانده است.

در این میان لازم به ذکر است آثار هنری که ریشه در فرهنگ و ویژگی‌های فرهنگی خود داشته باشند همواره در عرصه‌های جهانی مطرح و قابل‌اعتنا بوده‌اند. به طور مثال می‌توان در ایران در دهه چهل شمسی به آغاز یک تفکر با رویکردی سنت‌گرا اما اندیشه‌ای نوگرایانه با الهام از نشانه‌های فرهنگی اشاره نمود. جواد مجابی در جلد اول کتاب نود سال نوآوری در هنر تجسمی ایران می‌نویسد:” پرویز تناولی از نخستین کسانی است که، هم به ‌صورت هنرمندی پیشتاز و هم به‌عنوان مؤسس و استاد دانشکده هنرهای تزئینی، و بر پا کننده آتلیه کبود، بسیاری از جوانان هنرمند را متوجه  ارزش‌های هنری اشیای کاربردی و فولکوریک کرد. او، با توجه به ساخته‌های نیمه‌صنعتی – نیمه هنری رایج در جامعه مانند قفل‌ها، گبه‌ها، گلیم‌ها، مُهرها، طلسم‌ها، نقوش پرده‌های باسمه‌ای و … توانست پیشتاز عرصه‌ای باشد در هنرهای تجسمی ایران که جوانان بسیاری را در آن زمان، چون زنده رودی، قندریز، عربشاهی و پیلارام  – را متوجه نشانه‌ها و رمزهای تصویری ایران قبل و بعد از اسلام کند.” [۱۳]

پرویز تناولی همراه با هنرمندانی چون مارکو گریگوریان، صادق بریرانی، ژازه تباتبایی و ناصر اویسی در این گرایش سنتیِ ملی هریک به شیوه‌ای متفاوت به منبع الهام هنر ایرانی رجوع کردند. تناولی به ارزش‌های تجسمی اشیایی چون قفل‌ها، نقوش قالیچه‌های عشایری و گبه‌ها واقف گردیده و در تابلوها و مجسمه‌های خود به شیوه‌ای خلاق از رنگ‌ها و فرم‌های آنها الهام گرفت.

ژازه تباتبایی، به نو کردن نقوش نگارگری و پرده‌های قاجاری همت گماشت و مجسمه‌هایش را با تکیه‌ بر عناصر فولکلور شهری، بخصوص تهران، شکل داد. ناصر اویسی به نو کردن نقوش سلجوقی، کاسه‌ها و قدح‌ها و بازسازی نقوش کتاب‌های سده‌های نخست اسلامی پرداخت. حسین زنده رودی به نقوش ادعیه و طلسمات و نقاشی‌های عامیانه مذهبی توجه کرد و با نظم هندسی بخشیدن به آن آثار و پر کردن محیط آنها با نوشته و سپس با استفاده از موتیف خط، ترکیب‌بندی و جهان جمال شناختی خود را بنیان نهاد. رضا بانگیز به مراسم عزاداری و آداب کوچه و بازار توجه کرد و مسعود عربشاهی با نگاهی معمارانه موتیف‌های هخامنشی و ساسانی را در نقاشی‌های خود به کار گرفت. همچنین صادق تبریزی نیز تجربه خود را در زمینه خط و مینیاتور رشد داد.

«سقاخانه» عنوانی بود که از طرف کریم امامی، منتقد و روزنامه‌نگار، به این گروه از هنرمندان داده شد؛ جنبشی هنری که پنجره‌ای جدید را در هنر نقاشی ایران گشود. وی از زبان پرویز تناولی می‌نویسد: “حدود سال ۱۳۴۰ من و زنده رودی به حضرت شاه عبدالعظیم رفتیم و آنجا توجه مان به تعدادی تصویر چاپیِ مذهبی، که برای فروش عرضه شده بود جلب شد. در آن موقع ما هر دو در جست‌وجوی انواعی از مصالح ایرانی بودیم که بتوانیم از آنها در کار خود استفاده کنیم. آن تصاویر مذهبی به نظرمان خیلی مناسب آمد. تعدادی از آن تصاویر را خریدیم و به خانه بردیم. از سادگی فرم آنها، از تکرار نقش‌ها در آنها، و از رنگ روشن و چشمگیر آنها، خوشمان آمد. اولین طرح‌هایی که زنده رودی با الهام از آن تصاویر کشید در واقع اولین کارهای سقاخانه‌ای هستند.” [۱۴] سال‌ها بعد، پس از آن که هر یک از این هنرمندان سنت‌گرا در حوزه خود نام‌آور و صاحب شیوه‌ای خاص شدند، حاصل تجربه آنان در سال ۱۳۵۶ در موزه هنرهای معاصر تهران به نمایش در آمد. در چشم‌اندازی گسترده می‌توان این هنرمندان را نوآوران سنت‌گرا نامید که باتکیه ‌بر هزاران سال فرهنگ و هنر مردم خود، جستجوگرانه به دنبال کشف مجدد و بهره‌گیری هنری از آن بودند.

