فخرالدین فخرالدینی

تـولد: ١۴ اسفند ١٣١١

محل تـولد: آذربایجان

زندگی‌نامه، آثـار و سوابق هنری
وی از کودکی به نقاشی علاقمند شد و هنوز هم نقاشی می‌‌کند. او از سن ۱۸ سالگی عکاسی را در کنار پدرش آغاز کرد. مطالعه و آشنایی با عکاسان مشهور جهان، عامل گرایش و تمایل او به عکاسی پرتره بود که پس از کسب تجربه در ایران، راهی کشورهای آمریکا و آلمان گشت و در زمینه شخصیت‌گرایی در عکاسی پرتره، پژوهش و شروع به کار کرد. پدرش شاعر و عکاس بود و برادرش فرهاد، از بزرگترین موسیقیدانان معاصر است. استاد فخرالدینی مدت ۳۰ سال در آکادمی سانفرانسیسکو و مدت ۱/۵ سال با یکی از صاحب‌نظران بزرگ عکاسی در دنیا به نام: شارکوفسکی مشغول به کار شد و تکنیک‌های برجسته عکاسی را فرا گرفت. شارکوفسکی، یکی از صاحب‌‌نظران خوب عکاسی در شهر کلن آلمان و از استادان بسیار خوب و دارای تکنیک بالا بود. استاد فخرالدینی، پس از بازگشت به ایران، سال‌های متمادی به عکاسی از چهره‌های ماندگار علمی، فرهنگی و هنری مشغول بود و در ده‌ها نمایشگاه خارجی و داخلی خوش درخشید و با انتشار مجموعه کتاب‌های عکس پرتره، اوج قدرت هنر عکاسی در تک تک پرتره‌های گرفته شده را به نمایش گذاشت. به بیان ایشان، اغلب نامداران برجسته ایران روی صندلی آتلیه وی نشسته و به لنز دوربینش خیره شده‌اند. او در عکاسی پرتره، می‌خواهد شخصیت افراد را آنطور که هست نشان دهد نه چهره‌هایی با ژست‌های غیرطبیعی. به قول استاد: هدف من این بوده است که شخصیت‌های انسان‌ها را با لحنی ساده و آنچه که در قالب خودشان است نشان دهم. من سعی کرده‌ام که سادگی کار را در نظر بگیرم. وی معتقد است که یک عکاس خوب باید عکس‌هایش را خودش چاپ کند تا عیب کارش مشخص شود.

وی بار‌ها به دانشجویانش در دانشکده هنر گفته است که سعی کنید کار‌های مربوط به عکاسی را خودتان انجام دهید و به کارتان وجه یک‌شخصیتی بدهید؛ وقتی که یک عکاس، عکسش را برای چاپ به جای دیگری می‌دهد عکس او دو شخصیتی است. یعنی چاپگر با عکاس هیچ‌ وقت نمی‌تواند هماهنگی داشته باشد؛ ولی وقتی عکاس کار خودش را خودش انجام دهد، می‌تواند روش کار و عیوب کارش را تصحیح کند و عیوب کارش را به ترتیب از بین ببرد. استاد که این روزها دوباره نقاشی را پیشه خود کرده، سال‌های سال دست به قلم‌مو داشته، ولی کسی از این موضوع با خبر نبوده است. وی به علاقه دیرینه‌اش روی آورده تا نقاشی‌های واقع‌گرایانه از طبیعت ایران را به نمایش بگذارد. نقاشی‌هایی که به گفته خودش تلفیقی از عکس‌های او از طبیعت و زیباتر کشیدن آنها در قالب یک تابلوی نقاشی است.

پلاک ۵۰۳ در حوالی میدان فلسطین و خیابان طالقانی، نشانی آشنا برای خیلی از نام آوران کشورمان است. زنگ این ساختمان را افراد بسیاری فشرده‌اند و در قاب نگاه صاحب آن برای همیشه ثبت شدند. برخی شان، نیم قرن پیش از این کوچه گذشته‌اند و حالا خاطره ای هستند بر دیوار و ذهن صاحب این نشانی. از حسین بهزاد نگارگر، شهریار شاعر، علی تجویدی موزیسین، مجتبی مینوی، سعید نفیسی، حشمت سنجری، احمد عبادی، احمد شاملو، نصرت کریمی، باستانی پاریزی، ایرج افشار، فریدون مشیری و آرام خاچاطوریان گرفته تا هوشنگ ابتهاج(سایه)، عزت الله انتظامی، محمدعلی کشاورز، مرتضی ممیز، بهرام بیضایی، آیدین آغداشلو، عباس کیارستمی، محمود دولت آبادی، لوریس چکناواریان، محمدرضا شجریان، ناصر تقوایی و… همه و همه بخشی از خاطرات ۶۰ ساله این ساختمان قدیمی هستند. استاد فخرالدین فخرالدینی می‌گوید: دیگر کسی از نام آوران فرهنگ و ادب و هنر ایران باقی نمانده که از او عکاسی نکرده باشم. آیندگانی که برخی از این مشاهیر از جمله حسین بهزاد را ندیده‌اند، با دیدن پرتره واقعی او می توانند تا اندازه ای شناخت بهتری از شخصیت و خصوصیات درونی این هنرمند به دست آورند. من تار می زنم اما در زمینه موسیقی در یک نقطه متوقف شده‌ام، گیر کرده‌ام، وقتی برای پرداختن به موسیقی ندارم و بیشتر علاقه‌ام به عکاسی است و در کنار آن نقاشی هم می کنم.

استاد به لهجه آذری، آرام و مهربان سخن می گوید و یکی یکی خاطراتش را از این شخصیت های نامدار فرهنگ و هنر ایران به یاد می آورد، خاطراتی که اگر چه بارها آنها را تکرار کرده است اما باز هم یادآوری آنها هم برای خودش شیرین است و هم برای دیگران. از شکستن آرشه ویولن علی تجویدی و تحیر آرام خاچاطوریان از شیوه عکاسی یوسف کارش، عکاس برجسته کانادایی می گوید که ساده انگارانه برایش گفته بود: عکس من را طوری گرفته است که از هر زاویه به آن نگاه می کنم، چشمان عکس هم به من نگاه می کنند! نشانی آتلیه و عکاس آن را مفاخر فرهنگ، ادب و هنر این سرزمین از یاد نخواهند برد، جایی که گاه برای ثبت پرتره‌هایشان ساعت‌ها حرف‌ها زده‌اند، خاطره‌ها گفته و شنیده‌اند، ساز زده‌اند، شعر خوانده‌اند و روزها را سپری کرده‌اند تا یک پرتره خوب از آنها در قاب دوربین آقای عکاس ثبت شود و بر دل بنشیند.

استاد فخرالدینی در تنهایی خود در گوشه گوشۀ آتلیه‌اش، کنج دِنج و خلوتی عارفانه ایجاد کرده است. نوری که از ضلع جنوبی ساختمان وارد می شود و سماوری برقی که در گوشه ای دیگر همیشه مهیای پذیرایی استاد از عکاسان و میهمانان و علاقمندان و مراجعین شان است. تمام محیط این اتاق را عکس و نقش و طرح پر کرده است. نقاشی استاد فقید کاتوزیان از چهره استاد، تا طراحی استاد از چهره پدر فقیدشان در سال‌های پس از نخستین سکته و اوج اندوه و سنگینی رنج بیماری در دهه پنجاه را به وضوح می توان در نگاه نقش شده قلم استاد بر سطح کاغذ دریافت. یکی از عکس های نصب شده بر دیوار، چهره ای از یوسف کارش(Yousuf Karsh)، عکاس ارمنی – کانادایی است که زیر عکس در ضمن امضای عکاس، نوشته شده: فخرالدین عزیز! با قدردانی از تو و بهترین آرزوها برای تو …

از یوسف کارش که صحبت به میان می آید از او می پرسیم: یوسف کارش اعتقاد داشت درون هر مرد و زنی رازی نهفته‌ است و من به عنوان یک عکاس وظیفه دارم تا این را در لحظه‌ای که عکس می‌گیرم فاش کنم آیا شما هم به این اصل اعتقاد دارید؟ استاد همزمان با بیان پاسخ، کشوی میزش را که بیشتر به مخزن الاسرار فخرالدینی می ماند، باز می کند و نامه ای به امضای کارش را که به تاریخ ١٣ April سال ١٩٧۶ برای ایشان ارسال کرده نشان می دهد و می گوید: یوسف کارش با وجود اینکه از بسیاری از بزرگان و مشاهیر عالم سیاست و علم همچون: وینستون چرچیل، مادر ترزا، آلبرت اینشتین، فیدل کاسترو، الیزابت دوم، الیزابت تیلور، جان اف. کندی، دوایت آیزنهاور، جرج برنارد شاو، ارنست همینگوی، محمدعلی کلی و … عکس گرفت؛ ولی خودش هم اعتقاد داشت عکسی که از وینستون چرچیل گرفت او را به اوج رساند. در عکاسی پرتره، هویدا کردن شخصیت فرد کار ساده ای نیست ولی عکاس پرتره کارش چیزی جز سعی و پرداختن به این امر نیست.

نامه یوسف کارش را نشان می دهد و به جعبه برمی گرداند. نامه ای که در آن کارش به فخرالدین نوشته: فخرالدین عزیز! در بازگشتم از اروپا با هدیه ای اندیشمندانه و مورد علاقه‌ام که از سوی شما ارسال شده بود مواجه شدم که جعبه ای پسته بود که به زیبایی بسته بندی و فرستاده شده بود. آنها از جمله بهترین‌هایی هستند که تا به حال از چشیدن شان لذت برده‌ام. از اینکه به فکرم بودی و سخاوت کردی سپاسگزارم. بسیار متاسف هستم که به شکل حضوری نمی توانم مراتب قدردانی‌ام را اظهار کنم.
با بهترین آرزوهای خوب برای تو ارادتمند: یوسف کارش. پرسش مان را این بار این‌گونه می پرسیم که: نگاه هنری تان را در عکاسی از چهره متاثر از نگاه چه عکاسانی می دانید؟ و بلافاصله نام سه تن از عکاسان را می گوید: فیلیپ هالسمن ، یوسف کارش و …

فعالیت‌هـا
– افتتاح نگارخانه فخرالدین – ویژه نمایش آثار هنرمندان – تهران، خیابان خالد اسلامبولی(وزرا) – کوچه دوازدهم – شماره ٨ – طبقه اول

– چاپ کتاب عکس های فخرالدین فخرالدینی(پرتره) و ارایه همزمان در نمایشگاه – دارای ISBN:٩۶۴-۰۶-۵۰٣٢-٣، تیراژ ٣۰۰۰ جلد – تابستان ١٣٨٣ – ناشر: فخرالدین فخرالدینی

نمایشگاه‌های داخلی:
١٣٧۶ – نمایش ١۵ قطعه عکس پرتره – تهران، فرهنگسرای بهمن
١٣٧٩ – نمایش ۵۰ قطعه عکس از مجموعه: پرتره، طبیعت و گل- تهران، موزه هنر های زیبای سعدآباد
١٣٨١ – نمایش ۵۰قطعه عکس از مجموعه پرتره ها- تبریز، سالن نمایش آثار فاخر در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی
١٣٨٣ – نمایش ٨۰ قطعه عکس پرتره در فرهنگسرای نیاوران تهران
١٣٨٣ – نمایشگاه(پرتره، طبیعت، تخت جمشید) – تهران، بنیاد آفرینشهای هنری نیاوران
١٣٨۵ – نمایش ١۰ قطعه عکس پرتره در اندازه ٨۰*٧۰ سانتیمتر – تهران، موزه هنرهای معاصر
– چاپ ١٢ قطعه عکس از مجموعه پرتره ها در تقویم سالانه شرکت ایلفورد

نمایشگاه‌های خارجی:
١٩۶١ – برگزاری نمایشگاهی با ٣۰ قطعه عکس از آثار پرتره در آمریکا، ایالت لس آنجلس

مصاحبه
آقای فخرالدینی شما در عکاسی پرتره بر شخصیت گرایی عکس هایتان تأکید دارید، در میان هنرمندان به طور مثال اهالی موسیقی چگونه این شخصیت هنری را از درون آنها به قاب دوربین می کشانید؟
وقتی تصویر یک موزیسین با عکاسی شخصیت گرا همراه باشد، اثر بهتری بر مخاطب می گذارد و ارتباط بهتری برقرار می کند. چون از حالت مجسمه ای بیرون می آید و حرکاتش عادی می شود، مثلاً نوازنده ای که در حال تار زدن است، عکاسی از او احساس بهتری را در مخاطب ایجاد می کند. من معمولاً قبل از عکاسی از هنرمندان، شناختی نسبی از آنها به دست می آورم، برخی از شخصیت های فرهنگی و هنری را که از آنها عکاسی کرده ام، از قبل می شناختم مثل محمدحسین شهریار که با پدرم دوست بود و هوشنگ ابتهاج(سایه) که با او نیز آشنایی داشتم. همین طور با علی تجویدی نیز به دلیل سابقه طولانی دوستی اش با برادرم فرهاد، ارتباط دوستانه ای داشتم و این ارتباطات دوستانه به من برای عکاسی شخصیت گرایانه از آنها بسیار کمک می کرد. من معتقدم که اگر عکاس بخواهد از یک موزیسین عکس پرتره خوب بگیرد، باید حتماً با او ارتباط دوستانه ای برقرار کند تا به شناخت درستی از چهره، حرکات، رفتار و خلق و خوی او برسد و آنها را در عکس برجسته کند. این گونه شخصیت پردازی در پرتره کار ساده ای نیست و نیازمند کمی روان شناسی است، البته نه مثل پزشکان روان شناس، ۲۰ درصد دانستن روان شناسی به پیشبرد این هدف عکاس می‌تواند کمک کند.

آتلیه شما ۵۳ ساله است و شاهد رفت و آمد اهالی فرهنگ و هنر بسیاری بوده است، قدیمی ترین پرتره هایی که عکاسی کرده اید، خاطرتان هست؟
از فرهیختگان بسیاری عکاس کرده ام، از حشمت سنجری رهبر ارکستر که دوست خانوادگی ما بود، از احمد عبادی نوازنده در حدود ۵۵ سال پیش در حال نواختن ساز عکاسی کرده ام، خاطرم هست یک بار از او پرسیدم، چگونه انگشتانت را روی سیم ساز حرکت می دهی و او گفت من زمان ساز زدن اصلا به این موضوع فکر نمی کنم و در آن حال و هوا اصلا حس نمی کنم کجا هستم و چگونه این کار را انجام می دهم. آرام خاچاطوریان از بزرگترین موزیسین های دنیا بود از او هم عکاسی کرده ام، به یاد دارم روزی همراه برادرم فرهاد به استودیوی من آمده بود که برای کنسرتش عکس و بروشور و اینها تهیه کنند، از من سوال کرد که «یوسف کارش، عکاس مشهور کانادایی عکسی از من گرفته است که از هر زاویه ای به آن نگاه می کنم، گویی به من نگاه می کند و من برایش توضیح دادم برای این که شما به دوربین نگاه کرده اید. با استاد علی تجویدی هم خاطره ای دارم، روزی همراه برادرم به استودیوی من آمدند که از او عکس بگیرم، آرشه سازش را کنار صندلی قرار داده بود، هنگامی که می خواستم پروژکتورها را جابه جا کنم، آرشه بر زمین افتاد و زیر پایم شکست، او هنرمند بسیار حساسی بود، آن قدر ناراحت شدم که او متوجه شد و گفت ناراحت نباش استاد قنبری هست و مشکلی نداریم، برایم درستش می کند. از حسین علیزاده، فرهنگ شریف و رامیز قلی اف هم در حال نواختن ساز عکاسی کرده ام، از شهداد روحانی هم در حال رهبری کردن ارکستر عکس گرفته ام.

از میان مفاخر و مشاهیر هنرمند و اهل فرهنگ و ادب کسی باقی مانده است که دوست داشته باشید از او عکاسی کنید؟
از اکثر آن‌هایی که هنرمندان و فرهیختگان نام آوری بوده اند، عکاسی کرده ام، تقریباً دیگر کسی نمانده است. فقط قرار بود آخرین بار از هوشنگ ظریف برای اضافه کردن پرتره‌اش به کتاب جدیدم عکاسی کنم که متأسفانه همسرش بیمار شد و نتوانست به استودیو بیاید و جای عکسش در کتابم نیز خالی ماند اما نمی شد کتاب را معطل نگه دارم، چون آخرین روزهایی بود که عکس ها اسکن شده بود.

کتاب تازه شما ادامه کتاب پرتره‌هاست؟
بله، این کتاب شامل تازه‌ترین و آخرین پرتره‌هایی است که از هنرمندان و اهل فرهنگ و هنر عکاسی کرده ام، همه عکس‌ها جدید است از پرویز یاحقی گرفته تا پایور، گلپایگانی، شهیدی، پری زنگنه و … همه عکس ها جدید است، برخی هم مربوط به ۵۰ سال قبل است که البته تاکنون منتشر نشده است.

آیا تاکنون خواسته‌اید که از شخصیت های سیاسی هم عکاسی کنید؟
نه. من اصلا علاقه ای به سیاست ندارم، سیاست همیشه در حال تغییر و تحول است و ماندگار نیست. من همیشه دوست داشته ام پرتره هنرمندان و اهل فرهنگ و ادب را شامل نقاش، نویسنده، موزیسین، شاعر و … عکاسی کنم که تقریباً همه آنها را که دوست داشته ام، عکاسی کرده ام. من با این قشر از افراد نام آور جامعه بیشتر احساس نزدیکی می کنم و مردم هم بیشتر آنها را دوست دارند.

تأکید شما بر شخصیت گرایی در عکاسی پرتره برای چیست؟ چه هدفی را دنبال می‌کنید؟
این کار برای شناخت آیندگان از این چهره های فرهنگی و هنری کشور است. برای مثال آیندگانی که حسین بهزاد را ندیده اند، وقتی پرتره او را با این ویژگی می بینند، شناخت بهتری از بهزاد به آن ها داده می شود. وقتی عکسی خوب باشد، کاراکتر و شخصیت فرد در آن مشخص باشد، تأثیرگذاری بیشتری هم دارد و ارتباط بهتری با مخاطبش برقرار می کند. این عکس ها رتوش نمی شود و حالت مصنوعی ندارند، چهره ماندگار هر شخصیت نیز در پس این پرتره ها باقی می ماند. یا وقتی آیندگان، باستانی پاریزی را می بینند، شخصیت این فرد را هم می توانند از روی عکس تا حدودی تشخیص دهند، این نوعی مستندسازی برای تاریخ هنر ماست که البته این روش کار هنوز به خوبی در ایران جا نیفتاده است.