براین‌اساس می‌توان گفت که هنر قوام‌بخش فرهنگ است و با تولید و آفرینش یک اثر هنری بخشی از فرهنگ یک ملت جاودانه خواهد شد. شناخت یک هنرمند در ارج نهادن به گذشته تاریخی، به سرزمین نیاکان، به حماسه پدران، به زبان مادری، به اُسوه‌های دینی، به شکوهمندی های ملی و به هنر و ادبیات موروثی خویش از جمله معیارهایی است که درخشان شدن هویت فرهنگی را در آثار یک هنرمند رقم می‌زند. [۱۵] آنجاست که آثار هنری در قالب اندیشه بروز پیدا می‌کنند و هنرمندان با ادراک هنری و با الهام از فرهنگ و ویژگی‌های فرهنگی، آثاری را می‌آفرینند که رازها در نهان و کلامی بی‌شمار در بیان خواهند داشت.

با توجه ‌به آنچه گفته شد، می‌توان اذعان داشت که جای خالی مکتبی همچون «سقاخانه» در جامعه هنری امروز ایران بسیار مشهود است زیرا پس از گذر چندین دهه فعالیت، به نظر می‌رسد که هنوز هیچ جریان منسجم دیگری نتوانسته است جایگزین این جنبش گردد. هرچند که هنرمندان بسیاری تلاش نمودند تا با الهام از اندیشه، تفکر و فرهنگ ایرانی گام‌هایی بردارند اما فقدان مکتبی کاملاً ایرانی و برخاسته از ریشه‌های فرهنگی، مانند جریان نقاشی سقاخانه هنوز به وجود نیامده است.

منابع:

[۱] – روح الامینی، محمود (۱۳۹۴)، زمینه فرهنگ شناسی، تهران، عطار، ص ۱۱.

[۲]- http://vajeyar.apll.ir

[۳] -Edward Burnett Tylor انسان شناس اهل بریتانیا که به عنوان بنیان گذار انسان شناسی فرهنگی شناخته می شود.

[۴] — روح الامینی، محمود(۱۳۹۵)، در گستره فرهنگ، تهران، اطلاعات، صص۱۷ و ۱۸.

[۵]-گیدنز، آنتونی (۱۳۸۵) ، جامعه شناسی، مترجم منوچهر صبوری، نی، تهران، ص۵۶.

[۶]- روح الامینی، محمود (۱۳۹۴)، صص ۷۲- ۷۴.

[۷] – تاونزند، دَبنی (۱۳۹۳)، فرهنگ نامه تاریخی زیباشناسی، ترجمه فریبرز مجیدی، تهران، فرهنگستان هنر، ص۱۲۸.

[۸] – فیلسوف، شاعر، منتقد فرهنگی که آثارش تاثیری عمیق بر فلسفه غرب و تاریخ اندیشه مدرن گذاشته است.

[۹] – تاونزند، ۱۳۹۳، ص۴۱۰.

[۱۰] – گامبریج، ارنست هانس (۱۳۸۵)، تحولات ذوق هنری در غرب، ترجمه محمد تقی فرامرزی، تهران، فرهنگستان هنر، ص ۵۸.

[۱۱] –  عکاس، متولد برزیل دارای مدرک دکتری اقتصاد از دانشگاه پاریس.

[۱۲] – فیلمLooking back at you  به کارگردانی اندرو اِشنِل یکی از سلسله مستندهایی است که تحت عنوان اُمیبوس توسط شبکهٔ بی بی سی در سال ۱۹۹۳ تهیه شده است.

[۱۳]- مجابی، جواد (۱۳۹۵)، نود سال نوآوری در هنر تجسمی ایران، ج۱، تهران، پیکره، ص ۱۰۷.

[۱۴] – همان، ص ۱۱۱.

[۱۵]-  روح الامینی، ۱۳۹۵، ص ۱۴۸.

اقامت 24

علیرضا کریمی صارمی

⚪ دانش‌آموخته کارشناسی ارشد رشته عکاسی، از دانشگاه کالیفرنیا⚪ دارای مدرک درجه یک هنری (دکترای هنر)⚪ داور و رئیس هیات داوران جشنواره‌های معتبر عکاسی کشور⚪ طراح، بنیان‌گذار و مدیر آژانس عکس ایران / ۱۳۸۷ - ۱۳۹۵⚪ استاد دانشگاه علم و صنعت ایران⚪ شرکت در بیش از ۱۰۰ نمایشگاه گروهی عکس⚪ داوری بیش از ۸۰ جشنواره و مسابقات عکاسی⚪ مؤلف مقالات متعدد در زمینه عکاسی

مقالات مرتبط

0 0 رای ها
امتیـازدهی
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
ارسـال پیـام
لطفـا مقـاله یا رزومـه هنـری خود را به این آدرس ارسال کنید: info@artmag.ir
تا دقایقی دیگـر، پاسخ شما ارسـال خـواهد شد.