معمولاً در عکاسی پرتره همه دوست دارند، خطوط چهره آنها محو باشد و چهره جوان و زیبایی را از خودشان ببینند، چیزی که در آثار شما جایی ندارد؟
درست است. اگر چه عکاسی خیلی زود یعنی چند سال بعد از اختراع به ایران رخنه کرد و ایران جزو پیشگامان استفاده از عکاسی بود، اما همه عکس های رتوش شده و دستکاری با پوزیشن های مصنوعی بود که شاید خود فرد دوست داشته باشد، اما ماندگار نیست، چون چهره واقعی آنها نیست. همه خطوط زیر چشم ها را از بین می بردند در حالی که به نظر من خطوط هر چهره به شخصیت شناسی او کمک می کند و حس خاص و متفاوتی به هر چهره می دهد.

این شیوه عکاسی پرتره شخصیت گرا در ایران عمری حداقل به اندازه تجربه بیش از ۵۰ ساله شما دارد چگونه تاکنون این شیوه جا نیفتاده است؟ آیا آموزشی در این زمینه وجود نداشته است؟
من حدودا ۱۴ سال در دانشگاه هنر عکاسی پرتره و شخصیت گرایی تدریس کرده ام و آموزش داده ام. این شیوه از عکاسی نیاز به عشق و علاقه هم دارد و باید برای آن وقت صرف کرد. همین هفته گذشته نیز من با این سن و سال در شیراز ورک شاپ برگزار کردم و در مدت زمان دو روزه به آموزش این شیوه از عکاسی برای علاقمندان پرداختم، جوانان تشنه یاد گرفتن هستند اما فرصت ها همیشه اندک است.

پدر شما هم عکاس بود و هم شاعر، برادرتان نیز در زمینه موسیقی و آهنگسازی شهره است، شما هم که در زمینه نقاشی فعالیت داشته اید، چگونه به عکاسی پرتره گرایش پیدا کردید؟
بله. پدرم عکاس و شاعر بود، از بچگی و زمانی که ۱۱ ساله بودم نقاشی می کردم و همان زمان پرتره فردوسی را از روی کتاب نقاشی های رسام ارژنگی به خوبی کپی می کردم. آن زمان مجلات بزرگی از عکاسان بزرگ دنیا منتشر می شد که من عکس های پرتره را از عکاسان خوب دنیا در آن می دیدم، این ها مرا جذب می کرد، چون با همه عکس هایی که حالت مصنوعی داشتند، تفاوت داشت. همان زمان بود که به عکاسی پرتره علاقمند شدم و چند سال نیز در آمریکا و اروپا برنامه عکاسی پرتره را زیر نظر استادان عکاسی بزرگ دنیا دنبال کردم. اساساً پیدایش عکاسی با پرتره بوده است و بهترین فیلمبرداران دنیا نیز کارشان را از عکاسی آغاز کرده اند چون نورپردازی خودش مکتب خاصی دارد و یک فیلمبردار خوب این نکات را در عکاسی قبلاً آموخته است. عکاسی کار شیرینی است و بسیار به آن علاقمندم، چون بسیار متنوع است و خسته کننده نیست و تیپ های مختلفی از افراد را می بینید. اگر کسی عاشق کارش باشد، هیچ گاه خسته نمی شود. من در ۸۴ سالگی هنوز خسته نیستم، اگر چه چشم هایم کمی ضعیف شده است اما آن قدر علاقه دارم که گاه وقتی می خوابم، منتظرم زود صبح شود تا بروم عکس هایم را ظاهر کنم و زود چاپ کنم.

هنوز هم خودتان عکس هایتان را ظاهر و چاپ می کنید؟
من هیچ وقت عکس هایم را برای چاپ به کسی نداده ام همه را خودم ظاهر و چاپ می کنم.

و همه سیاه و سفید؟
-همه عکس های من سیاه و سفیدند، چون حس بهتری دارد و ماندگارتر از عکس رنگی است. عکس های رنگی بعد از ۳۰ سال رنگ هایش از بین می رود. یک بار شرکت کداک حدود ۴۰ سال پیش از من دعوت کرد و همراه با برادرم به نیویورک رفتیم، آنجا عکس هایی را دیدم که بعد از ۱۴۰ سال هیچ تغییری نکرده بود و من مات و مبهوت مانده بودم، این در شرایطی بود که در آن روزگار شستشوی فیلم با کیفیت امروز هم وجود نداشته است اما عکس ها همه تمیز و شفاف بود و البته سیاه و سفید.

یعنی عکس های شما نیز که همه سیاه و سفید گرفته شده است، می تواند با همان کیفیت صدها سال ماندگار بماند؟
من با توجه به تکنولوژی بالای امروز قول می دهم که عکس های سیاه و سفید تا ۵۰۰ سال دیگر هم ماندگار می می ماند، البته اگر در جای مناسب دور از رطوبت، نور و در دمای مناسب نگهداری شود.

آرشیو عکس ها و نگاتیوهایتان را کجا نگهداری می کنید؟
برخی از آثارم را در استودیو دارم. عکس هایی که مربوط به ۴۰ یا ۵۰ سال قبل است و برخی از آنها را روی دیوار آتلیه ام به یادگار گذاشته ام. برخی از این عکس ها را برای نمایشگاه هایم چاپ کرده ام و نگاتیوهایم همه آنها را دارم که خوشبختانه در شرایط خوبی نگهداری می شود و ایرادی پیدا نکرده است. من اینها را در محلی که رطوبت ندارد، یعنی نه خشک است و نه مرطوب می گذارم. خوشبختانه این نگاتیوها تاکنون مشکلی ندارند در حالی که برخی از آنها مربوط به ۶۰ سال پیش است و کیفیت آن تا امروز هیچ تفاوتی نکرده است.

چگونه؟
این موضوع به دقت در شستشوی فیلم، داروی خوب و ثبوت و ظهور فیلم برمی گردد و این که دارو روی نگاتیو باقی نماند. البته باید برخی از این نگاتیوها را در آینده دوباره چاپ می کنم.

رابطه شما با دنیای دیجیتال چگونه است؟
من معتقدم که پایه کارعکاسی آنالوگ است و اگر کسی قبلاً آنالوگ کار کرده باشد، در عکاسی دیجیتال هم موفق تر است، عکاسی آنالوگ مثل پایه یک ساختمان است و اگر پایه محکم نباشد، سایر اجزا استقامت درستی را ندارند. چند روز پیش بحثی در تلویزیون بود که توصیه می کرد اگر می خواهید عکس های سیاه و سفیدتان را داشته باشید آنها را چاپ کنید چرا که تا صد سال آینده امکان چاپ این عکس ها دیگر وجود ندارد!

مصاحبه دوم
عکاسی را چگونه آموختید؟ تجربی یا …؟
من از پدرم عکاسی را یاد گرفتم. بعد از آن برای این‌که ریزه‌کاری‌ها و تکنیک‌ را بیاموزم سه سال در آکادمی سانفرانسیسکو به کار مشغول شدم و یک سال و نیم هم با شارکویکسی کار کردم که یکی از صاحب‌‌نظران خوب عکاسی کلن و از استادان بسیار خوب بود و تکنیک بالایی داشت.

با شناختی که از شما و کارهایتان دارم دوست دارم بیشتر در مورد چهره‌نگاری که تخصص شماست صحبت کنیم. شما بهتر می‌دانید که عکاسی پرتره تعابیر گسترده‌ای دارد؛ از عکس‌های شناسنامه تا پرتره‌های محیطی و پرتره‌های کاربردی. من علاقه‌مندم بدانم چهره‌نگاری‌های شما تا چه حد بیانگر شخصیت واقعی افراد هستند؟
معمولاً یک عکاس چهره‌پرداز باید به درون شخص راه پیدا کند یعنی حسی را که واقعاً از او می‌گیرد بتواند منتقل کند. این موضوع خیلی با عکس‌هایی که عکاسان در اندازه ۴*۶ می‌گیرند متفاوت است. حالت‌های این‌گونه عکس‌ها کلیشه‌ای است. در واقع پرتره‌پردازی هنوز در ایران جایگاه خودش را پیدا نکرده است. نمونه آن روشی است که با استفاده از روتوش‌‌های بی‌حساب و کتاب عکس‌های تصنعی به وجود می‌آورد. به همین دلیل کسی به این کار تمایل ندارد. به ویژه با روش‌های عکاسی دیجیتال که شخصیت فرد کم‌رنگ و مبهم و چشم‌ها نازیبا می‌شوند. به نظر من زیبایی پرتره وابسته به نمایش بافت‌ها و آناتومی صورت است. عکاس باید کاملاً به این جزئیات آگاهی داشته باشد و بتواند آنها را زیباتر نمایان کند. چهره‌پردازی که تنها دکلانشور زدن نیست. باید محیط کار عکاس و نورپردازی‌هایی که انجام می‌دهد چهره را کاملاً طبیعی ثبت کند. به این منظور ممکن است از پنج یا شش منبع نوری هم استفاده کند. من معمولاً سعی می‌کنم از دیافراگم‌های بسیار بسته استفاده کنم. دیافراگم بسته مزایا و معایبی دارد. عیب آن این است که اگر عکاس شناخت خوبی از نور نداشته باشد، چهره را خیلی تخت نشان می‌دهد و بعد را از بین می‌برد؛ در حالی که اگر نور را خوب بشناسد با نورپردازی‌های خاصی می‌شود به صورت بعد بیشتری داد. علاوه بر این عکاس باید با مدل انس پیدا کند، با او حرف بزند، حرکاتش را در نظر بگیرد و بهترین شکل چهره‌نگاری از او را پیدا کند. سپس با نورپردازی مناسب سعی کند ترکیب‌بندی خوبی پدید آورد. در این صورت یک پرتره خوب به دست می‌آید. در واقع نورپردازی باید خوب انجام شود،‌ کادربندی درست باشد،‌ لنز درست انتخاب شود و فاصله‌ها رعایت گردد. تکنیک اهمیت بسیاری دارد. علاوه بر مسایلی که مطرح کردم،‌ لازم است تاریکخانه مناسب باشد و فرایند ظهور درست انجام شود. مدت نوردهی و داروهایی که استفاده می‌شود، همه چیز باید با دقت و عالی انجام شود.

شما در کار خودتان با روتوش مخالف هستید. اصلاً از روتوش استفاده نمی‌کنید؟
ژوزف کارش که شما مدتی با او کار کرده‌اید،‌ شگردهای خاصی در چهره‌پردازی داشت، شما هم مثل ایشان از نگاتیو قطع بزرگ استفاده می‌کنید؟ البته ایشان قطع بزرگتر (۲۵*۲۰) استفاده می‌کردند، ولی من از قطع ۱۸*۱۳ استفاده می‌کنم.

ظاهراً ژوزف کارش روی کار قلم می‌زد. آیا شما هم در تاریکخانه روی عکس‌ها کار می‌کنید؟
من همیشه به دلیل ضعف‌ها و محدودیت‌هایی که در چاپ وجود دارد در تاریکخانه روی عکس کار می‌کنم. ما مجاز نیستیم زیبایی بافت‌های صورت را که خود عکس می‌تواند آن‌ها را جلوه دهد، با ماله صاف کنیم و بگوییم آن را روتوش کرده‌ایم. البته من در تاریکخانه روی عکس کار می‌کنم و برخی از ضعف‌ها را در هنگام چاپ از بین می‌برم…

این کار در تاریک‌خانه و زیر آگراندیسمان روتوش نیست؟
آن بحث دیگری است که الان عرض می‌کنم. روتوش‌هایی که من انجام می‌دهم با قلم‌مو است. آن هم برای برداشتن لکه‌های ناپایدار که جزو شخصیت صورت نیست. مثل برداشتن یک جوش که به طور طبیعی هم بعد از چند روز از بین می‌رود یا سایه‌های ناخواسته‌ای که به چهره ربطی ندارد. تازه این هم به روش خاصی انجام می‌شود. باید چند سال کار کرد تا دست عادت کند. من فکر می‌کنم کار بدون روتوش به واقعیت‌ نزدیک‌تر است. ژوزف کارش اصلاً عکاسی را نزد ژان گ‍ُدار یاد گرفته بود و خلاقیت ذاتی داشت. او در ۱۶ سالگی از ارمنستان به بیروت رفته بود و بعد به کانادا و … در نورپردازی آدمی خلاق بود که می‌دانست چه کار کند. مدتی برای تئاتر نورپردازی کرد. آن‌ها از دور نورپردازی می‌کردند و از دوربین با لنز ۳۵۰ استفاده می‌کردند که راحت‌تر بود ولی عکاس‌ها با لنز ۲۴ و ۲۱ یا ۱۸ کار می‌کردند که امکان مانور نداشت. من ۱۴ تا ۱۵سال در دانشگاه تدریس داشتم. یک دوربین با لنز ۱۸ آنجا بود، و من خواستم تا یک لنز ۳۰۰ یا ۳۶۰ برای آن تهیه کنند. پس از این‌که لنز تهیه شد، از دانشجویان خواستم هر دو لنز را امتحان کنند. در لنز ۱۸ جای هیچ‌گونه مانوری برای عکاس وجود ندارد. صورت به دوربین می‌چسبد. در حالی که کار با لنز ۳۶۰ خیلی راحت‌تر است؛ صورت دفورمه نمی‌شود و دست عکاس برای نورپردازی باز است. آنسل آدامز در ابتدا پیانیست بود و بعد عکاس شد. آموزش خاصی هم ندیده بود. این‌ها آدم‌هایی بودند که خلاقیت داشتند. در عکاسی تکنیک خیلی مهم است. نورپردازی، ظهور، چاپ و رنگ را باید خوب شناخت.

انسان دوست دارد جاودانه بماند و عکاسی این کار را انجام می‌دهد. مردم دوست دارند همیشه شاداب باشند و عکس‌ها همیشه آن‌ها را جوان و سرزنده نشان دهند. روتوش می‌تواند در نشان دادن این زیبایی و شادابی موثر باشد. شما چطور از آن استفاده نمی‌کنید؟
در بعضی از کارهایم روتوش‌هایی انجام داده‌ام که اگر حمل بر خودستایی نشود هیچ‌کس نمی‌تواند آن طور انجام دهد. یعنی می‌توانم با روتوش ظرافت پوست را نشان دهم. عکاسی خیلی زود به ایران آمد. روتوش از روسیه و فرانسه به ایران آمد و عکاسانی که از ارمنستان، تفلیس، مسکو و … به ایران آمدند روتوش را مرسوم کردند و این فن در ایران عادت شد. در صورتی که در آمریکا و دیگر کشورها عکس را روتوش نمی‌کنند. آنها معمولاً از فیلتر استفاده می‌کنند. مثلاً من لنزی دارم مال فوکل‌ندر با کانون ۴۲۰، با اندک چرخش آن تصویر تار (فلو) می‌شود. برای بعضی از کارها خیلی زیباست.

به نظر می‌رسد روتوشی که نزد عامه عکاسان چهره رایج است، بیشتر از این جهت است که از نورپردازی‌ شناخت کافی ندارند و نمی‌توانند نورها را کنترل کنند.
نورپردازی یک تخصص است و از نورپردازی‌های نقاشی بسیار الهام گرفته است. بعضی از لامپ‌هایی که استفاده می‌کنم را خودم درست کرده‌ام. این بستگی به طبع و تجربه آدم دارد که چه می‌خواهد.

شما برای پیدا کردن لحظه ناب چه می‌کنید؟
من معمولاً عجولانه کار نمی‌کنم، فکر می‌کنم باید به مدل فرصت داد تا با آدم دوست شود و وجود دوربین و عکاسی را حس نکند. در این حالت است که می‌شود کار کرد. یعنی با مدل باید حرف زد، چای خورد، دوست شد تا آن لحظه لازم برای عکاسی فراهم شود. آن وقت باید بدانید که پشت دوربین چه کار باید کرد تا لحظه شکار فرا برسد. ژوزف کارش وقتی که می‌خواست از سوژه مورد نظر عکس بگیرد دو سه روز با او صحبت می‌کرد، روانشناسی می‌کرد و شناخت پیدا می‌کرد و گاهی چیزی می‌گفت که طرف ناراحت شود در این حالت صورتش را بررسی می‌کرد و بعد رفتاری را پیش می‌گرفت تا خوشحالی او را ببیند. پس از این ارتباط بود که لحظه مناسب را پیدا می‌کرد… من معمولاً تا به قیافه مدل‌هایم عادت نکنم عکس نمی‌گیرم.

عکاسی به این ترتیب چقدر زمان می‌برد؟
گاهی اوقات ساعت‌ها، ولی بارها دو تا سه روز هم وقت گذاشته‌ام. هنگام نقاشی از چهره ممکن است چند روز مدل رفت و آمد کند و هر بار با قیافه‌ای، یک روز خسته، یک روز بی‌روحیه و یک روز با مشکل مالی و … ولی هنگام عکاسی بیشتر فرصت پیدا کردن لحظه مناسب وجود دارد. هرگاه قیافه مناسب است عکس گرفته می‌شود.

کدام یک از عکاسان بزرگ در کار شما تأثیرگذار بوده‌اند؟
من در اوایل تحت تأثیر دو نفر قرار گرفتم یکی فیلیپ هالسمن و دیگری ژوزف کارش، اما الان کارم شبیه کار هیچ‌کس نیست. شخصیت کارم مستقل شکل گرفته است. لازم نیست شبیه کسی باشم. چون خود او وجود دارد و تقلید کار بیهوده‌ای است. اگر بخواهم تقلید کنم صورت سوژه‌هایم را تقلید می‌کنم. شخصیت هر فرد در صورت او نهفته است. بعضی می‌گویند چرا به محیط توجهی نمی‌کنی؟ به نظر من صورت هر کس بیانگر شخصیت اوست. من کار «هالسمن» را بیشتر از «کارش» دوست داشتم برای این که نوگرایی بیشتری داشت. پرتره‌ای که هالسمن از اینشتین گرفت و روی جلد مجله‌های لایف و نیوزویک چاپ شد را با عکسی از اینشتین که «کارش» از او گرفت مقایسه کنید. آن وقت متوجه می‌شوید که من چه گفته‌ام؛ یعنی نوگرایی و جذابیت خاصی در آن است.

وجه اشتراک کارهای شما سادگی است. رمز این سادگی چیست؟
زمینه سیاه سادگی و جذابیت خاصی دارد که همیشه پابرجاست و هیچ وقت از بین نمی‌رود.

توصیه شما برای عکاسان جوانی که می‌خواهند پرتره کار کنند، چیست؟
باید علاقه‌مند باشند و پشتکار داشته باشند تا بتوانند نتیجه بگیرند. متأسفانه بیشتر آن‌ها عکس‌های خود را برای چاپ به جاهای دیگر می‌دهند. اگر یک عکاس شخصاً عکسبرداری، ظهور و چاپ را خودش انجام دهد ضعف کارش را حس می‌کند. یعنی بهتر می‌تواند دفعات بعد ایرادهایی که در کارهایش هست را رفع کند و نتیجه بگیرد. روش هر چاپگری نتیجه خودش را دارد و سلیقه خودش را در کاری که چاپ می‌کند نشان می‌هد. در صورتی که ممکن است سلیقه او با سلیقه آن هنرجو مغایرت داشته باشد. مگر نقاش می‌تواند پالتش را بدهد شخص دیگری کار کند؟ کار در تاریکخانه را هم باید عکاس خود انجام دهد تا بداند کادربندی و کمپوزیسیون کار چیست. همه این‌ها با هم مطرح می‌شود، تونالیته رنگ باید حتماً پخته باشد و شخصیت آن فرد را نمایان کند. نگاتیو را به ۱۰ نفر بدهید چاپ کنند و بیاورند آنها ۱۰ رنگ درمی‌آورند در صورتی که یک نور داده شده است. عکاسی حرفه‌ای این نیست که دو، سه نفری آن را انجام دهند. یک عکاس همه کارهایش را باید خودش انجام دهد تا نتیجه بهتری به دست آورد. در غیر این صورت کار چندشخصیتی می‌شود و رضایت‌بخش نخواهد بود. شاید شما دوست داشته باشید عکس خود را پررنگ چاپ کنید یا کادری که شما در نظر گرفتید با دیگری اصلاً هماهنگ نباشد. این‌گونه نتیجه خوب درنمی‌آید. من حتی پاسپارتو و قاب کارهایم را خودم انجام می‌دهم. حتی در این سن و سال فعلی‌ام، محال است از آتلیه من کار ناقص یا ناتمام بیرون رفته باشد.

شما در کارهایتان از نورپردازی کلاسیک استفاده می‌کنید. ارتباط شما با عکاسی مدرن چگونه است؟
من علاقه‌ ندارم از واقع‌گرایی دور شوم. دوست دارم هر چه را که انسان حس می‌کند ببیند. از نوگرایان ایراد نمی‌گیرم که چرا این مسیر را دنبال می‌کنند، ولی خودم به دنبال آن نمی‌روم و علاقه‌ای ندارم.

شما که در چهره‌نگاری صاحب‌نظر و پیشکسوت هستید، چرا سعی نکرده‌اید برای پیشبرد کار عکاسانی که در عکاسی‌ها کار می‌کنند،‌کلاس‌هایی برگزار کنید؟
این مسئله را با همکاری اتحادیه عکاسان می‌شود انجام داد. تا حالا چند بار این مسئله مطرح شده ولی واقعیت این است که کار مشکلی است. آنها به این طرز کار عادت کرده‌اند. روششان هم تجاری است و تغییر روش آن‌ها به سادگی امکان‌پذیر نیست. با جوان‌ترهایی که به صورت آکادمیک عکاسی را یاد گرفته‌اند، راحت‌تر می شود کار کرد.

قطعاً شما از عکاسانی که در ایران پرتره کار می‌کنند کارهای زیادی دیده‌اید، کدام‌ها را می‌پسندید و به نظر شما کدام یک موفق‌ترند؟
من زیاد به نمایشگاه نمی‌روم. کارت دعوت‌های زیادی برای من می‌رسد ولی فرصت زیادی برای دیدار از نمایشگاه‌ها پیدا نمی‌کنم. پرتره‌سازان زیادی هم نداریم یعنی کسی به این شیوه کار نمی‌کند. شیوه برخی از آنها هم با کاری که من انجام می‌دهم متفاوت است و با دوربین‌‌های کوچک و به طور آزاد کار می‌کنند.

اکثر پرتره‌هایی که شما گرفته‌اید افراد معروفی‌اند و به تعبیر دیگر خودشان چهره هستند. آیا شما از افراد عادی هم عکاسی کرده‌اید؟
شخصیت‌های معروف خیلی به عکاسی کمک می‌کنند؛ شهرت آنها خود به خود تأثیرگذار است. ولی از کسانی که هنرمند و معروف نبوده‌‌اند هم عکاسی کرده‌ام اما پرتره‌ها باید برای نسل‌های آینده پیام‌آور باشد. عکاس آن‌ها را به نسل‌های بعد معرفی می‌کند. نسل‌های بعد که پروفسور هشترودی را نخواهند دید باید بدانند که او چه شخصیتی داشته است و چه کسی بوده است. نسل‌های آینده نمی‌خواهند قیافه‌های رتوش‌شده و گریم‌شده را که حالتهای طبیعی و شخصیت خود را از دست داده‌اند، ببینند. بلکه می‌خواهند واقعیت آن شخصیت را حس کنند.

حالا اگر کسی این چهره‌های معروف را نشناسد و نداند حسین بهزاد چه کاره بوده و چه شخصیتی داشته و یا ۱۰۵ سایه چه کسی بوده چطور می‌تواند از این پرتره‌ها به شخصیت آن‌ها پی ببرد؟
این مربوط می‌شود به بیننده اگر بیننده بینش هنری داشته باشد حس می‌کند. یک بچه با دیدن عکس بهزاد نمی‌تواند بفهمد که او چه شخصیتی داشته است. در مورد عکس‌هایی که کارش گرفته هم تا آشنایی با آن شخصیت نباشد نمی‌توان فهمید چه کسی است. اما شخصیت‌هایی که ناشناس هستند را چگونه باید نشان داد؟ مثلاً در عکاسی از چهره کسایی، تا توی دستش نی نباشد کسی او را نمی‌شناسد. صبا استاد کسایی بوده که در عکس خواسته‌ام نشان دهم. بهترین چیز برای نشان دادن حالت جوانی‌اش که از دست رفته، نی‌اش بود که آن را گرفته و با افسوس به گذشته به آن نگاه می‌کند و در عین حال نوازنده بودن او را درمی‌یابیم و تجویدی هم به خاطر این که آهنگ‌ساز بوده با جان و دل ویولونش را چسبیده و به آن عشق می‌ورزد و من خواستم آن را نشان دهم.

چهره استاد ممیز را چگونه گرفتید؟
در آن موقع همسر ممیز فوت کرده بود و او قیافه برافروخته‌ای داشت. تنها راهی که به نظرم رسید استفاده از یک پس‌زمینه خاص بود. در بعضی مواقع سعی کرده‌ام سادگی را حفظ کنم و نمی‌خواستم در کار زیاده‌روی داشته باشم.

وقتی به طبیعت می‌روید دوست دارید پشت دوربین قرار بگیرید یا این که در طبیعت گردش کنید؟
لحظه‌‌ای که طبیعت را حس می‌کنم و زاویه مناسب را پیدا می‌کنم، دوربین را می‌کارم و بلافاصله همان لحظه را عکس‌‌برداری می‌کنم.

تا به حال شده است از کسی بخواهید پرتره‌اش را عکسبرداری کنید؟
بله، شاملو را خودم به این کار دعوت کردم. ولی فریدون مشیری و سیمین بهبهانی خودشان برای کتاب‌هایشان عکس می‌خواستند. برای گرفتن پرتره کسایی هم به اصفهان رفتم. اما شاملو؛ آخرین روزهای شاملو بود که همسرش آمد و به من گفت به هر نحو شده از او عکس بگیرم. با آقای دولت‌آبادی و آقای سپانلو به منزلش رفتیم. او اصلاً نمی‌توانست حرف بزند. گردن و سرش را هم نمی‌توانست بالا بگیرد. بیست روز بعد هم فوت کرد.
مجله هنرهای تجسمی، شماره ۲۳؛ محمود عبدالحسینی

مراسم بزرگداشت
شب صد و سوم از سلسله برنامه‌های مجله بخارا، در شامگاه چهارشنبه مورخ ۲۲ آذر‌ماه ۱۳۹۱، با همکاری موسسه فرهنگی هنری ملت، بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار، کانون زبان فارسی و مجله بخارا؛ به نکوداشت چند دهه فعالیت فخرالدین فخرالدینی در عرصه عکاسی و نقاشی اختصاص داشت. این مراسم با افتتاح نمایشگاهی از ۵۰ پرتره دیده نشده این هنرمند عکاس از اهالی فرهنگ و ادب و تعدادی از تابلوهای نقاشی طبیعت او آغاز شد. در این مجموعه گرانقدر، پرتره‌های بی‌نظیر از شخصیت‌هایی چون: علی‌اکبر صنعتی، محسن هشترودی، محمود ماهر‌النقش، حسین بهزاد، محمد دبیرسیاقی، رسام عرب‌زاده، جمشید امینی، ابراهیم قنبری مهر، شهریار، محمود دولت‌آبادی، احمد شاملو، هوشنگ ابتهاج، فریدون مشیری،‌محمود فرشچیان،‌فرهاد فخرالدینی، محمد ناصری‌پور،‌محمود جوادی‌پور،‌ آیدین آغداشلو، مرتضی ممیز،‌اکبر عالمی، عباس کیارستمی، محمد سریر ، پروفسور رضا سعید نفیسی، ایرج افشار، پرویز تناولی، عزت‌الله اتنظامی، بهرام بیضایی و فریدون علا وجود داشت.

در ادامه مراسم نیز علی دهباشی، سردبیر مجله بخارا، با خیرمقدم به اهالی فرهنگ و هنر گفت: بیش از نیم قرن، تصویر مهم‌ترین و موثرترین هنرمندان را در رشته‌های گوناگون توسط پرتره‌های فخر‌الدین فخرالدینی شناختیم. او اضافه کرد: آنچه که نسل ما از سعید نفیسی،‌ مینویی و شهریار ندیده بود و بسیاری از هنرمندان و ادبا را که فرصت دیدنشان را به دلیل در دسترس نبودنشان پیدا نکرده بودیم به واسطه عکس‌های ماندگار این هنرمند شناختیم. دهباشی با اشاره به زاویه دید و نگاه درست فخر‌الدین فخرالدینی در عکس‌هایش یادآور شد: او با نگاه درست به زندگی این افراد چهره آنها را به خوبی ثبت کرده و این نکته در لابه‌لای صفحات عکس‌هایش محسوس است و به همین دلیل ما با پرتره‌های ایشان زندگی کرده‌ایم و به واسطه این تصاویر به روحیه و سلوک این افراد پی برده‌ایم. سردبیر بخارا در پایان خاطرنشان کرد: این کار را کمتر هنرمندی موفق به انجامش شده تا به این درجه از اعتماد در آن سال‌ها برسد و بتواند چنین پرتره‌هایی را از تک تک این افراد در قاب دوربین خود ثبت کند.

در ادامه فرهاد فخرالدینی، آهنگساز و رهبر سابق ارکستر ملی گفت: قطعا صحبت کردن در حضور بزرگانی چون باستانی پاریزی، جسارت می‌خواهد اما از آنجا که عضوی از خانواده بزرگ فخرالدینی هستم احساس خوبی دارم که برای برادرم که سالها در کنارش زندگی کرده‌ام سخنرانی کنم. و می‌خواهم مرور خلاصه‌ای از زندگی‌مان را برای شما روایت کنم. او ادامه داد: فخرالدین پنج سال بزرگتر از من است و در کودکی، خیلی شیطان بود و سردسته همه ما محسوب می‌شد. پدرم بسیار سختکوش بود و تلاش داشت ما را به خوبی تربیت کند. از سویی دیگر به هنر علاقه زیادی داشت و شاعر و عکاس بود و از این جهت توجه زیادی به مقولات هنری می کرد و فخر‌الدین هم در کنار شیطنت‌هایش به همین دلیل به هنر نقاشی علاقمند شد.

او با مرور سال‌های زندگی‌شان در تبریز و زمینه‌های شکل‌گیری هنر نقاشی در برادرش یادآور شد: رسام ارژنگی در سفری به تبریز آمده بود و تابلویی از فردوسی کشیده بود که فخرالدین به خوبی از آن کپی کرد و ای کاش امروز در این نمایشگاه در کنار عکس‌هایش به نمایش درآمده بود. او در همین سن ١٢ سالگی نقاشی‌های دیگری هم از ستارخان، باقرخان و شیخ محمد خیابانی داشت که به خوبی در خاطرم باقی مانده است. فرهاد فخرالدینی همچنین به علاقه خاص برادرش به فیلم‌های سینمایی و اکشن آن روزهای اشاره کرد و افزود: هر بار فیلمی می‌دیدیم و فخرالدین هفت تیری را از استخوان فک گوسفند درست کرده و زیر پیراهنش لای کمربند قایم می‌کرد و همین اتفاق دردسرهای زیادی برایش درست کرد. اما این هم بخشی از روحیه خاص او در کنار علاقه به هنر بود.

او با اشاره به گرایش‌های فخرالدین به هنر عکاسی اضافه کرد: برادرم از همان سال‌ها عکاسی را شروع کرد و پیشرفتش در این عرصه چشمگیر بود و ابتکارات خاصی داشت که منحصر به خودش بود و به همین دلیل زود پیشرفت کرد تا اینکه سال ١٣٣۵ به آلمان رفت تا در رشته عکاسی تجربیات تازه‌ای کسب کند.

آهنگساز سمفونی خلیج فارس، در بخش دیگری از صحبت‌هایش با مرور فرازهای دیگری از زندگی برادرش گفت: در سفر به آلمان با شارکوفسکی همکاری صمیمانه و موثری داشت که به واسطه آن تجربیات تازه‌ای کسب کرد و دوربینی که امروز در آتلیه اش نگهداری می کند از همین استادش هدیه گرفته بود و به آن علاقه خاصی دارد. فخرالدینی با اشاره به جایگاه شارکوفسکی و تاثیرات او در هنر برادرش گفت: او معروف به عکاس پرتره بود و آدم صاحب نامی در کشورش به حساب می آمد و همین علاقه سبب شد تا فخرالدین به تحقیق خود در این عرصه ادامه دهد و در این راستا تمام آلبوم‌های عکاسان نامدار را دنبال می‌کرد.

این آهنگساز برجسته و رهبر ارکستر با مرور دیگر هنرمندانی که در زندگی هنری برادرش تاثیرگذار بودند، گفت: فیلیپ هالزمان و استایکر هم از دیگر افرادی بودند که برادرم کتاب‌های آنها را پیوسته دنبال می‌کرد و هر روز بیشتر عاشق کارش می‌شد. به طوری که هنوز هم با این سن و سال از صبح تا نیمه شب کار می‌کند و خسته نمی‌شود و این ویژگی را همه ما از پدرمان یاد گرفته‌ایم. فخرالدینی در بخش دیگری از صحبت‌هایش توضیح داد: برادرم به اقتضای نقاش بودن و علاقه به طبیعت کار عکاسی از مناظر طبیعی را تحت تاثیر انسل آدامز شروع کرد و در سفرهایش حقیقتا شاهکارهایی خلق کرد که ترتیبی از عکاسی و نقاشی بود. او همچنین به عکاسی پرتره و ویژگی‌های آن اشاره کرد و افزود: هم عکاسی پرتره و عکاسی از طبیعت هر دو ویژگی‌های خاصی دارد که فکر می‌کنم فخر‌الدین به درستی در کارهایش به آن پرداخته است و گاه آنقدر درکارش غرق می‌شد که اتفاقات اطرافش را فراموش می‌کرد. اما همه این جزییات فخرالدین است که خصوصیات خاص او را به وجود می‌آورد. او در پایان سخنانش اظهار امیدواری کرد تا برادرش همواره این عاشقانه کار کردن را در حرفه‌اش دنبال کند زیرا که همیشه نیمه پر لیوان را می‌بیند.

اکبر عالمی،‌ کارگردان و مدرس عکاسی نیز در بخش دیگری از این برنامه با قدردانی از علی دهباشی برای برپایی چنین شب‌هایی گفت‌: درباره فخر‌الدین فخرالدینی یک سینه پر از سخن دارم اما مجال این جلسه اجازه نمی‌دهد که بگویم دوست عکاسمان خصلت‌هایش چیست،‌ از کجا شروع کرد و چگونه قد کشید. اما دوست دارم رازهای خانواده فخرالدینی و پرتره‌های متفاوت و خاص دوستم را از زبان علی هاشمی بشنویم. او ادامه داد: فخر‌الدین فخرالدینی در آستانه ٨۰ سالگی همچنان سرشار از انرژی کار می‌کند و الهام‌بخش جوانان و دانشجویان است که همواره کارهایش را می‌بینند و در دانشگاه‌ها زیر دست او قد می‌کشند و بالاتر می‌روند و به همین دلیل وقتی آنها را می‌بیند به من می‌گوید: زهی سعادت. لذا باید اینجا به او چند تبریک بگویم. استاد عالمی همچنین از همسر فخر‌الدین فخرالدینی یاد کرد و افزود:‌ مهشید امینی، بانوی بزرگ این خانواده است که نقش خاص و بستری مناسب را برای فعالیت استادم در عرصه نقاشی و عکاسی فراهم کرد و به همین دلیل باید سر تعظیم به سوی فرو بیاوریم که فرزندانش نیز به همین اندازه درخشیدند.

این هنرمند عکاس در ادامه سخنانش به جایگاه ویژه عکاسی و خصوصیات این حرفه پرداخت و افزود: چشم قویترین بخش صورت انسان است که هیچگاه نمی‌تواند دروغ بگوید. اما فخر‌الدین فخرالدینی با نور نقاشی می‌کند زیرا قبل از ورود به دنیای عکاسی،‌ نقاشی را در سه دوره تجربه کرده بود و همه استادانی که در کلاس‌های دانشگاه‌ها تدریس می‌کنند به خوبی می‌دانند که قوانین عکاسی از جهان نقاشی آمده است و وامدار این هنر است که فخرالدین آن را به خوبی می‌شناسد و به همین دلیل کارهایش ماندگار است. عالمی بهترین شکل از عکاسی را در حوزه پرتره معرفی کرد و افزود: عکاس می‌تواند با ثبت عکس پرتره، به جای حرف زدن از نگاه آن شخصیت تشخیص دهد که چه کاره است و نام فخر‌الدین فخرالدینی به عنوان یک عکاس صاحب سبک در تاریخ هنر معاصر ثبت می‌شود. او اضافه کرد: دوستی فخر‌الدین فخرالدینی با جوزف کارش، در رشد او در این عرصه تاثیر ویژه‌ای داشت و به همین دلیل تبار او دانشجویانی هستند که خود استاد شده‌اند و از این جهت فخر‌الدین فخرالدینی در هیچ ظرفی جا نمی‌گیرد. اما اگر شما یک لحظه به عدسی دوربین او نگاه کنید قطعا جاودان می‌مانید.

محمد ناصری‌پور، هنرمند نقاش و از دوستان دیرینه فخرالدین فخرالدینی نیز در ادامه این مراسم گفت: من مرد حرف زدن نیستم و در صحبت کردن مشکل دارم اما به خاطر دوستی فوق‌العاده‌ام با فخرالدین فخرالدینی چند کلامی از او می‌گویم. او با مرور ۵۰ سال دوستی با این هنرمند نقاش و عکاس توضیح داد: حدود ۵ دهه پیش در منزل استاد حسین بهزاد با ایشان آشنا شدم و روابط ما به دوستی صمیمانه‌ای تا همین امروز تبدیل گشت. تسلط هنری استاد فخرالدینی چه در عرصه عکاسی و نقاشی از او شخصیت ویژه و متمایزی ساخته که در این نقطه از جهان بی‌نظیر است. به گفته او نقاشی ممتاز فخرالدین فخرالدینی، در هنر عکاسی نیز به کمک او آمد و تبدیل به عکاسی خلاق شد زیرا اگر عکاس تسلط کافی به نور،‌ کمپوزیسیون و رنگ نداشته باشد نمی‌تواند چنین آثار جاودانه‌ای خلق کند. ناصری‌پور همچنین به تحصیلات و تجربیات دوستش در دانشگاه های خارج از کشور اشاره کرد و افزود: مطالعات فخر‌الدینی درخارج از ایران و نزدیکی با اساتید هنر و بهره‌گیری از روش‌های کاری این افراد باعث شد در حین بازگشت به کشور، با یک توشه پر سبک کاری خود را به نحوی فرم دهد که پس از گذشت سالیان سال کسی نتوانسته در حد و توان او کاری انجام دهد. این هنرمند نقاش تصریح کرد: دقت فخرالدین فخرالدینی در عکاسی به نحوی است که حتی وقتی کاری را در اندازه یک متری چاپ کرده بود و خودش از آن رضایت نداشت اثر را پاره کرد و معتقد بود کار ناقص نباید باقی بماند.

او اضافه کرد: فخرالدین فخرالدینی خصوصیات ویژه‌ای دارد که به عنوان یک دوست تکه‌ای که همیشه من را در این ۵۰ سال در کنارش نگه داشته دوستی صادقانه و بی‌شائبه‌اش است که هیچگاه از وجودش دور نشده است. زندگی یک هنرمند در خانه نیز اهمیت ویژه‌ای دارد و معتقدم او همواره یک همسر و پدر خوب و مهربان است. و شاگردان و جوانان باید قدر او را بدانند تا می‌توانند از دانسته‌هایش استفاده کنند.

علی هاشمی، از دوستان قدیمی فخرالدین فخرالدینی نیز در بخش دیگری از این مراسم گفت: ۵۰ سال پیش که فوق لیسانس علوم تربیتی می‌خواندم درباره ویژگی‌های ارثی مطالب بسیاری خوانده بودم و فکر می‌کنم خصوصیات اخلاقی و روانی هر خانواده‌ای نیز می‌تواند به نسل‌های بعدش به ارث برسد و از این جهت مرور زندگی فخرالدین عزیز در عرصه هنر بدون توجه به دودمانش کار بی‌فایده‌ای است زیرا من تمام این ویژگی‌ها را درباره خانواده فخرالدینی می‌بینیم. پدرش یکی از شعرای معتبر آذری زبان بود و عکاسی هم می‌کرد و مادرش هم خوش ذوق و صاحب ذهنی بود و همین طور خواهران و برادرانش اینگونه بودند. او در پایان یادآور شد: بدون اینکه بخواهیم و بدانیم این خصوصیات به ما به ارث می‌رسد و بنابراین ذوق و شوق عکاسی و فعالیت در عرصه ادب و هنر در فخرالدین اینگونه رشد کرده است و اگر استعدادهای هنری ذاتا در کسی وجود دارد اما اکتسابی هم هست.

در ادامه این مراسم فیلم مستندی از زندگی فخرالدین فخرالدینی با عنوان: آینه در آینه، ساخته شهاب دهباشی پخش شد که استاد فخرالدینی در بخش‌هایی از این فیلم درباره چگونگی خلق عکس‌های پرتره‌اش توضحیاتی داده بود. او در بخش‌هایی از این فیلم می‌گوید: اول نقاشی را انتخاب کردم و بعد مطالعه چند کتاب عکاسی از بزرگان علاقه‌ام را به سمت پرتره کشاند. که تا همین امروز تجربیاتم ادامه دارد. فخرالدین فخرالدینی پرتره را یک نوع دیگر از شخصیت‌گرایی می‌داند و دوست دارد شخصیتی که در مقابل دوربینش قرار می‌گیرد در عکس چیز زیادی نداشته باشد و اثرش دکوراتیو نباشد بلکه دوست دارد هر شخصیتی را در نهایت سادگی و واقعیت در قاب دوربین ثبت کند. او در همین باره می‌گوید: هیچ وقت با یک جرقه از مدل‌ها عکس نمی‌گیریم و بعد از صحبت کردن و ایجاد یک رابطه صمیمی تلاش دارم تا این راحتی برای مدلم فراهم شود و به واسطه آن به شخصیت حقیقی افراد پی ببرم. او البته در این سن و سال همچنان درگیر نقاشی هم هست و خودش می‌گوید که دوست دارد شب زودتر تمام شود تا صبح بار دیگر کارش را آغاز کند. فخرالدین فخرالدینی در روزهای نزدیک به ٨۰ سالگی چند آرزو هم دارد خودش می‌گوید: حسرت گرفتن چند عکس برایم باقی ماند. یکی از دهخدا و دیگری از نیمایوشیج. البته از پرفسور حسابی هم قرار بود عکس بگیرم که به دلیل حضورم در آمریکا فراهم نشد و هیچ گاه به تحقق نپیوست. او البته در کنار نقاشی و عکاسی تار هم می‌زند و می‌گوید: برادرم همیشه به من می‌خندد که سی سال است سه‌گاه می‌زنی و هنوز هم همان جا می‌زنی و هیچ پیشرفتی نکرده‌ای. استاد فخرالدینی که به عکاس پرتره مشهور است، از رتوش گریزان است و سعی می‌کند آنچه در صورت هر مدلی به عنوان زایدات وجود دارد را با یک شیوه خاص لکه‌برداری کند اما در عین حال معتقد است بافت‌های صورت زیبایی منحصر به فردی به عکس‌ها می‌دهد که معمولا عکاسان برعکس تلاش می‌کنند تا آن را از بین ببرند.

مهشید امینی، همسر فخرالدین فخرالدینی نیز در بخش دیگری از این فیلم می‌گوید: اگر بخواهید به او نزدیک شوید باید خیلی با او صمیمی شوید. او اینقدر در تمام این سال‌ها با کادر کار کرده که همه چیز را در یک کادر می‌بیند و همین ارتباط با او را سخت می‌کند اما در عین حال آدم باجنبه‌ای است و به راحتی دلخور نمی‌شود و حتی به کسی حسادت نمی‌کند و همیشه برای خودش زندگی کرده است.

با تمام شدن این فیلم مستند یکی از پرتره‌های ارزشمند فخرالدین فخرالدینی که از چهره دکتر محمد ابراهیم باستانی پاریزی عکاسی شده بود، با حضور رییس موسسه فرهنگی هنری ملت، شهرام ناظری،‌ علی دهباشی و این هنرمند عکاس به باستانی پاریزی اهدا شد.

استاد باستانی پاریزی، تاریخ‌پژوه و نویسنده نیز در بخش پایانی این مراسم گفت: افتخاری است که در این مجلس باشکوه شاهد رونمایی پرتره‌ام با عکاسی فخرالدین فخرالدینی هستم و خوشحالم که من هم وارد این مجموعه شدم. وی اضافه کرد: کار خیلی مهم است و در این نمایشگاه چهره‌های را دیدم که سال‌ها در خدمتشان بودم و آنها را می‌شناسم و قطعا خیلی از آنها امروز نیستند و البته از مردن هم باکی نداریم. او سپس خاطراتی مرتبط با عکاسی را برای حاضران تعریف کرد و در یکی از آنها اشاره به نداشتن کروات در عکس‌هایش کرد و در یکی دیگر از یک عکاس متفاوت در استان کرمان یاد کرد که سهرابی بود و عادت داشت بعد از گرفتن عکس روی تمام آنها را با اسمش امضا کند و تاریخ بزند.

فخرالدین فخرالدینی نیز در بخش پایانی این مراسم با قدردانی از حاضران و برگزارکنندگان این شب، گفت: همواره می‌گویم که در عکاسی هنوز شاگردی بیش نیستم و همچنان یاد می‌گیرم و به همین دلیل معتقدم که این بزرگداشت برای من زیاد است زیرا همچنان یک دانشجو هستم و فکر می‌کنم هنر هیچ پایانی ندارد و باید آن را تا آخرین لحظه از عمرمان دنبال کنیم.

زادروز استاد
رییس سازمان فرهنگی و هنری شهرداری تهران گفت: هر کسی به هنر خدمت کند، ماندگار است.
به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، بیست‌ویکمین تولد ماه به‌مناسبت زادروز عکاس برجسته و پیشکسوت، استاد فخرالدین فخرالدینی، سه شنبه ۱۷ اسفند ۱۳۹۵، با حضور جمعی از هنرمندان در موزه هنرهای دینی امام علی (ع) برگزار شد. مسعود زنده‌روح کرمانی عکاس، نخستین سخنران این مراسم بود که با بیان جایگاه بالای فخرالدین فخرالدینی در هنر، گفت: یک جامعه باید خیلی خوشبخت و خوشحال باشد که در طول دورانش، افراد استثنایی در آن به دنیا می‌آیند و تاثیرگذار می‌شوند. ما انسان‌های خوشبختی هستیم که در زمانی زندگی می‌کنیم که استادان عکاسی‌ داریم که تأثیر زیادی روی جامعه دارند. یکی از این استادان فخرالدین فخرالدینی است که فقط عکاسی نمی‌کند و نقاشی و شعر هم از هنرهای ایشان است. ایشان در عکاسی خیلی سرآمد است، ولی در نقاشی هم سبک خاص خودش را دارد. او ادامه داد: به جرئت می‌گویم در تاریخ عکاسی ایران از انگشتان دست کمتر هستند کسانی که با این کیفیت کار می‌کنند. امیدوارم نسل‌های آینده هم استادانی مثل او داشته باشند و بتوانند به این استادان افتخار کنند. خیلی لذت‌بخش است که سازمان فرهنگی هنری برای هنرمندان بزرگ تولد می‌گیرد و از آن‌ها قدردانی می‌کند.

علی قلم‌سیاه، پیشکسوت رشته عکاسی نیز بیان کرد: افتخارآمیز است که برای شخصیتی مثل آقای فخرالدینی صحبت می‌کنم. برای بعضی از امور، واژگان کم می‌آورند. شخصیت‌هایی هستند که مؤلف یک فرهنگ می‌شوند و همه کلمات را که جمع کنیم، توان توصیف‌شان را ندارد. او اظهار کرد: استاد فخرالدینی به‌ تنهایی یک دایره‌المعارف است. شخصیت، توانمندی ذهنی و اجرایی، نوع نگاه، ایجاد کلاس خاص در عکاسی چهره و مجموعه توانمندی‌های او در کلمات قابل وصف نیستند. استاد در خانواده‌ای بزرگ شده که هر کدام از اعضایش، در شاخه‌ای از هنر موفق عمل کرده‌اند و حتی یکی از برادرانش در تیم ملی والیبال عضو بوده و ایشان می‌گفت فخرالدین هم کار ورزشی کرده است. قلم‌سیاه با بیان این‌که فخرالدینی آدمی نیست که با این تعریف‌ها دچار غرور شود و مسیرش را تغییر دهد، گفت: در پایان به ایشان عرض می‌کنم، آقای فخرالدینی، اگر قرار است فخری برای عکاسی ایران در دنیا معرفی کرده باشیم، آن فخر آقای فخرالدینی است.

امیرعلی جوادیان عکاس دوران دفاع مقدس هم با بیان این‌که تولد ماه کار قشنگی است، گفت: این که از هم تکریم می‌کنیم، عرف ایرانیان است. امیدوارم یاد بگیریم همدیگر را در آغوش بگیریم و به هم مهر بدهیم. ما همیشه دغدغه ایران را داریم، خوب است در این مناسبت‌ها ایران را بشناسیم. ما اولین کشور اسلامی هستیم که عکاسی را شروع کردیم، یعنی فقط پنج سال بعد از اختراع عکاسی. او ادامه داد: خودم را در جایگاهی نمی‌دانم که درباره استاد صحبت کنم، فقط آمدم که به ایشان تبریک بگویم. حضور در این مراسم برای من افتخار بزرگی بود.

سیف الله صمدیان، سخنران دیگر مراسم بود که با اشاره به رابطه خوبش با استاد فخرالدینی، گفت: ایشان برای من مثل برادری است که حس‌های فکر نشده و رهایی به من می‌دهد که باعث می‌شود حس کنم از یک ریشه هستیم. فخرالدینی از نظر من تک‌سوار خستگی‌ناپذیر عرصه تصویر است. او اظهار کرد: استاد فخرالدینی کارهای مشعشعی انجام داده و سعی کرده ثابت کند آدم‌ها با هویت‌شان در تاریخ می‌مانند، نه با حرف و سخن. دیگر اثبات شده که تصویر حرف اول را در جهان می‌زند و این مرد ثابت کرده هنر خود بودن را دارد و همیشه خودش است. این خود بودن به ما یاد می‌دهد که برای موفقیت لازم نیست به راه‌های دیگر برویم و کافی است خودمان باشیم.

در ادامه این نشست، محمد سریر موسیقیدان با اشاره به وضعیت امروز کار هنری، گفت: در روزگار ما قضایای هنری شکل دیگری پیدا کرده و با کامپیوترها و سیستم‌هایی که آمده، همه می‌توانند ادعای هنرمندی کنند، ولی نمی‌شود به راحتی انسان بود. او ادامه داد: هدف هنر، انسان بودن است و فخرالدین عزیز از کسانی است که من همیشه دوست دارم در مکتبش شاگردی کنم. من به آثار فخرالدین نگاه انسانی دارم و تکنیک در خدمت آن نگاه انسانی است. مردم در نگارخانه‌ها و موزه‌های جهان به دنبال انسانیت هستند. سریر افزود: استاد فخرالدینی چند سال پیش لطف کرد و از من عکس گرفت، در عکس خودم هم انسانیت او را دیدم. امروز بسیار خوشحالم و به فخرالدین و خانواده‌اش تبریک عرض می‌کنم.

محمود صلاحی، رییس سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران یکی از سنت‌های خوب معاونت هنری را تولد ماه دانست و گفت: این عنوان تولد ماه دو معنی دارد؛ یکی این‌ که این ماه مثلا تولد آقای فخرالدینی است، یکی هم این‌ که ایشان خودش مثل ماه است. نه فقط ایشان، هر کسی که برای هنر این مملکت زحمت کشیده، برای‌مان ارزشمند است. چه برسد به ایشان که چند دهه کار کرده‌اند و اتفاقات و افراد گوناگون را ثبت کرده‌اند. او ادامه داد: «یکی از جلسات خیلی شیرین من، دیدار با آقای فخرالدینی بود که سه کتاب از آثارش را به من اهدا کرد و هر چندبار این کتاب‌ها را می‌بینم، سیر نمی‌شوم. حس دیدن آدم‌هایی که پا به سن گذاشته‌اند در ۴۰ سال پیش و مقایسه آن با تصویر امروزشان کار ارزشمندی است و حس جالبی دارد.

در پایان، فخرالدین فخرالدینی روی صحنه رفت و از رییس سازمان فرهنگی هنری، دوستان و همکارانش تشکر کرد. مهشید امینی، نویسنده و همسر استاد فخرالدینی و فرزندانش نیز روی صحنه رفتند و شمع تولد را فوت کردند. اهدای هدایایی به فخرالدینی و عکس یادگاری پایان‌بخش بیست‌ویکمین تولد ماه بود.

از زبان همسر استاد
بانو مهشید امینی در سی و پنجمین سال زندگی مشترک و سالروز میلاد فخر عکاسی ایران چند سطری را به شکرانه سلامت این مرد هنرمند به عنوان یادداشت قلم زدند و از نگاه استاد فخرالدین فخرالدینی گذر عمر را نظاره کردند. در یادداشت همسر این عکاس پیشکسوت در قالب دل نوشته ای از نگاه این عکاس نام آشنا آمده است:
من چه سبزم امروز
و چه فیروزه ای از گردش ایام دگر!
چه رنگارنگ ام امروز از یکرنگی هایی که در زندگی ام تجربه شان کردم
مثل رنگین کمان دل انگیز
به راستی چند سال دارم که چنین احساس جوانی می کنم
با نگاهم عقربه ساعت را به عقب بر می گردانم
گذر زمان خاطرات شیرینم را یادآور است
الهی! شکر
شک ندارم یکی از علت های زنده بودنم همین دلخوشی های هر روزه ام در زندگی است
که روح و قلبم را نوازش می دهد
همین رنگ هایی که با قلم مو به روی تن سفید بوم هایم می سازم و می ریزم
و از آنها تصویری می سازم تا هزاران هزار چشم را به ناز بکشد و نوازش ببخشد.
گه گاهی هم با دوربین ام دنیا را فقط سیاه وسفید می بینم
وچهر ه ای از ان خلق می کنم از هزاران هزار انسان فرهیخته
آری! من زنده ام شماره شناسنامه ام اصلا برایم مهم نیست
من برخلاف بسیاری با اعداد سال و ماه، زندگی نمی کنم
جوهر شناسنامه ام با عشق نوشته اند تا قدر زندگی را درک کنم
از من نپرسید چند سال دارم
شمع روی کیک من عدد را نشانه نمی گیرد
فقط روشنی می بخشد
به زندگی ام نور می دهد
به آرزوهای ام یادآور عشق می شوم تا در پیچ و خم این جاده و فراز و نشیب زندگی از حرکت نایستم
و هر شب که به رختخواب می روم به امید آنکه صبح زود پشت سه پایه ام بنشینم و اثری خلق کنم
و گه گاهی به دوربینم دست نوازشی بکشم وسپاس بگویم که هنوز در کنارم هست.
می گویی که هنوز قادرم چهر ه ای آشنا را آشناتر کنم
خدایا! در هر نفس و هر زمزمه ام سپاس ات می گویم
که در این کاروان زندگی با ذوق وشوق کودکانه از پنجره نگاه ام تنها تو را نظاره کرده و می کنم
من از پس دیدن هر مخلوقی، سالها است که تنها تو را دیده ام و آنچه را که مخلوق تو بوده است.
آنچه را که برای الهام گرفتن من خلق کردی تا بندگی تو را ترک نکرده و غیر تو را درک نکنم.
سپاسگزار مهر تو پروردگار یکتای ام از آنچه بر جسم و جان و روح و روان ام در مسیر طبیعت جاری ساختی و جریان دادی…
اسفندی دیگر از راه رسید و یک سال دیگر هم گذشت و … اما من هنوز در بهار جوانی ام.
منبع: پایگاه عکس چیلیک

چرم مشهد
0 0 رای ها
امتیـازدهی
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
ارسـال پیـام
لطفـا مقـاله یا رزومـه هنـری خود را به این آدرس ارسال کنید: info@artmag.ir
تا دقایقی دیگـر، پاسخ شما ارسـال خـواهد شد.